شرح نامه ۲۴
وقف اموال
زمینه شناسی نامه ۲۴:
امیرالمومنین(ع) در سال ۳۷ هجری پس از بازگشت از جنگ صفین، یعنی زمانی که شصت سال داشت، طی وصیتنامهای به فرزند خود امام حسن(ع) اموال خود را در راه خدا وقف نمود. گویی در آن زمان اصطلاح وقف هنوز مرسوم نشده بود. نامه ۲۴ نهجالبلاغه، متن بخشی از وصیتنامه یا وقفنامه حضرت است. مرحوم کلینی در کتاب کافی، به صورت کامل این وصیتنامه را نقل کرده است. این وصیتنامه به لحاظ حقوقی و فقهی دارای اهمیت فراوان است چراکه در آن میتوان به راه و رسم نوشتن وصيتنامه و كيفيت وقف و تنظیم وقفنامه پی برد. امام(ع) در این وصیتنامه اموال و مستقلات خود را که در جنگهای صدر اسلام به دست آورده بود، وقف کرده است و فرزندان خود را نسل اندر نسل متولی اجرای آن ساخته است. این وصیتنامه نشان میدهد که سرمایه امام(ع) در آن زمان حدوداً چقدر بوده و مسلمانان در آن شرایط از نظر اقتصادی در چه حدی بودهاند. مسلمانانِ مهاجر در ابتدای ورود به مدینه از داشتن زمین زراعی، خانه مسکونی و حتی کمترین مواد غذایی محروم بودند بهطوریکه در داستان مسکین و یتیم و اسیر همه خانواده یک قرص نان بیشتر نداشتند که آرد آن را هم قرض کرده بودند. به تدریج از طریق غنایم جنگی، انفال، صدقات، زکات، جزیه، فیء و خراج، وضع عمومی بهبود یافت و به مرور ثروتمند شدند. از امام صادق(ع) نقل شده است كه پيامبر(ص) برای امرار معاش على(ع)، چهار قطعه زمين را به ایشان دادند: زمين فقرين (دو محل)، چاه متين و زمين شجره. باز از امام صادق(ع) روايت است كه امير المؤمنين خانه خود را كه در محله بنى زريق مدينه بود، وقف فرمود و وقفنامهاش این است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. اين چيزيست كه على بن ابى طالب در حال حيات و سلامت خود آن را وقف كرده است، این خانه كه در محلّه بنى زريق واقع است، تا وقتى كه خدا وارث آسمانها و زمين آن را به ارث ببرد به فروش نرود، بخشيده نشود و به ارث برده نگردد، امام خالههايش را در آن منزل موقوفه سكونت داد، تا هر زمان كه ايشان و اعقابشان بودند زندگى كنند، و اگر منقرض شوند اين خانه به نيازمندان مسلمان داده شود.»[۱] به فرموده امام باقر(ع)، حضرت فاطمه(س) نیز وصیتنامه شبیه حضرت امیر(ع) داشتهاند که وقفنامه آن به این قرار است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، اين چيزيست كه فاطمه، دختر محمّد(ص) به آن وصيت كرده است، آنها، بوستانهاى هفتگانهاش: عواف، دلال، برقه، ميثب، حسنى و صافيه، و مال امّ ابراهيم بوده و براى علىّ بن ابى طالب وصيّت كرده است. پس اگر علىّ در گذشت براى حسن، و اگر حسن درگذشت براى حسين، و اگر حسين درگذشت براى بزرگترين فرد از اولاد اوست. بر اين وصيّت خدا، مقداد بن اسود كندى و زبير بن عوّام شهادت دادهاند، و علىّ بن ابى طالب آن را نوشته است.» منظور از مال أمّ ابراهيم در این وصیتنامه اموال مادر ابراهيم فرزند پدرش رسول خدا است. روايت شده است كه اين بوستانها وقف بوده، و رسول خدا(ص) آنچه را كه بر ميهمانانش و بر عابرين از منطقهاش نفقه ميفرمود از اين بوستانها برميداشته است و چون آن حضرت به سراى رحمت الهى رحلت فرمود، عبّاس عموی پیامبر(ص) در رابطه با اين بوستانها با فاطمه(س) اختلاف داست، تا اینکه علی (ع) و ديگران شهادت دادند كه آن بوستانها وقف بر فاطمه است.[۲] بنابراین هم این موقوفات و هم موقوفاتی که از امیرالمومنین(ع) در این وصیتنامه به فرزندان خود وقف کردهاند بعد ها جزء اموری بود که سرمایه اهل بیت(ع) را تشکیل میداد و در راه تامین هزینه زندگی خود آنها و در راه خدا مورد استفاده قرار میگرفت. خاصیت وقف این است که اصل آن محفوظ میماند ولی منافع آن در راه خدا هزینه میشود. به تعبیر امام حسن(ع) بعد از شهادت پدرش، امیرالمومنین(ع) تنها ششصد درهم به جای گذاشته که در نظر داشت با آن خادمی خریداری کند.
و من وصية له )ع( بما يعمل في أمواله كتبها بعد منصرفه من صفين: هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اَللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِهِ اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اَللَّهِ لِيُولِجَهُ بِهِ اَلْجَنَّةَ وَ يُعْطِيَهُ بِهِ اَلْأَمَنَةَ مِنْهَا فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذَلِكَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْكُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَيْنٌ حَيٌّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وَ أَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ وَ إِنَّ لاِبْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثْلَ اَلَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ وَ إِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ اَلْقِيَامَ بِذَلِكَ إِلَى اِبْنَيْ فَاطِمَةَ اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اَللَّهِ وَ قُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ص وَ تَكْرِيماً لِحُرْمَتِهِ وَ تَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ وَ يَشْتَرِطُ عَلَى اَلَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُكَ اَلْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ وَ يُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَ هُدِيَ لَهُ وَ أَلاَّ يَبِيعَ مِنْ أَوْلاَدِ نَخِيلِ هَذِهِ اَلْقُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشْكِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً وَ مَنْ كَانَ مِنْ إِمَائِي اَللاَّتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ لَهَا وَلَدٌ أَوْ هِيَ حَامِلٌ فَتُمْسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَ هِيَ مِنْ حَظِّهِ فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَ هِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا اَلرِّقُّ وَ حَرَّرَهَا اَلْعِتْقُ قال الشريف قوله ع في هذه الوصية و ألا يبيع من نخلها ودية الودية الفسيلة و جمعها ودي و قوله ع حتى تشكل أرضها غراسا هو من أفصح الكلام و المراد به أن الأرض يكثر فيها غراس النخل حتى يراها الناظر على غير تلك الصفة التي عرفها بها فيشكل عليه أمرها و يحسبها غيرها
اين است آنچه بنده خدا، على بن ابيطالب، فرمانرواى مومنان، درباره دارايى خود، دستور داده است تا رضايت و خشنودى خداوند را جلب کند و خدا او را داخل بهشت كرده و آسودگى و امنيت به وى عطا فرمايد. (قسمت بعد اين وصيتنامه از اين قرار است) وصی این وصیتنامه حسن بن على است تا از آن مطابق دستور و به وجه پسنديده بخورد و ببخشد، پس اگر براى حسن پيش آمدى شد، با زنده بودن حسين، او پس از حسن موظف به انجام وصیتنامه است و باید راه درست را برود و پسران فاطمه(ع) آن اندازه سهم از اين مال دارند كه براى پسران على است و اين كه تصدى اين كار را به دو پسر فاطمه واگذاشتم به منظور به دست آوردن خشنودى خداوند و تقرب به پيغمبر اكرم و پاس احترام او و شرافت خويشاوندى با او است. بر كسى كه متصدى اين امر شده لازم است كه اصل مال را چنان كه هست باقى بگذارد و درآمد و ثمره آن را مطابق دستور مصرف كند. متولی وصیت نبايد نهالى از نهالهاى درخت خرماى اين روستاها را بفروشد تا حدى كه بر اثر رشد و زيادى درختها، زمينش كاملاً شكل بگيرد و پوشيده از نخل شود و هر يك از كنيزانم كه با او همبستر شدم و فرزندى دارد يا باردار است كنيز به همان فرزندش واگذار مىشود و بهره اوست و اگر فرزندش بميرد و خود زنده باشد آزاد است، بند بردگى از گردنش برداشته شود و آزادى فرزند موجب آزادى مادر شود.
هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اَللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِهِ، اين است آنچه بنده خدا، علىبنابيطالب، فرمانرواى مومنان، درباره دارايى خود، دستور داده است.
وصیت بر اموال و وقف برای خدا یا خدایان در بین ملل و ادیان گذشته سابقه داشته است چنانچه خداوند در مورد مشرکین هم میفرماید: احکام جاهلانه داشتند که زمین کشاورزی و چهارپایان خود را وقف خدا و بتهای خود کرده، بخشی را برای خدا و بخشی را به بتها اختصاص میدادند. آنچه از آنِ بتها بود را برای خدا هزینه نمیکردند ولی آنچه از آن خدا بود را برای بتها هزینه میکردند: وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَ، ذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَائِنَا، فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ، وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ، سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ (سوره انعام، آیه ۱۳۶) امام خود را از موضع شرک آلود مبرا دانسته و انگیزه وقف خود را تنها خدا اعلام میکند.
اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اَللَّهِ لِيُولِجَهُ بِهِ اَلْجَنَّةَ وَ يُعْطِيَهُ بِهِ اَلْأَمَنَةَ، تا رضايت و خشنودى خدا را جلب کند و خدا او را داخل بهشت كرده و آسودگى و امنيت به وى عطا فرمايد.
وقف باید تنها برای رضای خدا باشد و از مشارکت دادن غیر خدا با آن جداً پرهیز شود تا از عمل جاهلانه که قرآن میفرماید پرهیز شده و به عمل عاقلانه مبدل شود و نتیجه اخروی داشته باشد. در نسخه کامل وصیتنامه آمده است که این عمل من خالصانه است به امید اینکه خداوند مرا به بهشت برد و از آتش دور کند. خدا هنگامی آتش را از من بگرداند که در آن برخی چهرهها سیاه و برخی سفید است: ليدخلني به الجنّة و يصرفني به عن النّار، و يصرف النّار عنّي يوم تبيضّ وجوه و تسوّد وجوه .
مِنْهَا،
«منها» عبارت سید رضی است او با این عبارت نشان میدهد که برخی از وصیتنامه را ذکر نکرده است قبل از ادامه، به قسمتی که او نقل نکرده است، در زیر اشاره میکنیم:
انّه ما كان لي من مال بينبع يعرف لي فيها و ما حولها صدقة و رقيقها، املاکي که در «ينبع» و اطراف آن دارم و نسبت مالکیت آنها به من شناخته شده است، همه و بندگان در آنها، صدقه است.
«يَنْبُع» دهي است نزديک کوه «رَضْوي» که از مدينه هفت منزل فاصله دارد، داراي چشمههاي پر آب و گوارا و زميني حاصلخيز است. چشمههاي آنجا را تا يکصد و هفتاد عدد گفتهاند. از عمار ياسر نقل شده که پيامبر(ص) زميني را از «ذي العَشِيرة» در ينبع به حضرت امير(ع) بخشيد و عمر نيز در ايام خلافتش قطعهاي در همانجا بدو بخشيد. علي(ع) در آنجا ملکي ديگر هم خريد. چند چشمه در آن زمینها بود که همه را وقف نمود. از امام صادق عليهالسلام روايت شده که در ينبع چشمهاي احداث کردند، آبي از آن به طرف آسمان جوشيد، مانند گردن يک شتر، چون به اميرالمؤمنين(ع) بشارت دادند فرمود: به وارث بشارت دهيد، اين چشمه صدقه و وقف براي زايران خانه خدا و مسافريني است که نياز به خرج راه دارند، این چشمه نباید فروخته و بخشيده و به ارث گذاشته شود.
اینکه امام میفرماید زمین و اهل آن منظور بردههایی است که در آن کار میکردند. بر اساس مناسبات بردهداری قدیم، زمین و بردهای که بر روی آن کار میکرد معمولاً همراه یکدیگر بودند. حضرت سه تن از این بردهها را استثنا کرده و میفرماید:
غير أنّ رباحا، و أبا نيزر، و جبيرا، عتقاء ليس لأحد عليهم سبيل فهم مواليّ، جز «رباح» و «ابو نيرز» و «جبير» که آزادند و هيچکس بر آنها تسلطي ندارد. ايشان موالی و وابسته به مناند.
موالی جمع مولی است و در معنای عام به کسانی گفته میشد که مسلمان و غیر عرب بودند. موالی معمولاً به رئیسی از روسای عرب وابسته میشدند تا به مرور در بین آنها هضم شوند. ظاهراً امام برای آزادی آنها شرط قرار داده بودهاند که میفرمایند:
يعملون في المال، خمس حجج و فيه نفقتهم و رزقهم و أرزاق أهاليهم، و در اموال ياد شده پنج سال کار ميکنند و حق برداشت مخارج و هزينه زندگي خود و فرزندانشان را دارند.
ظاهراً این افراد به اصطلاح فقهی مکاتب بودهاند یعنی با امام قرارداد داشتهاند که پنج سال در آن زمینها کار کنند و هزینه زندگی خود را از محصولات آنجا تأمین کنند و سپس آزاد شوند.
و مع ذلك ما كان لي بوادي القرى كلّه من مال لبني فاطمة و رقيقها صدقة، در هر صورت، آنچه در «واديالقري» دارم که همه از اموال خودم است، اختصاصی فرزندان «فاطمه» است، و بندگان هم در اين املاک صدقهاند (و در راه خدا مصرف ميشوند).
وادي القري نام صحراي وسيعي بين مدينه و شام است که داراي روستاهاي بسيار است که پيامبر(ص) آنجا را فتح نمودند. حضرت امير(ع) در آنجا املاکي داشت که وقف نمود، بعضي از آنها با نام مخصوص ذکر شده و بعضي را نام نبردهاند.
و ما كان لي بديمة و أهلها صدقة غير أنّ زريقا له مثل ما كتبت لأصحابه، و آنچه در «ديمه» دارم و افرادي که در آنجا هستند نيز صدقه است، جز «زريق» که مانند غلامان ياد شده ميباشد.
محل دیمه مشخص نیست.
و ما كان لي بادنية و أهلها صدقة، و آنچه در «اذينه» دارم با آنان که در آنجا هستند نيز صدقه است.
ادنیه یا اذنیه نام يکي از واديهاي «قَبَلِيَّة» در اطراف مدينه است.
و الفقيرين كما قد علمتم صدقة في سبيل اللّه، و «فقيرين» نيز ـ چنانکه ميدانيد ـ صدقه است و بايد در راه خدا مصرف شود.
فقيرين نام دو جا در اطراف مدينه است که حضرت رسول(ص) به اميرالمؤمنين بخشيده، بههمینجهت گفتهاند همچنان که میدانید. اصل اين نام به معني چاه يا حفيرهاي است که براي به کار گذاشتن نخل حفر ميکنند. اين زمين حاصلخيز در عصر ما نيز معروف است و به زبان محلي «الفُقَيْر» ناميده ميشود. برخی به آن «فقيرين»، برخی «قصيره»، بعضی «عفيرتين»، بعضى نسخ «فقيرتين» و برخى «فقرتين» گفتهاند.
و انّ الّذي كتبت من أموالى هذه صدقة واجبة بتلة حيّا أنا أو ميّتا، آنچه از اموالم در اينجا ياد کردم همه صدقه لازم قطعي است، و اين حکم در زندگي و پس از مرگ من جاري خواهد بود،
ينفق في كلّ نفقة يبتغي بها وجه اللّه في سبيل اللّه و وجهه و ذوي الرّحم من بني هاشم و بني المطّلب و القريب و البعيد، بايد در آنچه سبب خوشنودي خدا و در راه خدا است به مصرف برسد و خويشانم از بنيهاشم و بنيمطلب نزديک و دور از آن بهره ببرند.
و إنّه يقوم علي ذلک الحسنُ بنُ علي، يأکل منه بالمعروف، و ينفقه حيث يراه اللّه عزّ و جلّ في حلٍّ محلَّل، لاحرج عليه فيه، نظارت بر اين اوقاف و صدقات با (فرزندم) حسن بن علي است، از آنها به قدر ضرورت خود، بدون زيادهروي بهره ميبرد و بقیه را در مواردي که رضاي الهي در آن است صرف مينمايد. او در این امور مجاز است:
فان أراد أن يبيع نصيبا منالمال فيقضي به الدينَ فليفعل إن شاء و لاحرج عليه، اگر خواست بخشي از آنها را بفروشد تا قرضي را ادا کند، بفروشد اشکالی ندارد.
و إن شاء جعله سَرِيَّ المِلْک، اگر بخواهد ميتواند آنها املاک نفيس گرداند. یعنی به اصطلاح تبدیل به احسن کند.
و إنّ وُلدَ علي و مواليهم و أموالهم إلي الحسن بن علي. فرزندان علي و غلامان و اموال وي اختيارشان در دست حسن بن علي است.
و إن کانت دارُ الحسن بن علي غير دار الصدقة فبدا له أن يبيعها إن شاء لاحرج عليه فيه، و اگر خانه حسن بن علي جزء صدقه باشد و او خواست که آن را بفروشد اشکالی نیست ميتواند آن را بفروشد.
و ان شاء باع، فانه يقسِّم ثمنَها ثلاثَة أثلاث، فيجعل ثلثا في سبيلاللّه و ثلثا في بنيهاشم و بنيالمطلب، و يجعل الثلثَ في آل أبيطالب، و إنه يضعه فيهم حيث يراه اللّه. اگر خواست بفروشد، قيمتش را به سه بخش تقسيم کند؛ قسمتي را در راه خدا مصرف کند، قسمتي را به بنيهاشم و بنيمطلب دهد و قسمتي را به فرزندان ابوطالب بدهد، سپس در مواردي که خدا ميپسندد از اين سه قسم به مصرف رساند.
از این بخش به بعد باز به نهج البلاغه باز میگردیم:
فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذَلِكَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْكُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ؛ پس متولی این وصیتنامه حسن بن على است تا از منافع آن مطابق دستور و به شکلی مناسب و پسنديده بخورد و ببخشد.
منظور این است كه در آنچه خرج زندگى خود مىكند حدّ اعتدال و ميانهروى را رعايت كند یعنی نه اسراف و تبذير کند و نه بخل و خست به خرج دهد. منظور از معروف راههاى درست و شناخته شده در دين است نه مواردى كه شرع و عرف اجازه نمىدهد.
فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَيْنٌ حَيٌّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وَ أَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ، پس اگر براى حسن پيش آمدى شد، و حسين زنده بود، او پس از حسن موظف به انجام وصیتنامه است و باید راه درست را برود.
«أَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ»، در عبارت یا به این معناست که حسين هم چنینن عمل کند كه حسن مىكرد یا حسین هم کارها را به اعتدال و تناسب انجام دهد.
وَ إِنَّ لاِبْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثْلَ اَلَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ؛ وَ إِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ اَلْقِيَامَ بِذَلِكَ إِلَى اِبْنَيْ فَاطِمَةَ اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اَللَّهِ وَ قُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ(ص) وَ تَكْرِيماً لِحُرْمَتِهِ وَ تَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ؛ پسران فاطمه(ع) از صدقات به همان اندازه سهم دارند كه پسران على(ع) سهم دارند و اين كه تصدى اين كار را به دو پسر فاطمه واگذاشتم به منظور به دست آوردن خشنودى خداوند، تقرب به پيغمبر اكرم و به پاس احترام او و شرافت خويشاوندى با او است.
امام به این نکته اشاره دارد که بین فرزندان خود تفاوت قائل نیست ولی به دلیل احترام به پیامبر و به دلیل شرافت مادر آنان اجرای آن را بر عهده فرزندان فاطمه گذاشته است.
وَ يَشْتَرِطُ عَلَى اَلَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُكَ اَلْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ وَ يُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَ هُدِيَ لَهُ وَ أَلاَّ يَبِيعَ مِنْ أَوْلاَدِ نَخِيلِ هَذِهِ اَلْقُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشْكِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً؛ بر كسى كه متصدى اين امر شده لازم است كه اصل مال را چنان كه هست باقى بگذارد و درآمد و ثمره آن را مطابق دستور گفته شده مصرف كند و متولی وصیت نبايد نهالى از نهالهاى درخت خرماى اين روستاها را بفروشد تا حدى كه بر اثر رشد و زيادى درختها، زمينش كاملاً شكل بگيرد و پوشيده از نخل شود.
ممکن است انگیزه بیان این سخن این باشد که مصلحت زمین خدا در این است نهالی که خود باغ برای آبادیش به آن نیاز دارد صرف همآن باغ شود یا تا نخلستان به اندازه کافی شکل نگرفته و فروش آن نهالها ممکن است نخلستان را از بین برود یا درختان استحکام نیافته نخل را آسیب برساند، نهالها نباید فروخته شوند.
وَ مَنْ كَانَ مِنْ إِمَائِي اَللاَّتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ لَهَا وَلَدٌ أَوْ هِيَ حَامِلٌ فَتُمْسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَ هِيَ مِنْ حَظِّهِ فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَ هِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا اَلرِّقُّ وَ حَرَّرَهَا اَلْعِتْقُ؛ و هر يك از كنيزانم كه با او همبستر شدم و فرزندى دارد يا باردار است، به همان فرزندش واگذار مىشود و بهره اوست و اگر فرزندش بميرد و خود زنده باشد آزاد است و بند بردگى باید از گردنش برداشته شود. آزادى فرزندش باید موجب آزادى مادر شود.
به گفته ابنهیثم کنیزان امام(ع) ۱۷ نفر بودند. حضرت در مورد آنها میفرمایند کنیزان من چهار دسته هستند یا از من فرزند دارند یا حامله هستند یا فرزند آنها قبل وضع حمل مردهاند و خود زندهاند و یا جزء هیچ یک از سه دسته فوق نیستند. طبیعی است این گروه اخیر همچنان کنیز و وقف هستند اما گروه اول و دوم بعد از مرگ من به حساب ارث فرزندان خود آزاد میشوند و گروه سوم، با اینکه طبق مناسبات بردهداری بر کنیزی خود باقی است امام در این وصیتنامه میفرماید من او را هم آزاد اعلام میکنم.
از مجموع این وصیتنامه یا وقفنامه اینگونه استفاده میشود که مسلمانان باید به فکر طبقات فرودست جامعه باشند و برای تقرب به خدا و سعادت اخروی تا خود زندهاند، به آنان رسیدگی کنند و برای بعد از خود نیز، اموال خویش را به شکل صدقات جاری به وقف درآورند.
[۱] من لا يحضره الفقيه، ج۶ ؛ ص۱۱۴، حدیث ۵۵۸۸
[۲] من لا يحضره الفقيه، ج۶، ص: ۱۰۹