رویکردهای عاشورا پژوهی
رویکردهای عاشورا پژوهی موضوعی ریشهای است که در آن به پژوهشها، نگرشها و تحلیلهای کلی مختلفی که توسط اندیشهوران از واقعه عاشورا انجام گرفته است، میپردازد. پژوهشهای عاشورایی به دو دسته قابل تقسیم است: ۱) پژوهشهای سنتی ۲) پژوهشهای معاصر. منظور ما از پژوهشهای سنتی، مطالعه واقعه عاشورا از ابتدا تا دوره مشروطیت در ایران است و منظور از پژوهشهای معاصر مطالعه واقعه عاشورا از مشروطیت تا عصر حاضر ایران است. پژوهشهای مربوط به عاشورا در دوره سنت، خود به سه بخش قابل تقسیم است: بخش اول) روایتهای اولیه از کسانی است که صحنه را دیده و نقل کردهاند و مجموعا شش روایت است که اینها در کتابهای تاریخ آمده است. این روایات سندها یا کتب اولیه مربوط به واقعه عاشورا بودهاند. این اسناد یا کتب اولیه هر کدام رویکرد خاصی داشتهاند. رویکردهای تحلیلی اکثریت حاکم، سیاسی و رویکرد شیعه به معنای عام که عمدتاً غیر از شیعه دوازدهامامی بودند نیز غالباً جنبه سیاسی داشت ولی کمکم به رویکرد غیرسیاسی شیعه دوازدهامامی یعنی رویکرد کلامی، عاطفی و عرفانی تغییر مسیر داد.
در ذیل رویکرد سنتی، دو زیررویکرد وجود دارد: ۱) رویکردِ گزارشی صرف، که تنها به گزارش حادثه کربلا اکتفا کرده است. ۲) رویکردِ تحلیلی که علاوه بر نقل به تحلیل آن نیز پرداخته است. طبیعی است که تحلیلها میتوانند دقیقا تحت تاثیر گزارشها قرار گیرند و اینکه شما چه گزارشی را بخوانید و چه گزارشی را نخوانید، در تحلیل شما بسیار موثر واقع خواهد شد. علاوه بر آن، نگاه به نهضت اباعبدالله الحسین به شدت تحت تاثیر فضاهای اجتماعی و سیاسی هر عصر هم بوده است. به دلیل همین فضاهای اجتماعیسیاسی مطالعه حرکت ابی عبدالله الحسین، بیشتر حالت گزینشی پیدا کرده است؛ یعنی بعضی از سطرهای آن خوانده شده و بعضی از سطرها و گاه بعضی از صفحههای آن خوانده نشده، ورق میخورد. از برخی صفحههای آن به راحتی میگذرند و بر بعضی صفحههای آن بیشتر متمرکز میشوند. حال آنکه کسی میتواند حرکت ابی عبدالله الحسین را به درستی بفهمد که همه سطرهای آن واقعه را، فارغ از فضاهای اجتماعی و سیاسی مطالعه کند.
گزارشگران و راویان اولیه عاشورا
از قرن اول به دلیل حاکمیت قوی بنیامیه، نوشتۀ مکتوبی در خصوص حادثه عاشورا نداریم. هرچه راجع به امام حسین مطرح و مکتوب میشود، از قرن دوم به بعد است. از قرن دوم تا چهارم، غالباً رویکردها گزارشی است. یعنی این افراد حوادثی را که در آن عصر اتفاق افتاده است، بدون ذکر علل و عوامل آن مکتوب کردهاند. کهنترین منابع اولیه واقعه عاشورا که در اختیار ما قرار دارد به ترتیب قدمت عبارتند از: ۱- الطبقات الکبرى، محمد ابنسعد، متوفای ۲۳۰ ق است که مستند به اسناد اموی است. ۲- اخبار الطوال، ابوحنيفه دينوري، متوفای ۲۹۰ ق که مستند تاریخی است. ۳- تاريخ يعقوبي، ابنواضح يعقوبي متوفای ۲۹۲ ق، است که ان هم مستند تاریخی است ۴- تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري، متوفای ۳۱۰ ق، که مستند تاریخی است. ۵- الفتوح، ابناعثم كوفي، متوفای ۳۱۴ ق، که بیش از آنکه تاریخی باشد داستان گویی است. ۶- مقاتل الطالبيين، ابو الفرج اصفهاني، متوفای ۳۵۶ ق، که مستند به اسناد شیعی زیدی است. ۷- الارشاد، محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد، متوفای ۴۱۳ ق، که مستند شیعی است ۸- نورالعين في مشهد الحسين، ابو اسحاق اسفرايني، ۴۱۸ ق است که همراهی سیاسی با اهل سنت دارد.
تمام گزارشهایی که درخصوص امام حسین و حادثه عاشورا داده شده است، تقریباً به شش روایت بر میگردد. یکی از این شش روایت، از روایتهای دیگر مستندتر است، ولی بقیه روایتها مخدوش هستند.
قدیمیترین و معتبرترین روایت در خصوص نهضت ابی عبدالله الحسین، «مقتل ابیمخنف» است. شخصی به نام «لوط بن یحیی ازدی» متولد سال نود یا صد و هفتاد و پنج هجری و متوفای ۱۵۷ قمری، گزارشهایی از کسانی نقل کرده است که در صحنه کربلا حضور داشته و حادثه را به چشم دیده بودند. امروزه مقتل ابیمخنف در دسترس نیست. شاگرد ابیمخنف، شخصی به نام «هشام بن محمد بن السائب الکلبی» این متن را در اختیار داشته و آن را در اختیار طبری قرار داده است. طبری هم آن را درکتاب تاریخ خود نقل کرده است. آنچه امروزه در تاریخ طبری با گزارش ابیمخنف نقل شده، گزارشهایی است که تقریبا میتوان گفت بدون واسطه به حادثه کربلا متصل است. طبری از روایتهای دیگری هم استفاده کرده است که اسناد آن قوی نیست.
دومین مقتل، «مقتل ابی عبدالله حسین واقدی» است. ایشان متوفای دویست و هفت هجری است. به لحاظ قدمت، مقتل ابیمخنف، در قرن دوم و مقتل ابی عبدالله واقدی، در قرن سوم نوشته شده است. این مقتل نه تنها در کتاب طبری، بلکه در«طبقات ابنسعد» نیز ثبت شده است.
سیاستهای بنیامیه در نوع گزارش کردن ابنسعد قابل مشاهده است. ابن سعد، امام حسین را به عنوان شورشی معرفی کرده است. به نظر ابنسعد، امام حسین علیه حکومت مشروع قیام کرده و سخن بزرگان را گوش نداده، بلکه به حرف اوباشِ کوفه ترتیب اثرداده است. با اینکه، متن تاریخی ابنسعد قدیمی است ولی از این لحاظ مخدوش است.
روایت دیگری که طبری از داستان کربلا نقل میکند از قول شخصی به نام حصین است. این روایت خیلی مختصر، کوتاه، مخلوط و پر از غلط و اشتباههای تاریخی است.
راوی سوم طبری، روایت «عمار دُهنی» است. طبری سند آن را به امام باقر(ع) مستند کرده است. این در حالی است که استناد آن به امام باقر قابل تردید است، چون این گزارش در بسیاری از موارد با مبانی شیعه سازگار نیست.
روایت دیگری هم منصوب به امام صادق است. متاسفانه این روایت را شیخ صدوق در «کتاب امالی» خود نقل کرده که بسیاری را فریفته است. چون شیخ صدوق این روایت را با پنج واسطه نقل کرده است که همه آنان ناشناخته و هویت مجهولی دارند و جز شخص اول، هیچکدام از علمای رجالی، این افراد را نمیشناسند. جالب این است که سه نفر از این افراد ناشناس زن هستند و روشن نیست که این اخبار را از کجا و با چه اصولی به دست آوردهاند. همین روایت، مبنای بسیاری از اشتباهاتی است که اهل منبر و بعضی از علما با پیروی از آن مرتکب شدهاند.
در قرن دوم تا چهارم، عدهای در خیابانها، کوچهها و در میدانها منقبتخوان بودند و روایتهای کوچه و بازاری که مطابق میل مردم بود را ارائه میکردند و همین داستانسرایی ممکن است مبنای بسیاری از این قصهها و روایتها بوده باشد.
رویکردهای تحلیلی به عاشورا
از حادثه عاشورا، علاوه بر گزارش و روایتها، تحلیلهایی هم صورت گرفته است. برخی تحلیلها از جانب جریان اکثریت یعنی اهل سنت انجام گرفته است و برخی از جانب جریان اقلیت صورت گرفته است. هر یک از آنها نیز رویکرد تحلیلی آنها با دیگری متفاوت است. رویکردهای تحلیلی از عاشورا را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: ۱) رویکردهای کاملا سیاسی، که از جانب حکومتهای اموی و عباسی صورت گرفته است. ۲) رویکردهای غیرسیاسی غیروابسته به حکومتها.
۱- تحلیلهای سنتی اهل سنت از عاشورا
تحلیلهای سنتی از عاشورا قابل تقسیم به دو بخش است: تحلیلهای مربوط به اکثریت یعنی اهل سنت و تحلیلهای مربوط به اقلیت یعنی شیعه. برخی از تحلیلها و رویکردهای اصلی جریان حاکم یعنی اهل سنت به شرح زیر است:
الف) رویکرد کینهتوزانه
ظاهراً برخی از بنیامیه روز عاشورا را به عنوان عید پیروزی جشن میگرفتند. از زمان تشکیل شورای شش نفره، پس از مرگ خلیفه دوم، جامعه اسلامی به دو بخشِ عثمانی طرفدار عثمان و علوی طرفدار امیرالمومنین تقسیم شد. بعد از کشته شدن عثمان، این دو جبهه متشکل با یکدیگر دشمن شدند و این دشمنی تداوم پیدا کرد. علویها شامل شیعه دوازده امامی، شیعه زیدی، شیعه اسماعیلی و غیره شدند. بعد از صلح امام حسن حکومت در اختیار امویان عثمانی قرار گرفت و نگاه حاکم، نگاه اکثریت را شکل داد. نگاه اکثریت تحلیلگران از حادثه عاشورا، به فتوای منسوب به شریح قاضی برمیگردد که گفته باشد: حسین عصای مسلمین را شکست یعنی کمر مسلمانان را شکست، چون با امیرالمومنین، یزید مخالفت کرد یعنی با مخالفت با ولی مسلمین با خروج و شورش خود از دین خارج شده است. خروج وی از دین و ارتدادش برای من ثابت و محقق است، به همین جهت حکم بر دفع و قتل او صادر کردم، این حکم من، برای حفظ شریعت سید مرسلین است: «إنّ حسین بن علىّ بن ابى طالب، لقد شقّ عصا المسلمین و خالف امیرالمومنین و خرج عن الدین ثبت و حقق عندی و قضیتُ و حکمتُ بدفعه و قتله حفظا لشریعة سیّد المرسلین »
این رویکرد را دقیقا در نامهای که یزید قبل از قیام امام حسین به عبدالله ابنعباس مینویسد، میتوان دید. در این نامه آمده است: ابنعباس، عراقیان حسین را به طمع خلافت انداختند. تو کوفیان را خوب میشناسی، به حسین بگو، قطع رحم ننماید و در امت ما تفرقه نیندازد. میان من و حسین خویشاوندی حاکم است و من بر اساس خویشاوندی با او برخورد میکنم. پیمان الهی را به یاد وی بیاور. جنگافروزی نکند که میبینم کرکسها برکشتگان آنان در پرواز هستند. (طبقات، ج۵، ص۹۰-۹۱)
قاضی ابوبکر بن عربی (۴۶۸-۵۴۳) امویعثمانی در کتاب خود «العواصم من القواصم» از سلفیهایی است که این مبنا را پذیرفته و مورد بحث قرار داده است. او معتقد بود: عثمان بعد از ابوبکر و عمر بهترین بود و بعد از علی بهترین صحابه پیامبر معاویه بود و یزید خلیفه مشروع مسلمین بود. حسین بن علی نصیحت اهل علم و صحابهای همچون عبدالله ابنعباس، محمد بن حنفيه، عبدالله بن جعفر را نشنید و نظر اوباش کوفه را بر کبار صحابه ترجیح داد. یزید هم به حکم رسول الله عمل کرد. رسول خدا فرمود: هر کس خواست در امور این امت تفرقه ایجاد کند جلوی او را با ضرب شمشیر بگیرید هر چه شد، شد: «فمن اراد ان یفترق امر هذه الامه، فاضربوه بالسیف کائناً من کان.» من در این کار جز تسلیم به قضاء الهی نمیبینم با اینکه در همه روزگار بر پسر دختر پیامبر اندوهگین باشم: «ما ادری فی هذا الا التسلیم لقضاء الله بالحزن علی ابنبنت رسول الله(ص) بقیه الدهر.» (العواصم من القواصم، ص۲۴)
ب) رویکرد محافظهکارانه
ابنخلدون (۷۳۲-۸۰۸) ابو حامد محمد غزالی (۴۵۰-۵۰۵) و ابنحجر هیثمی (۹۰۹-۹۷۳) که همه در حاکمیت عباسیان میزیستند در تحلیل واقعه عاشورا روشی محافظه کارانه در پیش گرفته بودند. ابنخلدون در مقدمه کتاب تاریخ خود اظهار داشته است که ما سخن ابی بکر بن عربی را قبول نداریم که حسین با شمشیر پدر و جدش کشته شد چون يزيد شخص فاسدي بود و قيام علیه فاسقی چون او لازم بود ولی حسين بن علي(ع) در برآورد قدرت خود در مواجهه با وی دچار اشتباه محاسبه و اجتهاد شد، به همین جهت قيام او بیحاصل بود و نتيجهای نداشت. عكسالعمل يزيد نسبت به حسين بن علي قابل توجیه نیست و محکوم است. (مقدمه ابنخلدون ص۱۱۶-۱۱۷). ابنخلدون تاریخ عاشورا را در کتاب تاریخ خود ذکر نکرده است. ابو حامد محمد غزالی (۴۵۰-۵۰۵) نقل روایت حادثه کربلا و نزاع بین صحابه که همه اَعلام دین بودند را حرام دانسته و بر عدم جواز لعن یزید، ولی بر جواز لعن قاتل حسین اگر توبه نکرده باشد فتوا داده است: يحرم علي الواعظ و غيره، رواية مقتل الحسين و حكايته، و ما جري بين الصحابة، من التشاجر و التخاصم، فانه يهيج بغض الصحابة و الطعن فيهم، و هم اعلام الدين و ما وقع بينهم من المنازعات، فيحمل علي محامل صحيحة، و لعل ذلك لخطاء في الاجتهاد، لا لطلب الرياسة و الدنيا كما لا يخفي. غزالی آورده است که وقتی حسین مطمئن شد که میخواهند او را بکشند به آنان گفت: آیا نمی بینید که به حق عمل نمیشود و از باطل کسی را باز نمیدارند؟ مومن باید در این موقعیت آرزوی لقای رب کند. من مرگ را جز سعادت نمیدانم و زندگی با ظالمان را جز حرمان نمیبینم. (احیاء، ج۴، ص۴۷۹-۴۸۰ باب وفات خلفای راشدین) او در پاسخ و پرسشی در این خصوص که آیا لعنت یزید برای کشتن یا فرمان دهنده به قتل حسین جایز است؟ پاسخ میدهد که این ثابت نشده است و مسلمان را نباید به کبیره متهم کرد. او در پاسخ به این سوال که آیا میتوان بر کشنده حسین لعنت الله یا فرمان دهنده بر قتل او لعنه الله گفت؟ پاسخ میدهد: بر کشنده حسین اگر پیش از توبه مرده است، نباید «لعنه الله» گفت، چون احتمال دارد قبل از مرگ توبه کرده باشد. کشتن، کبیره است و کفر نیست. (احیا العلوم، ج۳، ص۱۲۵)
ج) رویکرد همدلانه
برخی از اهل سنت بودند که نسبت به اهلبیت محبت داشتند و با آنان برخوردی عاطفی ابراز میکردند. آنان در عین محبت نسبت به اهلبیت سعی در حمایت از خلافت اسلامی هم داشتند. مولوی در غزلیات خود از شهدای کربلا تجلیل میکند و میگوید:
کجایید ای شهیدان خدایی | بلاجویان دشت کربلایی | |
کجایید ای سبک روحان عاشق | پرندهتر ز مرغان هوایی | |
(غزل ۲۷۰۷) |
مولوی عزاداری برای کشته شدن امام حسین را که نوعی همدردی با اقلیت شیعه بود را نادرست میدانست و مبلغ جشن برای وصل این مرغان هوایی سبک روح عاشق و شهیدان خدایی است. به نظر امثال او عاشورا یادآور عید قربان بود و حسین فرزند پیامبر اسلام بود که به پیشگاه خدا تقدیم شد و با رهایی از زندان تن به ملکوت عالم پیوست. به نظر آنان در چنین عیدی با این موفقیت باید شاد بود. مولوی در مثنوی داستان عزاداری در شهر حلب و شاعر تازه واردی را نقل میکند که روز عاشورا با عزاداری شیعیان روبرو شده بود و شیعیان موضوع را برای او تشریح میکنند و مولوی از زبان شاعر نظر خود را میدهد:
روزِ عاشورا نمیدانی که هست؟ | ماتمِ جانی، که از قرنی به است؟ | |
پیشِ مؤمن ماتمِ آن پاکروح | شُهرهتر باشد ز صد طوفان نوح | |
گفت: آری لیک کو دَورِ یزید؟ | کَی بُدَست این غم؟ چه دیر اینجا رسید؟ | |
چشمِ کوران آن خَسارت را بدید | گوشِ کَرّان آن حکایت را شنید | |
خفته بودستید تا اکنون شما | که کنون جامه دریدیت از عَزا؟ | |
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان | زانکه بد مرگیست این خوابِ گران | |
روحِسلطانی ز زندانی بجَست | جامه چِه درانیم؟ و چون خاییم دست؟ | |
چونکه ایشان خسروِ دین بودهاند | وقتِ شادی شد چو بشکستند بند | |
(دفتر ششم، بخش ۲۳) |
د) رویکرد تقدیری
کشته شدن امام حسین بنابر روایاتی همچون روایات کعب الاحبار، از جانب خد ا مقدر شده بود. بنابراین منقولات، اراده خدا بر این قرار داشت که امام حسین برای رسیدن به مقام رفیع نزد خداوند به شهادت برسد. ابنسعد در طبقات و ابو اسحاق اسفراینی در کتابی منسوب به او به نام «نور العین فی مشهد الحسین»، نپذیرفتن نصایح خیرخواهانی امثال عبدالله بن مطیع و عبدالله بن عمر، که به امام از سر بیتدبیری و تفرقه افکنی هشدار داده بودند و ابنعیاش، ابو سعید خدری، که به ایشان گفته بودند از خدا بترس و بر ضد امام زمان خود قیام و خروج مکن، و ابو واقد لیثی که به امام توصیه کرد که خود را به کشتن نده و جابر بن عبدالله، که نصیحت کرده بود از خدا بترس و مردم را رویاروی هم قرار نده و سعید بن مسیب، ابو سلمه بن عبد الرحمن، که گفته بودند مواظب تحریکات عبدالله بن زبیر باش و عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس، محمد بن حنفیه و غیره یک پاسخ را از امام نقل کردهاند: خواب دیدهام که باید به کوفه بروم. (طبقات ابنسعد، ص۸۳-۸۹)
ه) رویکرد عاطفی
پدیدهای عجیب که در میان برخی از اهل سنت از قرن ششم به بعد دیده میشود، رویکرد عاطفی به واقعه عاشورا و اهلبیت و رشد شیعه عاطفی در بین اهل سنت است. شبیه مقتل خوارزمی از موفق بن احمد خطیب خوارزم ۵۶۸ ه و کتاب روضه الشهداء، ملا حسين كاشفي ۹۱۰ ق. در مورد گسترش نفوذ این کتب در قسمت تحلیلهای سنتی شیعه از عاشورا بحث خواهد شد.
۲- تحلیلهای سنتی شیعه از عاشورا
تحلیلها و رویکردهای اصلی جریان اقلیت یعنی شیعه از واقعه عاشورا نیز متعدد بود و هر جریان فکری بر اساس پیشفرضهای خود این متن را به شیوه خاصی قرائت میکرد و تفسیر مینمود. برجستهترین این تفسیر و تحلیلها چنین است:
الف) رویکرد عقلانی
در رویکرد دیگر تحلیلگران شیعه مثل توابین، زیدیه و علمایی چون شیخ مفید و سید مرتضی جنبه عقلانی و سیاسی مشاهده میشود. در این نگرش يزيد، شخصی فاسد، با سیاستهای ظالمانه و ضد دینی است. به نظر سید مرتضی امام زمانی که ظن قوی پیدا میکند که شرایط به گونهای است که میتواند حق خود را مطالبه کند و قیام برای آنچه در اختیار او قرار داده شده است، ممکن است و نیروی کافی برای این کار ندارد بر او لازم است که قیام کند. این اطمینان برای امام حاصل شد چون یزید تازه به قدرت رسیده بود و امام قوی بود و تعداد زیادی از مردم کوفه با یزید همراه نشده بودند. امام زمانی که اطمینان به یاری کوفیان پیدا کرد به چنین قیامی اقدام نمود چون همه مقدمات پیروزی فراهم بود. محاسبات و بیعت مردم با مسلم، شکی برای او باقی نگذاشت که در این راه موفق خواهد شد.
در محاسبات امام، خیانت مردم کوفه و ضعف آنان در یاری او با آن مقدمات قوی دیده نمیشد. این در حالی است که امام حسین بعد از صلح امام حسن، و حتی بعد از فوت امام حسن به دعوت قیام کوفیان پاسخ مثبت نداده بود. بعد از وفات امام حسن نیز به دلیل قرارداد صلح برادرش باز به آنان پاسخ مثبت نداد.
زمانی که اخبار قتل مسلم و رویگردانی مردم کوفه به از ایشان رسید و امام حسین خود را در محاصره ابنزیاد دید به عمر سعد سه پیشنهاد داد: ۱) به مکه یا مدینه برگردد. ۲) دست در دست پسر عموی خود یزید دهد تا او چه تصمیم بگیرد. ۳) به گوشهای از سرحدات جهان اسلام رود، یعنی تبعید خودساخته. از نظر سید مرتضی در نظر امام، یزید از ابنزیاد و یارانش مهربانتر بود. امام میدانست که تسلیم به ابن زیاد هم ذلت و هم مرگ در پی خواهد داشت ولی مقابله با ابنزیاد یکی از دو پیروزی را در پی داشت. به نظر سید مرتضی، در همین شرایط هم امکان پیروزی ولو ضعیف هنوز برای امام بود. (الشریف مرتضی، ص۲۱۸-۲۲۱)
ب) رویکرد عاطفی
رویکرد غالب به واقعه عاشورا به مرور جنبه عاطفی پیدا کرد. دلیل موضوع: اول، این بود که توده شیعه، در حاکمیت اموی و عباسی، در موضع اقلیت قرار داشتند و تحت ستم و خفقان بودند و با این رویکرد نوعی همزاد پنداری روانی داشتند. موضع اهلبیت که خود در فضای خفقان اموی و عباسی به سر میبردند بر تثبیت این شیوه مؤثر بود. این در حالی است که شیعه غیردوازدهامامی که در موقعیت مبارزه با حکومتها بودند، به حادثه عاشورا به نحو عقلانی و سیاسی نظر میکردند. دلیل دوم ترویج این رویکرد توسط حاکمیتهای متمایل به شیعه بود، مثل آل بویه، صفویه و قاجاریه که رویکرد عقلانی و سیاسی در آن موضوعیت خود را از دست میداد. در عوض رویکرد عاطفی از حمایت جدی حاکمان برخوردار بود چون این رویکرد مردم را علیه حاکمان ستمگر تحریک نمیکرد.
از کتابهایی که در دوره میانه شیعه نوشته شده و در آن، شاهد نگرش عاطفی-کلامی به عاشورا هستیم. کتاب «اعلامالوری» نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای۵۴۸)، نویسنده تفسیر مجمعالبیان، کتابی داستانی، عاطفی و کلامی است. داستانی یعنی غالباً جنبه قصهپردازی دارد و مقید به مستندگویی نیست. این موضوع اختصاص به این کتاب نداشت، از این زمان به بعد که شیعه فضای آزادتری پیدا کرد تا حمله مغول که دست شیعه را بازتر ساخت، داستان پردازی ادامه داشته است. این کتابهای قصه را در روضهخوانیها استفاده میکردند و قصد آنان بیشتر تحریک عواطف مردم بود تا تقویت افکار و مطالبات شیعه، لذا عنایت و توجه جدی به مستند و درست بودن آن نبود.
«مناقب»، ابنشهر آشوب (۴۸۸-۵۸۸) یکی دیگر از این کتابهای داستانی، عاطفی و بعضاً کلامی است.
«لهوف» سید ابنطاووس (۵۸۹-۶۶۴)، نیز که جزء منابع روضهخوانیها محسوب میشود و در سایتها هم خیلی برای آن تبلیغ میشود و در رادیو تلویزیون، هم به آن استناد میشود کلامی، عاطفی و البته صوفیانه تخدیری است.
«مقتلالحسین خوارزمی»، نوشته خطیب موفق بن احمد خوارزمی (متوفای۵۶۸)، اهل سنت است و آن هم کتابی، داستانی، عاطفی و کلامی است در این ادوار رواج داشته است.
«روضهالشهدا»، نوشتۀ ملا حسین کاشفی (۸۲۰-۹۱۰ ق) از کتب داستانی صوفیانه، عاطفی است که طرفداران زیادی داشته است.
«المنتخب» فخرالدین طریحیِ نجفی» (۹۷۹-۱۰۸۵ق)، نیز از نمونه کتابهای داستانی، کلامی و عاطفی است.
«اسرارالشهاده» فاضل دربندی (متوفای۱۲۸۶) هم، کتابی داستانی، عاطفی است.
«ناسخ التواریخ» محمد تقی سپهر کاشانی (۱۲۹۷-۱۲۱۶ق) آخرین اثر مشهور شیعی داستانی، عاطفی است که برای سرگرمی مردم نوشته شده است.
پیشفرض کلامی مفوضه، در نوشتههای فوق پررنگ است. پیشفرضهایی چون واسطه فیض خلق، رزق، مرگ و زندگی بودن امام حسین، علم و قدرت مطلق سیدالشهدا که او در کربلا مأمور به استفاده از آن نبود، تسکین دردهای شیعه است. شیخ مفید این تفکر را به مفوضه و غلات و آل نوبخت نسبت داده است. این تفکر که امام تکلیف قربانی شدن داشته است و کشته شدن برای امام حسین در کربلا، از ازل مقدر بوده است و توسط ابراهیم، اسماعیل، موسی، سلیمان، عیسی، پیامبر اسلام و امیرالمومنین در عبورشان از کربلا خبر داده شده است.
پیشفرضهای کلامی غلات شیعه نیز، در داستانهای منقول این کتابها قابل رؤیت است، مثل اینکه امام حسین بعد از شهادت زنده شد یا امام حسین کشته نشد بلکه به آسمان رفت. شیخ صدوق در علل الشرایع، از امام صادق نقل کرده است که ضرر آنکه درمورد امام چنین بگوید از بنیامیه کمتر نیست. در این نگرش خود امام حسین، به موضوع شهادت آگاه بوده و جز برای کشته شدن به کربلا نرفته است. این کرامتی برای او و یاران او بود و اشخاصی که باید کشته میشدند نزد خدا از قبل مشخص بودند به همین جهت چون اسم محمد بن حنفیه و عبد الله بن عباس در این لیست نبود، به کربلا نرفتند. فایده این شهادت نیز عزاداری است که عامل بخشش گناهان است. به نظر آنان امام حسین قربانی گناهان شیعه است و عزاداری باعث بخشش گناهان است. به تعبیر فاضل دربندی، در اسرار الشهاده، فلسفه خلقت عالم، عزاداری برای امام حسین است.
رویکردها و فلسفه عزاداری
واکنش به حادثه عاشورا متناسب با رویکردها میتوانست: فراموشی، ماتم، جشن یا عزای اعتراضی باشد. از آنجا که گسترش ادبیات عاطفی حادثه عاشورا، روز به روز زیادتر میشد و عملاً برای شیعه هویتی ویژه میساخت. حاکمیت صفوی این هویت را برجستهتر ساخت تا در دوران قاجار بویژه اواخر قاجار، نگاه مردم به امام حسین را به کلی متفاوت کرد و هدفی جز گریه و ماتم و شفاعت از خود به جایی نگذاشت. در کتابهای نوشته شده این دوره بكاء (گريستن)، دمع (اشك)، مصيبت، حزن و غم، بلا و ابتلا، عزا، ماتم، تشنگي، اسارت ادبیات غالب است و در نام کتابهایی که تألیف میشد به وضوح برجسته و قابل مشاهده بود. کتاب مفتاح البكا، طوفان البكا، محيط البكا(اقيانوسگريه)، مثير الاحزان (برانگيزاننده غمها)، لهوف (سوگهاي سوزان)، محرِقالقلوب (سوزاننده قلبها)، نفس المهموم (نفس غمبار) و… همه مروج رویکرد عاطفی صرف به واقعه کربلا است.
بر اساس رویکرد عقلانیِ شیعه به حادثه کربلا، حسين بن علي(ع) با شهادت خود قصد داشت تا روح اعتراض به ستم را جاودانه كند و بزرگداشت و عزاداری وسیلهای بود که اعتراض به ستمگری را زنده نگه میداشت. با وجودی که به قول مولانا جا داشت که هر سال در این ایام، جشن و شادی، که زیبنده این حماسه و بزرگداشت انسانیت بود برپا شود ولی به نظر شیعه، جشن کارآمدی تظاهرات عزادارانه را نداشت چون هم تراژدي و كشتار فجيع بنياميه در كربلا با شادي تناسب نداشت و هم بنياميه به مناسبت پيروزي خود، و اعراب به مناسبت سال نو در این ایام جشن ميگرفتند. تداخل دو جشن این حماسه و اعتراض را در سرمستی ناشی از جشن گم میساخت. علاوه بر آن جشنِ هماهنگ با اكثريت، در آن شرایط نميتوانست اعتراض اقليت تحت ستم و روح اعتراض به ستم را برجسته کند.
در قرن چهار و پنج بعد از سقوط آل بویه، ناصبیان در شام جشن میگرفتند ولی بغداد مثل زمان آل بویه تعطیل و عزاداری بود. هدف این موضع اولاً زنده نگهداشتن روح حرکت سيدالشهدا و تربیت شیعه در راستای عدم ظلم به دیگران، ثانیاً زیر بار ظلم نرفتن و ثالثاً مبارزه با ظلم بود. برجستگی عنصر حماسی انقلابی و ادبيّات حماسي که در آن آزادي و آزادگي، انقلاب، نهضت، قيام، مبارزه، جهاد، امر به معروف، نهي از منكر، اصلاح، حكومت، سياست، عدالت در این رویکردها عملاً کارآمدی خود را در طول تاریخ نشان داده است و برکاتی همچون قیامهای ضد اموی توابین کوفه، مختار، آل حسن، زیدیه و عباسیان، قیامهای ضد استبدادی دوره مشروطیت و بعد انقلاب اسلامی ایران را در پی داشت.
آسیب اصلی موضع عزا و ماتم، گم شدن هدف قیام و فراموشی انگیزه ضد ظلم نهضت سید الشهدا در شرایط متفاوت اجتماعی بود. تغییر شرایط سیاسی به نفع شیعه و استقبال حاکمان ستمپیشه، از عزاداریهای عاطفی شاهدی بر این موضوع است. عزاداری که گزارش شده است یزید هم سه روز آن را بر پا کرد، تعارضي با نظامهاي ظالمانه ندارد چنانکه برای صفويه و قاجاریه نیز مشکلی نداشت و آنان خود تعزيهگردانان اين نوع از عزاداري بودند و بعضاً از آن براي مشروعیت و تحكيم قدرت خود نیز استفاده ميکردند.
ج- رویکرد انتقادی به رویکردهای عاشورا
چنانکه گفته شد از دوران صفویه به بعد عاشورا، جنبۀ عاطفی داشت و سیاسی نبود. همسویی دولت صفوی با شیعه، باعث شد علمای شیعه میل نداشته باشند از حادثه عاشورا بهرهبرداری سیاسی و استبدادستیزانه کنند. سمت و سوی مراسم عزاداری و نوشتهها به سمت تقویت مواضع عاطفی و تقدیرگرایانه تمایل پیدا کرد. این رویکرد که با تحریف زیاد همراه بود با عقلانیت تاریخی عصر جدید هماهنگ نبود. به همین جهت جریان مدرنیزم و سمت و سوی علمگرایی میطلبید که از این به بعد به مستندسازی عاشورا و نقد جدی رویکردها و عملکردهای قبل پرداخته شود.
از اواخر دوره قاجار و عصر نزدیک به مشروطیت، تحولات علمی گسترش ارتباطات، اندیشمندان شعیه را نیز تحت تأثیر قرار داد و تفکر انتقادی و عقلانیت حاکم بر جهان، بر رویکردهای عاشورا پژوهی آنها تاثیر گستردهای داشت. در این بین، در تحلیلها و پژوهشهای عصر جدید، سه اتفاق میافتد: ۱) باز تولید مستند عاشورا، ۲) باز تولید عزاداری و ۳- باز تولید تبیین سیاسی عاشورا. به این معنا که پژوهشگران در این دوره از یک سو به دنبال این هستند که حوادث عاشورا را مستندسازی کنند و آن را از خرافات و تخیلات داستانی و عاطفی و رفتارهای ناپسند بپیرایند و از سوی دیگر از آن برای ایجاد طرحی جهت مبارزه سیاسی علیه استبداد و استعمار استفاده کنند.
زحمت اصلی مستند سازی را حاج شیخ حسین نوری معروف به محدث نوری کشید که با نوشتن کتاب «لولو و مرجان»، با وجودی که حجم آن، حدود ۲۰۰ صفحه بیشتر نبود، در بیان واقعه عاشورا، انقلابی ایجاد کرد. این کتاب با وجودی که ادبیاتی قجری و متنی بسیار نامنظم دارد. علت نوشتن این کتاب را خود ایشان تمسخر شیعه، توسط عالمان سنی و اتهام به دروغ بودن شیعه میداند. آنان این تعبیر را به کار میبرند که «الشیعة بیت الکذب، یعنی شیعه خانه دروغ است». استناد آنان، به همین روضهها و کتابهای مربوط به عاشورا است.
عجیب است که حاجی نوری، کتابهای غربیان درمورد امام حسین را نیز خوانده است. یکی از کتابهایی که ایشان از آن تمجید میکند، «سبک تحلیلی مردانگی و شجاعت امام حسین» است که توسط یک نویسنده غربی نوشته شده بود. حاجی نوری میگوید: ایشان بدون تمسک به دروغها، عظمت امام حسین را مستند بیان میکند. به نظر ایشان همین که مطالب را مستند بیان کنیم، خود به خود عظمت امام حسین تثبیت میشود و نیازی به دروغ گفتن نیست.
حاجی نوری در مقدمه کتاب میگوید این قدر در کتابهای شیعه دروغ گفته شده است، که فریاد علما نیز بلند شده است. به همین جهت: عالمی از هند به من نامه نوشته است و گفته است که این چه وضعی است؟ چرا برای این دروغها که در شیعه و کتابهای شیعی وجود دارد، فکری نمیکنید؟ توجه داشته باشید که در این زمان قوای غربی و اهل سنت در هند، حضور خیلی قوی دارند. این موارد بود که باعث شد کتاب لولو و مرجان نوشته شود. ما میخواهیم نهضت فکری که حاجی نوری با کتاب بینظیرِ انتقادیِ لولو و مرجان به وجود آورد، را بررسی کنیم. این کتاب به این دلیل بینظیر است که مطالبی که ایشان درمورد تحریفات عاشورا آوردهاند، را هیچ کس قبل و بعد از آن به این شدّت و قوّت ننوشته است. هیچ کس مانند محدث نوری، این قدر بیباک نبوده و احتمالا در آینده هم نخواهد بود مگر اینکه کسی با موقعیت حاجی نوری، از نظر نفوذ بر علما، با اطلاعات گسترده و فارغ از دنیا ظهور کند. نقش اقتصادی و عوام گرایانه عزاداریها چنان گسترده و با نفوذ است که محو تحریفات آن ممکن نیست و اگر هم در دورهای مطرح شود دوباره باز خواهد گشت. میتوان گفت تقریبا تمام سخنانی که شهید مطهری درمورد تحریفات عاشورا بیان کرده است، تنها بخشی از مطالبی است که حاجی نوری در کتاب خود آورده است. اینکه محدث نوری توانست این مطالب را بیان کند به این دلیل بود که خود یکی از علمای بزرگ شیعه بود و کسی نمیتوانست بر عظمت فکری او شک کند، به او خاتم المحدثین گفته میشود، یعنی کسی که انتهای حدیثگویی در شیعه است. کتاب «مستدرک الوسایل» ایشان، هجده جلد است. بعد از ایشان دیگر کتاب حدیثی در شیعه نوشته نشده است. ایشان خود در نهضت تنباکو فعال بوده است. شاگرد شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازیِ فعال در نهضت تنباکو بود و استاد بزرگانی مانند آقا بزرگ تهرانی، شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح الجنان بود. دایی و پدر همسر و استاد شیخ فضل الله نوری مجتهد مشروطه خواهِ مشروعه جو بود. رابط بین میرزای شیرازی و مردم ایران از طریق شیخ فضلالله نوری بوده است.
اسم کامل کتاب محدث نوری «لولو و مرجان در شرایط پله اول و دوم منبر روضه خوانان» است، یعنی کسی که میخواهد به پله سوم منبر برود و روضه بخواند حتما باید این دو پله را دانسته و طی کرده باشد. به نظر ایشان پله اول روضه خوانی اخلاص و پله دوم آن راستگویی است و آنکه بخواهد به منبر رفته و روضه راست بخواند باید مطالب این کتاب را بداند. ایشان در مقدمۀ کتاب، انگیزه نوشتن کتاب خود را اینگونه بیان میکند که جناب عالمِ فاضلِ کاملِ… ، اضافه بر این صفات، پانزده صفت دیگر هم ردیف کرده که ایشان از هند مکررا به حقیر از ذاکران و روضهخوانان هند شکایت دارد که آنان در گفتن دروغ، حریص و بیباک هستند. در پخش اکاذیب و مجعولات، اصرار کامل دارند و دوست دارند جعلیات منتشر شود. او از من خواسته است چیزی بنویسم تا شاید در صدد تنبه و دست برداشتن از این قبائح باشند. ایشان در جواب او در کتاب خود مینویسد: ظاهرا جناب ایشان گمان دارند که این طائفه در عتبات عالیات و بلاد مقدسه ایران، از این غائله آسوده است و دامن عفت ایشان به لوث کذب و افترا آلوده نیست. یعنی ایشان فکر میکنند که اینجا اوضاع درست است و تنها در هند اوضاع خراب است و این خرابی دینی منحصر در همان بلاد است، غافل از آن که نشر خرابی از سرچشمه بوده و در همه جا منتشر است.
محدث نوری، یکی از علل تحریف و دروغ در مورد عاشورا را، عبادت محسوب کردن روضهخوانی و عزاداری امام حسین میداند. او معتقد است صاحبان منافع از عزاداری به منظور تشویق مردم به عزاداری اخباری را جعل کردهاند. از جمله خبری را از قول ابوحمزه ثمالی بیچاره، ناقل دعای ابوحمزه، نقل کردهاند که روزی او به دیدار امام زینالعابدین رفت. اهل خانه خوشحال شدند که او آمده و امام را تسلی میدهد، چون ایشان در روز دو بار، در اثر گریه بیهوش میشد. امام در این دیدار از تک تک اسرا، عمه، خواهرش و دیگران یاد میکند، محدث نوری میگوید: چقدر خوب بود که این خبر درست بود و آدم آن را میخواند، چون خیلی سوزناک است. خبر کذبی را نیز به هشام ابنحکم مظلوم رساندهاند، که او گفته است امام جعفر صادق، در مراسم عزایی شرکت کرده بود. روزی هشام به ایشان میگوید: من شما را در مجلس عزای ابی عبدلله ندیدم. امام میگوید: مگر پارچهای که دم مجلس افتاده بود ندیدی؟ هشام میگوید: بله دیدم. امام بفرمایند که من همان بودم، غش کرده عبا را بر سر خود کشیده و افتاده بودم.
به نظر حاجی نوری خواندن مراثی و ذکر آن مصائب، قبلا اسمی نداشته است و مردم مراسمی را برپا میکردند تا زمانی که ملا حسین کاشفی، کتاب «روضه الشهداء» را نوشت. مردم هم به آن رغبت نشان داده و عدهای آن کتاب را از رو و عدهای از حفظ بر منبر میخواندند. کار این عده کمکم بالا گرفت و روضهخوانی، یعنی خواندن آن کتاب، شغل و حرفۀ مخصوص عدهای شد. یعنی در واقع برای عدهای، روضه خوانی جنبه اقتصادی پیدا کرد و ممر درآمد شد. طبیعی است، صاحبان هر حرفه برای افزایش درآمد خود بر تبلیغات مختلف دروغ و راست خود برای روضهخوانی بیفزایند.
محدث نوری بعد از ذکر کتابهای نوشته شده در مورد واقعه عاشورا شروع به تحلیل محتوای کتابهای نوشته شده میکند. ایشان کتاب «تاریخ طبری» را تایید میکند و سپس به نقد محتوای آن کتابها پرداخته، مینویسد:
در کتاب «مناقب خوارزمی» آمده است که ابوالفضل در جنگ صفین و نهروان شرکت داشت که یک کلمۀ آن هم درست نیست. تشنگی امام حسین در پای منبر و آب آوردن ابوالفضل و گریستن امام بر منبر کذب محض است. اینکه ابوالفضل در جنگ، هشتاد نفر را طوری به آسمان پرتاب کرد، نفر هشتادم را که پرتاب کرد هنوز نفر اول به زمین نرسیده بود، را هم از اکاذیب میداند.
او «لهوف» سید ابنطاووس را کتاب مستحکم و دقیقی نمیداند و نقل میکند که سید آن کتاب را در ابتدای جوانی خود و زمانی که تازه تکلیف شده بوده، نوشته است. بنابراین جوان بوده و تخصص کافی نداشته است. به نظر او سید مطالبی را در این کتاب آورده است که در هیچ کتابی نیست، مانند رسیدن اسرا در اربعین به کربلا، که بدون سند نقل شده و کسی جز او، این مطالب را نقل نکرده است. خود ایشان نیز در کتاب اقبال خود، این مطلب را بعید میداند، اما در این کتاب، آن را نقل کرده است. البته قبل از ایشان، طریحی نیز این مطلب را نقل کرده است، شاید ایشان ندیدهاند. او در مورد کتاب «محرق القلوب» ملا مهدی نراقی نیز همین را میگوید که در جوانی نوشته است و دروغ در آن فراوان است.
درمورد کتاب حسین کاشفی هم میگوید «روضه الشهداء» دروغ زیاد دارد، از جمله: قصه زعفر جنی است که مردم آن را جعفر جنی میخوانند. زعفر جن بود. انسان نبود. میگوید: جنیان به کمک امام آمدند و امام قبول نکرد. ایشان از داستان عروسی قاسم از تعبیر موهون استفاده میکند. علما این تعبیر موهون را زیاد به کار میبرند. موهون غیر از موهوم است، موهون به معنای تمسخرآمیز و کذب است. به نظر ایشان داستان عروسی قاسم را فقط کاشفی آورده است. اصولا امام حسین دختر بدون شوهر نداشته است. ایشان مینویسد: روضه خوانها دخترهای زیادی برای امام آورده و نقل کردهاند!! عدهای از آنان را در مدینه جا گذاشتند، عدهای از تشنگی فوت کردند و عدهای را هم شوهر دادند. در حالی که هیچ کدام از اینها درست نیست. ایشان از رقیه سخنی به میان نیاورده ولی مطابق نظر ایشان آن هم درست نیست.
ایشان کتاب «اسرار الشهاده» فاضل دربندی را پر از اخبار واهی و جعلی میداند. دربندی نقل کرده است که امام حسین مانند شاهان با تجمل از مدینه خارج شد که حرف بدون اساسی است. او لشکر کوفیان را به ششصد هزار سوار و دو کرور پیاده رسانده بود، در حالیکه بر طبق خبر نهایی، لشکر ابنزیاد چهار هزار نفر بیشتر نبودند. خود دربندی گفته است که به من گفتهاند، روز عاشورا هفتاد و دو ساعت بوده است. من اول بعید میدانستم اما حالا فهمیدهام که درست میگویند و روز عاشورا هفتاد و دو ساعت بوده است چون این همه حادثه که نمیشود در یک روز اتفاق بیفتد.
محدث نوری «مناقب ابنشهر آشوب و قطب راوندی»، را ضعیف میداند ولی مینویسد موهون نیست. او «منتخب طریحی»را مشتمل بر موهونات بسیار میداند. این تعبیرات حاجی نوری درمورد کتابهایی است که درمورد امام حسین در عصر ایشان یعنی در دوره قاجار مرسوم بوده است.
حاجی، بعضی از حوادث دروغ را بیان میکند اما نمیگوید از کجا نقل شده است، فقط نقد و تحلیل میکند، مانند اینکه زینب در شب عاشورا به پشت خیمههای انصار رفت و به آنان گفت: نگذارید فردا ابتدا بنیهاشم به میدان بروند و بنیهاشم هم گفتند: ما نباید بگذاریم که انصار اول به میدان بروند. اینکه امام در هر حمله، ده هزار نفر را میکشت، نقل میکند که چنین چیزی نیست. یا اینکه امام حسین سیصد هزار، ابوالفضل بیست و پنج هزار و سایرین نیز بیست و پنج هزار نفر را کشتهاند، یعنی مجموعا امام و یارانشان هشتصد هزار نفر از لشکر دشمن را کشتهاند، حالا آن لشکرها خودشان چند نفر هستند را خدا میداند. جالب است که در بعضی کتابها نوشته شده است امام تعداد بسیار زیادی از آنان را کشت ولی چون تعداد آنان زیاد بود، اصلا نمود نمیکرد، حالا شما ببینید اگر هشتصد هزار نفر کشته شوند آنان چقدر هستند که نمود، پیدا نمیکند.
توصیه امام حسین به لیلی که برو دعا کن بچهات کشته نشود، این که همه شهید شدند و دیگر کسی نبود که اسب امام را بیاورد و ناچار زینب، ذوالجناح امام را برای ایشان آورد، ایشان میگوید: اصولا اسبی به نام ذوالجناح نبوده است، این را بعدا عوام درست کردند و این اسم را برای اسب امام گذاشتند. همچنین میگویند ورود حضرت زینب به قتلگاه و اینکه گفت، آیا تو حسین منی و انت اخی، انی رجانا، انت کهفنا و … را بی پایه و اساس دانسته است. او میگوید سخن امام در حال احتضار به زینب که به خیمهها برگرد و مواظب بچهها باش، در جایی بیان نشده است. اینکه بعد از شهادت همه اهلبیت به بالین امام زینالعابدین آمدند و امام یکی یکی از حال و احوال همه سوال کرد و جواب شنید که همه کشته شدند، را بیاساس میداند. بیرون بردن جسد حر از کربلا را نیز او صحیح نمیداند.
راهکارهای محدث نوری برای مبارزه با انحرافات عاشورایی
محدث نوری، تحریفات عاشورا را یک آسیب اجتماعی میبیند. پدیده اجتماعی به همه دستاندرکاران آن مربوط است. او هم مداحان و منبریها، هم مراجع، هم دعوت کنندگان و هم مستمعین را مقصر این آسیب اجتماعی دانسته است، هر چند او علتالعلل تحریفات عاشورا را مداحان و منبریها دانسته است. روشن است هر پدیده اجتماعی از این دست تابع قانون عرضه و تقاضا است و تا تقاضا نباشد عرضه اتفاق نمیافتد.
الف) وظیفه منبریها و مداحان: حاجی نوری برای جلوگیری از تحریفات عاشورا دو راهکار مرتبط با یکدیگر برای صاحبان تریبون نشان داده است. او مینویسد: راه چارۀ حل مشکل دین، متخلق شدن مبلغان و روضهخوانان ما به دو چیز است:
۱) اخلاص. همان که همه ادیان و انبیا برای آن آمدهاند که انسان فقط برای خدا کار کند. این شعار همه انبیا بود. آنان میگفتند: «مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ (شعرا، آیه۱۰۹) بر اين رسالت اجرى از شما طلب نمىكنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست». بهترین کار این است که روضهخوانان ما پول نگیرند و برای خدا تبلیغ دین کنند، در این صورت مجبور نیستند بازار داغی کنند، خود را مطرح کنند و برتر از دیگران نشان دهند. ایشان میگوید: بنا بر نقلِ مشهورِ فقها، اخذ اجرت برای روضهخوانی حرام است. از امام باقر نیز روایت داریم «وَ لاَ تَسْتَأْكِلِ اَلنَّاسَ بِنَا فَتَفْتَقِرَ؛ به نام ما نان نخورید که فقیر میشوید». یعنی در این صورت همیشه چشمتان به دست مردم است و روحیه گداصفتی پیدا میکنید. محدث نوری، با اینکه امالفساد را، گره خوردن دین مردم به معیشت مبلغان دین دانسته است، با توجه به شناختی که از روحیات این قشر دارد، از محقق شدن این پیشنهاد خود اظهار ناامیدی میکند و میگوید این پیشنهاد من هیچ طرفداری ندارد ولی تنها راهحل خارج کردن دین از اینگونه بلایا، جدایی آن از دنیا و کسب و کار مبلغان دین است که به نظر او اگر محقق شود راهحل بسیاری از مشکلات دین است.
۲) راستگویی. راهحل دوم محدث نوری تخلق به اخلاق راستگویی است. به نظر ایشان اگر ما راستگویی را پیشۀ خود کنیم و مقید باشیم که دروغ نگوییم، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. این تعبیر ایشان با ادبیات خود اوست که باز از آن اظهار ناامیدی کرده و میگوید: هزاران دروغ در مجالس و مساجد و منابر و مشاهدِ مقدسه برای یکدیگر میگویند که عفونت آن تا قائمۀ عرش الهی برود و ملائکه را از خود آزرده کنند و ابدا باکی ندارند و از نظرشان نمیگذرد که کار قبیحی است. اگر شما از روی کتاب هم بخوانید، کتابی که مطمئن نباشید درست است و از آن نقل کنید، دروغ گفتهاید. باید مطمئن باشید کتاب راست گفته است، آنگاه از روی آن بخوانید. در نهجالبلاغه از امیرالمومنین روایت شده است «وَ لاَ تُحَدِّثِ اَلنَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً؛ هر چیزی را که شنیدید برای مردم نقل نکنید. همین کافی است که کلام شما دروغ باشد». این را برای ما میگویند که هر چیزی را شنیدید فورا برای دیگران نقل نکنید. تحقیق کنید اگر واقعا درست است، نقل کنید. به نظر نوری دروغ گفتن به مراتب از شراب خوردن بدتر است.
ب) وظیفه علما و مراجع: به نظر محدث نوری مقصر اصلی این پدیده شوم، علما هستند که سکوت میکنند و جلو این افراد نمیایستند. «اگر اهل علم، مسامحه نمیکردند و مراقب تمییزِ صحیح از سقیم و صدق از کذب گفتار این طایفه میشدند و از گفتن اکاذیب نهی میکردند، خرابی کار به این جا نمیرسید و منبریها تا این حد بیباک و متجری نمیشدند و این قسم اکاذیب واضحۀ معلومه، نشر نمیکردند و مذهب حقه امامیه این قسم مورد سخریه و استهزا قرار نمیگرفت.» به نظر حاجی نوری تمام خرابی از سرچشمه است. چه خوب بود بزرگان در رسالههای عملیه، طرد آنان را از مقلدان خود میخواستند و از مصاحبت و شنیدن سخنان آنان منع میکردند. محدث نوری از اصلاحپذیری علمای شیعه هم، در این مورد، اظهار ناامیدی میکند احتمالا چون اعتبار عمومی علما و مراجع به تبلیغ همین مبلغین وابسته است. نوری در انتها میگوید: «حال که علما وظیفۀ خود را انجام ندادند، شما مستمعین وظایف خود را انجام دهید.»
ج) وظایف شنوندگان: محدث نوری وظیفه نظارتی و پاسخگو کردن قدرت دین را در جلوگیری از فساد دین بسیار کارآمدتر از هر چیز میداند و به همین جهت ۸ وظیفه و مسئولیت مهم را بر دوش آنان میداند:
- نهی از منکر نشر این قذورات (نجاسات) و کذبات(دروغها)،
- نهی از منکر نشر این کتب و نقل از آن،
- نهی نقل از این کتب و مانع شدن رجوع روضهخوانانِ فاقدِ قوۀ تمییز، به این کتب و تذکر به آنان که لااقل کتب معتبر بخوانید و برای مردم نقل کنند،
- مانع شدن از برگزاری این گونه مجالس دروغ،
- شرکت نکردن در این گونه مجالس، طبیعی است که با کم شدن تقاضا عرضه دروغ نیز کاهش مییابد. محدث نوری معتقد است که به ده دلیل شرابخواری بهتر از دروغگفتن است، آن هم دروغ نسبت دادن به کسانی که جنبه الگو دارند. او پس از بیان چهل فساد که از دروغ برخاسته است مینویسد، به نظر من نشستن در چنین مجالس روضهخوانی از نشستن در مجالس شراب، بدتر است.
- خارج شدن از اینگونه مجالس در صورت حضور بدون اطلاع از اینکه اینجا نه مجلس دین بلکه مجلس معصیت است، محض اعتلای کلمه حق،
- عدم تشویق و تأیید این افراد،
- عدم سکوت در برابر دروغگویی آنان، طبیعی است اگر چند نفر به اینگونه مجالس اعتراض کنند چنین مجالس غیراخلاقی برگزار نمیشود.
د) وظیفه برگزارکنندگان مجالس: به نظر حاجی نوری، متولیان و بانیان این مجالس نباید این افراد را برای روضهخوانی دعوت کنند. دستاندرکاران و بانیان این مجالس، یعنی آن کسانی که برای عزاداری از موقوفات یا از کسی بودجه میگیرند، اگر این دروغگویان را دعوت کنند، ضامن هستند و در صورت عدم صحت و مستند نبودن مطالب مطرح شده در مجلس، باید بودجه آن را خود شخصا بدهند، نه از موقوفات یا از بیت المال. چون باید روضۀ راست خوانده شود نه اکاذیب. طبیعی است که امروزه رادیو تلویزیون و ارگانهای دولتی هم شامل این حکم ضمان خواهند بود چون به قول حاجی نوری، آنان مسئول هستند و ضمانت شرعی بر عهده آنان است. به نظر محدث نوری، خرید و فروش کتب حاوی اینگونه اکاذیب نسبت به امام حسین که کتب ضاله است مشکل شرعی دارد.
سیری در تحولات عاشورا پژوهی معاصر
سیر نگاه انتقادی به رویکردهای عاشورا گام اول، مربوط به نقد گزارشات واقعه عاشورا بود که منجر به باز تولید مستند عاشورا شد. گام دوم، نقد عملکرد ناشی از فرهنگ تحریفی و عزاداری و نقد رفتارهای شیعیان در جریان عزاداریها، و گام سوم، باز تولید تبیین سیاسی عاشورا است که به هر یک مختصری اشاره میکنیم.
قهرمان نقد گزارشات و تحریفات عاشورا حاجی نوری بود و قهرمان مبارزه با عملکرد شیعه در عزاداریها سید محسن امین جبل عاملی ساکن لبنان، ولی باز تولید تبیین سیاسی عاشورا تلاشی جمعی بود.
سید محسن امین، از علمای بزرگ شیعه و از شاگردان آخوند خراسانی مشروطهخواه بود. کتاب «اعیان الشیعه، مجالس السنیه و شیعه بین حقائق و اوهام» را او نوشته است. سید محسن امین، در رساله کوچک خود به تحریفات نظری و عملی در جریان عزاداری امام حسین پرداخت. نام این رساله «التنزیه لاعمال الشبیه» است. این کتابچه که در سال ۱۳۲۲ از طرف انجمن اصلاح در ۱۶ صفحه به نام «عزاداری های نامشروع» چاپ شد توسط جلال آل احمد ترجمه شد که در واقع اولین مکتوب او به حساب میآمد.
سید محسن امین نیز، برخی از حوادث منقول درمورد حادثه عاشورا را دروغ میدانست. از جمله روایتی که شمر به امام میگوید: پسر شورشی، ما بعد از تو زنده خواهیم بود. جراحات وارد شده بر زینب، حدیث مکالمه زینب با عباس زمانی که شمر اماننامه میآورد، حدیث آمدن زین العابدین در شب سوم عاشورا به کربلا برای دفن شهدا، حدیث آمدن مرغان و غوطهورشدن آنها در خون شهدا و…. ایشان علاوه بر نقد اخبار به نقد اعمال شیعه در عزاداری مثل سینهزنی، زنجیرزنی، قمهزنی، سنج، طبل، دهل و … پرداخته است و به استناد ادله چهارگانه شیعه یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع، قمه زنی، قفل بندی، شاخ حسینی، زنجیر زنی و حتی سینه زنی خشن را حرام دانسته است. او از داد و فریاد کردنِ زنان و مردان در مجالس عزاداری تعبیر به وحشیگری و عربدهکشی میکند.
یکی از کتابهای تأثیرگذار دوران معاصر شیعه در باز تولید تبیین سیاسی عاشورا کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» است. این کتاب بلافاصله بعد از انقلاب مشروطه توسط آیت الله نائینی نوشته شد. آیتالله طالقانی، چندین سال بعد در سال ۱۳۳۴، دو سال بعد از کودتای بیست و هشت مرداد، آن را ترجمه و منتشر کرد.
آیت الله طالقانی در مقدمه کتاب مینویسد: این کتاب به خوبی، اندیشه سیاسی اسلام را با تبیین حسینی مطرح میکند. ایشان در ادامه مینویسد: مطابق این اندیشه سیاسی وظیفه همه مسلمانان آگاه است که برای تبیین حوادث درست کربلا، کلاس درس بگذارند و مردم آموزش ببینند تا این نظام استبدادی در کشور از بین برود. این تعبیر ایشان از این جهت جالب است که باید به جای آنکه از این نهضت مقدس و داستان تاریخی و زنده، برای تحریک موقت عواطف و گریاندن ضعفا و دردمندان و ذلتزدگان استفاده شود و به جای کسب و دکان ساختن از آن، به اسرار شهادت و هدف آن و شرایط محیطی و تاریخی آن پرداخته میشود. به نظر ایشان باید خطابههای سالار شهیدان و دیگر جانبازان، مانند فروع و مسائل دینی را به مردم آموخت و جزء به جزء برای مردم بیان کرد تا آتشفشانِ خاموشِ جهانِ شیعه مشتعل شود و دنیای اسلام به پا خیزد. آیتالله طالقانی در این کتاب تعابیر بسیار تندی علیه نظام شاهنشاهی به کار میبرد که همین باعث زندانی ایشان میشود.
پس از پر رنگ شدن امور سیاسی در خاورمیانه در پی جنگهای اعراب و اسرائیل که از سال ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۷۳ ادامه داشت، اهل سنت به قضیه کربلا حساس شد و به حادثه عاشورا روی آورد. سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده در مصر، بنیانگذار تفکر سیاسی و انقلابی در بین اعراب مسلمان بودند. یکی از شاگردان ایشان سید قطب است. سید قطب در مصر نقش مهمی داشت و پدر معنوی اخوانالمسلمین مصر محسوب میشد. روحیه مبارزه او باعث شد تا نزد انقلابیون ایران نیز از محبوبیت زیادی برخوردار شود. کتابهای ایشان از جمله دو کتاب «آینده در قلمرو اسلام» و «عدالت اجتماعی اسلام» در ایران ترجمه و منتشر میشود. نگاه او به امام حسین، نگاهی بسیار انقلابی و سیاسی بود. سید قطب الگوی فکری رهبری، آیت الله خامنهای، محسوب میشد. ایشان کتابهای «آینده در قلمرو اسلام» و بخشی از « تفسیر فی ظلال القرآن» سید قطب را ترجمه و منتشر نمود. ابراهیم عبدالقادر مازنی مصری، یکی از کسانی است که در خصوص عاشورا قلم فرسایی کرده و مینویسد: «هر قطره از خون حسین، هر حرف از نام او و هر جلوه از خاطرۀ او تبدیل به مینی شد که سرانجام بنیان حکومت بنیامیه را برکند و بر باد داد.» کتاب «الحسین ابوالشهداء» نوشتۀ عباس محمود عقاد، یکی از کتابهای بسیار پرطرفدار قبل از انقلاب بود. این کتاب ترجمه و مبنایی برای پژوهشهای بعدی شد که قبل از انقلاب در ایران نوشته شد. بنابراین یکی از عواملی که باعث شد تبیین سیاسی امام حسین در ایران قوت بیشتری پیدا کند، به غیر از کارهایی که در زمان مشروطه انجام گرفت، کارهایی بود که اعراب خصوصا در مصر انجام دادند. این رویکرد در ایران در عصری که عصر ایدئولوژی بود توسط امثال دکتر شریعتی، صالحی نجف آبادی و شهید مطهری برجستهتر شد و نهایتاً خونی شد که در رگ ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران جریان یافت.
✍️ محمد نصراصفهانی، عاشورای ۱۴۰۰