برچسب: قضا و قدر

حکمت‌نامه ۱۶ – سیطره قانون بر اراده انسان

مردم معمولاً در عمل این قاعده را در عالم خارج از وجود خود می‌پذیرند و به آن باور دارند ولی دوست ندارند بپذیرند که در زندگی شخصی و اجتماعی‌شان، سیر عالَم مطابق میل آنها حرکت نکند.

گر قضا آید

قضای الهی، ظهور هست است. اگر قضا آمد قانومندی معمول خلقت از کار می‌افتد و نیست بودن موجودات برملا می‌شود. به نظر مولانا همه چیز مقهورِ هست و یا به تعبیر دیگر مقهور مشیتِ حق است و در مقابل او قدرت عرض اندامشان نیست.

چون قضا آید

مولوی معتقد است همه قضاهای بد و بلاهای ناخوشایند از نظر ما، در حقیقت کََرَم و نعمت الهی است تا انسان احساس مستی در هستی و احساس غِنی نکند بلکه احساس نیستی و فقر کند و نیستی خود را به دریای بی‌کران هستی خدا متصل کند.

ادب و بی‌ادبی

مولوی نوعی از اختیار جابرانه را می‌پذیرد. اختیاری که کاستی آن از مخلوق و کمال آن از خالق است. او این جبر را به جبری تشبیه می‌کند که عاشق نسبت به معشوق دارد.