روشنفکر دینی

روشنفکر دینی ترکیب دو واژه است. روشنفکر و دین که در آن دین به روشنفکر نسبت داده شده است. روشنفکر دینی کسی است که هم به روشنفکری و هم به دین تعلق خاطر دارد. در مورد این پدیده پرسشهایی مطرح است. برخی از این پرسش ها این است که: روشنفکری  چیست؟ روشنفکر کیست؟ منظور از روشنفکر دینی چیست؟ آیا روشنفکر دینی ممکن یا موجه است؟ پیش فرضهای روشنفکری دینی چیست؟ جریانهای مقابل روشنفکر دینی کدام است؟ رسالت روشنفکر دینی چیست؟ نقاط قوت و ضعف روشنفکر دینی کدام است؟

۱- روشنفکری Intellectual پدیده عصر روشنگری Enlightenment یا عصر عقل در قرن ۱۸ است که در مقابل عصر تاریکی و قرون وسطی قرار دارد. عصر روشنگری که سرآغاز جهان مدرن بود ویژگیهایی دارد: از نظر روش شناختی به اصالت تجربه Empiricism و اصالت عقل Rationalism باور داشت، و نسبت به شهود عرفان و وحی ادیان سر ناسازگاری داشت و یا به دیده تردید در آن می نگریست. این روش معرفتی آنها را در هستی شناسی به ماتریالیست materialism هدایت کرد. در گذشته طبیعت به نحو وابسته مطالعه می شد ولی از این زمان مطالعه عالم مستقل و بدون ارتباط با مبداء و معاد Neutralism انجام گرفت. مابعد الطبیعه را یا منکر و یا نسبت به آن لاادری شدند. از نظر غایت شناختی، دنیا گرایی Secularism را هدف خود دانستند. آخرت ادیان را باور نداشتند یا نسبت به آن بی اعتنا بودند. آنان در دنیا تنها ارزش مطلق را انسان می دانستند و انسان محوری Humanism را جانشین خدا محوری قرون وسطی قرار دادند. بشر در مهار طبیعت، رفاه اقتصادی و حل مشکلات اجتماعی جانشین خدا شد. آینده به جای مشیت الهی در گرو عقلانیت مبتنی بر نتایج دنیوی و برنامه ریزی کمی و محاسبه پذیر قرار گرفت. حقوق بشر مبنای اقتصاد، سیاست و فرهنگ گشت. آزادی خواهی Liberalism به عنوان اساسی ترین حق، برای انسان به رسمیت شناخته شد و او را از تسلط دیگران رهایی بخشید. آزادی تفکر و تبادل نظر برای انسان حیاتی تلقی شد که در پناه آن او می توانست پله های ترقی را یکی پس از دیگری بپیماید. دموکراسی Democracy مشارکت سیاسی بشر را در سرنوشت خویش میسر ساخت. سیاست State از تسلط دین Church نجات یافت و از آن جدا گشت. تساهل یا لیبرالیسم  فرهنگی Toleerance راهکاری برای آزاد بودن بشر در دین و عقاید تلقی شد. لیبرالیسم اقتصادی Capitalism برای تامین منافع اقتصادی او مقبول افتاد.

۲- روشنفکر کسی است که به مدرنیسم و لوازم آن پایبند است و به میزان دانایی و توانایی خود سعی در کشف حقیقت و بیان آن برای مردم کرده و به اصلاح جامعه می پردازد تا بشریت را از جهل و خرافه برهاند و از درد و رنج آنان بکاهد. از نظر اخلاقی در خود احساس تعهد و رسالت می کند با عقل انتقادی  critical Reasonبه نقد نظری(تئوری ها) و نقد عملی(عالم پراتیک مثل اقتصاد حاکم و سیاست حاکم،  فرهنگ حاکم و جامعه) و حتی نقد خود بپردازد. روشنفکر هیچ امر مقدس و نقد ناپذیر را در مقابل خود نمی شناسد. هیچ چیز از چنگ نقد او بیرون نمی رود. روشنفکر پس از نقد نظری مسئولیت بیان حقیقت دارد و پس از نقد عملی، راهکارهای کاهش درد و رنج مردم را می جوید. روشنفکر هم مثل مردم بلکه بسیار بیشتر دردمند است.

«دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی

تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده سرودنم

درد می کند…»

«اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است.
دست سرنوشت، خون درد را
با گِلم سرشته است.
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن، جدا کنم؟

دفتر مرا
دستِ درد می زند ورق
شعر تازه‌ی مرا درد گفته است.
درد هم شنفته است.

پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف من نیست.
درد، نام دیگر من است.
من چگونه خویش را صدا کنم؟!» (قیصر امین پور)

بنابر آنچه گفته شد روشنفکری ملزوماتی دارد که مهمترین آنها پنج چیز است:

۱) اهل شک، نقد و ریشه یاب مسائل

۲) دارای روحیه علمی و عقلانیت

۳) اهل اخلاق، انصاف و صداقت

۴) اهل تعامل و گفتگو با عقاید مخالف

۵) آماده تحمل هر گونه محرومیت اجتماعی و هتک حرمت توسط صاحبان قدرت.

گه ملحد و گه دهری و کافر باشد

گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد

باید بچشد عذاب تنهایی را

مردی که ز عصر خود فراتر باشد. (شفیعی کدکنی، ص۲۳۴، گزیده اشعار)

دو تلقی از روشنفکری وجود دارد. تلقی فرهنگی و تلقی سیاسی. در تلقی سیاسی، روشنفکر عامل همه مشکلات را نظام سیاسی می داند و فرهنگ را نیز معلول نظام سیاسی می داند. در تلقی فرهنگی، روشنفکر عامل اصلی مشکلات را فرهنگ اجتماعی می داند و مشکلات سیاسی را نیز معلول ناهنجاری های فرهنگی می داند. روشنفکر سیاسی خود را نماینده مردم می داند. او مجیز گوی مردم است و منتقد نظام سیاسی است؛ ولی روشنفکر فرهنگ، منتقد فرهنگ، منتقد سیاست، منتقد مردم و منتقد خود است، نه مجیز گوی مردم و نه مجیزگوی نظام سیاسی است.

روشنفكرى كه از شأن خود تلقى سیاسى دارد هم و غمش بیشتر معطوف توفیق و شكست سیاسی است و به این جهت، بیشتر رویكردى مصلحت اندیشانه pragmatistic دارد؛ حال آنكه در تلقى فرهنگى از روشنفكرى، اهتمام بیشتر معطوف حق و باطل و رویكرد حقیقت طلبانه realistic است.

۳- اندیشمندان مسلمان که عقب ماندگی خود را شاهد بودند و پیشرفت های معجزه آسای مغرب زمین را می دیدند، نمی توانستند نسبت به تحولات علمی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ناشی از نهضت روشنگری مغرب زمین بی طرف بمانند و آن را تحسین نکنند و حتی نسبت به آن تعلق خاطر نداشته باشند. اما آنان به دلیل تعلق خاطر عمیق تری که به مبانی اسلام داشتند و بین اسلام و مسیحیت تفاوت قائل می شدند، نمی توانستند همچون روشنفکران مغرب زمین از دین دست بکشند. پس آنان اجمالاً هم به دین تعلق خاطر داشتند و هم به جهان مدرن. نه جهان مدرن را به تمامه می پذیرفتند و نه دین سنتی را، هم منتقد جهان مدرن و هم منتقد سنت شدند و خود را روشنفکری معرفی کردند که در عین دغدغه عقلانیت دارد، دغدغه دین هم دارند و به همین جهت خود را روشنفکر دینی نامیدند. آنان سنت و مدرنیته را برای بشر لازم می دانند ولی هیچ یک از آنها را به تنهایی برای بشر امروز کافی نمی دانند. هم به سنت و هم به مدرن انتقاد دارند. به نظر آنان جمع دو گفتمان بی عیب از سنت و مدرنیته در کنار هم عامل نجات بشر است.

روشنفكران ‌مذهبی ‌بر خلاف ‌روشنفكران لائیك ‌به ‌دین بی اعتنا نیست یا به آن ‌از روی ‌عناد نمی‌نگرند بلكه ‌خود درد دین ‌دارد و نمی‌تواند نسبت به ‌انتقاداتی ‌كه از جانب روشنفکران لائیک ‌به‌ دین ‌می‌شود بی‌اعتنا بماند. آنان می‌اندیشند تا دین ‌را سربلند، زیبا و توانمند نشان‌دهند و ثابت‌ كنند كه‌ دین‌، توانائی ‌پاسخگویی ‌منطقی ‌به ‌نیازهای‌ عصر خود را دارد. نیازهای ‌جدید را از دل ‌دین‌ بیرون‌ می‌آورند و پیرایه‌های ‌مضر را از آن ‌می‌زداید.

روشنفکران یا به تعبیر رساتر نواندیشان دینی را می‌توان ‌به ‌دو گروه ‌عمده ‌تقسیم‌ كرد، گروه ‌اول ‌كه‌ وطن ‌تربیتیش ‌حوزه‌های ‌علمیه ‌سنتی ‌بوده است و گروه ‌دوم ‌كه ‌وطن ‌تربیتیش ‌خارج ‌از ایران ‌یا دانشگاه‌های ‌مدرن‌ داخلی ‌بوده است. طبعاً  گروه ‌اول ‌به ‌اندیشه‌های‌ دینی ‌بیشتر آگاه ‌ و گروه ‌دوم ‌با اندیشه‌های ‌غربی ‌بیشتر دمساز‌ است. به ‌دلایل ‌فكری ‌و صنفی ‌گروه ‌اول ‌با نفوذ زیاد گروه ‌دوم ‌مخالف ‌است‌ و به ‌همین ‌دلایل‌ گروه ‌دوم ‌با نفوذ گسترده ‌گروه ‌اول ‌موافق ‌نیست‌. به ‌گروه ‌اول‌  مسلمانان‌ نوگرا و به‌ گروه ‌دوم ‌نوگرایان ‌مسلمان می توان نام‌ گذاشت‌.

۴- در مقابل روشنفکران دینی دیدگاههایی قرار دارند که معتقد هستند که جمع میان تجدد و دینداری ناممکن است. آنها معتقد هستند که چیزی به نام روشنفکر دینی ممکن نیست. چون این مفهوم تناقض آمیز(پاردوكسیكال) است. دلیل این موضوع هم این است که مشخصه اصلی روشنفکری، آزاد فکری است. روشنفکر هنگامی که خود را مقید به دین کند آزادی فکر خود را مقید به دین کرده است. او می گوید من اگر چیزی دینی بود را می پذیرم و در آن چون و چرا نمی کنم و این با آزاد فکری که مشخصه اصلی روشنفکری است سازگار نیست. استدلال دیگر این گروه این است که هم دین و هم مدرنیته یک کل و نظام منسجم در هم تنیده هستند نمی توان برخی از آن را پذیرفت و برخی را نپذیرفت.

اگر نتوان بین دین و روشنفکری جمع کرد دو راه بیشتر نمی ماند یا پذیرش مدرنیته و یا پذیرش دین. بنیادگرایان در تقابل بین دین سنتی و مدرنیته به دین سنتی پایبند هستند. سنت گرایان نیز سیطره غرب را بلای جان بشریت تلقی می کنند و به جای آن به دین جهانی و خرد جاودان مشترک بین آدمیان توصیه می کنند.

روشنفکران غیر دینی(لائیک) و روشنفکران ضد دینی هم، خود را در تقابل جدی با روشنفکر دینی می دانند و تنها راه نجات بشر را در گسترش مدرنیته با همه لوازم آن تصور می کنند.

۵-  اثبات پیش فرضهای پیش روی روشنفکران دینی می تواند به ممکن بودن یا مفید بودن نهاد روشنفکری دینی بینجامد. مهمترین این پیش فرضها عبارت است از:

۱) مشکل اصلی ما جمع دین و مدرنیته است. ۲) امکان جمع بین دین و مدرنیته وجود دارد. ۳) وحی همچون عقل حجیت معرفت ‌شناختی دارد.

روشنفکران یا نواندیشان دینی با بیان نیاز همزمان بشر به پیشرفت و معنویت به پیش فرض اول پاسخ داده اند. آنان سنت و مدرنیته را دو کل و نظام در هم تنیده نمی دانند که نتوان برخی را گرفت و برخی را حذف کرد لذا بین دین و روشنفکری تناقضی احساس نمی کنند و معتقد هستند می توان با وجود دین، عقل معاش و علوم تجربی هم داشت. می توان هم به دنیا و هم به آخرت هم زمان معتقد بود و هر دو را آباد ساخت. می توان به انسان و کرامت ذاتی او باور داشت و حقوق بشر را به رسمیت شناخت و دیندار ماند.  آنان با نزدیک ساختن معرفت وحیانی به دیگر تجربیات معرفتی بشر سعی دارند به اثبات پیش فرض سوم نیز که دشوارترین پیش فرض است، نزدیک شوند.

روز چهار شنبه ۷/۹/۸۶ در موسسه آموزش عالی سپاهان

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط