حكومت دينى در عصر غيبت

بشر به دليل ضرورت‏ها و نيازهاى اجتماعى خود، صورتهاى مختلفى از نظام‏هاى ‏سياسى به وجود آورده است. نظامهاى قبيله‏اى و حكومت‏هاى سلطنتى موروثى مطلقه‏يا مشروطه و جمهورى در قالب‏هاى مختلف، نمونه‏ هاى آن هستند. در بين انديشمندان‏ مسلمان نيز حكومت با محتوايى دينى همواره مورد بحث بوده است و در اين مورد ديدگاههاى مختلفى ارائه شده است. حكومت دينى مبتنى بر نصوص يا خلافت منتخب ‏امت بوسيله بيعت، تراضى اهل حل و عقد، انتخاب خليفه قبل، شوراى نخبگان، استيلايا وراثت، نمونه‏هايى از اين ديدگاه‏هاست.[۱]

شيعيان در عصر حضور امام معصوم، بر نظام امامت مبتنى بر نص اتفاق نظر داشته‏اندولى در مورد عصر غيبت نگرشهاى متفاوتى نسبت به موضوع سياست و دولت وجودداشته دارد.

با غيبت امام دوازدهم(عج)، علما شيعه تا مدتها همچنان بر مواضع زمان حضور امام،پاى مى‏فشردند يعنى؛ حكومت را حق ائمه دوازده‏گانه(ع) مى‏دانستند و كليه‏حكومت‏هاى «غير معصوم»، «غير منصوب» را نامشروع تلقى مى‏كردند. آنان بر اساس‏احاديث اهل بيت(ع) در منصب افتا و قضا مردم را به علماء شيعه ارجاع مى‏دادند.[۲] وظيفه در مقابل حكومت‏هاى غاصب و سلاطين جور «تقيه» بود.[۳] براى علما و مردم قيام‏و مبارزه با حكام غاصب، بدون اذن و حضور امام معصوم، حرام تلقى مى‏شد[۴] و قيام‏براى تشكيل حكومت عادلانه موكول به ظهور امام زمان(عج) شده بود.[۵]

احتمالاً به نظر علما اين وضعيت طولانى و پايدار نبود چون آنان ظهور امام را نزديك‏تصور مى‏كردند و در امور مالى، تصرف در سهم امام را جايز نمى‏دانستند بلكه فتوا به‏نگهدارى، وديعه گذاشتن يا دفن آن براى امام زمان(عج) مى‏دادند تا پس از ظهور، آن راتحويل ايشان دهند يا چون طبق روايات، در زمان ايشان گنج‏ها استخراج مى‏گردد، اين‏اموال به دست حضرتش برسد.[۶]

حكومت آل بويه كه هم عصر غيبت امام دوازدهم(عج) بر اريكه قدرت تكيه داشت،با وجودى كه به‏طور بى‏سابقه به شيعه متمايل بود ولى به دليل اينكه منصوب از جانب‏معصوم نبود، مشروع تلقى نمى‏شد و علما حاضر به همكارى با آن نبودند.

در طى قرنها رفته رفته تحولاتى در نگرش برخى از پيشوايان شيعه در امور سياسى‏عصر غيبت ايجاد شد.[۷] همكارى‏هاى مقطعى با برخى حكومتها، متناسب با مصالح‏شيعه تجويز شد ولى با اين حال تشيع با نوعى گرايش باطنى، همچنان اقليت كوچكى راتشكيل مى‏داد.

موضع شيعى دولت صفوى، پيوندى تنگاتنك همراه با نوعى تقسيم قدرت بين‏علماى شيعه و دولت‏هاى سلسله صفويه را رقم زد و مذهب شيعه را رونقى ويژه‏بخشيد. سقوط سلسله صفويه با اينكه اين پيوند را درهم شكست، ولى به دليل فقدان‏قدرت سياسى كارآمد، بر دامنه نفوذ علماى شيعه افزوده شد و استقلال اين آئين با اقتدارى بى‏سابقه تأمين گشت. پيروزى مجتهدين بر اخباريين و مطرح شدن موضوع‏تقليد و نيابت عامه، باعث گرديد كه فعاليت‏هاى مجتهدين، بعد سياسى و مبارزاتى نيز به‏خود بگيرد و آنان را روياروى دولت مركزى قرار دهد. با افزايش روز افزون منزلت‏علماى شيعه، شركت فعال آنان در جنبش مشروطيت و فراز و فرود حوادث بعدى،اقتدار و نقش تعيين كننده‏اى براى دين و روحانيت مبارز در تحولات اجتماعى ايران رقم‏خورد و آنان را به نتايجى عميق و اساسى در راستاى تبيين نظريه سياسى و حكومتى‏عصر غيبت رسانيد.

امام خمينى(ره) به عنوان شاخص اين تفكر اظهار مى‏دارد: «ممكن است صد هزارسال بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند.» «اينهايى كه مى‏گويندكه هر عَلَمى (براى قيام) بلند بشود (بر طبق روايات پرچم طاغوت است) خيال كردند كه‏هر حكومتى باشد. اين خلاف انتظار فرج است، اينها نمى‏فهمند چى دارند مى‏گويند…مااگر فرض مى‏كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مى‏زديم‏براى اينكه خلاف آيات قرآن است.»[۸]

تقيه در تفسير گذشته‏اش با چالش روبرو شد و عنوان گرديد: نمى‏توان شاهد فساد وانحراف بود و سكوت و تقيه پيشه كرد: در صورتى كه سكوت علما دين و رؤساى‏مذهب موجب تقويت، تأييد يا جرأت ظالمين شود، يا اينكه گمان انتساب به حكومت‏ظالمين ايجاد شود، سكوت، حرام و اظهار حق واجب است ولو اينكه اين اظهارات دررفع ظلم مؤثر نباشد.[۹]

عدم اعتقاد به حكومت دينى در عصر غيبت، منجر به ناديده انگاشتن سنت‏پيامبر(ص) در تشكيل حكومت شد و عدم اجراى حدود الهى و قوانين اجتماعى اسلام،موجب لغو بودن نصوص مربوط به وجوب تشكيل حكومت دينى تلقى شد.[۱۰] آنان بر اين‏موضوع پاى فشردند كه سياست و حكومت جزء بافت اسلام است و عدم اجراى آن باجاودانگى اسلام در تضاد است.[۱۱] بنابراين براى اجراى احكام اسلامى و تحقق اهداف‏دين بايد قيام كرد و حكومت‏هاى جائر را برانداخت و نظامى نو در انداخت.[۱۲]

پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى ايران و ضرورت تدوين قانون اساسى براى آن وافت و خيزهاى عملى دولت در ايرانِ پس از انقلاب، تحولات بين‏المللى در ارتباط بادين، لزوم پردازش روزآمدتر و كارآمدتر تئورى‏ها حكومت دينى را به دنبال داشت.

مبانى مشروعيت سياسى

مشروعيت يعنى دليل حاكميت و چرايى التزام به يك نظام سياسى؛ به اين معنا كه به‏چه دليل نظامى شايستگى اِعمال قدرت دارد و چرا مردم خود را ملزم به اطاعت از يك‏دولت و حرمت نهادن به يك حكومت مى‏كنند. آيا مردم به دليل اجبار و زور حكومتها،تن به اطاعت از آنها مى‏دهند؟ يا اطاعت از حكومت‏ها، عادت و سنت ديرينه آنهاست؟يا امرى الهى و باورى دينى، مردم را ملزم به اين اطاعت ساخته است؟ يا تجربه مستمرتاريخى و افت و خيزهاى متعدد اجتماعى، عقل جمعى را به اين باور رسانيده است كه‏دولتى با ساختار ويژه و اِعمال قدرت به شيوه‏اى خاص را براى اداره كم هزينه و كارآمدجامعه لازم بدانند و قدرت خويش را، به صورت قراردادى مدون يا عهدى ضمنى به‏دولت واگذار كنند، اقتدار آن‏را محترم شمرده، بر قوانين آن گردن نهند؟

تئورى‏هاى رايج در انديشه سياسى معاصر شيعه در اين باره متنوع است. اين‏تئورى‏ها را به لحاظ مبانى و منابع مشروعيت مى‏توان به چهار دسته تقسيم كرد. يكى‏تئورى مبتنى بر نص و آراء فقهى، ديگرى تئورى مبتنى بر عقل و آراء كلامى و سوم‏تئورى مبتنى بر نظريه‏هاى اجتماعى و آراء مبتنى بر حقوق بشر و چهارم تئورى مبتنى بركارآمدى و غايات دينى. در اينجا به ميزان حوصله اين نوشتار، به ترتيب تاريخ طرح وتدوين اين نظريات، به اصول و ادله هر يك از آنها مى‏پردازيم:

الف) تئورى مبتنى بر نص

۱- ولايت انتصابى فقيه: مرحوم ملا احمد نراقى اولين كسى است كه تئورى «ولايت‏فقيه» را مدون ساخت. با وجودى كه، به قول او، تا قبل از ايشان ادله ولايت شفاف نبود،[۱۳] ولى آنچه تقريباً مورد توافق ضمنى همه فقها بود[۱۴] اين بوده است كه مسئوليت فقها به‏عنوان نائب عام امام زمان، منحصر در فتوا، قضاوت و «امور حِسبيه» بوده است.[۱۵] ابتكارنراقى مسئوليت فقيه را از «ولايت مقيد فقيه» به «ولايت مطلقه فقيه» ارتقا داد. اصول‏ديدگاه مرحوم نراقى را مى‏توان به اين قرار دانست:

الف) بر اساس اصل اوليه، هيچ‏كس بر ديگرى ولايت ندارد يعنى حق تعرض،تصرف و دخالت در امور مربوط به ديگرى را ندارد.

ب) ولايت الهى پيامبر و معصومين(ع) بر بندگان از طريق شرع ثابت است.[۱۶]

ج) در عصر غيبت معصومين(ع)، بر اساس نصوص شيعه، ولايت فقها نيز در فتوا،قضاوت، اجراى حدود، تقسيم خمس و تصرف در مال مجهول المالك و اوقاف عمومى‏ثابت است.

د) هر عملى كه اولاً: مربوط به دين و دنياى مردم باشد و بر اساس عرف چاره‏اى ازانجام آن نباشد، به طورى كه امور معاد يا معاش يك نفر يا جمعى عقلاً يا عادتاً بدان‏وابسته باشد.

ثانيا: بر انجام آن از نظر شرع، تكليفى وارد شده يا اجماع فقها حكم كرده، يا مقتضى‏حديث نفى ضرر و يا نفى عسر و حرج است، و يا انجام آن موجب فساد بر مسلمانى‏مى‏شود، يا دليل ديگرى در بين است كه بايد چنين كارى انجام شود، يا از شارع اجازه آن‏صادر شده ولى وظيفه شخص يا گروه معين دانسته نشده است و يا كسى كه بايد آن راانجام دهد معلوم نيست، قدر متيقن اين است كه اين امور وظيفه فقيه است.

نراقى پس از طرح اين پرسش كه آيا فقيه در «مطلق» آنچه امام اختيار داشته است‏اختيار دارد يا ولايت او «مقيد» به همان امور ياد شده است؟ پاسخ مى‏دهد: وظيفه فقيه‏مقيد به امور ياد شده نيست بلكه فقيه جز در مواردى كه نص يا اجماعى اقامه شده است‏كه كارى خارج از وظيفه اوست، مطلق وظايفى كه پيامبر و امام معصوم داشته‏اند را دارد.[۱۷] پس مسئوليت امور سياسى و زمامدارى كشور نيز بر عهده اوست. دليل اين بخش از نظروى اخبار و رواياتى است كه مى‏گويد: علما جانشين من، به منزله من، مثل من، امين من،مسؤول از طرف من، صاحب حق حكم از سوى من و حجت من بر شما هستند. درحوادث واقعه به آنان مراجعه كنيد. مجارى امور به دست آنهاست.

ايشان در انتها اظهار مى‏كند: اگر گفته شود همه اين اخبار ضعيف است، پاسخ‏مى‏دهيم: عمل كردن علما شيعه به اين روايات و ضميمه كردن اين اخبار به يكديگرمشكل ضعف سند را جبران مى‏كند.[۱۸] بنابراين فقها از جانب شارع مقدس منصوب به‏زمامدارى مسلمانان نيز هستند.

در برابر تئورى نراقى دو واكنش متفاوت مشاهده مى‏شود، يكى واكنش مثبت‏ديگرى واكنش منفى. «شيخ انصارى» معاصر نراقى، مهم‏ترين فقيه مخالف و منتقد نراقى‏بود و «صاحب جواهر»، شاگرد «شيخ انصارى» مهم‏ترين فقيهى بود كه در تأييد نظرمرحوم نراقى، ولايت مطلقه را براى فقها ثابت مى‏دانست.[۱۹]

مهم‏ترين مستندات صاحب جواهر، سه روايت «مقبوله عمر بن حنظله» و «صحيحه‏ابى خديجه» و «توقيع شريف» است[۲۰] كه با وجود طولانى بودن به جهت اهميت مضامين‏آن، در مباحث آينده لازم است كه عين آن آورده شود.

الف)- عمر بن حنظله مى‏گويد: از امام صادق در مورد مردانى از شيعه سؤال كردم كه‏در موضوع ارث يا وام، با يكديگر اختلاف پيدا كرده‏اند. آيا جايز است كه براى حل‏اختلاف خود به پادشاه وقت يا قاضى او مراجعه نمايند؟ حضرت فرمود: هر كس درموضوع حق يا باطلى به آنان مراجعه كند به طاغوت مراجعه كرده است. هر چه او حكم‏كند حرام است، هرچند حكم او به حق باشد. چون خداوند امر فرموده است كه نسبت‏به طاغوت كفر بورزيد، آنجا كه مى‏فرمايد: «مى‏خواهند محاكم را نزد طاغوت ببرند،حال آنكه مأمور شده‏اند به او كفر بورزند». گفتم: پس اين دو نفر مشكل خود را چگونه‏حل كنند؟ حضرت فرمود: نزد شخصى از خودشان كه حديث ما را روايت مى‏كند و به‏حلال و حرام ما توجه دارد و احكام ما را مى‏داند بروند و به حكميّت وى راضى شوند.زيرا من او را بر شما حاكم گردانيدم. پس هرگاه به حكم ما حكم كردند و كسى حكم وى‏را نپذيرفت، او حكم خدا را سبك شمرده است و به آن توهين روا داشته است و ما را ردكرده است. رد كننده ما رد كننده خدا و اين در حد شرك به خداست…در ادامه حديث‏پس از سؤال از اينكه در صورت اختلاف نظر در رواياتى كه بر اساس آن حكم صورت‏گرفته است چه بايد كرد؟ حضرت پاسخ مى‏دهند: حكم را به تأخير اندازند تا به ديدارامام خود نائل شوند.[۲۱]

ب)- ابى خديجه مى‏گويد: امام صادق مرا نزد شيعيان فرستاد و فرمود به آنها بگو: اگردر ميان شما در خصوص داد و ستد، خصومت يا اختلافى در گرفت، مبادا به يكى از اين‏حكام فاسق مراجعه كنيد، بلكه از بين خود شخصى را قاضى قرار دهيد كه حلال و حرام‏ما را مى‏شناسند. من او را بر شما قاضى قرار داده‏ام. مبادا به سلاطين جور مراجعه كنيد.[۲۲]

ج)- شيخ صدوق از قول مرحوم كلينى نقل مى‏كند كه امام زمان در پاسخ پرسشى‏فرموده‏اند: در حوادثى كه پيش مى‏آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد، آنان از طرف من‏بر شما حجت هستند و من حجت خدا بر شما هستم.[۲۳]

مرحوم صاحب جواهر با استفاده از اين روايات و مضمون رواياتى كه مى‏گويد: «علماوارث انبيا هستند» و «آنها جانشينان من مى‏باشند»، مى‏گويد: منظور از روايات فوق، فقطتبليغ دين و قضاوت نيست بلكه فقها شيعه، در همه امورى كه امام معصوم متصدى آن‏بوده‏اند، از امام زمان نمايندگى دارند. ايشان علاوه بر روايات ياد شده، به اجماع‏اصحاب كه از جانب محقق كركى ادعا شده، استناد جسته است. او در ضمن بر اين نكته‏تأكيد مى‏كند كه در صورت نپذيرفتن اين موضوع، حدود و احكام الهى تعطيل خواهندشد. بنابراين، فقهاء جامع الشرايط دارى بسط يد، منصوب مستقيم امام زمان(عج) درهمه امورى هستند كه خود ائمه(ع) نيز متصدى آن بوده‏اند.[۲۴]

پس از «صاحب جواهر»، كسانى كه «ولايت مطلقه فقيه» را بر اساس دلايل فوق‏پذيرفته‏اند، نكته مهمى بر آن نيفزوده‏اند.[۲۵]

«شيخ انصارى»، اخبار و روايات فوق را، با فرض صحت سند، كافى براى اثبات«ولايت مطلقه فقيه» نمى‏داند. او معتقد به «ولايت محدود فقيه» است يعنى ولايت او رابحدود به امور جزئى چون فتوا و قضاوت و حسبه مى‏داند. وى در كتاب معروف خود،«مكاسب»، مى‏نويسد: با ملاحظه صدر و ذيل تمام اين روايات، براى ما جزم حاصل‏مى‏شود كه اين روايات در مقام بيان وظايف علما در خصوص تبليغ احكام شرعى است‏و اقامه دليل بر وجوب اطاعت فقيه همچون امام معصوم(ع) جز در مواردى كه دليل برآن اقامه شده است، كارى ناممكن است.[۲۶]

نقدهايى كه شيخ انصارى و همفكران او بر روايات فوق وارد كرده‏اند برخى ناظر به‏متن روايات و برخى ناظر به سند روايات است. از نظر سند گفته شده است: روايت«عمر بن حنظله» و «توقيع شريف» ضعيف است. همانگونه كه از نام روايت اول مشخص‏است، روايت «مقبوله» است نه صحيح و «توقيع شريف» را نيز شيخ صدوق در كتاب غيرفتوايى خود، از قول كلينى نقل كرده است در حالى كه خود كلينى آن را در كتب روايى‏خويش نقل نكرده است. سند روايت‏هاى «الفقها حصون الاسلام» و «مجار الامور والاحكام على ايدى العلماء»، ضعيف است و قابل استناد نيست.

از نظر متن گفته شده است: ۱- فقها به بخشهايى از روايت اول عمل نكرده‏اند. مثلاًاگر كسى توانست حق خود را از قاضى جور بگيرد از نظر فقها حرام نيست. ۲- روايت‏اول و دوم با توجه به قرائن موجود در متن روايت و شيوع استعمال واژه «حكم» در كتاب‏و سنت در معناى قضا، به قضاوت اختصاص دارد و نمى‏توان آن‏را به زمامدارى سرايت‏داد. ۳- بر فرض اينكه منظور زمامدارى باشد در اين دو روايت، امام به تشكيل حكومت‏فرمان نداده است چون خود امام صادق(ع) در آن شرايط، حاضر به قيام عليه حكومت‏وقت نشد و به اصحاب خود نيز سفارش به سكون مى‏فرمود. پس چگونه به شيعيان‏زمان خود دستورى دهد كه خود عمل نمى‏كند. ۴- روايت اول و دوم ناظر به زمان حضورامام است نه تكليف براى زمان غيبت. ۵- اگر امام مى‏خواست فقها را براى زمامدارى‏نصب نمايد آنها را بر همه مسلمان نصب مى‏فرمود نه فقط بر شيعيان. ۶- روايت سوم نيزمربوط به رجوع به فقها در فتوا و شناخت حكم شرعى حوادث اتفاقى است، نه زعامت‏سياسى و رهبرى. ۷- روايات؛ «العلماء ورثت الانبياء» و «الفقهاء امناء الرسل» جملات‏خبرى هستند نه امرى. در حديث اول تصريح شده است كه انبيا علم به ارث مى‏گذارندپس علما ورثه علم انبيا هستند. روايت دوم نيز علما امين علم انبيا معرفى مى‏كند و درمقام بيان خلافت و حكومت نيست.

۷- آنچه از حديث، «الفقهاء حصون الاسلام» آنچه به طور يقينى استفاده مى‏شود اين‏است كه علما حافظ تعليمات اسلامى هستند و از تحريف آن جلوگيرى مى‏كنند.

۸- در حديث «اللهم الرحم خلفايى» به شهادت ادامه روايت كه مى‏فرمايد: «يعلمون ‏الناس» به شأن جانشينى علما در تبليغ دين اشاره دارد.

۹- حديث « مجارى الامور و الاحكام على ايدى العلماء» به اهميت علم و لزوم‏حكومت علم بر جامعه اسلامى اشاره دارد.

۱۰- بر فرض پذيرش همه روايات در معناى حكومت و زمامدارى، اين روايات جزدو مورد اول، «نصب» فقها از طرف معصومين را نمى‏رساند چون احتمال دارد كه در اين‏روايات توصيه به «انتخاب» انديشمندان و عالمان به زمامدارى كند.

۲- ولايت مؤمنين بر مؤمنين(مردم سالارى دينى): كسانى كه اثبات زمامدارى براى فقيه‏را از طريق روايات ممكن نمى‏دانند ولى در صدد هستند تا حكومت دينى را از نصوص‏استفاده كنند، بر آيات قرآن كريم استناد مى‏جويند:

«شهيد محمد باقر صدر»، در مقاله «خلافت انسان و گواهى انبيا» اظهار مى‏دارد: ازنظر قرآن كريم، انسان خليفه خداوند و امانت‏دار او در زمين است. اين خلافت ابتدا به‏صورت فطرى اعمال مى‏شد كان الناس امة واحده[۲۷] ولى به دليل اينكه در بين آدميان اختلاف‏ايجاد شد، خداوند براى رفع اين اختلاف و آموزش شيوه صحيح اِعمال خلافت، انبيا رابه عنوان الگو و شاهد خلافت كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم[۲۸] به سوى مردم فرستاد. انبيا نيزراه صحيح را به مردم نماياندند تا مردم خلافت خويش را بر مبناى آن الگوها اصلاح‏نمايند و خلافت صالح و استوارى را بنا نهند نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين[۲۹] پس از آنكه‏شواهد و الگوها، انبيا و ائمه، مسؤوليت خود را به پايان رسانيدند، نوبت مردم است تا براساس دو آيه ولايت و شورا كه مى‏گويد: زنان و مردان مؤمن «ولى» يكديگرند[۳۰] ومؤمنين امور خود را با مشورت يكديگر انجام مى‏دهند،[۳۱] خلافت الهى را بر محورعبوديت خالص خداوند، اخوت و مسئوليت متقابل و احسان به يكديگر به انجام‏رسانند. حاكميت در اين نگاه بطور مساوى متعلق به زنان و مردان مؤمن است. آنان بريكديگر ولايت دارند و نظام اجتماعى خود را بر اساس راى و نظر همگانى اداره‏خواهند كرد و در صورت اختلاف رأى اكثريت را ملاك قرار خواهند داد.[۳۲]

تقريباً مشابه همين ديدگاه از جانب مرحوم «محمد مهدى شمس الدين» مطرح شده‏است. وى اظهار مى‏دارد كه قرآن كريم چهار نوع ولايت را مطرح مى‏سازد: ۱- ولايت‏خداوند بر مؤمنين. ۲- ولايت رسول(ص) بر مؤمنين. ۳- ولايت اولى‏الامر(ع) بر مؤمنين.۴- ولايت مؤمنين بر مؤمنين. از ديد قرآن مجيد اين ولايت‏ها هم زمان و در عرض هم‏نيستند بلكه در طول يكديگر قرار دارند، يعنى؛ بعد از ولايت خدا، ولايت رسول و پس‏از ولايت رسول، ولايت معصومين و در زمان غيبت امام معصوم و خاتمه عصر عصمت،خلافت از آن امت مسلمان است.[۳۳]

قرآن كريم در مورد ولايت مؤمنين بر يكديگر مى‏فرمايد: زنان و مردان مؤمن‏سرپرست يكديگرند. امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند، نماز اقامه مى‏كنند و زكات‏مى‏پردازند و از خدا و رسول او اطاعت مى‏كنند، همانا خداوند بزرگ مرتبه و حكيم‏است: المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة ويؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم اللّه، ان اللّه عزيز حكيم.[۳۴] خداوند در توصيف‏اين مؤمنين مى‏فرمايد: در كارهاى مربوط به خود مشورت مى‏كنند: و امرهم شورى بينهم[۳۵] پس مردم در عصر غيبت بر اساس تشريك مساعى، حيات سياسى خود را خود رقم‏مى‏زنند.[۳۶]

از نظر ايشان بين امامت تاريخى و دولت تفاوت وجود دارد، امامت تاريخى تعطيل‏شده است ولى دولت تعطيل بردار نيست، چراكه مردم همواره نيازمند حكومت و دولت‏هستند.[۳۷] در عصر غيبت مصدر مشروعيت حكومت، مردم هستند و حكومتى كه در اين‏عصر با اراده مردم بر سركار نيايد نامشروع و غاصب است. اين امت است كه مجرى‏تكاليف شرعى، سياسى و اجتماعى خود است و در جايى كه نص صريحى وجود نداردآنان سياست بشرى و عرف كارآمدى را اعمال مى‏كنند.[۳۸] البته در جايى كه نظام، نياز به‏احكام شرعى دارد، نقش كارشناسى فقيه يا مجتمع فقها مطرح مى‏شود كه نقشى‏مشاوره‏اى است. در اين نگرش فقها نه تنها منشأ و مصدر مشروعيت حكومت نيستند[۳۹] بلكه متصدى امور حسبه هم نمى‏باشند، مگر اينكه خود امت، براى آن امور برنامه‏اى‏نداشته باشد و يا براى آن متصدى معلوم نكند.[۴۰]

بنابراين انسان خليفه خدا در زمين بر اساس مشورت و آنچه تشخيص عقلى اوست،سرنوشت اجتماعى و سياسى خويش را با نظامى رقم مى‏زنند كه ناشى از اراده اوست.مردم بر اساس ميثاقى كه با خدا، رسول(ص) و ائمه(ع) دارند، خود را متعهد مى‏سازندكه امور عمومى آنان به گونه‏اى اداره شود كه منافاتى با ميثاق ايمانى آنان نداشته باشد و«عهد»[۴۱] يا قانون اساسى مصوب مردم نيز بر همين اساس تنظيم مى‏شود. مردم بر اساس‏امر به معروف و نهى از منكر و بر طبق قانون، حق نظارت و نقد قدرت و در صورت‏تخلف كارگزاران و عدم كارآمدى، حق استيضاح و عزل همه اركان نظام را براى خويش‏محفوظ نگاه مى‏دارند. معيار نقد آنان، توانمندى در اجراى قانون و ارتقا سطح رفاه‏جامعه و اخلاق عمومى و نيز توانمندى در تحكيم ارتباط انسان با خدا در امور فردى واجتماعى است.

ب) تئورى مبتنى بر عقل

مردم سالارى: سنت فقهى، مجرى «امور حسبه» را در صورت نبود مانع، حاكم شرع،يا فقيه جامع الشرايط مى‏دانست. امور حسبه در اين نگرش  شامل سرپرستى يتيمان،صغيران، ارث بدون وارث، تبليغ دين، امر به معروف و نهى از منكر و كليه امورى‏مى‏شود كه شارع مقدس راضى به معطل ماندن آن نيست. تحولى كه مرحوم ميرزاى‏نائينى در اين خصوص ايجاد كرد، سه چيز بود: ۱- مفهوم حسبه را گسترش داد و آن را ازامور جزئى(شرعيات) به امور كلى و اساسى(عرفيات) همچون اداره جامعه و حفظ نظام‏و حفظ امنيت داخلى و خارجى و روابط خارجى، تعميم داد. ۲- حكومت را قابل‏واگذارى به عموم مردم دانست. ۳- تشكيل حكومت را كه تا اين زمان به دليل موانع‏واجب نبود، از اوجب واجبات تلقى كرد.

ايشان مى‏نويسد: ضرورت «استقامت نظام عالم»،  تنظيم «معيشت نوع بشر» و«استقلال وطن» به اتفاق «همه عقلاى عالم» و «حكمت عملى» و شرع ثابت است. حفظ«ناموس اعظم دين» و «بيضه اسلام»، اهم از «جميع تكاليف» است و از وظايف و شئون‏امامت(ع) است.[۴۲] از آنجا كه از نظر شارع، اهميت «وظايف راجعه به حفظ و نظم ممالك‏اسلاميه از تمام امور، و حسبه، از اوضح واضحات است»، خداوند راضى به اهمال‏گذاردن اين امور در هيچ عصرى نيست.[۴۳]

در عصر غيبت، ما «بنابر اصول طايفه اماميه، امور نوعيه و سياست امور امت را ازوظايف نواب عام عصر غيب مى‏دانيم.»[۴۴] اما با توجه به اينكه امروزه، از طرفى كسى‏مانند «انوشيروان مستجمع كمالات» و «بوذرجمهر داراى قوه عمليه» براى چنين كارى‏نيست و مصداق اداره امور سياسى «ناياب‏تر از عنقاء و از كبريت احمرند.»[۴۵] و از طرف‏ديگر امور ياد شده «فى نفسه از اهم تكاليف نوع مسلمين و از اعظم نواميس دين مبين»است و تحت «عنوان امر به معروف و نهى از منكر و حفظ نفوس و اعراض و اموال‏مسلمين و دفع تطاول[۴۶] ظالمين هم مندرج است.»[۴۷] بايد تمام ملت دست به دست هم‏دهند و در نوعيات مملكت «به حسب قوه بشريه» «بجاى آن قوه عاصمه عصمت»[۴۸] نشسته با مشاركت خود به اداره امور بپردازند.

