خوانشهای تفسیری از متن عاشورا
گروه اندیشه ایکنا: عاشورا از بزرگترین رویدادهای تاریخ بشریت، با گذشت ۱۴۰۰ سال، همچنان بر سرزبانهاست، رویدادی که از بدو تاریخ وقوع آن تاکنون، تفسیرهای متعددی از آن ارائه شده و این نشاندهنده عظمت و تأثیرگذاری این رویداد مهم است. به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، «بررسی قرائتهای مختلف از اهداف و فلسفه قیام عاشورا از نگاه متفکران در تاریخ اسلام به خصوص در دوره معاصر» میزگردی بود که با حضور حجتالاسلام والمسلمین محمد نصر اصفهانی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان؛ مصطفی پیرمرادیان و فروغی عضوهیئتعلمی دانشگاه اصفهان و از اساتید گروه تاریخ اسلام این دانشگاه و همچنین داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار کرد. این میز گرد در دو قسمت در ( www.isfahan.iqna.ir/fa/news/3536577 و www.isfahan.iqna.ir/fa/news/3536911 ) آمده است که در اینجا تنها بخش مربوط دارنده سایت آورده می شود.
ایکنا: قبل از اینکه به موضوع اصلی پرداخته شود، به نظر میآید برای روشن شدن بحث و رسیدن به یک نتیجه مطلوب، ابتدا باید اهداف و فلسفه قیام عاشورا را مورد بررسی قرار داد. در طول تاریخ تفاسیر و تحلیلهای متفاوتی از اهداف و فلسفه قیام عاشورا از سوی اندیشمندان شیعه و حتی اهلسنت ارائه شده استکسانی مثل «شیخ مفید» و «سید مرتضی» قائل به این هستند که هدف قیام امام حسین(ع) از ابتدا تشکیل حکومت اسلامی بود، ولی زمانی که حضرت مجبور شدند بین بیعت با یزید و شهادت، یکی را انتخاب کنند، گزینه دوم را انتخاب کردند، البته تلاش کردند که از جنگ جلوگیری کنند، ولی موفق نشدند و بین عزت و ذلت، عزت را انتخاب کردند. در میان متفکران معاصر کسانی مثل مرحوم «صالحی نجف آبادی» با نظر شیخ مفید و سید مرتضی هم عقیده هستند. ولی کسانی مثل مرحوم «دکترعلی شریعتی» معتقد است امام حسین(ع) از ابتدا به خاطر شهادت قیام کرد و میخواست با شهادت خود مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر جامعه را به چالش بکشد. دیدگاه مرحوم «شهید مطهری» جمع بین این دو دیدگاه است. وی تشکیل حکومت را جزء اهداف قیام امام میداند، ولی بیشتر بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید میکند. حتی تعدادی از روشنفکران این دیدگاه را مطرح میکنند که حادثه عاشورا برای انتقام جویی از جنگهای صدر اسلام شکل گرفت. با همه آنچه گفته شد، به نظر شما کدام یک از این دیدگاهها بیشتر با واقعیتهای تاریخ اسلام و اهداف قیام امام حسین(ع) منطبق است؟
نصراصفهانی: بنده مرتبط با رشته تخصصی خودم میخواهم راجع به جریان کربلا و تفاسیر و تحلیلهایی که در این زمینه انجام گرفته است، صحبت کنم. یعنی از زاویه فلسفی. تحلیلهای مختلفی که از حادثه کربلا صورت گرفته، همه مبتنی بر یک سلسله انتظارات و پیش فرضهایی است که مفسر دارد. اینکه این انتظارات و پیشفرضها از کجا آمده است، اطلاعات، شرایط اجتماعی، نیازهای تاریخی و غیره بحث دیگری است. ادعای همه مفسران این است که این دیدگاهها را از متن تاریخ- حداقل آنهایی که شیعه هستند و اعتقادات ما را دارند- از متن کلام معصومین استفاده کردهاند. حادثه عاشورا مثل یک متن است که از آن خوانشهای مختلفی صورت میگیرد. شما وقتی متن را میخوانید، انتظاراتی از آن دارید، خودتان یک سری پیش فرضهایی دارید و بر اساس این انتظارات و پیش فرضها نسبت به موضوع و اطلاعاتی که کسب میکنید، دیدگاه خاصی نسبت به متن پیدا میکنید. حادثه عاشورا هم یک متن و هم یک حادثه است. چون هرمنوتیک گاهی به حادثه میپردازد و گاهی به متن مکتوب، گاهی به یک شخص و واقعه و گاهی هم به یک اثر هنری و الی آخر.
هر چه فاصله زمانی متن از مفسر بیشتر باشد، امکان خوانشی که حقیقتاً مراد گوینده یا نویسنده بوده است، دشوارتر میشود. افراد از این متن تاریخی برداشتهای متعدد دارند که این برداشتها مبتنی بر پیش فرضهای مختلفی است که مفسر از آن شخص و آن حادثهای دارد که آن شخص در خلق آن نقش داشته است. به همین جهت مثل تفسیر قرآن است، میبینید از یک آیه تفسیرهای مختلف میکنند، حادثه کربلا هم با همان نورانیت قرآنیاش دارای تفاسیر متعدد است که افراد با پیش فرضها و انتظارات مختلفی که از امام دارند، در واقع در مورد ایشان ذهن خوانی میکنند. چون یک واقعه روشن نیست که شما مثل امور محسوس ببینید. زمانی که بخواهید ذهن خالق یک حادثه تاریخی را مورد کنکاش قرار دهید، به راحتی نمیتوان ذهن خوانی کنید و اینکه انگیزه امام حسین(ع) در این قضایا چه بوده و چه نبوده، چون مبتنی بر پیش فرضهای مختلف است.
نگاه فلسفه سیاسی نتیجهگرا، وظیفهگرا و فضیلتگرا به عاشورا
من تمام تحلیلهایی را که از حادثه عاشورا به لحاظ سیاسی شده است را در اینجا، بر سه مبنای سیاسی تقسیم میکنم. سه مبنا در فلسفه سیاسی وجود دارد: یا فلسفه نتیجهگراست، یا وظیفهگرا و یا فضیلتگرا. بسیاری از تحلیلهایی که از حادثه عاشورا انجام گرفته است نتیجهگرا هستند. تحلیلی که سیدمرتضی، آقای صالحی نجفآبادی، محمود عقاد و سید جعفر شهیدی دارند، اینها یک سلسله حوادث را مبنا قرار میدهند و میگویند چون این دو نفر یا دو جریان فکری یا دو قبیله، با یکدیگر نزاع تاریخی داشتند میخواهند بر یکدیگر غلبه کنند، همه فعالیتهایشان را در راستای غلبه توجیه و تفسیر میکنند و همین کلام را برای تحلیل مبنا قرار میدهند. مقاصد و نتایج مورد نظر آنان در این تحلیلها بر گرفته از ارزشهای زمان خود آن هاست. مرحوم صالحی نجفآبادی میگوید بین حق و باطل در طول تاریخ سیاسی درگیریهایی بوده و الان بهترین شرایط برای پیروز شدن امام حسین در صحنه سیاسی است. شواهد آن را هم میآورد که یزید قدرتش کم بوده، کوفه قوت زیادی داشت و غیره وهمه اینها را که محاسبه میکند و نتیجه میگیرد که این زمان بهترین زمان برای قیام است و این حرکت انجام میشود ولی حوادث غیر مترقبه مانع از تحقق آن میگردد. البته مبانی ارزشی اینها کمی با هم متفاوت است. هر کدام بر اساس مبانی خودشان شواهدی گرد میآورند. یعنی مثلا دکتر شهیدی و محمود عقاد نزاع را بیشتر نزاع تاریخی و قبیلهای و رقابت بین دو قبیله میدانند.
نگاه وظیفهگرا تقریبا نگاه فقهی است که امثال دکتر آیتی، علامه طباطبایی و شهید مطهری داشتند. آنان میگویند که امام مأمور به تکلیف است، نتیجهاش هرچه میخواهد باشد. برخی معتقد به تک تکلیفی هستند و برخی مثل مرحوم مطهری به چند تکلیفی قائل بودند. امام(ع) در شرایط مختلف یک وظیفه دارد و کاری به نتیجه آن ندارد. عدهای تکلیف را در شهادت میدانند. «سید بن طاووس» در «لهوف» و علمای صفوی و قاجار و حتی مرحوم دکتر شریعتی میگوید امام حسین(ع) از ابتدا یک هدف داشته و آن این بود که شهید شود. چون در مقابلِ دو نتوانستن، قرار داشته است. کسانی هم به دیدگاههای مسیحی معتقد هستند که قرار بوده امام حسین(ع) فدیه گناهان شیعه باشد. برخی معتقد به اجتهاد در تکلیف توسط امام بودند و برخی امام را مسلوب الاختیار در تکالیف و وظایف میدیدند. این تفکر در میان عدهای وجود دارد که هر امامی زمانی که به امامت میرسد، بستهای هست، آن را باز میکند که در آن نوشته باید چه کار کند و بر اساس تکلیفی که در آن بسته برای او تعیین شده است، عمل میکند. در این دیدگاه معمولا قدرت تصمیم گیری را از ائمه سلب میکنند. اما افراد روشنتری که در این زاویه فکر میکنند مثل شهید مطهری، میگویند امام در شرایط مختلف تکالیف مختلفی را استنباط میکرد. مثلا در مدینه ایشان تکلیف داشت بیعت نکند. در مکه ایشان وظیفه امر به معروف و نهی از منکر داشته است. زمانی که مردم کوفه ایشان را دعوت میکنند، وظیفهاش اجابت دعوت بوده و در انتها شهادت. به هر حال همه عمل به تکلیف است. کاری به نتیجه ندارد. نتیجه هرچه میخواهد باشد.
نگاه فضیلتگرا به عاشورا جامعتر است
دیدگاه سومی هم وجود دارد که فضیلتگرایی و نگاه اخلاقی به موضوع دارد که کمتر به این بحث پرداخته شده و کسانی مثل «عمان سامانی» و افرادی که نگاه عرفانی به مسائل دارند، امروزه به مسائل دینی از زاویه دین رحمانی نگاه میکنند، حرکت امام حسین(ع) را از این زاویه تفسیر میکنند و به همین جهت از این زاویه هم حرکت امام حسین(ع) برای دنیای امروز پیام دارد که گاهی شهید مطهری به بعضی از این زوایا پرداخته است. اینکه مثلا امام به دنبال کرامت و عزت و فضیلت بود و عملکرد او این است که انسان تعالی پیدا کند. چهره نورانی انسان به نمایش گذاشته شود. «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» تداومش در کربلاست. همان چیزی که وظیفه پیامبر بود که کرامتهای اخلاقی را پرورش و گسترش دهد، امام حسین(ع) تعقیب میکند که به نظر من دیدگاه سوم جامعتر و پیامش در جهان امروز قابل طرح و بادوامتر است.
ایکنا: عصر امروز که به عنوان عصر مدرنیته شناخته میشود، چه ویژگیها و خصوصیاتی دارد و انسان مدرن به تبع جامعهای که در آن زندگی میکند، از چه ویژگیها و خصوصیاتی برخوردار است و چه خطراتی انسان و جامعه مدرن را تهدید میکند؟ این سوال را از این بایت مطرح کردیم که بدانیم پیامهای عاشورا چقدر میتواند پاسخگوی بحرانهای موجود در عصر مدرنیته باشد، مثل بحران هویت، به حاشیه رفتن اخلاق و معنویت در جامعه و اینکه عدهای به دنبال قدا۰ست زدایی از مفاهیم و ارزشهای دینی دارند، هستند؟
نصراصفهانی: به هر حال عصر مدرن، عصر عقلانیت است. البته اسلام با عقلانیت تعارضی ندارد. عصر مدرن، عصر علوم تجربی و نگاه علمی به مسائل است. از این جهت هم ما مشکلی نداریم. اما طبیعی است که عقلانیت و علم با تقدس قابل جمع نیست. البته تقدس به این معنا که شما نتوانی راجع به آن چون و چرا و صحبتی بکنی. یعنی هالهای از نورانیت در آن وجود دارد که اجازه نمیدهد وارد قضیه شوید. نمیدانم منظور شما از این موضوع چه میتواند باشد که میخواهند از عاشورا و امام حسین(ع) تقدس زدایی کنند. تقدس زدایی اگر نگاه علمی و عقلانی به مسائل تاریخی مربوط به امام حسین(ع) باشد، هیچ اشکالی ندارد، مشکلی ایجاد نمیکند. یعنی ما نباید از این جهت ترس داشته باشیم و اگر معتقدیم که حرکت ائمه(ع) حرکت درستی است، طبیعتا هر چقدر هم عقلانیت یا مطالعات علمی تاریخ رشد کند، چیزی از عظمت اباعبدالله(ع) را نمیتواند کاهش دهد. به هر حال در کنار مادیت علوم تجربی و نیز عقلانیت که یک مقدار حالت خشک دارد و بیشتر به مسائل محسوس و ملموس میپردازد، طبیعتا جای عواطف انسانی و اخلاقی و معنویت خالی است و این مشکلی است که در دنیای مدرن وجود دارد و به آن بحران معنویت میگویند. از این جهت البته حرکت اباعبدالله(ع) میتواند حل کننده مشکل بحران هویت و معنویت باشد.
ببینید در عرصههای سیاسی، چون سیاست دنیای مدرن، نتیجهگرا است. میگوید هر کاری ولو غیرمنطقی و غیر اخلاقی که میتوانی انجام دهی انجام بده، تا بر رقیب پیروز شوی؛ عقل بازاری و محاسبهگر این را میگوید. آنچه که در بسیاری از تحلیلهای نتیجهگرای مربوط به عاشورا، دغدغه و حلال مشکل امروز نیست. یعنی دنیای مدرن از این جهات خیلی از تحلیلهای ما پیش است. یعنی در مبارزه سیاسی یا انقلابی یا حتی انتحار و خودکشی، خیلی از ما پیش هستند. آنچه که میتواند حرکت اباعبدالله(ع) را جهانی کند یا به تعبیری، جذابیتش را بیشتر کند، فاش کردن و روشن کردن جنبههای اخلاقی و معنوی حرکت اباعبدالله(ع) است. ما در این زمینهها حرف برای گفتن زیاد داریم. اما فرض کنید در مسائلی که جنبه عاطفی غیرعقلانی دارد و خیلی از مواقع برای تحریک احساسات مردم از یک سلسله شواهدی استفاده میکنیم که پشتوانه ندارد، زمانی که این فقدان پشتوانه در رسانههای الکترونیکی افشا میشود، همین است که گفته میشود تقدس امام حسین(ع) را از بین میبرد.
تقدس امام حسین(ع) را با دروغ نمیتوان حفظ کرد
تقدس امام حسین(ع) را با دروغ نمیتوان حفظ کرد. ما نباید برای حفظ و تحریک عواطف مردم از هر رطب و یابسی که در هر کتابی گفته شده، استفاده کنیم. این باعث میشود کل اسلام مورد تمسخر قرار بگیرد. من فکر میکنم مهمترین آفتی که امروز برای تبیین حرکت امام حسین(ع) وجود دارد، این است که از منابع غیر علمی برای تفسیر و توجیه نگرشهای خودمان در خصوص امام حسین(ع) استفاده کنیم. آن چیزهایی که ناب بوده و هست سخنان خود اباعبدالله(ع) است و همچنین مسائل تاریخی قابل استنادی در زمینه اخلاق انسانی در حرکت امام حسین وجود دارد که حیرتانگیز است. از زاویه معنوی چیزی کم ندارد که بخواهیم به آن بیفزاییم.
برای کاهش بحران معنویت و کمبود این نیاز انسانی، به نظر من تقویت دیدگاه سوم لازم است. ما از جهت اخلاقی و معنوی، پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین را برای عرضه داریم. شما بر ابوسفیان پیروز شوی، ولی او را ببخشی یا حرکتهایی که امیرالمؤمنین در مقابل مخالفان و حتی قاتل خود انجام دادند، اینکه شما با مخالف خود انسانی برخورد کنی، این نیاز جامعه امروز است و عجیب است که از این جهت حرکت اباعبدالله(ع) سرشار از این مسائل است، مثل حفظ آزادی و استقلال بشر در انتخاب سرنوشت خود، به هر حال جاذبه حرکت امام حسین(ع) برای این است که با اصرار بر آزادی و آزادگی زیر بار ظلم و استبداد نمیرود. این است که جامعه و جوان امروز نه تنها با آن مشکلی ندارد، بلکه از آن استقبال میکند. اینکه شما دشمنت یعنی حر و لشکر او را تشنه ببینی و هر چیز جز انسانیت را فراموش کرده و فورا بگویی به او و اسبش آب بدهید، اینکه شما بتوانی با دشمنات در هر شرایطی گفتوگو کرده و سعی کنی جنگ و خشونت را از جامعه کم کنی. این است چیزی که جامعه امروز میپسندد و از آن استقبال هم میکند. زمانی که این حرکت را با کنتراستی بسیار شدید در مقابل سبعیت طرف مقابل قرار دهی جذابیت آن برای جامعه مدرن هم حیرتانگیز است.
امام حسین مرز بین انسانها را شکست
با توجه به اینکه دنیا، دنیای ارتباطات است و دیگر مرز بین انسانها وجود ندارد. دهکدهای است که همه با هم مرتبط هستند باید در تبیین و تحلیل حرکت اباعبدالله(ع) به این نکته هم توجه داشت که آن را مرزبندی شده ارائه نکنیم. تا جایی که اسناد نشان میدهد چنانکه امام حسین مرزها را شکست، باید مرزها را بشکنیم تا این حرکت، که حرکتی انسانی است به کار همه انسانها بیاید. از این جهت این حرکت میتواند الگوی جهانی هم باشد.
ایکنا: در صحبتهای اساتید تأکید بر تقویت دیدگاه اخلاقی- عاطفی از قیام امام حسین(ع) بود، ولی الان اگر بخواهیم در جامعه خودمان این دیدگاه را گسترش دهیم، به خاطر اینکه عمل و رفتار ما با آن تناقض دارد، با مشکل مواجهیم و بخشی از جامعه با دیده شک و تردید به آن مینگرند. این مسئله را چگونه باید حل کنیم؟
نصراصفهانی: در هر صورت تأکید ما بر مباحث اخلاقی شاید از این جهت مفید است که روشن کنیم بین دانایی و توانایی مرز وجود دارد. هر کس مدعی دین است و تعلیمات دینی دیده و حتی آن را تعلیم میدهد و تبلیغ مینماید و آنکه تربیت دینی دارد و به دانستهها و مدعیات خود پایبند و متعهد است تفاوت جدی و عمیقی است. اگر عدهای در لایههای میانی یا سطح کلان کارهای خلافی انجام میدهند، نمیتوانند مورد تأیید اندیشه دینی باشند. تبیین حرکت اباعبدالله در واقع نقدی است بر عملکردهای خلاف خودمان. تاکید بر این است که چیزی که ایدهآل ماست، چیزی در سطح پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین یا امام حسین(ع) است، ولی ما انسانهایی عادی هستیم که بعید نیست اگر در کربلا بودیم، در طرف مقابل امام هم قرار میگرفتیم، و آن جامعه هم یک جامعه دینی بوده و اتفاقا مهمترین جامعه شیعی زمانه بودند. بنابراین این مسئله نمیتواند مشکلی ایجاد کند. از یک جهت هم نفی است برای اینکه دامن اسلام را از عملکردهای غلط بری کند و هم اثبات است که ایدآل ما را نشان میدهد.
حرکت امام حسین(ع) در سطح انقلاب و قبل از انقلاب هم زمینهای برای برخی اصلاحات بود که از آن وضعیت خارج شود. البته طبیعی است که افراد مدلهای تقلبی هر حادثه مقدس و ارزشمندی را عرضه کرده و مردم را به آن سرگرم میکنند، ولی به هر حال بیان این گونه مطالب نوعی مرزبندی روشن هم میتواند، باشد.