افراطیگری دینی از نظر قرآن

تاریخ افراط و غلو به بلندای تاریخ زندگی بشر است. اسطوره‌های موجود در بین ملت‌ها‌ نشان از گرایش عمومی آنان به اسطوره سازی و قهرمان پردازی دارد. زیاده روی در مورد موقعیت شخصیت‌های مورد علاقه مردم، اختصاص به گذشته آنان ندارد و هم اکنون نیز که عصر علم و تکنولوژی است و سطح تحصیلات بسیار بالاتر از گذشته است، به خوبی قابل مشاهده است.

تمایل به غلو و افراط در فرهنگ قومی رنگ قومیت و در فرهنگ ملی رنگ ملیت و در فرهنگ دینی، رنگ دین به خود می‌گیرد، با این تفاوت که اصولاً دین، به دلیل سروکار داشتن با امور غیر مادی در این مورد، از ظرفیت بالاتر و بیشتری برخوردار است.

برخی از دین شناسان عامل اصلی بت پرستی اقوام را همین افراط در علاقه و عشق نسبت به شخصیت‌های صالح دینی دانسته‌اند. هشام کلبی در کتاب معروف خود «الاصنام» می‌نویسد: بشر اولین مجسمه را به قصد تکریم و از خاطر نبردن حضرت «آدم» ساخت. نوادگان آدم مشابه مجسمه آدم را تراشیدند، ساختند و مورد تکریم، تمجید و نهایتاً پرستش قرار دادند به طوری که کم‌کم مجسمه آدم، اولین بت بشر شد.

هم او می‌نویسد: بت‌های «وَدًّ»، «سُوَاع»، « يَغُوث»، «يَعُوق» و «نَسْر» که نام بت‌ها‌ی معروف قوم نوح در قرآن است،[۱] در ابتدا نام مردمانی صالح بوده است که مردم مجسمه آنها را ساختند و مجسمه آنان پس از سه نسل، کم‌کم مورد پرستش قرار گرفت. پرستش این بت‌ها‌ چنان قوت گرفت که پیامبرانی چون ادریس و نوح نیز، که برای مبارزه با آن‌ها‌ مبعوث شده بودند، پس از سال‌ها‌ی متمادی فعالیت جهت باز داشتن مردم از پرستش آنها، کاری از پیش نبردند و نتوانستند مردم را از پرستش آن بت‌ها‌ باز دارند.[۲]

مشکل افراط و غلو مشکل پیروان همه ادیان الهی بوده است. خداوند در قرآن کریم به پیامبر(ص) خود می‌فرماید به اهل کتاب در مورد غلو و افراطیگری هشدار ده: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَ أَضَلُّواْ كَثِيرًا وَ ضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ[۳] بگو: اى اهل كتاب‏، در دين خود بنا حق افراط نكنيد و از پى هوس‌هاى گروهى كه پيش از اين گمراهی گشتند و بسيارى از مردم را نیز گمراه كردند و خود از راه راست منحرف شدند، نرويد.

غلو و افراط در دین، صورتهای مختلفی به خود گرفته است ولی بدترین شکل افراط و غلو، شکلی است که منجر به شرک شود. یکی از اشکال افراط مشرکانه در بین مسیحیان این بود و آنان می‌گفتند خدا در عین یکی بودن سه تاست. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَ لاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ، إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ، فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ[۴] ای اهل کتاب، در دین خود افراط نکنید. در مورد خدا جز حق نگویید. مسیح، به حق، رسولِ خدا و کلمه‌ای ‌بود که خداوند به مریم القا کرد و روح او بود. به خدا ایمان آورده و نگویید سه گانه است و از آن خودداری کنید که برای شما بهتر است.

قرآن کریم مسیحیانی را که مسیح را خدا می‌دانستند کافر خطاب کرده می‌فرماید: لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ[۵] آنان که گفتند مسیح خداست، کافر شدند. چون مسیح، خود خطاب به بنی اسرائیل گفت: ای فرزندان اسرائیل! خداوند را که پروردگار من و شماست بپرستید، و هر کس که به خدا شرک ورزد بهشت بر او حرام است و جایگاه او آتش جهنم است، و برای ظالمین مددکاری نیست.

نسبت ناحق داشتن فرزند به خداوند، شکل افراطی دیگری از یهودیان و مسیحیان در مورد انبیا بوده است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ[۶] یهود عُزیر را پسر خدا می‌دانستند و مسیحیان مسیح را. خداوند در نفی این نسبت در جایی دیگر می‌فرماید: إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ.[۷] مسلم است که الله تنها الهه است و او منزه است از اینکه که فرزندی داشته باشد.

هیچ پیامبری حق ندارد که مردم را به پرستش خود دعوت کند و یا به مردم بگوید فرشتگان یا انبیا را بپرستید. به همین جهت خداوند می‌فرماید: ما کان لبشر … یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِن دُونِ اللهِ … وَ لاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَ النِّبِيِّيْنَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ[۸] برای هیچ بشر سزاوار نیست که به مردم بگوید «به جای خدا مرا بپرستید» … و به کسی امر نمی‌کنند که فرشتگان و پیامبران را پروردگار خود بگیرید.» چنین دعوتی دعوت به کفر است. زبان حال انبیا این است که می‌گویند: آیا شما را بعد از آنکه مسلمان شدید به کفر می‌خوانیم؟

مسیحیان نه تنها برای شخص مسیح به الوهیت معتقد شدند بلکه برای مادر او نیز که پیامبر نبود به الوهیت باور داشتند. خداوند در یک بیان سمبلیک برای نشان دادن خطای این نسبت، خطاب به عیسی می‌فرماید: قُلْ وَ إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ[۹] ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به جای خدا الهه بگیرند؟!

افراط در یهودیت و بویژه در مسیحیت علاوه بر عیسی و مریم به علمای دینی هم سرایت کرده است. اهل کتاب، علمای دینی خود را نیز چون مسیح معبود خود می‌دانستند با اینکه، به آنان گفته شده بود که تنها خدای واحد را بپرستند. قرآن کریم می‌فرماید: اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۱۰] عالمان و راهبان، خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند و همچنین مسیح را، در حالی که دستور نداشتند که جز خدای یکتا که معبودی جز او نیست را بپرستند. او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار می‌دهند.

اسلام دین تسلیم به حق و حقیقت است. تنها پیام دین اسلام، پیام تسلیم و ایمان به حقیقت است. از نظر اسلام خدا یکتاست و توحید گوهر و حقیقت دین است. اسلام که دینی واقع‌گرا و حقیقت‌محور است، نمی‌خواهد پیروان خود را آلوده به خرافات و شرک و شخصیت محور ببیند. این دین تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آنچه بر سر ادیان دیگر آمده است به کار گرفت. به همین جهت تکیه قرآن کریم بر این است که پیامبر اسلام به مردم تفهیم کند که او بشر و شخصیت الوهی ندارد تا پیروان او به سرنوشت پیروان مسیح دچار نشوند. خداوند برای جلوگیری از هر نوع افراط و تفریط یا غلو و تقصیر از محور توحید و دوری از این حقیقت، خطاب به پیامبر خود می‌فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا.[۱۱] به مردم بگو: من هم مِثل شما بشرى هستم ولى به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است‏. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد. او در جای دیگر می‌فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ.[۱۲] به مرم بگو: من‏، بشرى چون شما هستم‏، جز اينكه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است، پس مستقيماً به سوى او بشتابيد و از او آمرزش بخواهيد. واى بر مشركان‏.

یکی از خصلت‌ها‌ی بشری انبیاء، فنا و مرگ است که خداوند در قرآن آن را در مورد پیامبر اسلام تبلیغ کرده است: وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ[۱۳] ای پیامبر هیچ بشری قبل از تو جاودانه نبود. آیا اگر تو بمیری مشرکین جاودان خواهند ماند؟  إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّيِّتُونَ.[۱۴] ای پیامبر تو می‌میری آنان نیز خواهند مرد.

از دیگر خصلت‌ها‌ی بشری انبیاء، ضعف وجوی آنهاست و اینکه جز آنچه خدا بخواهد صاحب هیج نفع و ضرری برای خود یا دیگران نیستند. علم آنها در حد علم ممکن برای بشر است. این ویژگی‌ها نیز باید توسط پیامبر اسلام به مردم تفهیم و تبلیغ می‌شد، تا مردم ذهنیت افراطی پیدا نکنند؛ به همین جهت خداوند خطاب به پیامبر می‌فرماید: قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّاإِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَالْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌلِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.[۱۵] به مردم بگو: من جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختيار سود وزيانى ندارم‏، و اگر غيب مى‏دانستم قطعاً برای خود خير بيشترى مى‏اندوختم و هرگز به من از جانب دشمن یا غیر دشمن آسيبىنمى‏رسيد. من جز بيم‏ دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان ‏آورند، نيستم.

اسلام علاوه بر پیروان خود، خواستار راه مستقیم توحید برای همه مردم و ادیان به افراط کشیده شده است. قرآن مردمی که به اله‌های دروغین دل بسته اند را به توحید دعوت می‌کند. به تعبیر قرآن کریم: وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا يخْلُقُونَ شيْئاً وَ هُمْ يخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لاَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَيَوةً وَ لا نُشوراً[۱۶] برخی از مردم موجوداتی را که ۱- خلق نمی‌کنند بلکه مخلوق هستند. ۲- مالک نفع و ضرری برای خود نیستند. ۳- مرگ و زندگی و برانگیختن آنان به دست خودشان نیست را به جای خدا در نظر می‌گیرند. بنابراین این موجوداتی که دارای این سه ویژگی هستند، شایسته پرستش نیستند. بر همین اساس خداوند خطاب به اهل کتاب می‌فرماید: قل یَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۱۷] ای اهل کتاب بیایید به آنچه در بین ما مشترک است رو آوریم و فقط خدا را بپرستیم و هیچ چیز را شریک خدا ندانیم و یکدیگر را ارباب خود ندانیم بلکه تنها پروردگار خود را بپرستیم.

برخی از افراطیگری‌ها در دین تفاوت زیادی با شرک یاد شده ندارد. بر خلاف تصور عده‌ای، اینگونه نبوده است که مشرکین به خدای عالم باور نداشته باشند، بلکه آنان تنها تصور می‌کردند که تدبیر امور عالم مشترکا در دست خدا و غیر خداست. افراطیون و مشرکین هر دو خدا را به عنوان خالق خود قبول داشتند. به بیان قرآن: وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[۱۸] اگر از مشرکین بپرسی چه کسی آنان را آفریده است می‌گویند: الله. مشرکین خدا را به عنوان خالق جهان نیز می‌پذیرند و منکر آن نبودند و خورشید و ماه را نیز مسخر خداوند می‌دانستند. به بیان قرآن: وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[۱۹] اگر از بت پرستان سوال شود که چه کسی آسمان و زمین را خلق کرده است و خورشید و ماه را در تصرف خود دارد می‌گویند: الله. آنان نزول باران و آباد شدن زمین را نیز از جانب خدا می‌دانند. به بیان قرآن: وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[۲۰] اگر از آنها پرسیده شود که چه کسی از آسمان آب فرو می‌فرستد و زمین را بعد از مردنش احیا می‌کند می‌گویند: الله.

تفاوت بین مشرکین و افراطیون تنها در این بود که نوع موجودی که شریک خدا قرار می‌دادند تفاوت داشت. مشرکین موجوداتی مثل خورشید، ماه، سنگ، چوب، تمثال انسان، یا خود انسانی چون فرعون را که نفع و ضرری از جانب آنان متوجه بشر نیست، توانمند، شفیع و وسیله تقرب به خدا قرار می‌دادند. به بیان قرآن کریم: وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنفَعُهُمْ و َيَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ[۲۱] مشرکین چیزهایی را غیر از خدا می‌پرستند که نفع و ضرری به آنان نمی‌رساند و می‌گویند اینها نزد خداوند شفیع ما هستند. مشرکین الهه‌های خود را وسیله تقرب به خدا می‌دانند، چنانچه خداوند فرموده است: الَّذينَ‌ اتَّخَذُوا مِن‌ دُونِه‌ اَولِياءَ مَا نَعبُدُهُم‌ الّا لِيُقَرِّبُونا اِلَي‌ اللهِ‌ زُلفي‌.[۲۲] آنان که غیر خدا را اولیاء خود قرار می‌دهند، می‌گویند آنان را نمی‌پرستند مگر به خاطر اینکه آنان ما را به خدا نزدیک کنند.

جنانچه ملاحظه شد، شبیه همین تفکر را خداوند به افراطیون ادیان نسبت می‌دهد که آنان نیز موجوداتی را شفیع و وسیله تقرب خود به خدا می‌دانند در حالی که آنان چنین اجازه‌ای نداشتند و یا خود به دنبال وسیله‌ای برای تقرب هستند.

به تعبیر قرآن کریم افراطیون بندگان مقرب خدا مثل عیسی و مادر او مریم یا علمای دینی را الهه خود می‌دانند و برای آنان این قدرت را قائل هستند مستقل در تاثیر و شفیع و یا وسیله تقرب به خدا هستند.

قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً؛ أُولَـئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ[۲۳] به مردم بگو: آنکه فکر می‌کنید غیر از خداست را، بخوانید، آنان قادر به برطرف کردن مشکلی از شما نیستند و تغییری در امور مربوط به شما ایجاد نمی‌کنند. آنان که شما می‌خوانید خود، به سوی پروردگار، به دنبال وسیله‌ای ‌هرچه نزدیک‌تر به خداوند هستند و به رحمت او امیدوار و از عذاب خدا می‌ترسند.

بنابراین در اندیشه قرآنی، همه توجه‌ها باید تنها به سمت خدا باشد و غیر خدا نباید طرف توجه و درخواست قرار گیرد و وسیله تقرب قرار گیرد. چون موجودات طبیعی و انسانهای عادی و حتی اولیای الهی همچون مریم و عیسی در این ویژگی مشترک هستند که خود قادر به انجام کاری نیستند. چون چنانچه ملاحظه شد قرآن کریم اولیای الهی را نیز قادر به برطرف کردن مشکل و تغییر در امور نمی‌داند. اولیای الهی خود به دنبال وسیله تقرب هستند و از عذاب خدا در هراسند و به رحمت خداوند امیدوارند. رسول خدا خود از مردم درخواست می‌کند که برای او دعا کنند تا او به مقام قرب الهی برسد و به وسیله دست یابد: سلوا الله لی الوسیله، فانها درجة فی الجنة لا ینالها الا عبد واحد و ارجو ان اکون انا هو.[۲۴] از خداوند برای من درخواست وسیله کنید. وسیله درجه‌ای در بهشت است که تنها یک نفر به آن درجه خواهد رسید. امیدوارم آن یک نفر من باشم.


[۱] وَ قَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لَا تَذَرُنَّ وَ دًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْرًا. سوره نوح‌، آیه۲۳

[۲] الاصنام، ص۱۴۶-۱۴۸

[۳] سوره مائده، آيه ۷۷

[۴] سوره نساء، آيه ۱۷۱

[۵] سوره مائده، آیه۷۲

[۶] سوره توبه، آیه۳۰

[۷] سوره النساء، آيه ۱۷۱

[۸] سوره آل‌عمران، آیه۸۰

[۹] سوره مائده، آیه۱۱۶

[۱۰] سوره توبه، آیه۳۱

[۱۱] سوره كهف، آيه ۱۱۰

[۱۲] سوره فصلت، آيه ۶

[۱۳] سوره انبياء، آيه ۳۴

[۱۴] سوره زمر، آیه۳۰

[۱۵] سوره اعراف، آیه۱۸۸

[۱۶] سوره فرقان، آیه۳

[۱۷] سوره آل‌عمران، آیه۶۴

[۱۸] سوره زخرف، آیه ۸۷

[۱۹] سوره عنکبوت، آیه۶۱

[۲۰] سوره عنکبوت، آیه۶۳

[۲۱] سوره یونس، آیه ۱۸

[۲۲] سوره زمر، آیه ۳.

[۲۳] سوره اسراء آيه ۵۶ و ۵۷

[۲۴] المیزان، ج۵، ص۳۳۳-۳۳۴

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط