شرح نامه ۲۷

اصول مدیریت سیاسی

 

زمینه شناسی نامه ۲۷:

مصر کشوری ثروتمند با دیرینه تمدن کهن بود. زمانی که رسول خدا برای سران کشورهای بزرگ نامه دعوت به اسلام نوشت، مصر اولین کشوری بود که به اسلام روی خوش نشان داد. مقوقس حاکم مصر با فرستادن دو کنیز به عنوان هدیه برای رسول خدا(ص)، حسن نیت خود را به پیامبر اعلام کرد. ماريه قبطيه، مادر ابراهيم، فرزند پيامبر یکی از این کنیزان بود. گفته شده است که پیامبر (ص) در زمان حیات خود پیشگویی کرده بود که شما مصر را خواهید گشود، با مردمش به نيكي رفتار كنيد چون آنها با شما خويشاوند هستند. گوستاو لوبون در مورد مصر مي گويد: هيچ چيز انسان را به قدر مصريان به حيرت نمي اندازد كه آنها تمدن عالي روم و يونان را قبول نكردند ولی از تمدن و زبان و مذهب عرب آن گونه استقبال نمودند كه گويي آنها از اصل عرب بوده اند.

یکی از مناطق راهبردی حکومت امیرالمومنین (ع) کشور مصر بود. هم به لحاظ سابق دیرینه تمدن و هم به لحاظ استراتژیک که دروازه ورود به افریقا بود و هم به لحاظ اقتصادی که انبار غلات و قطب تجاری و اقتصادی است و هم به لحاظ مردمی علاقمند به امیر المومنین بودند. حضور محمد بن ابي بكر و محمد بن ابي حنيفه در مصری كه از حاکم عثمان آزرده بودند متمایل به امیر المومنین ساخته بود. محمد بن ابي بكر در خانه ي علي (ع) بزرگ شده و در سايه ي وي پرورش يافته بود. محمد بن ابي حنيفه نيز كه در دامان عثمان تربيت شده بود از او تقاضاي كار كرد اما عثمان تقاضايش را نپذيرفت و به دليل اختلافي كه با عبدالله بن سعد بن ابي سرح در تكبير نماز پيدا كرد جزء مخالفان عثمان بود.

در دوره ي خلافت عثمان كه مدينه نا آرام شد، عثمان عبدالله بن سعد بن ابي سرح که فرماندار او در مصر بود را به مدینه احضار كرد و عقبه بن عامر جهني را در مصر جانشين عبدالله کرد. محمد بن ابي حنيفه در مصر با همكاري مخالفان عثمان قيام كرد و عثمان را از خلافت خلع نمود و عقبه بن عامر را كشت. عبدالله بن سعد كه به اختلاف روايتی که در مورد وی هست یا از مصر بيرون رانده شده بود و در مرز فلسطين و مصر بود و يا در بازگشت از مدينه در مرز فلسطين و مصر قرار داشت، چشم به راه فرمان عثمان بود تا به مصر باز گردد که خبر كشته شدن عثمان را دریافت کرد. حکومت به امیر المومنین منتقل شد و حضرت در ماه صفر سال سى و شش، قيس بن سعد بن عباده را فرماندار مصر كردند.

معاويه كه در شام نفوذ فراوان داشت و به سرزمين مصر چشم دوخته بود، قيس بن سعد بن عباده را رقيب خود مي دانست و درصدد بر آمد تا او را بفريبد ولی موفق نشد. بنابه گفته الغارات معاویه نامه ای جعلی به نام قیس نوشت و برای مردم شام خواند که در آن نامه قیس به معاویه اظهار وفاداری کرده بود و از علی (ع) روی برگردانده بود. شایعات باعث شد امثال عبد الله بن جعفر، امیرالمومنین را تحت فشار قرار دهند تا امام قیس را عزل و محمد بن ابی بکر که برادر مادری جعفر بود فرماندار مصر کند. امام قیس را عزل کرد ولی قیس با اینکه ناراحت شد ولی هرگز از امیر المومنین روی بر نگرداند. او به کوفه باز نگشت و به مدینه رفت ولی در جنگ صفین یاور امیر المومنین بود و بعداً از فرماندهان شجاع امام حسن در جنگ با معاویه نیز بود. پس از صلح امام حسن با معاویه هم برای بیعت با معاویه دست خود را پیش نیاورد و معاویه خود دستش را به دست او زد. (مقاتل الطالبیین، ص۹۳)

امام در سال ۲۶ و به روايتي در سال ۲۷ محمد بن ابي بكر را فرمانرواي مصر كرد. دستور العمل سیاسی که امیر المومنین (ع) برای محمد بن ابی بکر تنظیم کرده بودند بسیار مفصل‌تر از آن چیزی است که سید رضی در نهج البلاغه آورده است.

فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ اُبْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اَللَّحْظَةِ وَ اَلنَّظْرَةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ اَلصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ اَلْكَبِيرَةِ وَ اَلظَّاهِرَةِ وَ اَلْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ وَ اِعْلَمُوا عِبَادَ اَللَّهِ أَنَّ اَلْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ اَلدُّنْيَا وَ آجِلِ اَلْآخِرَةِ فَشَارَكُوا أَهْلَ اَلدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ اَلدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا اَلدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ اَلدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ اَلْجَبَابِرَةُ اَلْمُتَكَبِّرُونَ ثُمَّ اِنْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ اَلْمُبَلِّغِ وَ اَلْمَتْجَرِ اَلرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ اَلدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اَللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ لاَ تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لاَ يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ فَاحْذَرُوا عِبَادَ اَللَّهِ اَلْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ بِخَيْرٍ لاَ يَكُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لاَ يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى اَلْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى اَلنَّارِ مِنْ عَامِلِهَا وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ اَلْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ اَلْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ اَلدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ وَ لاَ تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ وَ لاَ تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ وَ إِنِ اِسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اَللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا فَإِنَّ اَلْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ اَلنَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ وَ اِعْلَمْ يَا ؟ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ ؟ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ

فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ اَلدَّهْرِ وَ لاَ تُسْخِطِ اَللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اَللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ صَلِّ اَلصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا اَلْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لاَ تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ وَ اِعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ

اين فرمانى است كه أمير عليه السّلام به محمّد بن أبي بكر در وقتى كه از طرف وى والى مصر بود نوشت:

با مردم فروتن و نرم و گشاده‏روى باش، و در لحاظ و نظر با همه يكسان، تا بزرگان در تو طمع ستم نكنند، و ناتوانان ازدادت نااميد نشوند، چه خداى بزرگ از كار بزرگ و كوچك و پوشيده و آشكار شما ميپرسد پس اگر شكنجه دهد بستم ما است و اگر ببخشد بكرم او است.

اى بندگان خدا بدانيد كه پرهيزكاران هم دنيا دارند و هم آخرت را، چه شریک أهل دنيا در دنيايشان بودند و اهل دنيا با آنان در آخرتشان شریک نيستند.

در دنيا به بهترين وجه زيست كردند و بهترين غذا خوردند و بهره كه خوش‏گذرانان داشتند نيز داشتند، و آنچه كه گردنكشان خودبين از دنيا گرفتند نيز گرفتند، سپس از آن كوچ كردند با توشه رسا و بازرگانى سودمند، مزه ترك دنيا را چشيدند، و به مقام يقين همجوارى خدا در آخرت رسيدند. خواسته‏شان رد نمي شود و بهره لذّتشان كم نميگردد، پس اى بندگان خدا از مرگ و زود فرا رسيدنش بترسيد و زاد و توشه راه گرد آوريد زيرا مرگ امر بزرگى در پيش دارد كه آن تا ابد يا خير بدون شرّ است، يا شرّ بدون خير، چه كسى به بهشت به سازنده آن نزديكتر است؟ و چه كسى بآتش بفراهم كننده آن. بدانيد كه شما رانده مرگيد اگر بايستيد بگيرد و اگر بگريزيد برسد از سايه شما بشما وابسته‏تر است. مرگ به پيشانوى‏تان گره زده است و دنيا طومار عمرتان را در مى‏نوردد پس بترسيد از آتشى كه ته آن دور است و سوزندگيش سخت و شكنجه‏هاى آن پى در پى. سرايى كه در آن رحمت نيست، و گوش به گفتار كسى داده نمي شود و اندوهى گشوده نمي شود اگر مي توانيد هم سخت از خدا بترسيد و هم نيك بدو خوش گمان باشيد كه خوش گمانى بنده بخدايش بأندازه ترسش از او است، آنكس خوش گمان‏تر است كه ترس او بيشتر است.

بدان اى محمّد بن أبي بكر كه ترا بر بزرگترين سپاهيانم در نظرم يعنى مردم مصر ولايت دادم لذا برايت سزاوار اين است كه از خود روگردان باشى و دينت را نگهبان اگر چه ساعتى بيش از عمرت نمانده باشد پس خدا را بخرسند داشتن آفريده‏اش بخشم مياور چه عوض از خدا توان يافت و از غير او نمى توان.

نماز را به وقتش بخوان نه درگاه فراغ پيش از وقت، و نه در صورت اشتغال پس از آن، و بدان هر كارت پيرو نماز تست.

و برخى از اين عهد اين است: زيرا پيشواى راهنما ( علي عليه السّلام )، و پيشرو نابودى و گمراهى ( معاويه ) و دوست پيمبر و دشمن وى يكسان نيستند. پيمبر به من گفت كه نه از امت مؤمنم بيمناكم و نه از مشرك، زيرا خدا مؤمن را بايمانش نگهدارد و مشرك را بشركش خوار كند، ولى ترسم بر شما از منافق است كه بگفتارش آشنائيد و بكردارش بيگانه

قسمت اوّل عهدنامه

و من عهد له (ع) إلى محمد بن أبي بكر رضي الله عنه حين قلده مصر: اين فرمانى است كه أمير المومنین عليه السّلام به محمّد بن أبي بكر در وقتى كه از طرف وى والى مصر بود نوشت.

قّلّده الامر یعنی آن كار را مانند قلاّده بر گردن او قرار داد. تعبیر «من عهد» گویای این است که سید رضی تمام عهدنامه را ذکر نکرده و بخشی را آورده است. این کار سید رضی حسنی دارد و قبحی. حسن آن این است که متن خلاصه است و آن بخشی که برای عموم لازم نیست آورده نشده و حوصله خواننده کم طاقت سر نمی‌رود. قبح آن این است که خلاصه کننده برای اینکه ترکیب متن را حفظ کند مجبور است آن را جابجا کند و نوعی تحریف در سخن امام ایجاد می شود که بعضاً معنا را عوض می‌کند. نمونه این تغییر معنا را در همین متن توضیح خواهیم داد. در هر صورت متن کامل عهدنامه در کتاب الغارات ابراهیم ثقفی آمده است. در متن اصلی این دستور العمل شامل دو بخش اصلی است: یکی خطاب به مردم مصر است و بخش دیگر خطاب به محمد بن ابوبکر است. در قسمت اول امام مردم مصر را به تقوای الهی سفارش کرده‌اند و در قسمت دوم امام سفارش مردم را کرده و سپس سبک قضاوت و نحوه نماز و روزه را بیان می فرمایند.

محمد بن ابی بکر پس از خواندن حکم خویش برای مردم مصر گفت: اگر در اعمال من چيزى بر خلاف حق مشاهده كرديد آن را نپذيريد و مرا سرزنش كنيد كه من در اين صورت به سعادت نزديكترم و شما به عتاب و سرزنش من سزاوارتر هستید. (ثقفى، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال – آيتى عبد المحمد، الغارات / ترجمه آيتى، ۱جلد، وزارت ارشاد – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۷۴ ش. الغارات / ترجمه آيتى ؛ ؛ ص۸۳.) منظور از حق در اینجا کتاب و سنت است چنانکه زمانی که قیس نامه امیر المومنین به مردم مصر را خواند گفت: اى مردم. ما با كسى بيعت كرديم كه پس از پيامبرمان (ص) بهتر از او نمى‏شناسيم. پس برخيزيد و بر كتاب خدا و سنت پيامبرش با نماینده او بيعت كنيد. اگر ما با شما بر طبق كتاب خدا و سنت رسولش عمل نكرديم بيعتى بر عهده شما نخواهيم داشت. (همان؛ ص۷۵) گویا در صدر اسلام رسم بر این بوده است که اطاعت از حاکمان کورکورانه نباشد چنانکه در خطبه حکومتی ابوبکر هم همین شرط مطرح شد. ظاهراً علت این شرط این بوده است که قرآن مسلمانان را در هفت آیه به اطاعت خدا و رسول خوانده است و در چهار آیه دعوت به اطاعت خدا و اطاعت رسول کرده است. قرآن در یک آیه هم اطاعت اولی الامر را به اطاعت رسول عطف کرده است و فرموده است که ممکن است بین مردم در فرامین اولی الامر اختلاف نظر پیش بیاید. در صورتی که اختلافی در مورد فرمان اولی الامر پیش آمد فرمان او را باید با محک فرمان خدا و رسول سنجید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ( نساء/۵۹)

فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، بالت را براى اهل مصر بگستر.

گستردن بال نهایت تواضع ایست که موجودی نسبت به موجود دیگر انجام می دهد مثل مرغی که جوجه هایش را زیر بال و پر می گیرد و یا گنجشکی که تسلیم بودن خود را در مقابل گنجشک دیگر اینگونه نشان می دهد. این دستوری است که قرآن به پیامبر در مورد مومنین تابع پیامبر می دهد وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (شعراء/۲۱۵) ولی امام القای خصوصیت کرده و آن را وظیفه حاکم نسبت به همه شهروندان می داند. در مصر جامعه متکثر است مومن و غیر مومن و حتی مسلمان و غیر مسلمان دارد لذا امام خطاب به مالک اشتر می فرماید مردم مصر یا برادر دینی شماست و یا در انسانیت با تو برابر هستند و باید با همه مهربان باشی: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ

وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ؛ و كنارت را براى آنان همواردار.

نرمی با مردم دستور خداوند به پیامبر خدا است آنجا که می‌فرماید: اگر با آنها ملایمت به خرج ندهی از اطرافت پراکنده می شوند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (آل عمران/۱۵۹) وقتی پیامبر چنین می‌کرد فرمانداران عادی وظیفه مشخصی خواهند داشت. حضرت عیسی(ع) پای یاران خود را می‌شست. امام بر همین اساس به محمد سفارش می‌کند که با مردم به ملاطفت برخورد کند.

وَ اُبْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، و بر ايشان گشاده‏رو باش.

و ابسط لهم وجهك یعنی چره باز داشته باش. عبوس بودن در این مورد با مدیریت بر قلب ها سازگار نیست. در اسلام روایات بسیاری در مورد خوش رویی داریم و این وظیفه در مرحله اول باید توسط رهبران دینی و سیاسی انجام گیرد. این حرکت در ایجاد علاقه متقابل بین مردم و رهبران مفید خواهد بود. خوش رویی رمز موفقیت همه کسانی است که به نوعی با مردم  سروکار دارند. داستان عسل فروش سعدی بیان دلنشینی از همین واقعیت است.

شــکر خنـده‌ای انگــبین می‌فروخت

که دلها ز شیرینیش می‌بسوخت

نبــاتی میــان بسـته چون نیشــکر

بر او مشــــتری از مگس بیشـــتر

گـــر او زهــر برداشـــتی فی‌المثل

بخوردندی از دست او چون عسل

گــــرانی نظـــر کــرد در کار او

حســـد برد بر روز بــــازار او

دگـر روز شـد گرد گیتـی دوان

عسـل بر ســر و ســرکه بر ابروان

بسی گشت فریاد خوان پیش و پس

که ننشــست بر انگبیــنش مگس

شــبانگه چو نقدش نیــامد به دست

به دلتنگ رویی به کنجی نشست

چو عاصــی ترش کرده روی از وعیــد

چو ابـــروی زندانیــان روز عید

زنی گفت بازی کنان شوی را

عسل تلخ باشد ترش روی را

به دوزخ برد مرد را خوی زشت

که اخلاق نیـک آمده‌ست از بهشـت

مکن خواجه بر خویشتن کار سخت

که بد خوی باشـــد نگون‌ســار بخت

گرفتم که ســـیم و زرت چیز نیست

چو سعدی زبان خوشت نیز نیست؟

وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اَللَّحْظَةِ وَ اَلنَّظْرَةِ،و در نگريستن بر آنها از نظر زير چشمى و نگاه كردن كامل تساوی را رعایت کن.

آس، أمر به مواسات است منظور از مواسات در اینجا مساوات بین افراد است. به این معنی که بعضی را اسوه دگری قرار بده. ظاهر این عبارت این است که مدیر مردم باید بین افراد موقعیت برابر تفاوتی قائل نباشد. همه را با یک چشم نظر کند و در موقعیت برابر نسبت به آنان به یک صورت توجه داشته باشد ولی زمانی که به اصل متن مراجعه می‌شود این توصیه امام به محمد بن ابی بکر در مورد امر قضاوت که بین شاکی و متهم نباید تفاوت گذاشت. یعنی قاضی در امر قضاوت حق ندارد به عده‌ای خاص تواضع نشان دهد و به عده ای دیگر درشتی و خشونت. هیچ فرقی بین اقوام و اشنایان و هم فکر و مخالف خود نباید در قضاوت بگذارد. توجه تبعیض آمیز دو پیامد ناشایست برای قوه قضائیه به بار می آورد:

۱- طمع مترفین

حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، تا اين كه بزرگان به منظور سود بردن خود به حمايت بى‏دليل تو طمع نكنند الحيف یعنی ظلم و جور.

۲- ناامیدی فقرا

وَ لاَ يَيْأَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ، و ضعيفان از عدل و دادگرى تو بر آنها نوميد نشوند.

وقتی تبعیض در نظام قضایی کشور دیده شود مظلومین از دادخواهی مأیوس می شوند و نظام کم‌کم مشروعیت خود را از دست می‌دهد. کم‌کم عده ای از صحنه سیاسی کشور حذف می شوند و عده‌ای خاص حکومت را در قبضه خود می‌گیرند و مخالفین خود را به قوه قضائیه طرفدار خود می‌سپارند. امکاناتی که از آن همگان است به قشری خاص اختصاص پیدا می کند. قشر برخوردار سیستم را علیه جریان اقلیت تحریک می‌کنند تا روز به روز به آنان ظلم و اجحاف بیشتری کنند. این موضوع افراد ضعیف و اقلیت را از اصلاح پذیری حاکمان مایوس می‌سازد و مظلومین را مترصد فرصتی خواهد کرد تا نظام سست شده ساقط کنند.

قسمت دوم عهدنامه

فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ اَلصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ اَلْكَبِيرَةِ وَ اَلظَّاهِرَةِ وَ اَلْمَسْتُورَةِ، خداى تعالى از شما بندگانش در مورد اعمالتان چه كوچك و چه بزرگ و چه ظاهر و چه پنهان سؤال خواهد كرد.

کار سید رضی، مترجمان و مفسران را در اینجا سردرگم ساخته است و آنان تصور می‌کند که هنوز امام با محمد بن ابوبکر سخن می‌گوید. در حالی که این قسمت کلام در نامه اصلی امام در ابتدا آمده است و مخاطب آن مردم مصر هستند نه محمد بن ابوبکر، هر چند شامل حال او هم می‌شود. حضرت در نامه خطاب به مردم مصر یک دوره آخرت شناسی مفصل دارد و در ضمن آن می‌فرمایند: اینگونه نیست که خدا از اعمال شما غافل باشد. کوچک و بزرگ اعمال در نامه اعمال قابل روئیت است به طوری که انسان را به تعجب وامی دارد که چه دقیق کوچک و بزرگ اعمال ما در آن ثبت شده است: يَقُولُون‌َ يَـَوَيْلَتَنَا مَال‌ِ هَـَذَا الْكِتَـَب‌ِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَه‌ً وَلاَ كَبِيرَه‌ً إِلآ َّ أَحْصَاَهَا (اسرا/۱۳)

فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ، پس اگر كيفر كند، شما ستمكاريد و اگر گذشت كند او بخشنده‏تر است.

اگر خداوند آدمیان را به جهت این اعمال عذاب کند مطمئن باشیم که ما به دلیل ظلم خود مستحق آن کیفر هستیم. اگر خداوند ببخشد بخشش او بسیار بیش آن چیزی است که ما استحقاق آن را داشته‌ایم.

وَ اِعْلَمُوا عِبَادَ اَللَّهِ أَنَّ اَلْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ اَلدُّنْيَا وَ آجِلِ اَلْآخِرَةِ، اى بندگان خدا، بدانيد كه پرهيزكاران ( سود ) دنياى زودگذر و آخرت آينده را بردند.

متقین دنیا طلب نیستند ولی هم از دنیا بهره می برند و هم از آخرت ولی آنان که تنها دنیا را می خواهند از آخرت بهره ای ندارند.

تفاوت دو انسان نیک رفتار و بد کردار در آن است که متقین هم سود دنیا و هم سود آخرت را دارند ولی نامتقین تنها سود دنیا را دارند: مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآَخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِي الْآَخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ (شورا/۲۰)

فَشَارَكُوا أَهْلَ اَلدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكُوا أَهْلَ اَلدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ،پس با اهل دنيا در دنياى آنها شركت داشتند، اما اهل دنيا در آخرت با آنان شريك نبودند.

سرای نیک آخرت مخصوص کسانی است که منحصرا دنیا را نخواستند. اهل دنیا که خواهان آخرت نبودند دلیلی ندارد که با اهل آخرت در یک جا جمع شوند. آنان پاداش خود را در دنیا می‌خواهند و در دنیا نیز به آن دست می‌یابند.

سَكَنُوا اَلدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، در دنيا با بهترين وضع ساكن بودند، و از بهترين خوراكيهايش استفاده كردند.

از پاکی های دنیا بهره بردند چنانکه خدا به آنان فرمان داده بود که: وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ (اعراف/۱۵۷)

فَحَظُوا مِنَ اَلدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ اَلْجَبَابِرَةُ اَلْمُتَكَبِّرُونَ، از دنيا همان بهره‏اى را بردند كه سرمايه‏داران بردند و چيزى را گرفتند كه جباران و متكبران گرفتند.

خداوند استفاده از دنیا را برای مومنان حرام نساخته است و حتی کسانی که حلال دنیا را بر خود تحریم می‌کنند را مذمت کرده است و می فرماید: این نعمت‌هایی که امروز برای مومنان و غیر مومنان قرار داده است، در قیامت ویژه مومنان ساخته است: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ، قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (اعراف/۳۲)

ثُمَّ اِنْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ اَلْمُبَلِّغِ وَ اَلْمَتْجَرِ اَلرَّابِحِ، و سپس با توشه‏اى رساننده و تجارتى سودآور از دنيا رفتند.

آنان به هدف از خلقت خود آشنا بودند و به آن باور داشتند و از نعمت های الهی در راهی که خدا به آن راهنمایی کرده بود استفاده کردند و شکر هر نعمت را با استفاده بهینه از آن در راه رستگاری صرف کردند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (بقره/۱۷۲) آنان به دنیا به عنوان گذرگاه و محل کشت نگاه می کردند و به آن رغبت نفسی نداشتند.

أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ اَلدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اَللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ، در دنياى خود لذت زهد را چشيدند. آنان هر قدمی که جوار رحمت خدا نزدیک تر می شدند

انسان هدفدار وقتی که می بیند به هدف خود نزدیک‌تر شده است از بی‌رغبتی به اموری که او را از هدف باز می‌داشت احساس مسرت می‌کند. چون يقين دارد که فردا در آخرت همسايگی خدا و هر آنچه بخواهد را دارد.

لاَ تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لاَ يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ، دعايشان ردّ نمى‏شود و از بهره لذت آنان چيزى كم نمى‏آيد.

خدا خواسته ها و تمایلات آنها را تماماً به آنان می دهد.

فَاحْذَرُوا عِبَادَ اَللَّهِ اَلْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ، پس اى بندگان خدا از مرگ و نزديك شدن آن بر حذر باشيد، و ساز و برگ آن را آماده داريد. زيرا كه با امرى بزرگ و خطرناك مى‏آيد.

در ادامه حضرت مردم را موعظه فرموده و می فرماید: به مرگ و نزدیک بودن مرگ توجه داشته باشید و برای آن توشه برگیرید که مرگ همراه یک دگرگونی بزرگ زندگی انسان است که نزدیک می‌شود. این موقعیت بسیار عظیم چیست؟

بِخَيْرٍ لاَ يَكُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لاَ يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَدا،ً خير و نيكى را مى‏آورد كه هرگز با آن بدى نيست و يا شرّ و بدى را مى‏آورد كه هرگز با آن خيرى نيست.

قیامت همچون دنیا خیر و شرش نسبی نیست. خیر و شر قیامت مطلق است نه خیر آن همراه با شر است و نه شر آن همراه با خیر است، اینگونه که در دنیا چنین است. برای شنونده این سوال پیش می آید که چگونه می توان به این خیر نزدید و از آن شر دور شد؟ در اصل نامه امام به محمد بن ابی بکر حضرت خاطراتی که از زمان پیامبر داشتند را بیان می‌کنند که هر کسی می‌آمد و به رسول خدا می‌گفت من چنین چیزی دوست دارم آیا در بهشت می‌یابم و پیامبر به همه اشتهاهای آنان پاسخ مثبت می‌داد. چنانکه قرآن هم بهشتیان مطابق میلشان در بهشت جاودانند: وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ (انبیا/۱۰۲)

فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى اَلْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى اَلنَّارِ مِنْ عَامِلِهَا، پس چه كسى به بهشت نزديكتر از كسى است كه كار بهشت را انجام مى‏دهد و كيست نزديكتر به دوزخ از كسى كه كار دوزخ مى‏كند؟

بهشت را به بها می دهند و بهای آن عمل است و هر چه که عمل بیشتر به این خیر نزدیک‌تر خواهد شد.

وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ اَلْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ،و شما رانده‏شدگان مرگ هستيد كه اگر بايستيد شما را مى‏گيرد و اگر از آن بگريزيد شما را در مى‏يابد.

انسانها محکوم به مرگ هستند و امکان فرار از آن برای کسی نیست: و لا یمکن الفرار من حکومتک.

وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ اَلْمَوْتُ،و مرگ از سايه با شما همراه‌تر است.  

سهراب سپهری مرگ را به سایه‌ای تشبیه کرده که انسان را همواره تعقیب می‌کند: مرگ چون سایه است و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت. مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است، گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد، و همه می دانیم ریه‌های لذت پر اکسیژن مرگ است. سایه زمانی که نور نباشد نیست ولی مرگ هر لحظه انسان را تعقیب کرده ملازم آدمی است هر یک لحظه ما یک گام به مرگ نزدیک‌تر می شویم.

مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ اَلدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ، مرگ به موهاى پيشانى شما بسته شده و دنيا از پى شما درهم پيچيده مى‏شود.

مرگ هر روز طومار زندگی ما را به هم می‌پیچد. قول سهراب: مرگ در ذهن اقاقی جاریست، مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد، مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید.

فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ، پس بترسيد از آتشى كه گوديش طولانى و گرميش سخت و عقوبتش تازه به تازه است.

در قرآن نیز خطاب به پیامبر(ص) آمده است: بگو : سوزش آتش دوزخ سخت‏تر است: قُلْ نارُ جَهَنَّم اَشَدُّ حَرّا (توبه/۸۰) و درباره نحوه سوزش عذابش مى‏فرمايد: هر گاه پوستهايشان پخته شود بر ايشان پوستهاى ديگر، جانشين كنيم تا عذاب را بچشند: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُم جُلوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا العَذاب (نساء/۵۵). امام پس از بیان حقیقت مرگ نتیجه گرفته می‌فرماید: پس باید از عواقب عملکرد خود ترسید. آنجا عادت نیست تا احساس سوزش کم شود و پوست احساس نکند.

دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ وَ لاَ تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ وَ لاَ تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ،خانه‏ اى است كه در آن رحمت نيست و خواهشى در آن پذيرفته نمى‏شود و غم و اندوهى بر طرف نمى‏شود.

گویی همه رحمت‌ها در این دنیاست در دنیای دیگر رحمت و خواهش و تمنا نیست و هر کس نتیجه طبیعی عمل خود می‌شود. عکس العمل طبیعی اعمال در آنجا در وجود آدمی منعکس است. گویی وقتی حکم بریده شد شفاعت و التماس بی فایده است.

وَ إِنِ اِسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اَللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ،و اگر بتوانيد خوف و ترستان را از خدا زياد كنيد و تصورتان را نسبت به او نيك كنيد.

چاره کار ترس از خدا و حسن ظن به خدا است.

فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا، فَإِنَّ اَلْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، بين ترس و اميد را جمع كنيد زيرا بنده كامل خدا كسى است كه حسن ظنش به خدای او به اندازه ترسش از وى باشد.

وَ إِنَّ أَحْسَنَ اَلنَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ، و نيك بين‏ترين مردم به خدا، ترسناكترين ايشان از اوست.

قسمت سوم عهدنامه

وَ اِعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، آگاه باش اى محمد بن ابى بكر، كه من تو را بر بزرگترين بالهای خودم، مصر، فرمانروايى دادم.

باز سمت خطاب به محمد بن ابوبکر برمی‌گردد و حضرت خطاب به او که در واقع خطاب به تمام کارگزاران و رهبران جهان اسلام است می‌فرماید: «سپس تو را به ترس از خدا در همه كارهايت از نهان و آشكار و در هر حال كه هستى وصيت مى‏كنم. خداوند ما را و تو را در زمره پرهيزگاران در آورد. آن‏گاه تو را به هفت چيز وصيت مى‏كنم كه آن هفت همه خصال اسلامى‏اند. ۱- از خداى‏ بترس و از مردم در كارهايى كه براى خدا انجام مى‏دهى بيمى به دل راه مده. ۲- بهترين گفتار آن است كه با كردار يكى باشد. ۳- در يك موضوع دو گونه داورى مكن كه در تناقض افتى و از حق منحرف شوى. ۴- آنچه براى خود و خاندانت مى‏خواهى براى همه رعيت نيز همان را بخواه. ۵- همواره به آنچه خدا گفته است استدلال كن و در اصلاح حال رعيت خويش بكوش و براى رسيدن به حق در عمق انديشه خوض كن و در كارهايى كه براى خدا مى‏كنى از ملامت ملامتگران بيم به دل راه مده ۶- و آن كس را كه با تو مشورت مى‏كند نيكخواه باش ۷- و چنان باش كه براى مسلمانان چه آنان كه به تو نزديكند و چه آنان كه از تو دورند بهترين پيشوا و سرمشق باشى.

سپس بدان، اى محمد، من تو را بر بزرگترين قلمرو خود يعنى مصر فرمانروايى دادم و شايسته است كه در اين كار بر جان خود بترسى و هم دين خويش نيك نگهدارى. حتى يك ساعت از روز، اگر مى‏توانى كه براى خشنودى يك تن از مردم، خدا را خشمگين نكنى چنان كن. زيرا خشنودى خدا جاى هر چيز را تواند گرفت ولى هيچ چيز جاى خشنودى خدا را نگيرد. بر ستمگر درشتى كن و با اهل خير نرمى و آنان را مقرب درگاه خود ساز و مشاوران و رازداران و برادران خود قرار ده.»: «اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ، أَنَّ أَفْضَلَ الْفِقْهِ الْوَرَعُ فِي دِينِ اللَّهِ وَ الْعَمَلُ بِطَاعَتِهِ، أَعَانَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ عَلَى شُكْرِهِ وَ ذِكْرِهِ وَ أَدَاءِ حَقِّهِ وَ الْعَمَلِ‏ بِطَاعَتِهِ، ثُمَّ إِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى‏ اللَّهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِيَتِهِ وَ عَلَى أَيِّ حَالٍ كُنْتَ عَلَيْهَا، جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مِنَ الْمُتَّقِينَ، ثُمَّ أُوصِيكَ بِسَبْعٍ، هُنَّ جَوَامِعُ الْإِسْلَامِ، اخْشَ اللَّهَ وَ لَا تَخْشَ النَّاسَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا صَدَّقَهُ الْعَمَلُ‏، وَ لَا تَقْضِ فِي أَمْرٍ وَاحِدٍ بِقَضَاءَيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ فَيَتَنَاقَضَ‏ أَمْرُكَ وَ تَزِيغَ‏ عَنِ الْحَقِّ، وَ أَحِبَّ لِعَامَّةِ رَعِيَّتِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ أَهْلِ بَيْتِكَ، وَ الْزَمِ الْحُجَّةَ عِنْدَ اللَّهِ، وَ أَصْلِحْ أَحْوَالَ رَعِيَّتِكَ وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ، وَ لَا تَخَفْ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ، وَ انْصَحْ لِمَنِ اسْتَشَارَكَ، وَ اجْعَلْ نَفْسَكَ أُسْوَةً لِقَرِيبِ الْمُسْلِمِينَ وَ بَعِيدِهِمْ»

فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ اَلدَّهْرِ، پس بر تو لازم است كه مخالفت با نفس كرده، از دين و آيينت دفاع كنى، هر چند بجز يك ساعت از روزگار برايت باقى نمانده باشد

محقوق یعنی لایق و سزاوار و ضروری است. تنافح یعنی نافحت عنه به معنای خصومت و دشمنی و تلاش در دفع. حضرت می‌فرمایند: ای محمد اولین وظیفه صاحب قدرت سیاسی ترس از خدا و قیامت است و بعد از آن مخالفت با نفس خویش است. یعنی به هر چه هوای نفست از تو طلب کرد نه بگو. توان نه گفتن به تمایلات نفس بزرگترین هنر یک سیاستمدار است و اتکا کردن به آنچه که خدا فرموده از عدل و احسان و عدم فحشا و منکر که تامین کنند منافع ملت است. إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا (نساء/۵۸)

وَ لاَ تُسْخِطِ اَللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، و به منظور خشنودى هيچ كس از آفريدگان، خدا را به خشم نياور.

مدیریت یک جامعه برای خوشایند اشخاص ذی نفوذ یا جریانهای سیاسی نباید خلاف قانون الهی را مرتکب شوند و به کسی ظلم کنند.

فَإِنَّ فِي اَللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ، زيرا هر چه كه در نزد غير خداست عوضش نزد خود او مى‏باشد، ولى عوض آنچه نزد خداست نزد غير او نمى‏باشد.

صَلِّ اَلصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا اَلْمُؤَقَّتِ لَهَا، وَ لاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لاَ تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ، نماز را در وقتى كه مشخص شده است بجاى آور. و به دليل بى‏كارى آن را پيش از وقت انجام مده و به علت كار داشتن آن را از وقتش مگذران.

نماز برای کسانی که حاکمیت را بر عهده دارند شاخص است و اولین چیزی است که خداوند در قرآن برای حاکمان مهم دانسته است: الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (حج/۴۱) لذا امام در نامه به محمد بن ابوبکر در این خصوص بحث مفصلی دارد که سید رضی چند جمله بیشتر نیاورده است. حضرت می‌فرمایند: نماز رکن دیانت است نه باید از سر بی کاری وقت آن را جلو انداخت و نه از سر اشتغال آن را تاخیر انداخت. ارتباط با خداست که مدیریت جامعه را از استبداد و استثمار ظلم باز می دارد. اگر این رکن متزلزل شد بقیه مسئولیت ها هم به فراموشی سپرده خواهد شد و نادیده انگاشته خواهد شد.

وَ اِعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ، و بدان كه هر يكى از كارهايت تابع نمازت مى‏باشد.

چون هر کس نماز خود را خوب به جا نیاورد بقیه اعمال او هم خوب انجام نمی‌گیرد.

وَ مِنْهُ و برخى از اين عهد اين است:

قسمت دیگری از نامه امام را سید رضی در اینجا نقل کرده است که در نامه اصلی خطاب به مردم است تا فریب امثال معاویه را نخورند.

فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ إِمَامُ اَلْهُدَى وَ إِمَامُ اَلرَّدَى وَ وَلِيُّ اَلنَّبِيِّ وَ عَدُوُّ اَلنَّبِيِّ، پيشواى راهنما ( علي عليه السّلام )، و پيشرو نابودى و گمراهى ( معاويه )، و دوست پيمبر و دشمن پیامبر يكسان نيستند.

وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اَللَّهِ (ص) إِنِّي لاَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لاَ مُشْرِكاً، پيامبر به من گفت كه نه از امت مؤمنم بيمناكم و نه از مشرك

أَمَّا اَلْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اَللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا اَلْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اَللَّهُ بِشِرْكِهِ، زيرا خدا مؤمن را بايمانش نگهدارد و مشرك را بشركش خوار كند

وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ اَلْجَنَانِ، ولى ترسم بر شما از منافق است

عَالِمِ اَللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ، كه بگفتارش آشنائيد و بكردارش بيگانه.

امام خطاب به مردم مصر می‌فرمایند: اى مردم مصر، اگر توانيد كه گفتارتان با كردارتان و نهانتان را با آشكارتان يكى كنيد و آنچه در دل داريد همان باشد كه بر زبان مى‏آريد، چنان كنيد. خداوند ما را و شما را به نيروى هدايت خويش، از خطا نگه دارد و ما را و شما را به راه اعتدال راه نمايد. زنهار بپرهيزيد از دعوت اين كذّاب، پسر هند و بينديشيد و بدانيد كه پيشوايى كه شما را به راه هدايت مى‏برد و پيشوايى كه به گمراهيتان مى‏كشد برابر نيستند و جانشين پيامبر و دشمن پيامبر يكسان نباشند. خداوند ما را و شما را در شمار كسانى در آورد كه دوستشان دارد و از آنان خشنود است. پيامبر (ص) مى‏گفت: براى امتم نه از مؤمن بيم دارم و نه از مشرك؛ زيرا مؤمن را ايمانش از آسيب رسانيدن بازمى‏دارد و مشرك را خداوند به سبب شركش خوار و رسوا مى‏گرداند، آنچه بر شما از آن بيمناكم منافق است كه داناست و شيرين زبان، چيزها مى‏گويد كه پسند شما مى‏افتد و كارها مى‏كند كه ناپسند مى‏داريد. و پيامبر (ص) گفت: كسى كه اعمال نيكش او را خوشدل كند و كارهاى زشتش او را غمگين سازد ، مؤمن حقيقى است. و مى‏گفت: دو خصلت‏اند كه در منافق گرد نيايند: سيرت و روش نيكو و آگاهى از سنت پيامبر.

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط