رؤیای وحدت

برادر سخت کوش، دلسوز و فرزانه جناب آقای عابدینی، در تاريخ ۲ /۸ /۱۴۰۰ از شما نیز چون دیگر دوستان به مناسبت هفته وحدت، یادداشتی دردمندانه منتشر شد. در همه سالهای دوستی، شما را با رؤیای وحدت یافته‌ام، رؤیای شما، رؤیای همه دلسوزانی بوده است که طعم تلخ اختلافات مذهبی را از زمان تشکیل دو دولت صفوی و عثمانی، و حتی قبل از آن، تاکنون چشیده یا شنیده‌اند. رؤیای شما که «شیعه با سنی اختلاف نداشته باشد یا مسلمان با مسیحی اختلاف نداشته باشد یا انسان با انسان اختلاف نداشته باشد» قابل تقدیر است ولی اگر مسیر را کارشناسی نشده و اشتباه برویم نه تنها این مهم محقق نخواهد شد، ضررهای جبران‌ناپذیری را هم متحمل خواهیم شد.

پرسش اساسی این است که چرا این رؤیا محقق نشده و صدها بلکه هزاران سال است که همه در این آتش اختلاف و چنددستگی دینی و مذهبی می‌سوزند. به نظر می‌رسد، قبل از اینکه شعار وحدت دهیم و «بر روی این بحث متمرکز شویم که برای رسیدن به وحدت چه باید بکنیم؟» باید موضوع تفرقه را ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی کرده و بر اساس این آسیب‌شناسی راهکار دهیم.

فرموده بودید «یکی از چیزهایی که پیش‌نیاز وحدت است و تا نباشد، وحدت ایجاد نمی‌شود روحیۀ بلند و قلب بدون کینه است. دلی که در آن کینه باشد نمی‌تواند با دیگران متحد شود.» ولی نفرموده‌اید که چرا بین شیعه و سنی کینه به وجود آمده است و ریشه این کینه در کجاست تا موضوع را از ریشه حل کنیم؟

کینه شیعه و سنی ربط زیادی به کینه اخلاقی و پرونده‌های دادگستری و آمار طلاق ندارد. اختلاف شیعه و سنی، اختلاف ایدئولوژیک است. اختلاف ایدئولوژیک ادیان و مذاهب قابل گذشت نیست و با توصیه اخلاقی رفع نمی‌شود. با گفتن اینکه «شیعه باید ملت خود را از کینه خالی کند. اهل سنت نیز باید همین کار را انجام دهند تا وحدت واقعی ایجاد شود.» چنین اتفاق میمونی نخواهد افتاد چنانکه تاکنون هم رؤیای وحدت محقق نشده است.

پیش‌زمینۀ بعدی تحقق رؤیای وحدت را «انعطاف فقهی و کلامی و فلسفی» که «مربوط به حوزه‌های علمیه و علماء» است، دانسته‌اید. فرموده‌اید که در فتوا به نفع هم فتوا داده و عمل کنند یعنی «هم سنی‌ها باید کوتاه بیایند و هم ما». پرسش این است مگر می‌شود به عالِمی توصیه کرد که به گونه‌ای دیگر بفهم و به کسی که ذهنیت ایدئولوژیک دارد توصیه نمود که کوتاه بیا و نظری ده که طرف مقابل خوشش بیاید و عملی کن که فرق را کنار هم گرد آورد؟ خود معترف شده‌اید که «نه شیعه و نه سنی این انعطاف‌ها را ندارند و به همین خاطر از وحدت دور هستیم».

اما به نظر حقیر، وحدت به معنای داشتن روحیه همدلی و همدردی نسبت به یکدیگر، نه امر دستوری و نه امر توصیه‌ای و نه موعظه‌ای است. امری درونی است که به ذهنیت افراد نسبت به یکدیگر باز می‌گردد. به نظر می‌رسد که مشکل اصلی ما در نرفتن به سمت تحقق این رؤیا، به ذهنیت ایدئولوژیک پیروان مذاهب و ادیان برمی‌گردد. این روحیه باعث شده است که گروه‌های دینی و مذهبی حقیقت را آشکار بدانند و احتمال خطا در فهم خود را ندهند. آنان طرف مقابل خود را کسانی می‌بینند که با حقیقت روشن و آشکار مخالفت می‌ورزند. به چنین افرادی نمی‌توان دستور داد یا توصیه کرد که نسبت به کسی که با حق روشن مخالف است و به راه باطل محض می‌رود، رابطه عاطفی مثبت داشته باش و در خود کینه و نفرتی نسبت به او احساس نکن یا در مقابل باطل و ظلم مسلّمی که او به خود یا دیگران می‌کند، کوتاه بیا. به نظر او چنین فرد کافری که حقیقت را عالماً و عامداً می‌پوشاند و جلو حق و حقیقت ایستاده است، احترامی ندارد. دوست داشتن و عشق ورزیدن نسبت به چنین کسی حتی توجیه اخلاقی نیز ندارد. در این شرایط دستور دهنده و توصیه کننده به وحدت با چنین افرادی خود مستحق لعن و نفرین است که کمک به بقای کفر و ظلم می‌کند.

برای تحقق رؤیای وحدت باید هر کس در پی حقیقت باشد نه اینکه خود را حقیقت بپندارد. پیروان ادیان و مذاهب باید دست از جمود نسبت به برداشت خود از متون دینی بردارند و هر فهمی از دین را، چه در اصول و چه در فروع، اجتهادی تلقی کنند که در آن احتمال صواب و خطا وجود دارد و ابطال‌پذیر است. چگونه است که مراجع تقلید و پیروان آنها با یکدیگر اختلاف و جنگ ندارند و جواز لعن و قتل یکدیگر را صادر نمی‌کنند؟ چون این مجتهد یا متکلم می‌گوید آنها که با من مخالفند، توطئه‌گر، دروغگو و معاند حق آشکار نیستند و با حق صریح مخالفتی ندارند بلکه با اجتهاد من مخالف هستند. آنها با چیزی که من گمان میکنم حق است مخالفند نه با حقیقت انکارناپذیر. مجتهد و متکلم دیگر هم مخالف خود را، مخالف گمان خویش می‌بیند نه مخالف حق صریح و آشکار. در این صورت می‌توان کنار هم نشست، گفتگو کرد و یکدیگر را دوست داشت. در این صورت کینه و دشمنی غیرمنطقی و حتی غیر اخلاقی است و رواداری مطلوب و اخلاقی است. نه این به نفع او دست از عقیده خود بر می‌دارد و کوتاه می‌آید نه

او به نفع این. اجتهاد در اصول و در فروع همکاری را، برمی‌تابد بلکه لازم می‌داند. رقابت و دشمنی در اجتهاد جا ندارد بلکه امکان نزدیکی عاطفی و احساسی در آن زیاد است.

در این صورت من مولوی تصوری از خدا دارم، که نتیجه اجتهاد من است و دوست دیگرم ابن‌سینا و ملاصدرا تصور دیگری از خدا دارند که نتیجه اجتهاد آنها است و ابوالحسن اشعری متکلم، تصور سومی از خدا دارد. هیچکدام از ما در صدد مخالفت با حقیقت حق نبوده و نیستیم و کافر و معاند هم نیستیم چون:
از نظرگاه است ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود

من مسلمان، تصوری از خدا دارم، که نتیجه اجتهاد من است و هم‌نوع دیگرم یهودی یا مسیحیم، تصور دیگری از خدا دارد که نتیجه اجتهاد اوست. هیچکدام از ما در معرفت خود از خدا، در صدد مخالفت با حقیقت حق نیستیم. من مسلمان تصوری از پیامبری دارم که نتیجه اجتهاد من است و دوست دیگرم، یهودی یا مسیحی تصور دیگری از نبوت و پیامبری دارد و هیچکدام از ما در صدد مخالفت و ضدیت با نبوت نیستیم. من شیعه تصوری از ولایت دارم، که نتیجه اجتهاد من است و دوست سنی من تصور دیگری از ولایت دارد که نتیجه اجتهاد او است. هیچکدام از ما در صدد مخالفت با رسول خدا و ظلم به امت مسلمان نیستیم. من ملتزم به اجتهاد خویش در احکام فقهی هستم و شما ملتزم به اجتهاد خویش هستید. من نظریه اجتهادی شما را بررسی می‌کنم که ببینم شما از چه زوایه‌ای به موضوع یا مشکل یا مسأله نگاه کرده‌ای و شما نظریه اجتهادی من را بررسی می‌کنید که حقیقت چگونه بر من جلوه کرده است. به قول فروغی بسطامی:
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

خلاصه اینکه به نظر می‌رسد رؤیای وحدت را باید با دست برداشتن از ذهنیت ایدئولوژیک و روی آوردن به ذهنیت اجتهادی در اصول و فروع دنبال کرد. این مهم تدریجی و زمان‌بر است ولی شدنی است.

✍️ محمد نصراصفهانی

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط