حسین(ع)، نیست در هست!

مولانا داستانی از شیعیانِ شهر حلبِ سوریه می‌گوید که در دروازه شهر انطاکیه زنان و مردان تجمّع کرده و از صبح تا به شام، در ماتم اهل‌بیت پیامبر، عزاداری و نوحه سرایی کرده و می‌گریستند:
روز عاشورا، همه اهل حلب
باب انطاکیه، اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن، جمعی عظیم
ماتم آن خاندان، دارد مقیم

رسم شیعیان به عنوان اقلیت ستم‌دیده این بود تا با تظاهرات و برشمردن ظلم بنی‌امیه در آن روز، علاوه بر تأمین انسجام خویش، هویت ضد ظلم خود را یاداور شوند و از آن درس بیاموزند. مولوی چون خود از اکثریت بود، تصوّر روشنی از آنان نداشت. بماند که ممکن است هدف آنها در رسوم، عادات و رقابت‌ها گم شود و عده‌ای آن را دکان معیشت یا وسیله تفاخر خود قرار دهند و حتی حاکمیتی با تهی کردن آن از محتوا، ظلم مضاعفی بر آنها روا دارد:
ناله و نوحه کنند، اندر بکا
شیعه، عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعره‌هاشان می‌رود در وَیل و وَشت
پُر همی‌گردد همه صحرا و دشت

شاعر غریبه‌ای از راه رسید و صدای عزاداری آنان را شنید. در آن زمان شعرا در جلسات عزاداری شرکت می‌کردند و با خواندن شعر در رثای مرده، از بازماندگان چیزی دریافت می‌کردند. این شاعر بدون اینکه وارد شهر شود به سمت عزادران رفت و از علت عزا و شخصی که برای او ماتم گرفته‌ شده است، پرسید. او احتمال می‌داد که شخصیت والا مقامی مرده است چون اجتماعی این چنین عظیم جز برای شخصی مهم ممکن نبود:
یک غریبی، شاعری از ره رسید
روز عاشورا و آن افغان شنید
شهر را بگذاشت و آن‌سوی رای کرد
قصد جُست و جوی آن هیَهای کرد
پرس پرسان می‌شد اندر افتقاد
چیست این غم؟ بر که این ماتم فتاد؟
این رئیسِ زفت باشد که بمُرد
این چنین مجمع نباشد کار خرد

شاعر از نام و اوصاف میّت جویا شد تا با سرودن شعر و مرثیه و بیان اوصاف او پاداشی دریافت کند و از خیرات مرده نصیبی برد:
نام او و القاب او شرحم دهید
که غریبم من، شما اهل دهید
چیست نام و پیشه و اوصاف او
تا بگویم مرثیه ز الطافِ او
مرثیه سازم که مرد شاعرم
تا ازینجا برگ و لالَنگی برم

مرد شیعی از ناآگاهی شاعر تعجب کرده احتمال داد یا شاعر شیعه نیست یا دشمن اهل‌بیت است. چون تصور نمی‌کرد که کسی می‌تواند شیعه باشد و عزاداری نکند و یا شیعه نباشد و دوست‌دار اهل‌بیت باشد. با تندی به وی گفت: چطور نمی‌دانی که امروز روز عاشوراست؟ امروز روز عزای جانی است که از جان یک قرن انسان دیگر برتر است. کسی که پیامبر را دوست داشته باشد گوشواره او را هم دوست خواهد داشت. عزای انسان معصومی چون او برای آنکه مومن باشد از صد طوفان نوح هم مشهورتر است:
آن یکی گفتش که هی دیوانه‌ای
تو نه‌ای شیعه، عدو خانه‌ای
روز عاشورا نمی‌دانی که هست
ماتم جانی که از قرنی بهست
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار
قدر عشق گوش، عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاک‌روح
شهره‌تر باشد ز صد طوفان نوح

شاعر که موضوع عاشورا را شنیده بود یا به تصور نادانی آنان از خبر حادثه عاشورا یا به طعنه گفت: مگر تازه این خبر به این گروه رسیده است؟ سپس گفت: اما امروز که دوره یزید نیست. بلی آن جنایت یزید را حتی کوران و کران نیز شنیده‌اند. خواب سنگین شما گریه دارد نه آنکه برای رضای خدا هستی خود را تقدیم کرده است و حال نیست در هست اوست:
گفت: آری لیک کو دَورِ یزید؟
کَی بُدست این غم؟ چه دیر اینجا رسید!
چشمِ کوران آن خَسارت را بدید
گوشِ کرّان آن حکایت را شنید
خفته بودستید تا اکنون شما
که کنون جامه دریدیت از عزا؟
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانکه بد مرگیست این خوابِ گران

مولانا، بلاجویان دشت کربلا را به عقل، دریا، سبک روحان عاشق، شهان آسمانی و … تشبیه کرده است. به نظر او آنان دریایی بودند که تمام این عالم همچون کف روی آن بود. آنان شهیدان خدایی بودند که از جان و جاه رهیده و درب زندان بندگی دنیا را شکستند. او از زبان شاعر، امام حسین را افتخار انسانیت و روح والایی دانسته است که توانسته بود از زندان اسارت دنیا برهد و به سعادت عقبی برسد:
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم؟ و چون خاییم دست؟
چونکه ایشان خسرو دین بوده‌اند
وقت‌شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کُنده و زنجیر را انداختند

شهادت امام حسین، پیروزی در مسابقه انسانیت بود و پیروزی عزا ندارد. این پیروزی آغاز سلطنت معنوی، خوشی و سروری او است، از این زاویه عزا بر شهید کربلا بی‌اعتقادی به سعادت اخروی است و در این صورت آنان باید بر کفر و دل و دین خراب خود بگریند:
روز مُلکست و گش و شاهنشهی
گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نه‌ای آگه، برو بر خود گری
زانک در انکار نقل و محشری
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی‌بیند جز این خاک کهن
ور همی‌بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر

✍️ محمد نصر اصفهانی

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط