عشق زمینی
مولانا، رابطه عاشقانه بین زن و مرد را، با استفاده از این آیه قرآن که میفرماید: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء» (آلعمران، ۱۴) امری الهی و غیر قابل اجتناب میداند. باز با استفاده از این آیه، که خدا زوجها را در کنار هم به آرامش میرساند: «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا» (اعراف،۱۸۹) معتقد است که هیچ مردی نمیتواند در مقابل این جلوه زیبای پروردگار سرفرود نیاورد:
زین للناس، حق آراستست
زانچ حق آراست، چون دانَند جًست
چون پی یَسکُن الیهاش آفرید
کی تواند آدم، از حوا برید؟
رستم زال ار بود، وز حمزه بیش
هست در فرمان اسیر زال(همسر) خویش
آنک عالم مستِ گفتش آمدی
کلمینی یا حمیرا میزدی
به نظر مولوی، جلوههای ویژه زنان، همه دلربا است و صید را بیاختیار به سمت صیاد میکشد، عذرخواهی، اظهار ارادت، گریه، ناز و نیازش همه جذاب است:
آنک در جور و جفااش دام ماست
عذر ما چه بود، چو او در عُذر خاست؟
آنک بندة روی خوبش بود مَرد
چون بود چون بندگی آغاز کرد؟
آنک از کبرش دلت لرزان بود
چون شوی چون پیش تو گریان شود؟
آنک از نازش دل و جان خون بود
چونک آید در نیاز او، چون بود؟
در تصور عموم، مردان غالب و زنان مغلوب هستند چونان آب بر آتش ولی به نظر مولوی طالب جلوههای زیبای حق بودن، مرد را مغلوب زن میکند. او را فعال و مرد را منفعل میسازد. مردی که چنین نیست و مِهری بر ماه ندارد او از آدمیت کم دارد:
ظاهراً بر زن چو آب ار غالبی
باطنا مغلوب، و زن را طالبی
این چنین خاصیتی در آدمیست
مهر، حیوان را کمست، آن از کمیست
گفت پیغامبر که زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحبدلان
باز بر زن جاهلان چیره شوند
زانک ایشان تند و بس خیره روند
خشونت نسبت به زنان از نظر مولانا غلبه حیوانیت بر آدمیت است، چون مهر و رقت قلب، وصف انسانیت و خشونت و شهوت صرف نسبت به این هنر پروردگار وصف حیوانیت است. زنان پرتوی از جمال حقند و عشق به آنان، عشق به خالق است نه به مخلوق:
کم بودشان رقت و لطف و وداد
زانک حیوانیست غالب بر نهاد
مهر و رقت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
پرتو حقست آن معشوق نیست
خالقست آن گوییا، مخلوق نیست
✍️ محمد نصر اصفهانی