روحانیت چیست؟ روحانی کیست؟
اقشار مختلف فرهیختة اجتماع، معمولا از خود و کار خود تعریفی دارند و رسالت خود را کم و بیش مشخص میکنند. یکی از ضرورتهای مهم روحانیت نیز شناختی است که باید از خود داشته باشد. روحانیت هویت خود را چه میدانند و برای خویش چه نقش، رسالت و کارکردی قائل است و اصولاً چه تعریفی از خود دارد؟ علاوه براین، نقش روحانیت در مواجه با خود، دین، واقعیت، دولت، قدرت و سیاست چیست؟ غیر از روش نظری و ذهنی مبتنی بر ایدآلها که به صورت پیشفرض پاسخی به این پرسشها میدهد، یکی از راههای تعریف و شناخت چیستی و کیستی قشری از اقشار جامعه، مطالعۀ میدانی و جامعهشناختی به منظور تبین کارکرد واقعی آن قشر است. در این روش کارکرد دیروز و امروز این قشر اجتماعی مطالعه میشود و بر اساس آن تعریفی مبتنی بر واقعیت ارائه میشود. این تعریف، تعریفی است که از دل واقعیت اجتماعی بیرون آمده و لزوماً مبتنی بر آرمانها نیست.
روحانیت در طول زمان، کارکردهای متعددی داشته است. این قشر اجتماعی هیچگاه شهروند عادی نبوده، روحانیت یک طبقۀ اجتماعی است که از سطح عموم مردم به لحاظ اجتماعی بالاتر است و از طبقات فرهیختۀ اجتماع، محترم و نخبه بهحساب میآمده است. روحانیت به دلیل تحصیلات خاص دینی که دارد، اهل علم تلقی میشود و جامعه انتظار اهل علمبودن از او دارد، با وجودی که از این نظر دارای سطوح بسیار متفاوت است. تحصیلات علم روحانیت مربوط به دین است و با حقایق دینی سرو کار دارد، با وجودی که بعضاً کشاوز، کتابفروش و امروزه فیزیک و سیاست و اقتصاد و حقوق هم میداند و علاوه بر حجتالاسلامی، مهندس، دکتر و سردار هم هست. اقشاری از روحانیت در حیطۀ دین پرسشگر هستند و در این خصوص بنا بر تخصص خود روشمندانه خردورزی میکند.
تحقیق، تبیین، تفسیر و نقد مفاهیم دینی گاه معطوف به تالیف، گاه معطوف به تدریس و گاه معطوف به تبلیغ است. تدریس در سطح خود روحانیون و برای کادرسازی انجام میشود. تالیفات هم برای خود روحانیت و هم برای مردم انجام میشود. تبلیغ برای انتقال به مردم و ارتقاء سطح آگاهی و عمل دینی مردم است. بنابراین در همه موارد از این جهت روحانیت وظیفۀ خود میداند تا بین حقایق دینی و مردم هر چه بیشتر پیوند برقرار کند. تدریس و کادرسازی روحانیت نیز نهایتاً به منظور برقراری ارتباط مستمر با مردم انجام میشود. از این جهت روحانیت هویت مستقل نداشته، بلکه به عنوان پل ارتباطی بین حقایق دینی و مردم ایفای نقش میکند و در صدد است تا ذهن و ضمیر مخاطبان خود را متوجه دین سازد. گرایشهای مختلف حدیثی، کلامی، فقهی، فلسفی و عرفانی، نوع تدریس و تبلیغ آنان را متمایز میسازد.
موقعیت روحانیت علاوه بر مردم، توجه قدرتهای حاکم را نیز به آنان معطوف ساخته است. روحانیت در مقاطعی، بویژه آنان که منصب قاضییان را بر عهده داشتند، جزء طبقه حاکم و شریک الحکام محسوب میکردند روحانیان در این موقعیت، در برابر ظلمی که به مردم میشده یا ساکت بودهاند و یا توجیهگر ظلم ظالمان بوده و یا در عین حفظ موقعیت خود، واسطۀ بین طبقۀ قاهر و مقهور جامعه بوده و سعی در تلطیف رابطۀ سلطه داشته است. خطبۀ ۱۸ نهجالبلاغه، سخنرانی امام حسین برای علما در مکه، نامۀ امام سجاد به شهاب زهری، سفارشات امام موسی کاظم به علی بن یقطین و روایات زیادی در این خصوص، ناظر به عملکردهای مثبت و منفی روحانیت در عصر حضور بوده است که مشابه این عملکردها در عصر غیبت بسیار بیشتر بوده است. روحانیت به عنوان پل ارتباطی بین دین و طبقات فرودست و بالادست نقش روشنگری هم داشته است. اقشاری از آنان، مردم و قدرت را برای دین خواستهاند و اقشاری هم دین را برای مردم و یا قدرت اجتماعی و سیاسی خواستهاند. در دورههایی به قدرت نه گفته و به دین و عدالت و مردم آری گفته است و زمانی برعکس عمل کرده است. با تثبیت نفوذ و موقعیت روحانیت، در پارهای از ادوار، اقشاری از آنان منتقد قدرت حاکم بوده و به منظور کسب قدرت سیاسی هم عمل میکردهاند. پس از انقلاب اسلامی ایران، بخش زیادی از روحانیت قدرت را در اختیار گرفت و در سمت های اجرایی فعال شد و برای موجهساختن قدرت خویش و تثبیت ادعاهای دینی خویش تلاش کرد.
آنچه گفته شد واقعیتهای غیر قابل انکار و فعالیتهای مثبت و منفی روحانیت در جهان اسلام، بویژه در ایران بوده است. آنچه قابل بحث است این است که برخی از این کارکردها با رسالت و کارکرد عالم ربانی سازگار نیست و با روحانیت ایدهآل قابل تطبیق نیست. پرسش اینجاست که اگر رسالت روحانیت را تنها فعالیتهای مثبت تاریخی او بدانیم، آیا همزمان هر روحانی همۀ این رسالتها و کارکردها را بر عهده دارد؟ در اینجا چندین کارکرد مطرح شد که روحانیت باید موضع خود را در مورد آن مشخص کند، مانند: رسالت پرسشگری؟ جستجو و تحقیقِ روشمندِ حقایق دینی؟ روشنگری حقایق دینی بدون ملاحظه قدرت و مردم و بدون کتمان حقایق و پردهپوشی؟ رفع و دفع ابهام و اوهام و گمانههای باطل به نام دین؟ روشنگری و نقد قدرت سیاسی به عنوان وجدان بیدار مردم،؟ مشارکت در قدرت در حد مشاور و واعظ قدرت سیاسی؟ واسطۀ بین قاهر و مقهور، بدون دخالت و مشارکت عملی در حاکمیت؟ فعالیت سیاسی برای کسب قدرت؟ کسب قدرت سیاسی از هیئت حل اختلاف محلی گرفته تا شورای شهر و شهردار و وکالت مجلس و وزارت و ریاست جمهوری و رهبری؟
آیا رسالت روحانیت جمع همۀ این کارکردها است. برای جمعبندی و نتیجهگیری بهتر است رسالت و کارکرد روحانیت را به سه بخش تقسیم کنیم: ۱. رسالت علمی، کار علمی صرف و حقیقتجویی دینی بدون درگیرشدن با خرافات و افکار غلط مردم و بیطرفی در مسائل سیاسی، خطرنکردن و دخالتنداشتن در امور اجتماعی و سیاسی و کار علمی صرف کردن ۲. رسالت علمی اجتماعی، تحقیق، تدریس و تبلیغ حقایق دینی به منظور اصلاح و تغییر، ورود در مسائل جزئی و تعیین موضوعهای درست و نادرست، امر به معروف و نهی از منکر، نقد مردم و نقد قدرت بدون ورود در جریان قدرت ۳. رسالت سیاسی: ورود در عرصۀ عمومی و کسب قدرت و تشکیل حزب سیاسی برای حاکمساختن ارزشها با روشهای خاص خود اعم از روش محافظهکارانه، اصلاحطلبانه یا انقلابی و خشن.
روحانیت کدام کارکرد و رسالت را به اعضاء خود به عنوان طبقۀ اجتماعي روحانیت پیشنهاد میکند و چه تعریفی از روحانیت ارائه میکند؟ آیا او مجاز میداند که روحانیت هر سه کارکرد را، همزمان داشته و به صورت همعرض دنبال کند؛ یعنی روحانی کسی است که عالم دین، مصلح اجتماعی و فعال سیاسی است؟ آیا باید هم رسالت علمی و هم رسالت اجتماعی و هم رسالت سیاسی را با حفظ و رعایت آداب و شئون هر یک، همزمان دنبال کند؟
آیا روحانی کسی است که تنها به بخش اول مشغول است و بخش دوم و سوم را به اهلش واگذار ميكند؟ ورود روحانيت به عرصۀ جامعه و به عنوان فعال سیاسی که تخصص ویژهای میخواهد، برای روحانیت به دلیل علائق شخصی تجویز میشود و ربطی به هویت روحانی او ندارد؟
آیا روحانی کسی است که فی نفسه یک عالم دین است و در مرحلۀ اول وظيفه او تفقه در دين است و روشنكردن حقايق ديني براي طبقۀ خود و مردم است؟
آیا روحانی کسی است که در مرحلۀ اول و فی نفسه یک عالم دین است ولی در مرحله دوم و در مواقع ضرورت باید فعال اجتماعی هم باشد و در مرحلۀ سوم و در صورت ضرورت، فعال میدان سیاست هم باشد. طبيعي است كه در اين صورت، كساني كه بخواهند وارد ميدان دوم شوند بايد توانمندي تطبيق اصول كلي بر جزئي را داشته باشند و كساني كه بخواهند وارد ميدان سوم شوند و بايد توانمندي تدبير امور در حوزۀ خاص خود به لحاظ علمي و عملي داشته باشد؟
انتخاب این چهار تعریف را باید با در نظر گرفتن سنت اسلامي، مصلحت اسلام و روحانیت و تخصص و تحصیلات او برگزید. با وجودی که ممکن است منفعت روحانیت ایجاب کند که روحانیت تمامیتخواه باشد و ایفای چندین نقش را همزمان انجام دهد، ولي معلوم نيست با مصلحت اسلام و شأن خود روحانيت باشد. اين طبقه براي حفظ روحانيت خويش بهتر است به رسالت اصلی خود، يعني تفقه در دین بپردازد و نباید از حوزۀ تخصصی خود خارج شود و اگر استثنائاً كساني استعداد فوقالعادۀ شخصي داشته باشد، مربوط به خويش است و ربطي به هویت روحانی ندارد.
نحوۀ حركت رسول گرامي اسلام (ص) سیزده سال فرهنگي و ده سال سياسي-اجرایی بود. از ميان ائمۀ اطهار (ع) تنها امام علي(ع) پس از ۲۵ سال فعاليت فرهنگي، ۵ سال فعاليت اجرايي داشت و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) نيز چند ماه رويۀ جامع داشتهاند. جامعیت اگر براي معصوم تجويز شود، براي غيرمعصوم قابل تعميم نيست، بعلاوه اگر زمانی جامعيت ممکن بود، امروزه ديگر چنین چیزی ممکن نیست. جز نوابغ کسی نمیتواند هم تخصصها را داشته باشد و همة نقشهای آن را همزمان و به درستي ایفا کند. در عصر حاضر که عصر تخصصی است باید هر کس به موضوع تخصصی خود بپردازد. حجهالاسلام سردار دکتر فلان اگر وزیر کشور شود، نه روحانی است، نه سردار و نه دکتر متخصص. او اگر بخواهد همۀ نقشها را همزمان داشته باشد، احتمال اینکه به همۀ عناوین خود ضربه وارد کند، از احتمال اینکه حق همۀ عناوین را به جا آورد بیشتر است.
در هر صورت اگر روحانیت فرهنگی ناب بدون آمیختگی با اصلاحگري اجتماعی یا کنش سیاسی، به عنوان رسالت و کارکرد اصلي پذیرفته شود، نحوۀ ورود او به عرصۀ فرهنگ میتواند متفاوت باشد. مدلهای قابل تصور آن به قرار زیر است:
۱- تحقیق و تبلیغ معطوف به خوشایندی مردم. این روش، روش پوپولیستی و عوامگرایانه است که با وجودی که در عمل شایع است با ارزشهای دینی قابل تطبیق نیست و کارکرد اصلی روحانیت را از او خواهد گرفت.
۲- تحقیق و تبلیغ معطوف به خواست قدرتهای اجتماعی یا سیاسی. این روش، دین به دنیای دیگران فروختن است که در اندیشۀ اسلامی قابل پذیرش نیست و در نهایت روحانیت را دچار انزوا کرده و کارکرد اصلی او را از وی خواهد گرفت. نفی این شیوه در سخنرانی منسوب به امام حسین (ع) با علمای اسلام در مکه و نامۀ منسوب به امام سجاد (ع) به شهاب زهری قابل توجه است.
۳- مطالعه و تحقیق دین بدون اینکه ناظر به چیزی جز علائق محقق باشد، نتیجهای جز پیشبرد حجم کمی و کیفی علوم و معارف دینی به دنبال ندارد و با آیۀ قرآن در خصوص تفقه در دین به منظور انذار، هماهنگی ندارد و مصداق علم غیر نافع است که در آموزههای دینی از آن مذمت شده است.
۴- تحقیق و مطالعۀ علمی در کشف حقایق دینی مورد نیاز جامعه برای رفع جهل دینی بشر و کاهش درد و رنج دنیوی و اخروی او، خواه خوشایند جامعه یا مراکز قدرت اجتماعی و سیاسی باشد و خواه خوشایند نباشد، بهترین مدل فعالیت روحانیت است. تنها این مدل است که علم نافع است و شیوۀ متقین است، الذین یقفون اسماعهم علی علم النافع. شیوه و راه انبیاست، الذین یبلغون رسالات الله و لایخشونه احد الا الله است. این شیوه ممکن است با منافع روحانیت سازگار نباشد، چون معمولاً به همراه خود انزوا، محرومیت، تحقیر و تمسخر اجتماعی را در پی دارد و آزار و تبعید و حتی قتل آنان را ممکن است به دنبال داشته باشد.