انجيل امت مسلمان ۶
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ، وَ اَلاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ. وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ؟ أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ
ای فرزندم اهتمام بورز به آباد ساختن دل خود با یاد خدا و دست زدن در ریسمان او. کدام ریسمان از ریسمانی که میان تو و خدای توست، محکمتر است، هرگاه در آن دستزنی؟ دل خویش را به موعظه زنده بدار و به پرهیزگاری و پارسایی بمیران و به یقین نیرومند گردان و به حکمت روشن ساز.
در قسمت قبل حضرت به تقوا و به دنبال آن انجام اوامر الهی سفارش نمودند. در این فراز امیرالمومنین (ع) به ارتباط ذکر با آبادي قلب سخن گفته و ذکر را رابط انسان و خدا دانستهاند.
وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ
فرزند عزیزم تو را توصیه میکنم که دل خود به یاد خدا آباد ساز.
در توضیح این جمله باید به چند سوال پاسخ گفت:
قلب چیست؟ و چه تحولاتی میپذیرد؟ آبادی و خرابی قلب به چه معناست؟ ذکر خدا چگونه باعث آبادی قلب میشود؟ فاعل ذکر و مفعول آن کیست؟
در فرهنگ قرآنی از قلب با تعبیر فؤاد نیز استفاده شده است. همانگونه که شیوه خداوند در قرآن است، یک مفهوم از معنای اولیه عرفی، خود توسعه یافته معنایی وسیعتر پیدا میکند. قلب در فرهنگ عرف عرب مرکز عواطف، احساسات و هیجانهاست.
قرآن همین معنا را در نظر گرفته به آن توسعه میدهد و میفرماید هر انسان قلبی دارد که در سینه قرار گرفته است. گویی هویّت انسان همان قلب اوست. در فرهنگ قرآنی قلب میبیند، میفهمد، میداند، میاندیشد، تدبّر میکند. قلب همچون گوش و چشم مسئول است. قلب امتحان میشود، در نتیجه دگرگون میگردد و بین گناه و پاکی در حرکت است. قلب بیمار میشود، شفا مییابد و سالم میشود و در نتیجه انشراح و وسعت یافته، الفت، رافت، نرمی، رحمت، اطمینان، خشوع، هدایت، تقوا و ایمان در قلب است که تحقق مییابد. بر قلب وحی نازل میشود.
خداوند یک قلب بیشتر به انسان نداده است. به اين معنا که جهت توجه عقربه قلب انسان تنها یک سمت و سو را بیشتر نبايد نشان دهد یا خدا و یا غیر خدا. فطرت انسان یا سمت خدایی دارد یا شیطانی. از این روست که خداوند میفرماید: اَلَم اَعهَد یا بَنی آدَمَ ان لّاتَعبُدُوا الشَّیطانَ اِنَّه لَکُم عَدُوٌ مُبین[۱] «ای آدمیزادگان، آیا با شما پیمان نبسته بودم شیطان را که دشمن آشکار شماست، نپرستید؟»
اگر قلب با یاد خدا پر شود، قلب سلیم است و اگر از یاد خدا دور شد قلب بیمار است هر چه این دوری بیشتر شود، بیمارتر میشود فی قُلوبِهم مَرَضٌ فَزادَهم اللهُ مَرَضا[۲] «در دلهایشان بیماری است و خدا بر بیماری آنها بیفزاید.» اگر بیماری قلب شدیدتر شود امکان سلامت آن کمتر میشود در این صورت سَواءٌ عَلَیهم أَ أَنذَرتَهُم أَم لم تُنذِرهُم لا یُومِنُون[۳] «یکسان است بر آنها، چه آنها را بیم دهی چه بیم ندهی، ایمان نمیآورند.»
اگر قلب بیمار شود، در حجاب قرار گرفته، تنگ میشود و در آن لهو، غفلت، غل، غیظ، وسوسه، نفرت، قساوت، حسرت، ترس، سختي، شک، کبر، نفاق و کفر پیدا میشود.
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی[۴] «و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ (و سختی) خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور میکنیم.»
ذکر و ياد هر چيز ممكن است در سه سطح صورت میگیرد: یاد در ذهن و خيال و خاطه، يادآوري لفظي با تشکر در لفظ و عمل و ارتباط مثبت با تمام وجود در احساس و عولطف و عمل. ياد يك دوست به همين صورت است و ياد خدا هم به همين گونه ميتواند در ذهن بر زبان و در عمل و رفتار جلوه كند. انسان صادق به كسي گفته مي شود كه ذهن و زبان و احساس و عمل او هماهنگ باشد.
نگاه قرآن به ذکر از زاویه کمّی به دو صورت محدود و نامحدود مطرح است. اولی به این شکل است که انسان را به ذکر و توجه به خدا در زمانهای خاصی دعوت میکند، مثل ذکر در یازده و دوازه و سیزده ماه رجب، ایّام معدودات،[۵] عند مشعر الحرام،[۶] در صبح و شام[۷] و زمانهای پنج گانه نماز؛ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی[۸] «منم، من، خدایی که جز من خدایی نیست، پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار.» نماز و عبادات جلوههایی از یاد خداوند هستند. عبادتی که ذکر و یاد خدا در آن نباشد فقط ظاهر است و بس.
مورد دوم دعوت به نامحدود کردن ذکر و کثرت هر چه بیشتر آن است که رستگاری انسان را در همین دانسته است که دائماً در یاد خدا به سر برند. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۹] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار.»
خوشا آنان که دائم در نمازند و یاد خدا را نه بر زبان که در قلب و جان خود جاری میسازند. قرآن کریم در توصیف نخبگان فکری و صاحبان عقل میفرماید: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَیَ جُنُوبِهِمْ[۱۰] «همانان که خدا را (در همه احوال) ایستاده، نشسته و به پهلو آرمیده یاد میکنند.» خداوند در قرآن کریم از کسانی که زندگی روزمره، آنان را از یاد خدا باز نمیدارد تجلیل کرده است: رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[۱۱] «مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمیدارد و از روزی که دلها و دیدهها در آن زیر و رو میشود، میترسند.» چنین حالتی تنها برای عشّاق پیش میآید که معشوق آنها همه چیز آنهاست و در هر حالت از یاد محبوب خویش خالی نیستند. انسانهایی که معبود و معشوق و محبوبی جز خدا ندارند این چنین هستند.
ذکر ذات خدا برای انسان وجود ندارد و ذات او تصور کردنی نیست به همین جهت هر گاه انسان به یاد خدا میافتد از اسماء و صفات او، وابستگی خلقت به او و یا نعمتهای او یاد میکند. دقّت در برخی از آیات بیان کننده همین معناست:
وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا[۱۲] «و نام پروردگار خود را یاد کن و تنها به او بپرداز.»
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۱۳] «صاحبان عقل همانان هستند که خدا را در همه احوال ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد میکنند، و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند که: پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهای؛ منزّهی تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.»
فَاذْکُرُواْ آلاء اللّهِ وَ لاَ تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ[۱۴] «پس نعمتهای خدا را به یاد آورید و در زمین سر به فساد برمدارید.»
یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاء وَ الْأَرْضِ[۱۵] «ای مردم، نعمت خدا را بر خود یاد کنید. آیا غیر از خدا آفریدگاری است که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟»
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ[۱۶] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، نعمت خدا را بر خود، یاد کنید.»
علاوه بر زمان خوشی و نعمت در شرایط دشواری هم باید یاد خدا بود: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لقتم فِئَةً فَاثْبُتُواْ وَ اذْکُرُواْ اللّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلَحُونَ[۱۷] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون با گروهی برخورد میکنید پایداری ورزید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.»
اولین عاملی که باعث میشود انسان خدا را فراموش میکند، غفلت از خدا و توجّه به غیر او است که سبب میشود انسان خودش را هم فراموش کند. به همین جهت خداوند میفرماید: وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۸] «چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او (نیز) آنان را دچار خودفراموشی کرد؛ آنان همان نافرمانانند.»
عامل دوم، شیاطین، جن و انس هستند که یاد خدا را از وجود انسان محو میسازند تا انسانها رستگار نشوند. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ[۱۹] «شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است.» انسانِ خدایی، خدا را از یاد نمیبرد.
توجّه، ذکر و یاد خدا، آثار گسترده دنیوی و اخروی به بار میآورد:
۱. باعث افزایش ایمان میشود. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تلت عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ[۲۰] «مؤمنان، همان کسانیاند که چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل میکنند.»
۲. ذکر خدا آرامش آفرین و باعث قوّت قلب است: الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم به ذکر اللّهِ أَلاَ به ذکر اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۲۱] «همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.» هر که یاد خدا کرد خدا او را یاد خواهد کرد به همین جهت خداوند توصیه میکند که: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُواْ لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ[۲۲] «پس مرا یاد کنید، (تا) شما را یاد کنم؛ و شکرانهام را به جای آرید؛ و با من ناسپاسی نکنید.»
۳. مهمترین اثر ذکر و یاد خدا رستگاری ابدی است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ … اذْکُرُواْ اللّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلَحُونَ[۲۳] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.»
از مجموع این آیات اینگونه استفاده میشود که ذکر خدا علاوه بر اینکه خود عبادت است، روح عبادات و عاملی مهم در کمال نفس انسان نیز هست.
به همین جهت میبینیم امام علی (ع) در توصیه خود میفرماید که قلب یا به معنای جامعتر تمام وجود خود را با یاد خدا آباد کنیم.
آنچه قرآن در مورد قلب بیان میکند، امیر المومنین (ع) در این عبارات به این شکل بیان کردهاند که:
۱- قلب هم آباد و سالم و هم خراب و بیمار میشود.
۲- آبادی آن به یاد خدا و خرابی آن به عدم یاد خدا بستگی دارد.
۳- بیتوجّهی و غفلت از خدا، توجّه به غیر خدا و یا یاد غیر اوست و به عبارتی یاد شیطان است.
۴- باعث خرابی و بیماری قلب خود انسان است.
از بیان امیرالمومنین (ع) اینگونه استفاده میشود که هویّت انسان غیر از قلب اوست. هویّت فرمانرواي قلب است. اين فرمانروا میتواند آن را خراب یا آباد سازد. همان طور که آبادی كشور، کمال آن است، کمال نفس در ضمن ذکر مداوم خداوند شکل میگیرد.
وَ اَلاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ
و دست زدن در ریسمان او
پرسشهایی که با خواندن این فراز از وصیت نامه امیرالمومنین (ع) به ذهن خطور میکند این است که: اعتصام چیست؟ و حبل الله کدام است؟ اعتصام به حبل به چه معناست؟
اعتصام به معنای چنگ زدن و تمسک جستن و چسبیدن است. طبیعی است که انسان ضعیف و فقیر نیازمند به یک حجت و برهان قاطع و قدرت قابل اطمینان است که به آن تمسّک جسته، خود را پایدار و جاودان سازد. چه موجودی بهتر، غنیتر، توانمندتر و مهربانتر از خدا برای تمسّک جستن وجود دارد. قرآن کریم بهترین دستاویز را خدا دانسته و میفرماید: وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ[۲۴] «به پناه خدا برید. او مولای شماست؛ چه نیکو مولایی و چه نیکو یاوری.»
طبیعی است که نتیجه این تمسّک، فضل و رحمت الهی و هدایت به صراط مستقیم است: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ فَضْلٍ وَیهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا[۲۵] «و اما کسانی که به خدا گرویدند و به او تمسّک جستند، به زودی خدا آنان را در جوار رحمت و فضلی از جانب خویش درآورد، و ایشان را به سوی خود، به راهی راست هدایت کند.»
در این راستا خداوند ریسمانی که رابطه اتصال آسمان و زمین است را برای علاقمندان ارتباط با خويش فرستاده است تا انسانهای مومن در پناه آن به راه خدا را بیابند و در کنار هم با اصولی مشترک و قدسی به وحدت برسند. این ریسمان، آیات قرآن و سنّت رسول الله (ص) است: وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنتُمْ تُتْلَی عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ[۲۶] «چگونه کفر میورزید، با اینکه آیات خدا بر شما خوانده میشود و پیامبر او میان شماست؟ و هر کس به خدا تمسّک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.»
قرآن کریم در ادامه آیه فوق آورده است: وَ اعْتَصِمُواْ به حبل اللّهِ جَمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُواْ وَ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنتُمْ عَلَیَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ[۲۷] «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه که دشمنان (یکدیگر) بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید؛ و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانههای خود را برای شما روشن میکند، باشد که شما راه یابید.»
وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ؟
کدام ریسمان از ریسمانی که میان تو و خدای توست، محکمتر است، هرگاه در آن دستزنی؟
ریسماها مختلفند: بعضی ریسمانها انسان را به چاه میبرند. بعضی سطحی هستند انحطاط ندارند و گناه نیستند ولی باعث ارتقا انسان هم نمیشوند اما برخی از طنابها هستند که آدمی را بالا میکشند، ارتقا دهنده هستند، محکمترین آنها ریسمان الهی است. چه وسیلهای محکمتر از طنابی است که بین تو و خداست اگر آن را بگیری. آنچه آدمیان به آن تمسک میجویند مثل ثروت، قدرت، شهرت، نژاد و سنتهای اجتماعی همه ضعیف بوده و خود مخلوق خداوند هستند؛ بنا بر این نمیتوانند ریسمان محکمی برای تمسک تلقی شوند.
آیات بعد نیز ارتباط وثیقی به آیات فوق از جهت شیوه حفظ و استحکام جریان ریسمان الهی در جامعه انسانی دارد: وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الخْیرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ لا تَکُونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَت وَ أُولَئک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ[۲۸] «باید از میان شما طایفهای باشند که مردم را به سوی خیر دعوت نموده، امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ و همانا این طایفه رستگارانند؛ و شما مانند اهل کتاب نباشید که بعد از آن که آیات روشن به سویشان آمد اختلاف پیدا کردند و دسته دسته شدند و آنان عذابی عظیم خواهند داشت.»
اگر دقت کنیم این ریسمان همان ثقلین است که رسول خدا (ص) در آخرین حج خود، به آن دو سفارش کرده و فرمود: ایها النّاس اِنِّی فَرَطُکم وانتم واردی عَلی الحَوض، و اِنِّی سَاَلکُم حینَ تردُون عَلیّ، عَن الثَّقلین فانظروا کَیفَ تَخلفونی فیهما. قالوا: و مَا الثَّقلان یا رسول الله؟ قال: الثِّقل الاَکبَر کتاب الله سببٌ طرفه بِیَد الله و طرفٌ بِأَیدیکُم، فَاستَمسِکوا بِه و لا تُضِلّوا، و لا تُبَدِّلوا و عترتی اَهل بیتی «ای مردم، من پیشاپیش شما میروم و شما در کنار حوض بر من وارد خواهید شد. در آن روز من از شما خواهم پرسید که با دو امر سنگین چگونه رفتار کردید؟ پس توجه داشته باشید که در مورد آنان چگونه برخورد خواهید کرد. پرسیده شد: ای رسول خدا دو امر سنگین چیست؟ حضرت (ص) پاسخ داد: امر مهم اول کتاب خداست که یک سوی آن در دست خداست و یک سوی آن در دست شماست. پس به آن تمسک بجوئید تا گمراه نشوید و در آن دگرگونی پدید نیاورید. امر مهم دوم اهل بیت من هستند.[۲۹]»
خداوند از جانب خود طنابی رها کرده است تا آدمیان به آن تمسک پیدا کنند و به وسیله آن خود را بالا کشیده، رشد دهند. بنابراین اوّلین مایه تمسّک، قرآن و دومین آن سنّت رسول الله (ص) و در زمان عدم حضور پیامبر سومین آن عترت و اهل بیت (ع) هستند. سخن اهل بیت سخن قرآن و بیان سنّت رسول الله است. امام باقر میفرماید: اذا حدَّثتُ و لم اُسَنِده، فَسندی فیه الی زین العابدین، عن اَبیه الحُسین الشهید، عَن اَبیه علی بن ابی طالب (ع) عن رسول الله عن جبریل عن الله تعالی[۳۰] «اگر سخنی از من صادر شد و سند آن را خود از پیامبر نقل نکردم، بدانید که از طریق پدرانم از پیامبر (ص) نقل میکنم و او از جبرئیل نقل کرده است.» بر همین مبنا امام باقر (ع) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مینمود و از کلام خدا شاهد میآورند. ایشان فرمودهاند: إِذَا حَدَّثْتُكُمْ بِشَيْءٍ، فَاسْأَلُونِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ[۳۱] «هر مطلبی را گفتم، از من بپرسید که در کجای قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را به شما نشان دهم.»
أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ
دل خویش را به موعظه زنده دار.
موعظه چیست؟ احیاء به موعظه به چه معناست؟
موعظه توصیه و پندی عاطفی است که بر دل مینشیند. از آنجا که قلب محل عواطف است، گویی با موعظه زنده میشود و در صورت عدم پذیرش موعظه قلب از خاصیت اصلی خود محروم شده و به تدریج میمیرد. به همین جهت حضرت علی (ع) میفرماید:
مَن لَم یَجعَل لَهُ مِن نَفسَه واعظاً، فَاِنَّ مواعظُ النّاس لَن تُغنِی عَنه.[۳۲] «هر کس از نفس خود موعظه نپذیرد، موعظههای دیگران به او سود نمیرساند.»
تورات و انجیل و قرآن موعظه خداوند برای متّقین و مومنین است؛ و پیامبر اکرم (ص) موظف است مردم را موعظه کند:
ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ به من ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ.[۳۳] «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوهای که نیکو تر است مجادله نمای. در حقیقت، پروردگار تو به حال کسی که از راه او منحرف شده داناتر، و او را به حال راه یافتگان نیز داناتر است.»
وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ،
و به پرهیزگاری و پارسایی بمیران.
زهد چیست؟ چگونه کشتن قلب با زهد اتفاق میافتد؟ زهد به معنای بیرغبتی است. زهد در فرهنگ دینی به معنای بیرغبتی به دنیاست که در قرآن کریم به کار نرفته است ولی زاهد هست و مفهوم زهد از زاهد اقتباس شده است.
و َشَرَوْهُ به ثمن به خس دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ[۳۴] «و او را به بهای ناچیزی -چند درهم- فروختند و در آن بیرغبت بودند. »
در روایات زهد در مقابل حرص به کار میرود که حرص منشاء گناه است. اولین گناه در عالم کبر بود که توسط ابلیس اتفاق افتاد و دومین گناه، حرص بود که توسط آدم و حوا اتفاق افتاد و به فرزندان او هم منتقل شد و سومین گناه، حسادت بود که آن هم از حرص منشاء میگرفت و در بین فرزندان آدم یعنی هابیل و قابیل اتفاق افتاد. آدم به مقصد رسیده، حسود، حریص و متکبر نیست. اگر چنین باشد، حیوان یا شیطان انسی است.
اگر حرص کلید گناه است؛ چنانچه در حدیث آمده است، أَنَ كُلَ فِتْنَةٍ بَدْؤُهَا حُبُّ الدُّنْيَا[۳۵] زهد کلید بیگناهی است. زهد یعنی برداشت در حد نیاز و بیرغبتی به بیش از آن. معنای زهد را در قرآن مضمون این آیه دانستهاند که لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا به ما آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.[۳۶] «تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانی نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخرفروشی را دوست ندارد.»
به همین جهت در مکتبهای کلبی و رواقی فقر و نداری و زهد را مایه کمال انسان میدانستند.
مسیحیت و عارفان مسلمان به شدت تحت تاثیر اخلاق زاهدانه کلبی یا رواقی واقع شدند. رواج زهد در جهان اسلام و قدر و قیمت آن باعث گشت تا عدهای به صورت غیر واقعی و ریایی زهد فروشی کنند.
حافظ از جمله مخالفین جدی زهد فروشی بود.
آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقهی پشمینه بینداز و برو
ز خانقاه به میخانه میرود حافظ
مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست
به یار باده که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ،
و به یقین نیرومند گردان.
یقین چیست؟ تفاوت علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین در چیست؟ چرا قلب با یقین قوی میشود؟
در روایت از امام سجاد (ع) است که زهد ده چیز است و بالاترین درجه زهد کمترین درجه ورع است و بالاترین درجه ورع کمترین درجه یقین است و بالاترین درجه یقین کمترین درجه رضاست.
وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ[۳۷] «و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد.»
کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ[۳۸] «هرگز چنین نیست، اگر علمالیقین داشتید!»
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ[۳۹] «سپس آن را قطعاً به عینالیقین درمییابید.»
إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ[۴۰] «این است همان حقیقت راست (و) یقین.»
وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ،
و به حکمت روشن ساز.
حکمت چیست؟ نورانی شدن قلب با حکمت چگونه انجام میشود.
کلمه «حکمت» بر وزن «فعلة» است، که وزنی است مخصوص افاده نوع، پس حکمت به معنای نوعی احکام و اتقان و یا نوعی از امر محکم و متقن در سعادت بشر است. یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاء وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۴۱] «(خدا) به هر کس که بخواهد حکمت میبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیری فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان، کسی پند نمیگیرد.»
خداوند در قرآن کریم میفرماید: ما به ابراهیم و لقمان و داوود و عیسی و محمد (پیامبر اسلام) حکمت دادیم؛ وظیفه انبیا تعلیم حکمت به مردم است. (سوره بقره، آیه ۱۲۹ و ۱۵۱ و ۲۵۱؛ سوره نساء، آیه ۱۱۳؛ سوره مائده، آیه ۱۱۰)
وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ[۴۲] «و به راستی، لقمان را حکمت دادیم که: خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد، تنها برای خود سپاس میگزارد؛ و هر کس کفران کند، در حقیقت، خدا بینیاز ستوده است.»
[۱] سوره یس، آیه ۶۰.
[۲] سوره بقره، آیه ۱۰.
[۳] سوره یس، آیه ۱۰.
[۴] سوره طه، آيه ۱۲۴.
[۵] سوره بقره، آیه ۲۰۳.
[۶] سوره بقره، آیه ۱۹۸.
[۷] سوره آل عمران، آیه ۴۱.
[۸] سوره طه، آيه ۱۴.
[۹] سوره احزاب، آيه ۴۱.
[۱۰] سوره آلعمران، آيه ۱۹۱.
[۱۱] سوره نور، آيه ۳۷.
[۱۲] سوره مزمل، آيه ۸.
[۱۳] سوره آلعمران، آيه ۱۹۱.
[۱۴] سوره اعراف، آيه ۷۴.
[۱۵] سوره فاطر، آيه ۳.
[۱۶] سوره مائده، آيه ۱۱.
[۱۷] سوره انفال، آيه ۴۵.
[۱۸] سوره حشر، آيه ۱۹.
[۱۹] سوره مجادله، آيه ۱۹.
[۲۰] سوره انفال، آيه ۲.
[۲۱] سوره رعد، آيه ۲۸.
[۲۲] سوره بقره، آيه ۱۵۲.
[۲۳] سوره انفال، آيه ۴۵.
[۲۴] سوره حج، آيه ۷۸.
[۲۵] سوره نساء، آيه ۱۷۵.
[۲۶] سوره آلعمران، آيه ۱۰۱.
[۲۷] سوره آلعمران، آيه ۱۰۳.
[۲۸] سوره آلعمران، آیه ۱۰۴.
[۲۹]تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب۲۹۲، ج۲، ص۱۱۲. بلاذری متوفای ۲۷۹ هجری در کتاب «انساب الاشراف» با هفت سند همین مضمون را نقل کرده است. احمد بن یحیی بلاذری، دارالفکر بیروت، ۱۹۹۶، ج۲، ص۳۵۵-۳۵۷
[۳۰] ارشاد مفيد، ج۲، ص۱۶۷
[۳۱] قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: «إِذَا حَدَّثْتُكُمْ بِشَيْءٍ، فَاسْأَلُونِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ». ثُمَّ قَالَ فِي بَعْضِ حَدِيثِهِ: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله نَهى عَنِ الْقِيلِ وَ الْقَالِ، وَ فَسَادِ الْمَالِ، وَ كَثْرَةِ السُّؤَالِ» فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَيْنَ هذَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ؟ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- يَقُولُ: «لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ» وَ قَالَ: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً» وَ قَالَ: «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»».اصول كافي، ج۱، ص۶۰.
[۳۲] بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۱۷۳.
[۳۳] سوره نحل، آیه ۱۲۵.
[۳۴] سوره يوسف، آیه ۲۰.
[۳۵] الكافي، ج۳، ص۱۳۵.
[۳۶] سوره حديد، آیه ۲۳.
[۳۷] سوره حجر، آیه ۹۹.
[۳۸] سوره تكاثر، آیه ۵.
[۳۹] سوره تكاثر، آیه ۷.
[۴۰] سوره واقعه، آیه ۹۵.
[۴۱] سوره بقره، آیه ۲۶۹.
[۴۲] سوره لقمان، آیه ۱۲.