مردم بايد دو چيز را ايجاد كنند: ۱- «قانون اساسى» كه «به منزله رساله عمليه»حكومت باشد. اين قانون همينكه با قوانين شرعى مخالفتى نداشته باشد مشروع است.[۴۹] ۲- «مجلس شوراى ملى» منتخب مردم كه به «مراقبه و محاسبه» رفتار كارگزاران‏مى‏پردازد.[۵۰] براى مشروعيت اين مجلس نيز جز اذن مجتهد نافذ الحكومة و اشتمال‏مجلس به عضويت يك يا عده‏اى از مجتهدين عدول عالِم به سياسات، براى تصحيح وتنفيذ آراء، شرط ديگرى لازم نيست.[۵۱] قوه اجرائيه نيز در تحت نظارت و مسئول هيئت‏مبعوثان و آنان (نمايندگان مجلس) هم در تحت مراقبه و مسئول آحاد ملت»[۵۲] هستند. اينها از اين طريق مردم مانع گرايش همه اركان حكومت به استبداد مى‏شوند.[۵۳]

پس بر اساس نظريه ميرزا، حكومت مردم بر مردم در عصر غيبت قابليت اين را داردتا با تمهيداتى مشروعيت يابد.

ولايت انتصابى فقيه: آيت الله بروجردى نيز بر اساس برهانى عقلى تقريباً به همان‏چيزى رو مى‏آورد كه مرحوم نائينى به لحاظ شرايط آن عصر آن‏را، امكان‏پذيرنمى‏دانست. ايشان اظهار مى‏دارد كه: ۱- تأمين حوائج اجتماعى انسان نيازمند تصدى‏رهبران و سياستمداران است. ۲- اسلام به امور سياسى و حوائج اجتماعى بى‏اعتنا نبوده‏بلكه احكام بسيارى براى آن وضع كرده است. ۳- مجرى و سياستمدار مسلمانان، ابتداپيامبر(ص) سپس ائمه اطهار(ع) بوده‏اند.[۵۴] ۴-  از آنجا كه ما يقين داريم كه اهل بيت راضى‏به اهمال و تعطيل ساختن اينگونه امور در عصر غيبت نيستند و بهترين كسانى كه‏مى‏توانند به عنوان كارشناس متصدى اين احكام باشند، فقهاى جامع الشرايط هستند،بنابراين به حكم عقل پى مى‏بريم كه فقها جامعه الشرايط، منصوب به رهبرى سياسى ومتصدى اجراى اينگونه احكام اسلام، در عصر غيبت هستند.[۵۵]

ولايت انتخابى فقيه: با پذيرش مقدمات استدلال فوق، عنوان شده است: در صورتى‏كه راه حل اجراى احكام سياسى اسلام، منحصر به انتصاب فقيه از جانب معصومين بودبود، استدلال فوق تمام بود، ولى راه حل ديگرى نيز مى‏توان در نظر گرفت كه به مراتب‏بر راه حل فوق برترى دارد و آن انتخاب فقيه داراى شرايط مديريت سياسى،[۵۶] از جانب‏مردم است.[۵۷]

دلايل ترجيح انتخاب فقيه، از طرف مردم، بر انتصاب او، توسط معصومين، از اين‏قرار است كه: ۱- تجربه ثابت كرده است، انتخابى بودن حكومت در دنياى امروز،كارآمدى بيشترى دارد. ۲- قاعده سلطه انسان بر شئون خويش كه مى‏گويد انسان‏اختياردار شئونات زندگى خوش است، با انتخاب سازگار است. ۳- سيره عقلا در طول‏تاريخ اين بوده است كه انتخاب را بر انتصاب ترجيح مى‏داده‏اند. ۴- انتخاب، نوعى عقد،عهد و پيمان كاماً شرعى است. ۵- مخاطب تكاليف شرعى اجتماعى و سياسى اسلام‏عموم مردم هستند نه فقها، بنابراين مردم مكلف به انجام آن و تهيه مقدمات آن هستند نه‏فقها. ۶- ادله شورا و بيعت در اسلام با انتخاب سازگارتر از انتصاب است.[۵۸]

در اين نگرش فقيه يا رؤساى قواى حكومتى شخصيت حقوقى دارند و در حداختيارات و مدتى كه مردم آنها را مشخص كرده‏اند، مسئوليت خواهند داشت.[۵۹]

تئورى مبتنى بر حقوق بشر

مردم‏سالارى: مردم‏سالار نظامى است كه در آن مردم به عنوان مردم، در آن اصالت‏دارند و افراد و گروهاى مردم با همه تكثر آرا، علايق و منافع، مورد توجه هستند. بر اين‏اساس همه انسانها به‏طور طبيعى حق تصرف در شئون مربوط به خود را دارند. مردم‏همچون حق كار، حق تعيين شغل و حرفه و ديگر شئون زندگى خصوصى، حق اولويت يامالكيت بر محيط زيست خويش و حاكميت بر سرنوشت سياسى خود را دارند. اين حق‏براى همگان به‏طور مساوى و مشاع هست و اختصاص به هيچ شخص يا گروه، در زمان‏يا مكان خاص نبوده و قابل سلب هم نيست.

از آنجا كه اِعمال اين حق براى عموم مردم عملى نيست، آنان بر اساس توافقى كه با يكديگر مى‏كنند، مقرر مى‏دارند، شخص يا هيئتى را به جاى خود به وكالت انتخاب كنندتا به اداره امور عمومى آنان بپردازد. آنان در اين قرار، هندسه قدرت، يعنى: طول(زمان‏تصدى) و عرض(حوزه اختيارات) و ارتفاع( ميزان ارزش) قدرت و چگونگى اعمال‏آن‏را براى همه اركان حكومت مشخص مى‏كنند. افكار عمومى بر همين اساس برگارگزاران نظارت مى‏نمايند و طبق قانون در صورت لزوم آنها را عزل مى‏نمايند.

طبيعى است، دين‏باوران، به دليل ايمان به خداوند و باور به ربوبيت شايسته او و رشدعالمانه و عاشقانه خويش، آزادانه سرنوشت خويش را مطابق فرامين پروردگار خودتنظيم خواهند كرد و به دليل عصمت و شايستگى رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع)با آنان بيعت مى‏كنند و هدايت و مديريت دنياى خويش را به آنان واگذار مى‏نمايند.

از آنجا كه در عصر «غيبتِ عصمت»، چنين شايستگى براى شخص خاصى ثابت‏نيست، انسان دين‏باور بر طبق حق اوليه خود، مطابق با عقل عملى و بر اساس تجربيات‏تاريخى خويش، سرنوشت خود را به دولت ناشى از اراده خويش واگذار مى‏كند و از اومى‏خواهد، امور عمومى او را بر مبناى قوانينى اداره كند كه الهام گرفته از احكام وجهت‏گيرى‏هاى دينى باشد و يا حداقل از نظر عرف اهل دين مغايرت قطعى با آن نداشته‏باشد.[۶۰]

بنابراين مردم‏سالارى، ملازم با بى‏دينى و سكولاريسم نيست. به قول شهيد مطهرى:«مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان در دست بگيرند، و اين ملازم با اين نيست‏كه مردم خود را از هر ايدئولوژى و از التزام و تعهد به يك مكتب معاف بشمارند.»[۶۱]

تئورى مبتنى بر كارآمدى

به نظر مى‏رسد كه كليه اين نظريه‏ها بر اساس مبانى و پيش فرض‏هاى اجتهادى خود،مى‏تواند قرائتى قابل قبول از حكومت دينى است و منافاتى با اسلام ندارند. آنچه مهم‏است و بايد مورد توجه قرار گيرد، كارآمدى و مقبوليت هر يك آنها متناسب با غايات‏دينى در عصر حاضر است. ثبت هر يك از نظريه‏هاى فوق به نام امام خمينى(ره)، به‏منظور از ميدان بدر كردن نظريات ديگر، علاوه بر اينكه مسدود ساختن باب تفكر وپويايى اجتهاد و فهم روشمند از دين است، جفا بر انقلاب اسلامى ايران و امام‏خمينى(ره) است.

امام خمينى نگاهى بسيار فراتر از نگرش سنتى به حكومت داشت و از ديد ايشان‏نگاه به حكومت بر اساس عقل، بينش و مصلحت قابل انعطاف بود، چراكه از نوشته‏ها وسخنان امام خمينى همه مبانى فوق قابل استفاده است: ايشان در كتاب «كشف الاسرار»و «ولايت فقيه» هم به مبانى عقلى توجه دارد و هم به نصوص و در آن مكرراً بر ضرورت‏اقتدار «ولى فقيه» براى اجراى احكام و مصالح اسلام و مسلمين تأكيد مى‏نمايد.

امام در جريان انقلاب بر حقوق بشر و حق تعيين سرنوشت تأكيد مى‏كرد و مى‏فرمود:«بايد اختيار دست مردم باشد، اين يك مسئله عقلى است، هر عاقلى اين مطلب را قبول‏دارد كه مقدرات هر كس بايد در دست خودش باشد.»[۶۲] ايشان در بدو ورود به ايران، برحق بشر در تعيين سرنوشت خود اشاره كرده، اظهار مى‏دارد: «به چه حقى ملت پنجاه‏سال پيش از اين سرنوشت ملت بعد را معين مى‏كند. سرنوشت هر ملتى به دست‏خودش است. حق شرعى و قانونى و حق بشرى ما اين است كه سرنوشتمان دست‏خودمان باشد.»[۶۳] تعبيرهايى چون «ميزان رأى ملت است»، «اينجا آرا ملت حكومت‏مى‏كند. اينجا ملت است كه حكومت را در دست دارد…تخلف از حكم ملت براى‏هيچ‏يك از ما جايز نيست»،[۶۴] «آراى عمومى نمى‏شود كه خطا بكند.»،[۶۵] «ما تابع آراى‏ملت هستيم. ملت ما هر طور رأى داد ما هم از آنها تبعيت مى‏كنيم.»[۶۶] و «مجلس در رأس‏امور است.» همه تأكيد بر تعيين كننده بودن نقش مردم در نگاه حضرت امام بود.

امام در عين ارائه تئورى ولايت فقيه در نجف، پس از پيروزى انقلاب مانع از ورودروحانيت به صحنه اجرايى حكومت بود. خود او به قم مراجعت كرد و به نظارت برحكومت بسنده كرد ولى پس از احساس خطر براى نظام، شرايط را براى اقامت در قم‏مناسب نديد و به تهران باز گشت. پيش نويس قانون اساسى را كه در آن سخنى از ولايت‏فقيه برده نشده بود، تأييد كرد. سپس قانون اساسى مصوب مجلس خبرگان اول همراه باولايت فقيه را تأييد نمود. در مجلس خبرگان دوم، به دليل كمبود مرجعيت شايسته‏حكومت، پيشنهاد حذف شرط مرجعيت براى ولى فقيه را در قانون اساسى داد. دفاع‏ايشان از اقتدار فقيه در سالهاى آخر عمر نه دفاع از استبداد دينى بود بلكه كارآمد سازى‏دولت دينى و محصور نشدن آن در چهارچوب‏هاى محدود كننده انگيزه اصلى وى راتشكيل مى‏داد. از نظر ايشان ضرورت حفظ كشور اسلامى و مصالح مردم از هر چيزى‏مهم‏تر بود لذا اظهار مى‏داشت: « در صورت ضرورت امير المؤمنين عباى خودش را وعباى من را و كلاه شما را هم مى‏داد، براى حفظ كشور اسلام و حفظ نواميس خود اين‏مردم.»[۶۷] ايشان نگرش‏هاى سنتى در مورد فقيه را در اداره كارآمد حكومت كافى‏نمى‏دانست و مى‏گفت: « همين جاست كه اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها كافى نمى‏باشد.بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها باشد ولى نتواند مصلحت جامعه راتشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلى‏در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم‏گيرى باشد اين فرد درمسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گيرد.»[۶۸]

در نگرش سنتى، ولى فقيه فقط مجرى احكام شريعت بود ولى به نظر ايشان، با توجه‏به اينكه بسيارى از امور حكومتى با شرع مطابقت ندارد، اگر اختيارات حكومت را درچهار چوب احكام فرعى الهى خلاصه كنيم حكومت «پديده‏اى بى معنا و بى محتوا»خواهد بود، بنابراين مصلحت اسلام و مسلمين بر هر چيز حتى شريعت ترجيح دارد:«حكومت مى‏تواند هر امرى را، چه عبادى و يا غير عبادى، كه جريان آن مخالف مصالح‏اسلام است مادامى كه چنين است جلوگيرى كند.»[۶۹] نمونه اين مصالح از نظر ايشان،خيابان كشى، نظام وظيفه اجبارى، جلوگيرى از ورود و خروج ارز، منع احتكار، اخذگمركات و ماليات بود.[۷۰]

از نظر امام فهم اين ديدگاه جز از راه حضور فعال در صحنه سياست و دست و پنجه‏نرم كردن با مشكلات ممكن نمى‏باشد:  «روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضورفعال نداشته باشد نمى‏تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه كافى‏نيست.»[۷۱] به نظر ايشان اگر روحانيت بخواهد حكومت كند بايد «پيش» از اينكه جامعه به‏ضرورت‏هايى پى ببرد، آنان آن‏را كارشناسى و پيش‏بينى كنند و نظام سياسى را كه‏متناسب با آن ضرورت باشد كارآمد سازند. ايشان اظهار مى‏دارد: حوزه‏ها و روحانيت‏بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشد و همواره چندقدم جلوتر از حوادث، مهياى عكس‏العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه‏هاى رايج اداره‏امور مردم در سالهاى آينده تغيير كند و جوامع بشرى براى حل مشكلات خود به مسائل‏جديد اسلام نياز پيدا كنند.»[۷۲]

پس از مجموعه بيانات، نوشته‏ها و عملكرد ايشان اينگونه استفاده مى‏شود كه آنچه‏براى ايشان مهم بوده است، حكومت دينى كارآمد و حضور موفق، توانمند و فعال اسلام‏و مسلمين در صحنه اجتماعى و سياست بين‏المللى، براى تحقق مقاصد دين در عصرجديد بوده است نه جمود بر نوعى تئورى خاص و محصور ساختن تئورى دولت درقالبى ويژه.

×××

با وجود كثرت مبانى، حكومت‏هاى دينى را مى‏توان به دو نوع كلى دسته‏بندى كرد:يكى حكومت انتصابى و ديگرى حكومت  انتخابى كه هر يك از اين دو داراى طيف‏هاى‏گوناگونى هستند. ما به توصيه امام خمينى(ره) با توجه به لوازم هر يك از اين دو، ميزان‏مقبوليت و كارآمدى آن در رفع نيازهاى حال و آينده جوامع دينى را مورد ارزيابى قرارمى‏دهيم.

منشأ قانونگذارى

آنچه در همه نگرشها مشترك است اين است كه افراد و كارگزاران حكومتى دينى ازصدر تا ذيل فقط مجرى قانون هستند و بايد از آن اطاعت كنند.[۷۳] حكومت دينى از نظرتئورى، حكومت قانون بر مردم است و با نظام استبدادى فردى يا جمعى قابل جمع‏نيست.[۷۴] با اين حال منشأ قانون در دو نظريه فوق متفاوت است:

در ولايت انتصابى، مبناى همه رفتارهاى حكومتى قانون مورد تأييد يا استنباط شده‏از طرف شخص ولى فقيه است و اِعمال ولايت وخود او نيز محدود به قانون يا «قانون‏اساسى» نيست.[۷۵] تشخيص مصالح نيز بر عهده او يا جمع مورد اعتماد اوست با اين‏توضيح كه وى ملزم به رعايت ديدگاههاى اين شورا هم نيست. تضمين سلامت‏تصميمات وى عدالت اوست كه باعث مى‏شود نيت به عمل خلاف مصالح مردم نداشته‏باشد.

نظريه انتخابى، بر دو ركن استوار است مردم و قانون. قانون مصوب مردم يا نمايندگان‏واقعى آنان، مبناى اداره حكومت است و مسئولين حكومتى در هر رده بايد در چارچوب‏همين قانون عمل كنند. عدم تنافى قوانين مصوب مردم با قطعيات شرع توسطكارشناسان منتخب خود مردم انجام مى‏گيرد.

شكل حكومت

شكل حكومت با توجه به مبانى مختلف ياد شده متفاوت خواهد بود: تئورى پردازان‏نظريه انتصاب، براى اجرايى ساختن و شكل بخشيدن به اين نظريه، راه كارهايى را براى‏چگونگى عزل و نصب رهبرى پيش‏بينى كرده و بر مفاد روايات افزوده‏اند. آنان اظهارمى‏دارند: ۱- مفاد روايات همه فقها را منصوب امام معصوم دانسته ولى چون حكومت‏همه فقها ممكن نيست، براى جلوگيرى از هرج و مرج، منصوب امام عصر(عج)، بايديكى از فقها يا شورايى از فقها باشد.[۷۶]

۲- چون از نظر روايات فقيه يا شوراى فقها مورد نظر تعيّن پيدا نكرده است، يا بايدخداوند دل مردم را متوجه آنها سازد و مردم خود به خود به او روى آورند، يا مردم باتشخيص خود افضل آنها را كشف كنند، يا خبرگان وى را كشف نمايند و به مردم معرفى‏كنند، يا اگر يكى از فقها خود اقدام به تشكيل حكومت كرد و بر آن استيلا يافت، ولايت‏ديگر فقها ساقط مى‏شود و مردم موظف به اطاعت از او هستند.[۷۷]

۳- روش اجرايى‏تر براى كشف رهبرى يا شوراى رهبرى استفاده از خبرگان(اهل حل‏و عقد) است كه به شكل‏هاى گوناگون به آن نگاه شده است. خبرگان رهبرى مى‏تواندمنطقه‏اى يا جهانى عمل كنند، برخى براى دادن بُعد جهانى به رهبرى و اينكه ولى فقيه،رهبر مسلمين جهان نيز باشد، پيشنهاد مى‏كنند، رهبرى در يك گردهمايى جهانى‏خبرگان، تشخيص داده و به مسلمانان جهان معرفى شود.[۷۸]

۴- خبرگان فقيه واجد شرايط منصوب معصوم را با اختيارات نامحدود و زمان‏نامحدود كشف و به مردم معرفى مى‏كند و شكل حكومت مطابق نظر او تحقق مى‏يابد.[۷۹] همه اركان قدرت در نظام شكل يافته مشروعيت خود را از وى دارند. او چنانچه‏مصلحت بداند از تجارب سياسى بشرى مدرن استفاده خواهد كرد. وى مى‏تواند هركس در هر رده از قدرت را نصب يا عزل نمايد و همه اركان حكومت در برابر وى مسئول‏هستند و او در برابر هيچ مقامى جز خداوند مسئول نيست.

۵- كاركرد خبرگان يا اهل حل و عقد كه خود مشروعيت‏شان از رهبرى است، نظارت‏بر پايدارى اوصاف رهبر است و مادامى كه او اين شرط را داشته باشد، ولايت وى نيزپايدار است در غير اين صورت او خود به خود معزول مى‏شود. مكانيسم اين عزل خودبه خودى، به روشنى تبيين نشده است ولى احتمالاً خبرگان با كشف از دست رفتن‏شرايط شخصى رهبرى، اين عزل را كشف و به مردم اعلام خواهند كرد.[۸۰]

در نظريه مردم سالار شكل حكومت را خرد جمعى انسانها، آنهم بر اساس تجربيات‏و مطالعات سياسى خود، بر خواهند گزيد و از تجاربى چون تفكيك قوا، انتخابات‏عمومى، تأسيس پارلمان، شورا در همه مراتب قدرت، توسعه آموزش، آزادى بيان،احزاب و سنديكاها، مطبوعات و رسانه‏هاى جمعى براى جلوگيرى از تمركز قدرت ونظارت بر عملكرد حكومت بهره خواهد برد. آنان بر اساس آنچه عقل جمعى حكم‏مى‏كند، عهد يا قانون اساسى را تدوين و به اجرا خواهند گذاشت. در نگاه آنان، همگان‏حق نقد قدرت و نظارت بر رفتار حكومت در همه لايه‏هاى آن را دارند و آزاد هستند باپيشنهادهاى خود آن را كارآمدتر سازند. در اينجا همه اركان حاكميت در برابر مردم‏مسؤليت دارند و بايد پاسخگوى مردم يا نمايندگان آنان باشند.[۸۱] مردم مى‏توانند درصورت تشخيص بى‏كفايتى هر لايه از قدرت، آن‏را استيضاح يا عزل كنند و جايگزينى‏شايسته را به جاى آن بنشانند.

شكل نظامى كه مردم ايجاد مى‏كنند، متناسب با مقتضيات زمان و تجارب سياسى‏آنان، مى‏تواند بسيار متنوع باشد. اينكه در رأس هرم قدرت، رهبر، شوراى رهبرى يارئيس جمهور باشد. هر يك از آنان فقيه يا غير فقيه، منتخب مستقيم مردم يا منتخب‏خبرگان و فرهيختگان ملت يا حزب اكثريت باشد، در اين سمت به صورت موقت يا دائم‏بمانند، قدرت خود را به صورت متمركز يا متكثر اعمال كنند و در صورت تفكيك بين‏رهبرى و رياست جمهور، رهبرى در كنار رئيس جمهور منتخب مردم يا احزاب، به‏نظارت يا انجام وظايف خاص بپردازد يا اختيارات مقيد يا مطلق باشد، همه در اختيارمردم است.[۸۲]

چيزى كه در اين نگرش شكل حاكميت را مقيد مى‏سازد غايات حكومت و عقل‏جمعى و منافع و مصالح عمومى است. به اين معنا كه شكلى كه مردم براى حكومت درنظر مى‏گيرند نبايد با مسلّمات دين، عدالت و عقل بشرى در تعارض باشد.

هدف از حكومت

در يك نگاه كلى هدف از حكومت در همه اين نظريه‏ها يكى و آن تأمين سعادت ومصالح دنيوى و معنوى مردم است. با اين تفاوت كه هر يك از آنها شيوه تأمين سعادت رادر تأكيد بر امورى خاص دانسته‏اند.

در نظريه اول، اجرا تكاليف شرعى و فقهى فردى و اجتماعى دين موضوع اصلى‏حاكميت سياسى است[۸۳] و امور ديگر مربوط به يك جامعه مدنى در اولويت قرار ندارد.

در نظريه دوم، مردم براى تحقق كليه حقوق خود، اعم از دنيوى و دينى مبادرت به‏تشكيل حكومت كرده‏اند و دولت بيش از آنچه به امور معنوى مربوط باشد با امور دنيوى‏مردم در ارتباط است.

در اين نگاه، دولت به دنبال استيفاى همه حقوق و مصالح مردم است. اين حقوق اعم‏است از حقوق دينى همچون: حق داشتن دين و حق تحقق بخشيدن به مفاد اعتقادات‏دينى، حقوق مدنى و معيشتى همچون: حق تعيين سرنوشت، حق آزادى، حق امنيت،حق داشتن اجتماعات و احزاب، سنديكاها، تحصيل، كار، مسكن، بهداشت، امنيت‏فردى و اجتماعى و…

از آنجا كه جامعه دينى تعين خارجى و نمود اجتماعى و تاريخى رابطه ايمانى انسان باخداوند است و مردم مسلمان و متدينى كه سرنوشت سياسى خود را در دست دارنداهداف نهايى خويش را در دولتها تعقيب مى‏كنند، دولت موظف است با تأمين رفاه نسبى‏عادلانه و ايجاد فراغت از حاجات اوليه دنيوى، زمينه‏هاى رشد سطح اخلاق انسانى‏جامعه و بالندگى آزاد ايمان و باورهاى دينى را براى آنان فراهم سازد. تفاوت‏مردم‏سالارى سكولار و مردم‏سالارى دينى در همين است كه در اينجا دين و التزام به‏دين و تعقيب اهداف معنوى دين، به عنوان يك حق براى مردم محفوظ دانسته شده‏است و مردم همانطور كه حقوق بشرى دارند، حق انديشه و انگيزه دين، دين‏ورزى وزيست معنوى هم دارند و دولت از خواست عمومى در جهت ارتقاء ديندارى و رشدمعنوى حمايت مى‏كند. به قول امام خمينى: «اسلام به قانون نظر آلى دارد يعنى آن را آلت‏و وسيله تحقق عدالت در جامعه مى‏داند؛ وسيله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذيب‏انسان مى‏داند. قانون براى اجرا و برقرار شدن اجتماع عادلانه به منظور پرورش انسان‏مهذب است.»[۸۴]

نقش مردم

نقش مردم در نظريه ولايت انتصابى با انتخاب و مشاركت آگاهانه و آزادانه مردم درشئونات سياسى خويش قابل جمع نيست. بنابراين مردم در اين نگرش مسلمان و متشرع‏ هستند موظف به يارى و حمايت از رهبرى براى تحقق و عينيت بخشيدن به حكومت دينى هستند.[۸۵] اين حمايت يا بيعت، مشروعيت‏زا نيست بلكه فقط براى رهبرى مسؤليت ‏ايجاد مى‏كند.[۸۶]

در اين نگرش اگر صحبت از نقش مردم در ساختار قدرت مى‏شود، حالت صورى‏دارد يا به حكم ثانوى است و به منظور اين است كه «مخالفين نظام را خلع سلاح» كند يا«حربه مخالفات از كار» بيفتد، مبادا آنها «نظام اسلامى را مستبد جلوه دهند».[۸۷]

كارآيى‏اين نگرش بيش از هر چيز منوط به ميزان باور عمومى به رهبرى است لذا در آن بر ايمان‏به رهبرى،[۸۸] و تقدس و معنويت قائل شدن و تبرك جستن به او توصيه مى‏شود،[۸۹] چرا كه‏اين تقدس ضامن بقاء نظام تلقى مى‏شود.[۹۰]

در نظريه مردم سالار دامنه اراده جمعى گسترده است. مردم به عنوان اينكه انسان‏هستند اصالت و حرمت دارند و افراد و گروهاى مردم با همه تكثر آرا، علايق و منافع آنهامورد توجه قرار مى‏گيرند. مردم در مورد ميزان تمركز قدرت يا توزيع قدرت در نصب،عزل و نظارت بر حكومت و چگونگى كسب حقوق اساسى تصميم گيرنده اصلى‏هستند. آنها قانون اساسى را تنظيم مى‏كنند و به آن وفا دارند. رهبرى، دولت نمايندگان‏مجلس و عناصر مختلف آن، مستقيم يا غير مستقيم، منتخب خود مردم هستند و بايدمطابق مصالح و خواست مردم عمل كنند به همين جهت مردم نظام را از خود مى‏دانند.مردم از طريق نمايندگان خود، در اداره و پيشبرد جامعه در جهت منافع ملى خود واهداف كلى نظام مختارند. همه رده‏هاى حكومت در مقابل مردم مسئول هستند و درصورت تخلف از وظايف تعيين شده توسط آنان، استيضاح خواهند شد.

اخلاق مردم‏سالارانه در اين نظام، ايجاب مى‏كند كه آزادى‏ها و حقوق مردم، حق‏حيات سياسى مساوى، كثرت قرائتها، حقوق اقليتها، تساهل و تسامح گروه‏ها به نفع‏منافع ملى به رسميت شناخته شود.

در يك جامعه دينى اداره «امور عمومى» يا الهام گرفته از احكام و جهت‏گيرى‏هاى‏دينى است يا به گونه‏اى است كه از نظر عرف و اجماع اهل دين مغايرت قطعى باجهت‏گيرى‏ها و احكام قطعى دين ندارد و اهداف عدالت طلبانه و حق‏جويانه دين راتعقيب مى‏كند. اين نظام تا هنگامى كه عملكردى مخالف اصول قطعى و اجماعى‏پذيرفته شده از طرف عرف اهل اسلام نباشد، ماهيت اسلاميش محفوظ است.*


[۱] ميان محمد شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، جمع مترجمان، مركز نشر دانشگاهى، تهران، ۱۳۶۵،ص۱۰۱-۲۵۵ و ۵۰۹-۵۳۱.

[۲] محمد بن يعقوب الكلينى، فروع كافى، دار التعارف للمطبوعات، بيروت۱۴۱۳ق، ج ۷، ص ۴۵۱،روايت ۴ و ۵. ابى‏جعفر الصدوق، من لايحضره الفقيه، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۱۴، ج۳، ص ۵.

[۳] شيخ صدوق در كتاب فتوايى خود «هدايه» مى‏نويسد: تقيه در دولت ظالمين بر همه ما واجب است،پس كسى كه آن را ترك كند با دين اماميه مخالفت كرده است…تقيه واجب و ترك آن تا خروج قائم(ع)جايز نيست. كسى كه تقيه را ترك كند در نهى خدا و رسول و ائمه داخل شده است. جوامع الفقهيه،هدايه صدوق، نشر مكتبة المرعشى النجفى، بى تا، ص۴۷.

[۴] فروع كافى، ج ۵، ص۱۹. بر اساس رواياتى به بى‏فايده‏گى همه قيامهاى قبل از قيام قائم آل محمد(ع) واستدلال مى‏شد و عنوان مى‏گشت كه هر عَلَمى كه غير از پرچم امام(ع) بلند شود طاغوت است، تصريح‏شده است/ فروع كافى، ج۸، ص۲۶۴،باب ۸.

[۵] امام صادق(ع) در پاسخ به يكى از اصحاب خاص خويش مى‏فرمايند:اى سدير!در خانه‏ات بنشين تاخبر قيام سفيانى به تو برسد، آنگاه به سوى ما حركت كن. فروع كافى، ج ۸، روايت۳۸۳، ص۲۶۴.

[۶] شيخ طوسى، نهايه، سيد محمد باقر سبزوارى، ج۱، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۳۴.

[۷] رجوع شود به: جامع المقاصد فى شرح القواعد، المحقق الكركى، ج۱۱، ص۲۶۶، الوصية بالولاية،تحقيق مؤسسه آل البيت. قم۱۴۰۹. مجمع الفائده و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان، محقق احمداردبيلى، ج۸، ص ۱۶۰. عوائدالايام،  بحث ولايت الفقيه، للمولى النراقى، سازمان تبليغات اسلامى.مكاسب، شيخ مرتضى انصارى، كتاب البيع، ص۱۵۳-۱۵۵ چاپ سنگى تبريز و جواهر الكلام فى شرح‏شرايع الاسلام، ج ۱۶، چاپ بيروت، ص۱۸۰.

[۸] صحيفه نور، ج۲۰، ص۱۹۸.

[۹] روح الله الموسوى الخمينى، تحرير الوسيله، ج۱، انتشارات قدس محمدى، قم، بى تا،ص۴۷۳.

[۱۰] الامامة نظاماً للامة و الطاعة تعضيماً للامامة./ نهج البلاغه، حكمت، ۲۵۲.

[۱۱] امام خمينى(ره)، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)۱۳۷۳، ص۳-۲۱.

[۱۲] ولايت فقيه، ص۱۳۸-۱۴۱.

[۱۳] مولا احمد نراقى، عوائد الايام فى بيان قواعد الاحكام، فى تحديد ولاية الحاكم، چاپ سنگى نسخ‏تهران، ۱۳۲۱، ص۱۸۵.

[۱۴] على بن الحسين الكركى(۹۴۰ق)، جامع المقاصد فى شرح القواعد، الوصية بالولاية، تحقيق مؤسسه‏آل البيت عليه الاسلام لاحياء التراث، قم۱۴۰۹، ج۱۱، ص۲۶۶.

[۱۵] امور حسبه شامل سرپرستى يتيمان، صغيران، ارث بدون وارث، تبليغ دين، امر به معروف و نهى ازمنكر و كليه امورى مى‏شد كه شارع مقدس راضى به معطل ماندن آن نيست.

[۱۶] عوائد الايام فى بيان قواعد الاحكام، ص۱۸۵.

[۱۷] عوائد الايام… ص۱۸۸.

[۱۸] عوائد الايام… ص۱۸۸.

[۱۹] محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، مؤسسة المرتضى العالية، ج۶۹۴-۶۹۶ ۱۴۱۲ ۷.

[۲۰] جواهر الكلام، ج۷، ص۶۹۶.

[۲۱] روى الكلينى بسنده عن عمربن حنضلله قال: سألت ابا عبدالله(ع) عن رجلين من اصحابنا بينهمامنازعة فى دَين او ميراث، فتحاكما الى السلطان او الى القضاة، ايحل ذلك؟ فقال(ع) من تحاكم اليهم فى‏حق او باطل فأنما تحاكم الى الطاغوت. و ما يحكم له فانما يأخذ سحتاً و ان كان حقاً ثابتاً له، لانه اخذه‏بحكم الطاغوت و قد امر الله ان يكفر به. قال الله تعالى «يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان‏يكفروا به.» قلتُ: فكيف يصنعان؟ قال(ع): ينظران الى من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى‏حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا، فليرضوا به حكماً. فانى قد جعلته عليكم حاكما. فاذا حكم بحكمنا فلم‏يقبله منه فانما استخف بحكم الله و الراده و الراد على اللّه و هو على حد الشرك بالله…اذا كان ذلك‏فارجه حتى تلقى امامك. (مرحوم كلينى، فروع كافى، ج ۷، ص ۴۱۱، روايت۵.)

[۲۲] روى الشيخ باسناده عن ابى خديجه قال: بعثنى ابو عبدالله (ع) الى اصحابنا فقال: قل لهم: ايكم اذاوقعت بينكم خصومة او تدارى بينكم فى شى‏ء من الخذ و العطاء ان تتحاكموا الى احدٍ من هولاء الفساق.اجعلوا بينكم رجلاً ممن قد عرف حلالنا و حرامنا، فانى قد جعلته قاضياً و اياكم ان يتخاصم بعضكم‏بعضاً الى السلطان الجائر.(مرحوم كلينى، فروع كافى، ج ۷، ص ۴۱۱، روايت ۴ و مرحوم شيخ صدوق،من لايحضره الفقيه، ج۳، ص۲.)

[۲۳] شيخ صدوق در كتاب كمال الدين آورده است: قال حدثنا محمد بن محمد بن عصام الكلينى قال: قال‏حدثنا محمد بن يعقوب الكلينى: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة حديثنا. فانهم حجتى‏عليكم و انا حجة الله عليهم. (محمد حسن حر العاملى، وسائل الشيعه، تهران، كتابفروشى اسلاميه،۱۴۰۱، باب ۱۱، ابواب صفات قاضى، حديث۱۰.)

[۲۴] جواهر الكلام، ج۷، ص۶۹۶.

[۲۵] ر.ك. امام خمينى، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ۱۳۷۳، ص۴۸-۱۱۴.

[۲۶] شيخ انصارى، المكاسب، مطبعة الاطلاعات، چاپ دوم، تبريز، ۱۳۴۴، ص۱۵۴

[۲۷] سوره بقره، آيه ۲۱۳.

[۲۸] سوره مائده، آيه ۱۱۷.

[۲۹] سوره قصص، آيه ۵.

[۳۰] سوره توبه، آيه۷۱.

[۳۱] سوره شورى، آيه ۳۸. ليكون الرسول شهيداً عليكم و تكونوا شهداء على الناس. سوره حج، آيه ۷۸.

[۳۲] محمد باقر صدر، الاسلام يقود الحياة، وزارة الارشاد الاسلامى، بى تا، ص ۱۶۰-۱۷۱.

[۳۳] شيخ محمد مهدى شمس الدين، نظام حكومت و مديريت در اسلام، مرتضى آيت الله زاده شيرازى،انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۵، ص۴۰۰.

[۳۴] سوره توبه، آيه۷۱.

[۳۵] سوره شورى، آيه ۳۸.

[۳۶] فؤاد ابراهيم، الفقيه و الدولة، مصاحبه با محمد مهدى شمس الدين، دار الكنوز الادبية، چاپ اول۱۹۹۸، ص ۴۳۵-۴۳۶.

[۳۷] الفقيه و الدولة، ص۴۲۹.

[۳۸] الفقيه و الدولة، ص۴۳۶.

[۳۹] الفقيه و الدولة، ص۴۳۴.

[۴۰] الفقيه و الدولة، ص۴۳۸.

[۴۱] انى جاعلك للناس اماما، قال ومن ذريتى، قال لا ينال عهدى الظالمين. بقره، آيه ۱۲۴. اوفوا بعهد الله‏اذا عاهدتم. سوره نحل آيه ۹۱. اوفوا بعهدهم اذا عاهدوا. سوره بقره آيه ۱۷۷.

[۴۲] محمد حسين نائينى تنبيه الامة و تنزيه الملة، يا حكومت در اسلام، توضيحات سيد محمود طالقانى،شركت سهامى انتشار، چاپ هشتم ۱۳۶۱، ص۴۳ ۷ ۶ و ۴۴.

[۴۳] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص ۴۶.

[۴۴] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص۱۵ و ۴۶.

[۴۵] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص۱۳.

[۴۶] تطاول: گردن‏كشى

[۴۷] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص ۴۹.

[۴۸] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص۱۵.

[۴۹] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص۱۴ و ۵۸.

[۵۰] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص۵۲ ۱۵ و ۵۳.

[۵۱] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص ۸۷.

[۵۲] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص۱۵.

[۵۳] تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص۱۵.

[۵۴] تقرير مباحث حسين طباطبايى بروجردى، البدر الزاهر، بقلم حسينعلى منتظرى، مكتبة آية الله ‏المنتظرى، ۱۴۱۶، ص۷۵.

[۵۵] البدر الزاهر، ص۷۹.

[۵۶] فقيه دين» با «فقيه فقه» متفاوت است چون فقيه دو معنا دارد:

۱- به معناى شخص عالم به همه دين، كه مانند ائمه(ع) هم كارشناس عقايد و معارف هستند و هم آگاه‏به احكام و اخلاق. «فقيه به كسى اطلاق مى‏شود كه…دينشناس به تمام معناى كلمه باشد.» (ولايت فقيه،امام خمينى(ره)، ص ۶۷.)

۲- به معناى اصطلاحى كه به مجتهد جامع الشرايط يا كارشناس احكام فرعى اسلام گفته مى‏شود.

[۵۷] حسينعلى منتظرى، نظام الحكم فى الاسلام، خلاصه كتاب دراسات فى ولايت الفقيه، نشر سرايى،۱۳۸۰، ص۱۴۵.

[۵۸] نظام الحكم فى الاسلام، ص ۱۶۶-۱۷۰.

[۵۹] نظام الحكم فى الاسلام، ص۱۷۶-۱۷۷.

[۶۰] مقصود از حكومت مردم بر مردم حكومت عقول و وجدانهاى پاك مردم پس از تشخيص معناى‏حيات معقول بر مردم مى‏باشد…كه جلوهاى از حاكميت خداوند بر مردم است. (محمد تقى جعفرى،تكاپوى انديشه‏ها، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶، ج۱، ص ۳۴۰.)

[۶۱] پيرامون انقلاب اسلامى، شهيد مرتضى مطهرى، ص ۶۳. شبيه همين مطالب در ص ۶۵-۶۶، و علل‏گرايش به ماديگرى، شهيد مرتضى مطهرى، ص۸۵، و سيرى در نهج البلاغه، شهيد مطهرى، ص۸۵،انتشارات جامعه مدرسين قم. تكاپوى انديشه، محمد تقى جعفرى، ج۱، ص۳۴۰، دفتر نشر فرهنگ‏اسلامى. و سخنرانى محمد خاتمى، روزنامه همشهرى، چهارشنبه، ۱۹ شهريور ۷۶.

[۶۲] صحيفه نور، ج۴، ص۴۹۴.

[۶۳] صحيفه نور، ج۴، ص۲۸۲ و ۲۸۳.

[۶۴] صحيفه نور، ج۱۴، ص۱۶۵.

[۶۵] صحيفه نور، ج۵، ص۳۲۲.

[۶۶] صحيفه نور، ج۱۱، ص۳۴.

[۶۷] صحيفه نور، ج۱۷، ص۲۷۴.

[۶۸] صحيفه نور، ج۲۱، ص۱۷۷-۱۷۸.

[۶۹] صحيفه نور، ج۲۰، ص۴۵۲، نامه امام به رياست جمهورى، ۱۳۶۶/۱۰/۱۶

[۷۰] صحيفه نور، ج۲۰، ص۴۵۲، نامه امام به رياست جمهورى، ۱۳۶۶/۱۰/۱۶

[۷۱] صحيفه نور، ج۲۱، ص۲۹۲.

[۷۲] صحيفه نور، ج۲۱، ص۲۹۲.

[۷۳] ولايت فقيه، ص۳۵.

[۷۴] ولايت فقيه، ص۳۳.

[۷۵] پرسشها و پاسخها، ص۵۷.

[۷۶] ولايت فقيه، رهبرى…ص۱۸۷.

[۷۷] محمد تقى مصباح يزدى، پرسشها و پاسخها، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، ج۱،پائيز۱۳۷۷، ص۲۵ ۱۸ ۱۶ و ۷۳ و عبدالله جوادى آملى، ولايت فقيه رهبرى در اسلام،  مركز نشرفرهنگى رجا، ۱۳۷۲، ص۲۱ و ۱۸۹.آيت اللّه مهدوى كنى، روزنامه اطلاعات ۱۳۷۴/۹/۸. مبناى‏تكليف خبرگان يا اهل حل و عقد ظاهراً سنت صحابه است.

[۷۸] علامه حسين فضل اللّه در مصاحبه با روزنامه اطلاعات، ۱۳۷۳ / ۲/۱۰.

[۷۹] مصباح يزدى، پرسشها و پاسخها، ج۱، ص۵۸.

[۸۰] ولايت فقيه‏رهبرى…ص۱۸۹.

[۸۱] شهيد مرتضى مطهرى، علل گرايش به ماديگرى، ص۱۰۵.

[۸۲] به نمونه شكل‏هايى از حكومت دينى كه پيشنهاد يا فرض شده است دز زير اشاره مى‏كنيم. تلفيق‏برخى از آنها با يكديگر وجوه بيشترى را امكان‏پذير مى‏سازد:

۱- يك فرد صاحب صلاحيت براى تشكيل حكومت قيام كند و مردم او را بپذيرند و از او اطاعت كنند.

۲- مردم اجتماعاً تشكيل حكومت داده و مجتهد واجد شرايط ولايت را مادام العمر از طريق خبرگان‏منتخب خويش با اختيارات محدود انتخاب نمايند. (قانون اساسى جمهورى اسلامى)

۳- فقهاء واجد شرايط خود را كانديد اداره كشور كنند و هر كس كه رأى بيشتر آورد براى مدت معين،رهبرى نظام را بر عهده گيرد.

۴- مردم تشكيل حزب داده و هر حزبى كه اكثريت كرسيهاى پارلمان را كسب كرد، فقيهى را از بين مراجع‏تقليد به عنوان ناظر رفتار خويش، براى عدم مخالفت با اسلام، اعلام كند.

۵- هر يك از فقها حزبى تأسيس نمايند و هر حزب كه اكثريت آرا را بدست آورد تشكيل دولت داده براى‏مدت محدودى كشور را اداره كند.

۶- رئيس قواى مجريه و مقننه دارى شرايط فقهى، مستقيماً از جانب مردم به مدت محدود و اختيارات‏محدود انتخاب شوند و آنها قوانين مصوب مجلس منتخب مردم كه اسلاميت آن به تأئيد شوراى فقهامنتخب مردم يا مراجع رسيده است را به اجرا گذارند.(نظام الحكم فى الاسلام، ص۱۷۷.)

۷- حكومتى شورايى متشكل از فقها(شرع‏مدران) و سياست‏مداران تشكيل شود(حكومت صالحان) ومبتنى و بنا بر نظر اكثريت به داره حكومت بپردازند. (محمد صادق تهرانى، توضيح المسائل نوين،انتشارات اميد فردا، ۱۳۷۸، ص۴۳۴.)

۸- مردم مسلمان نظامى سياسى تشكيل داده به صورت جمهورى آن را اداره كنند ولى جمعى حقوق‏دان‏يا فقيه را، براى نظارت بر عدم مخالفت قوانين با اسلام، انتخاب كنند.(مرتضى مطهرى، پيرامون انقلاب‏اسلامى، ص۶۷) و ( الاسلام يقود الحياة،  ص۲۴و۵۱.)

۹- نظام جمهورى توسط مردم مسلمان تشكيل مى‏شود و مردم به ميزان ايمان خود سعى در رعايت‏اصول اسلامى كرده افراد صالح را در رأس امور خود قرار دهند. (شيخ محمد جواد مغنيه، الخمينى والدولة الاسلاميه دارالعلم للملائين بيروت۱۹۷۹، ص۶۶. نظام حكومت و مديريت در اسلام، ص۴۰۰.)

۱۰- مردم تشكيل حكومت داده و شخص يا اشخاص صالحى را كه خود صلاح مى‏دانند، مستقيماً براى‏مدت محدود و اختيارات محدود به وكالت انتخاب نمايند. ( شيخ مهدى حائرى يزدى، مجله حكومت‏اسلامى، سال اول، شماره دوم، زمستان ۱۳۷۵.)

[۸۳] ولايت فقيه رهبرى…ص۴۵.

[۸۴] ولايت فقيه، ص۴۴.

[۸۵] پرسشها و پاسخها(۱)، ص۲۸.

[۸۶] ولايت فقيه رهبرى…ص۱۵۶.

[۸۷] پرسشها و پاسخها(۱)، ص۳۳. ولايت فقيه رهبرى… ص۲۳. آيت الله مكارم شيرازى، انوار الفقاهة،ج۱، ص۵۱۶.

[۸۸] ولايت فقيه رهبرى…ص۲۱.

[۸۹] پرسشها و پاسخها، ص۷۹.

[۹۰] پرسشها و پاسخها، ص۸۱.

* به اين سؤالها بينديشيم:

الف) چرا در گذشته از نصوص دينى استنباط تصدى امور عرفى نمى‏شد؟

ب) آيا مى‏توان يك تئورى خاص از ميان اين تئورى‏ها را حق و نظر ديگران را بكلى باطل تلقى كرد؟

ج) چه چيز باعث مى‏شود برخى علما از روايات فقط امور حسبه را استنبات كنند ولى ديگران آن را تعميم‏به همه امور دهند، بعضى برخى روايات را قابل استناد و ديگران همه را غير قابل استناد تلقى كنند؟

د) نظريه ولايت مؤمنين بر يكديگر با نظريه عقلى چه تفاوتى دارد؟

ه) آيا تئورى مبتنى بر حق با تئورى حكومت دينى تعارض ندارد؟ چرا؟

و) چه تفاوت ماهوى در يك نظام دينى ايجاد خواهد شد اگر اداره نظام توسط عدول مؤمنين انجام گيرد؟

ز) چه شكلى از حكومت ماهيت دينى بودن حاكميت را دگرگون مى‏سازد؟

ح) با توجه به تجربه مسلمانان در دنيا چه شكل از حكومت ايدآل‏تر است؟

ط) در جامعه‏اى كه نيمى مسلمان و نيمى مسيحى و از مسلمانان نيمى شيعه و نيمى سنى و از شيعيان‏نيمى اسماعيلى و نيمى اثنى عشرى هستند، كداميك از تئورى‏هاى فوق قابل اجر و كارآمد هستند؟

ى) تفاوت اهداف حاكميت بر اساس مبانى چگونه قابل توضيح است؟

ك) مبانى قانگذارى، شكل حكومت، هدف از حاكميت، در هر يك از مبانى مشروعيت چيست؟

ل) در حكومت انتخابى تشخيص مصلحت با كيست آيا او صالح است كه در موارد ضرورت مخالف‏شرع عمل كند؟

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط