در کربلا چه گذشت؟ – بخش هفتم

 

قسمت پایانی

فصل بیست و دوم: غروب‌ خورشيد

پيادگان‌ لشكر ابن‌سعد از راست‌ و چپ‌ بر باقي‌ماندگان‌ِ ياران‌ حسين‌(ع‌) حمله‌ور شدند تا اينكه‌ جز سه‌ يا چهار تن‌ از یاران براي‌ آن‌ حضرت‌ باقی نماند. حسين‌(ع‌) كه‌ چنين‌ ديد، زير جامة‌ يماني‌ خود را خواست‌. تا پس‌ از شهادت‌ آن ‌را از تن او‌ بيرون‌ نكنند. آن‌ سه‌ تن‌ نيز كه‌ از‌ حضرت‌ دفاع‌ مي‌كردند، كشته‌ شدند و امام‌ تنها ماند. جنگ در حال تشنگي‌ بر امام‌ سخت‌ شده بود. حضرت‌ بر شتر سوار شد و به‌ سوي‌ فرات‌ به‌ راه‌ افتاد. سواران‌ لشكرِ پسر سعد، راه‌ را بر او بستند. مردي‌كه‌ در ميان‌ ايشان‌ بود به‌ لشكر گفت‌: واي‌ بر شما، ميان‌ او و فرات‌ حايل‌ شويد و نگذاريد به‌ آب‌ دسترسي‌ پيدا كند. حسين(ع‌) فرمود: بار خدايا، اين‌ مرد را به ‌تشنگي‌ دچار كن‌. آن‌ مرد خشمگين‌ شد و تيري‌ به‌ جانب‌ حضرت‌ پرتاب‌ كرد. آن‌ تير به زير چانة‌ امام‌(ع‌) فرو رفت‌.[۱] حسين‌(ع‌) تير را بيرون‌ كشيد و دست خود‌ را زير چانه‌ گرفت‌. پس‌ از آنکه دو دست‌ امام‌ پر از خون‌ شد، خون‌ را به‌ آسمان‌ پاشيد و فرمود: «بار خدايا، من‌ از آنچه‌ اين‌ مردم‌ درباره‌ي‌ پسر دختر پيامبرت کردند به‌ تو شكايت‌ مي‌برم‌.» در اين‌ هنگام‌ با وجودي‌ كه‌ تشنگي‌ بر او غلبه‌ كرده‌ بود به جاي‌ خويش‌ بازگشت و به مبارزه ادامه داد‌. امام با وجود زخم‌هاي‌ سنگين‌ بر سر و بدن با شمشیر به‌ آنان‌ حمله‌ور مي‌شد. آنان‌ از برابر شمشير امام(ع)‌ به‌ راست‌ و چپ‌ فرار مي‌كردند. حميد بن‌ مسلم‌ مي‌گويد: «به‌ خدا سوگند كه‌ هرگز مرد گرفتار و مغلوبي‌ را نديده‌ بودم‌ كه‌ فرزندان‌، خاندان‌ و يارانش‌ كشته‌ شده‌ باشند و دلدارتر و استوارتر از او باشد. چون‌ پيادگان‌ بر او حمله‌ مي‌كردند، به‌ آنان‌ حمله‌ مي‌كرد و آنان‌ از راست‌ و چپ‌ مي‌گريختند؛ چنان‌ كه‌ گله‌ي‌ گوسفند از برابر گرگ‌ فرار مي‌كند».[۲]

شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ كه‌ موقعيت‌ را اين گونه‌ ديد، به‌ سواران‌ دستور داد پشت‌ سرِ پياده‌ها قرار گيرند. سپس‌ به‌ تيراندازان‌ دستور داد حضرت‌ را تيرباران‌ كنند. آنان‌ تيرها را چنان‌ به‌ سوي‌ امام رها كردند كه‌ تمام‌ بدن‌ او پر از تير شده‌ بود. در اين‌ حال‌ ديگر توان‌ جنگ‌ با آنان‌ را نداشت‌. دشمنان‌ در برابر او صف ‌کشیدند. خواهرش‌ زينب‌ به‌ در‌ خيمه‌ آمد و رو به‌ عمر بن‌ سعد بن‌ ابي‌ وقاص‌ كرده‌، فرياد زد: واي‌ بر تو اي‌ عمر! آيا اباعبدالله‌ را مي‌كشند و تو نگاه‌ مي‌كني‌؟ عمر پاسخ‌ زينب‌ را نداد. زينب‌ فرياد زد: واي‌ بر شمایان! آيا يك‌ مسلمان‌ بين‌ شما مردم‌ نيست‌؟ كسي‌ پاسخ او‌ را نداد.

شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ بر سواران‌ و پيادگان‌ فرياد زد: واي‌ بر شما! چشم‌ به‌ راه‌ چه‌ هستيد؟ مادرانتان‌ در عزايتان‌ بگريند. آنان‌ از هر سو بر حضرت‌ حمله‌ور شدند. كسي‌ ضربه‌اي‌ به‌ شانة‌ چپ‌  او زد و آن ‌را جدا كرد. ديگري‌ ضربه‌ای‌ به‌ گردن‌ امام‌ زد. حضرت‌ با‌ صورت‌ بر زمين‌ افتاد و شخصي ‌نيزه‌اي‌ بر  بدن او فرو برد.

خولي‌ بن‌ يزيد از اسب‌ به‌ زير آمد و پيش‌ دويد؛ تا سر آن‌ بزرگوار را جدا كند؛ ولي ‌لرزه‌ بر اندامش‌ افتاد.[۳] شمر گفت‌: خدا بازويت‌ را جدا كند، چرا مي‌لرزي‌؟ آنگاه خود پياده‌ شد و سر حضرت‌ را از تن‌ جدا کرد‌. سر مقدس‌ را به‌ خولي‌ سپرده‌، گفت‌: نزد امير عمر بن‌ سعد ببر.[۴]

فصل بیست و سه: غارت‌ و اسارت‌ اهل‌بيت‌

لشکریان عمر بن سعد براي‌ ربودن‌ جامه‌ها و برهنه‌ كردن‌ آن‌ حضرت‌ پيش‌ آمدند. پيراهن‌، زيرجامه‌، عمامه و شمشير ایشان را به‌ غارت‌ بردند. سپس‌ به‌ خيمه‌ها حمله ‌كردند و هر چه‌ از اسب و شتر بود، با خود بردند. آنان‌ به‌ كودكان‌ و زنان‌ نيز حمله‌ كرده‌، اثاث‌، جامه‌ها و زيورآلات‌ آنان‌ را هم به‌ غارت‌ بردند.

حميد بن‌ مسلم‌ مي‌گويد: زني‌ را از خاندان‌ آن‌ حضرت‌ ديدم‌ كه‌ جامه‌ خود‌ را به ‌تن‌ نگه‌ مي‌داشت‌ كه‌ نبرند و در اين‌باره‌ پافشاري‌ مي‌كرد؛ ولي‌ سرانجام‌ به‌ زور آن را از تن او‌ كشيده‌ و بردند. عمر بن‌ سعد، به‌ در خيمه‌ها آمد، زنان‌ بر سر او فرياد می‌زدند و می‌گريستند. پس‌ عمر بن‌ سعد، بر سر همراهان خود‌ فرياد زد كه‌ هيچ كس‌ داخل ‌خيمه‌ي‌ اين‌ زنها نشود. همچنین فرمان داد كسي‌ متعرض‌ اين‌ بيمار نگردد. زنان‌ از او درخواست‌ كردند آنچه‌ از آنان‌ ربوده‌اند بازگردانند تا با آنها خود را بپوشانند. عمر فرياد زد: هر كس‌ چيزي‌ از زنان‌ برده‌ به‌ آنان بازگرداند. به‌ خدا سوگند که هيچ كس‌ چيزي‌ پس‌ نياورد.[۵]

عمر بن سعد گروهي‌ را به‌ در خيمه‌ها و سراپردة‌ زنان‌ و علي‌ بن‌ الحسين‌(ع‌) به‌ پاسداري‌ گذاشت‌ و سفارش‌ كرد: ايشان‌ را نگهباني‌ دهید كه‌ كسي‌ از آنها بيرون ‌نرود و كسي‌ به‌ آنان‌ آزار‌ نرساند. سپس‌ به‌ جاي‌ خويش‌ بازگشت‌ و فرياد زد: كيست‌ كه‌ سخن‌ مرا درباره‌ي‌ حسين‌ بپذيرد و با اسب‌ خويش‌ بدن او‌ را لگدكوب‌ كند؟ ده‌ نفر انجام این کار را پذیرفتند  و با اسب‌های‌ خود‌ بدن‌ شريف‌ حسين(ع‌) را لگدكوب‌ كردند، آن‌چنان‌ كه‌ استخوان‌هاي‌ کمر  حسین بن علی(ع) را درهم‌ شكستند‌.[۶]

فصل بیست و چهارم: حركت‌ سرها و اسيران‌ به‌ كوفه‌

عمر بن‌ سعد در همان‌ روز عاشورا سر مقدس‌ حسين‌(ع‌) را با خولي‌ بن‌ يزيد اصبحي‌ و حميد بن‌ مسلم‌ برای ابن‌زياد فرستاد. سپس‌ دستور داد سرهاي ‌مقدس‌ ديگر ياران‌ و جوانان‌ بني‌هاشم‌ را جدا كنند. او اين‌ سرها را نيز با شمر بن‌ ذی الجوشن، قيس‌ بن‌ اشعث‌ و عمرو بن‌ حجاج‌ روانه‌ي‌ كوفه‌ كرد.[۷]

عمرسعد تا ظهر روز بعد در كربلا ماند، سپس‌ دستور حركت‌ داد. دختران و خواهران‌ آن‌ حضرت‌، زنان‌ و كودكان‌، همچنين‌ علي‌ بن ‌الحسين‌(ع‌) كه‌ بيماري‌ شديدی داشت‌، همراه‌ عمرسعد راهي‌ كوفه‌ شدند.[۸] آنان ‌مي‌رفتند تا با روشنگري‌ خود، در شهرهاي‌ كوفه‌ و شام‌، زمينه‌ شور و نهضت ‌جهاني‌ حسين‌ را فراهم‌ کنند.

هنگامي‌ كه‌ زينب‌(ع‌) بر برادران‌ مقتول‌ خود مي‌گذشت‌ با حالي‌ سوزناك‌ می‌گفت‌: اي‌ محمدم‌، فرشتگان‌ آسمان‌ بر تو درود فرستند. اين‌ حسين‌ است ‌كه‌ در دشت،‌ آغشته‌ به‌ خون‌، با اعضاي‌ بريده‌ افتاده‌ است‌. اي‌ محمدم‌، دخترانت ‌اسير هستند و بر باقي‌مانده‌ كشتگانت‌ باد مي‌وزد. اين‌ كلمات‌ دشمن‌ و دوست‌ را به‌ گريه‌ می انداخت‌.[۹]

پس‌ از حركت‌ كاروان‌ اُسرا، گروهي‌ از بني‌اسد كه‌ در آن‌ نزديكي‌ زندگي ‌مي‌كردند، نزد اجساد مطهر حسين(ع‌) و ياران او‌ آمده‌ و بر آنان‌ نماز خواندند[۱۰] پيكر مطهر حسين(ع‌) را در همين‌ جايي‌ كه‌ اكنون‌ قبر شريف‌ اوست‌، دفن‌ كردند. فرزندش‌، علي‌ بن‌ الحسين‌ را هم كنار پاي‌ آن‌ حضرت‌ به‌ خاك‌ سپردند. آنان‌ براي ‌شهيدان‌ ديگر كه‌ اطراف‌ امام‌ به‌ زمين‌ افتاده‌ بودند، گودالي‌ در پايين‌ پاي‌ حضرت ‌حفر نمودند و همه‌ را در آنجا دفن‌ كردند. عباس‌ بن‌ علي‌(ع‌) را نيز در همان‌ جايي‌كه‌ كشته‌ شده‌ بود- جايي‌ كه قبر فعلی او است‌ – به‌ خاك‌ سپردند.

فهرست منابع

قرآن کریم

الطبري‌، ابی جعفر محمد بن جریر، ۱۴۰۳: تاريخ‌ الطبري‌، المعروف بتاريخ الامم و الملوك، مصحح نخبه من العلماء الاجلاء، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج‌۴.

ابن‌ اعثم ‌كوفي‌، ۱۳۷۲: الفتوح‌، مترجم محمد بن‌ احمد مستوفي‌ هروي‌، انتشارات‌ و آموزش‌ انقلاب‌ اسلامي.

یعقوبی، احمد بن‌ اسحاق (ابن واضح)، ۱۳۸۲: تاريخ‌ يعقوبي‌، مترجم ابراهيم‌ آيتي‌، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چ نهم، ج۲.

دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، ۱۳۷۱: اخبار الطوال، مترجم دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، چ چهارم.


۱- اين‌ تير از پشت‌ گردن‌ امام‌ خارج‌ شد. يعقوبي‌، ۱۳۸۲: ج‌۲، ص‌۱۸۲.

۲- امام‌ حسين‌ سخت‌ تشنه‌ بود، قدح‌ آبي‌ خواست‌. چون‌ آن‌ را به‌ دهان‌ خود نزديك‌ ساخت‌، حصين‌ بن‌ نمير، تيري‌ بر آن‌ حضرت‌ زد كه‌ به‌ دهان ایشان خورد و مانع‌ از آشاميدن‌ شد و امام‌(ع‌) قدح‌ را رها فرمود. حسين‌ چون‌ ديد قوم‌ از نزديك‌ شدن‌ به‌ او خودداري‌ مي‌كنند، برخاست‌ و پياده‌ بسوي‌ فرات‌ حركت‌ فرمود: كه‌ ميان‌ او و آب‌ مانع‌ شدند. سپس ایشان به‌ جاي‌ نخست‌ خود برگشت‌. دینوری، ۱۳۷۱: ص‌۳۰۴. همان،ص۴۵۲

۳- دست خولي‌‌ لرزيد و نتوانست‌ سر حسين‌(ع‌) را ببرد. برادرش‌، شبل‌ بن‌ يزيد پياده‌ شد و سر امام ‌حسين‌(ع‌) را بريد و به‌ برادر خود خولي‌ داد. دینوری، ۱۳۷۱: ص‌۳۰۵-۳۰۴.

۴- همان،ص۴۵۶

۵- أَلا لا يدخلن بيت هَؤُلاءِ النسوة أحد، وَلا يعرضن لهذا الغلام المريض، ومن أخذ من متاعهم شَيْئًا فليرده عليهم.(همان،ص۴۵۴)

۶- در اين‌ نبرد خونين‌، از ياران‌ حسين‌(ع‌) ۷۲ تن‌ شهيد شدند و از ياران‌ عمرسعد ۸۸ نفر كشته‌ شدند. الطبري‌، ۱۴۰۳: ج‌۴، ص‌۳۴۸. همان،ص۴۵۸؛ مروج الذهب،ج۳،ص۷۳؛ أنساب الاشراف،ج۳،ص۴۱۰

۷- أنساب الاشراف،ج۳،ص۴۱۱؛ الارشاد،ج۲،ص۱۱۱

۸- همان،ص۴۵۶

۹- الطبري‌، ۱۴۰۳: ج‌۴، ص‌۳۴۸-۳۴۹. همان،ص۴۵۷

۱۰- الارشاد،ج۲،ص۱۱۴

✍️ محمد نصر اصفهانی

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط