عاشورا قیامی سیاسی و نظامی یا حرکتی اصلاح طلبانه؟
خبرگزاری ایکنا
به نظر شما واقعه عاشورا یک قیام و انقلاب به معنای مصطلح آن در حوزه سیاسی و نظامی بود، یا یک حرکت اصلاح طلبانه؟
به گمان من واقعه عاشورا یک قیام سیاسی نظامی بوده است نه یک حرکت اصلاحطلبانه؟ به این معنی نبوده است که بخواهد ساختار حکومت یزید اصلاح کند که معنای مصطلح اصلاحطلبی است، البته در معنای قرآنی اصلاح که در مقابل افساد است و شامل هر دو اصطلاح است حرکت امام حسین اصلاحطلبانه بوده است. هدف مرحله ای امام حسین(ع) احیای موقعیت حکومت امیرالمومنین و امام حسن یعنی حاکمیت بر عراق بوده است نه شام یعنی امام در عراق حکومت کند و یزید در شام. بنابراین امام حداقل در کوتاه مدت قصد براندازی نداشته است. دلایل: ۱- بیعت نکردن و هجرت به مکه ۲- بیعت خواستن از مردم کوفه، یک عنوان سیاسی است که امام مسلم را به این منظور به کوفه می فرستند و در نامه به آنان مینویسد مسلم را فرستادم تا اگر اتفاق نظر شما را بر یاری ما و جدیت شما را در طلب حق ما به من گزارش کرد به زودی به کوفه بیایم.[۱] ۳- بعد از نماز عصر در سخنان خود با لشکر حر فرمود: «حق را از آن اهل حق بدانيد. ما خاندان محمد(ص) و سزاوارتر به فرمانروايي بر شما نسبت به اين مدعياني هستيم كه به زور و ستم بر شما حکومت ميكنند.»[۲] ۴- حضرت در مسير حركت، بار ديگر در منطقه بِيضه، با لشكر حر سخن گفت تا شايد قبل از اينكه نيروي نظامي ديگري برسد آنها متنبه شوند و اتفاقات به نفع امام به اتمام برسد. امام گفت: «اي مردم پيامبر فرمود: هر كس حاكم ستمگري را ببيند كه محرمات الهي را حلال شمارد و پيمان خدا را بشكند و بر خلاف سنت رسول خدا عمل كند و با مردم با گناه و تعدي رفتار نمايد، ولي به كردار يا بهگفتار به او اعتراض نكند، بر خدا واجب است كه او را به جايي كه بايد ببرد. بدانيد اينان به اطاعت شيطان در آمدهاند و اطاعت رحمان را رها كردهاند. تباهي آوردهاند و حدود الهی را تعطیل نموده اند. غنيمت را به خود اختصاص دادهاند. حرام خدا را حلال دانسته و حلال خدا را حرام شمردهاند. سپس حضرت فرمود: منشايستهترين افراد براي انتقاد از حكومت هستم و آنگاه پدر، مادر و جد خود رامعرفي كرد و دلجويانه گفت: جانم با جانهاي شماست و كسانم با كسان شمايند و مقتداي شمايم. ايشان سپس كوفيان را شماتت كرده فرمود: اگر پيمان بشكنيد و بيعت مرا از گردن خويش برداريد كار شما غير منتظره نيست. شما با پدر، برادر و پسر عموي من چنين كرديد. شما مرا فريب داديد و آينده خود را تباه ساختيد»[۳]
۵- امام در منطقه ذوحُسُم نيز پس از حمد و سپاس خداوند به تحليل اوضاع و بيان انگيزه قيام خود پرداخته فرمود: «ميبينيد، دنيا عوض شده و به زشتيگراييده است. پيوسته بدتر ميشود و از خير آن چيز زيادي باقي نمانده است. مگر نميبينيد كه به حق عمل نميكنند و از باطل وانميمانند. حقاً كه مؤمن بايد آرزوي مرگ كند. مرگ شهادت است و زندگي با ستمگران مايه رنج.»[۴]
به نظر شما اگر بخواهیم براساس یک نگاه و رویکرد قرآنی، انسانی و اخلاقی به قضیه عاشورا نظر کنیم، به نظر شما مهمترین پیامهای عاشورا چه بود؟ یعنی اگر امروز در قرن بیستویکم بخواهیم بگوییم که حادثه عاشورا در سال ۶۱ هجری، پیامهایی در عرصه جهانی دارد، این پیامها چیست؟
عاشورا یک پیام اصلی داشت و آن این بود که از حیث حدف حقطلب باشید و از حیث وسیله برای رسیدن به حق امر به معروف و نهی از منکر و قیام کنید. آرمانگرایان حقطلبی را از طریق امر به معروف و نهی از منکر سیاسی و قیام این پیام را گرفتند و واقعگرایانه حقطلبی از طریق تقیه دنبال کردند. چون حقطلبی از طرق هیچ امر به معروف و نهی از منکر سیاسی و قیام از طرف هیچ حکومتی تحمل نمیشود و آنان سرکوب و نابود میشوند. باید امر به معروف و نهی از منکر فرهنگی کرد. به همین جهت ائمه راه امام حسین را ادامه ندادند و تقیه را در پیش گرفتند و جواب گرفتند ولی غیر ائمه مثل خوارج و زیدیه روش آرمانگرایانه را دنبال کردند و جواب نگرفتند.
عصر امروز که به عنوان عصر مدرنیته شناخته میشود، چه ویژگیها و خصوصیاتی دارد و انسان مدرن به تبع جامعهای که در آن زندگی میکند، از چه ویژگیها و خصوصیاتی برخوردار است و چه خطراتی انسان و جامعه مدرن را تهدید میکند؟ این سوال را از این بایت مطرح کردیم که بدانیم پیامهای عاشورا چقدر میتواند پاسخگوی بحرانهای موجود در عصر مدرنیته باشد؟ مثل بحران هویت، به حاشیه رفتن اخلاق و معنویت در جامعه و اینکه عدهای به دنبال قداستزدایی از مفاهیم و ارزشهای دینی هستند.
مدرنیته چنانکه گفتهاند. یک مفهوم پیچیده فلسفیاجتماعیسیاسی است که در آن خرد، فردیت و سکولاریسم یعنی به قدرت رسیدن انسان و تسلط انین بر جهان سه رکن اصلی آن است. در دوران مدرن بر خلاف دوران سنتی فردیت اهمیت یافته و سنت نقد میشود، فرد خود را ارباب و مالک طبیعت میداند. پیشرفت فیزیکی برای او اهمیت مییابد. علم به خود و طبیعت ارزشمند میشود. از عالم و آدم با عقل انتقادی و موشکاف خود از عالم و آدم افسونزدایی میشود. فرد از فردیت خود آگاهی میجوید. تسلط انسان بر طبیعت و انسان از طریق بهکارگیری علم و تکنولوژی اهمیت میسابد. بر آزادیهای فردی و دموکراتیک تأکید میشود.
در مدرنیته، با سقوط معنویات، ازبین رفتن قلمروعمومی، فردگرایی بیش ازحد، دنیا پرستی، تبعیض طبقاتی و تسلطه قدرت های بزرگ روبرو هستیم. در این راستا، انسانهایی که مدرنیته را طالب هستند و از این تقدیر جهانی پیروی میکنند و تعداد آنها در جهان کم هم نیست، قرائتی از دین را که خرد، فردیت انسان و سکولاریسم به معنای جدایی دین از زندگی را نفی کند، برنمیتابند. آیا امام حسین میتواند مدرنیته را اهلی کند؟
به نظر شما چرا اهداف، آرمانها و فرهنگ عاشورا برای جامعه امروز به درستی تفهیم و تبیین نشده است؟چه موانعی در این مسیر وجود داشته و دارد و چه کسانی با چه اهدافی باعث شدهاند که عاشورا و ماهیت آن به خوبی در متن جامعه تحقق پیدا نکند؟
عوامل عدم تبیین فرهنگ عاشورا را می توان به دو بخش تقسیم کرد یکی تقدیری و یکی تحقیقی. بخش تقدیری خارجی آن همان مدرنیته بود که خود اشاره داشتید. بخش دیگر آن مربوط به مدعیان پیروی امام حسین بوده است که در طول تاریخ مردم را ناامید کردهاند و پتانسیل تاثیر گذاری امام حسین(ع) بسیار کمرنگ ساختهاند. بخشش تحقیقی آن مربوط به عدم شفاف سازی مبانی تحقیق فرهنگ عاشوراست که روشن نیست. عاشورا پژوهان ما هنوز در مبانی تحلیل حرکت ابی عبدالله ماندهاند و با غیربشری کردن حرکت ایشان مانع از قابل دسترسی به فرهنگ عاشورا شدهاند.
در نهضت حسینی، اخلاق و کرامت انسانی چگونه معنا و تفسیر میشود و این جمله امام (ع) که فرمودند اگر دین ندارید، آزاده باشید، چه معنایی در حوزه اخلاق و حقوق بشر دارد؟
به نظر من هنوز مفهوم آزادگی و کرامت ذاتی انسان برای شیعیان امام حسین هم مفهوم نیست و مورد قبول عملی قرار نگرفته است. بزرگان از علمای ما نیز هنوز برای انسان از آن نظر که انسان است ارزش و کرامت قائل نیستند. به نظر آنان انسانی دارای کرامت است و حتی انسان شناخته میشود که با خطکش ایدئولوژیک ما سنجیده شود. متاسفانه این اخلاق طرح شده از زبان امام حسین که مورد پذیرش عرف جهانی قرار گرفته و تحت عنوان حقوق بشر طرح شده است مورد توجه جدی ما نیست. در مورد اینکه چرا با وجود اینهمه توجه به امام حسین، جامعه ما شخصیت حسینی پیدا نمیکند باید به طور جدی اندیشید.
[۱] فَإِنَّ كِتَابَ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ جَاءَنِي يُخْبِرُ فِيهِ بِحُسْنِ رَأْيِكُمْ وَ اجْتِمَاعِ مَلَئِكُمْ عَلَى نَصْرِنَا وَ الطَّلَبِ بِحَقِّنَا فَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يُحْسِنَ لَنَا الصَّنِيعَ وَ أَنْ يُثِيبَكُمْ عَلَى ذَلِكَ أَعْظَمَ الْأَجْرِ وَ قَدْ شَخَصْتُ إِلَيْكُمْ مِنْ مَكَّةَ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَمَانٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكُمْ رَسُولِي فَانْكَمِشُوا فِي أَمْرِكُمْ وَ جِدُّوا فَإِنِّي قَادِمٌ عَلَيْكُمْ فِي أَيَّامِي هَذِهِ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ. ارشاد، ص۲۲۰
.[۲] أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ يَكُنْ أَرْضَى لِلَّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ وَ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ وَ السَّائِرِينَ فِيكُمْ بِالْجَوْرِ وَ الْعُدْوَان. ارشاد، ص۲۲۴-۲۲۵
[۳] أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لِأَهْلِهِ تَكُنْ أَرْضَى لِلَّهِ عَنْكُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُمْ وَ السَّائِرِينَ فِيكُمْ بِالْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا كَرَاهِيَةً لَنَا وَ الْجَهْلَ بِحَقِّنَا وَ كَانَ رَأْيُكُمُ الْآنَ غَيْرَ مَا أَتَتْنِي بِهِ كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ انْصَرَفْتُ عَنْكُمْ. ارشاد، ص۲۲۴-۲۲۵
[۴] إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ. تحف العقول، ص۲۴۵