پیوند با حال انبیا
ماه مبارک رمضان است و ماه قرآن. قرآن از نظر مولوی محصول تجربه انسانی است که از خود رسته و به خدا پیوسته و با او نشست و برخاست میکرده است. هر انسانی که خودخواهی را کنار گذاشت و به غیر خود روی آورد، بسته به اینکه آن غیر دلزنده یا دلمرده باشد او را تحت تأثیر قرار داده دلزنده یا دلمرده میسازد. همنشین خود مولوی با شمس تبریزی هم محصولی داشت که مثنوی یکی از آنهاست.
به قول شیخ بهایی که در مورد مولوی میگفت:
من نمیگویم که آن عالیجناب
هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
در هر صورت مولوی معتقد است خوشبه حال کسی که زندگی را یافت و بدا به حال کسی که مردگی را انتخاب کرد:
ای خُنک آن مَرد، کز خود رسته شد
در وجودِ زندهای پیوسته شد
وای آن زنده، که با مُرده نشست
مرده گشت و زندگی از وی بجَست
چه سعادتی بالاتر از آن آینکه انسان با زنده کننده همه زندهها نشست و برخاست داشته باشد و به مرحله بحول الله اقوم و اقعد رسیده باشد. رویش درونی آن زنده و محصول قیام و قعود چنین کسی قرآن میشود:
هست قرآن حالهای انبیا
ماهیان بحر پاک کبریا
آن ماهی که در دریای حق شنا میکند جانش زنده است و با گوش جان میشنود و با چشم جان حق میبیند.
پس محل وحی گردد، گوشِ جان
وحی چه بود؟ گفتنی از حس نهان
گوشِ جان و چشمِ جان، جز این حس است
گوش عقل و گوش ظن، زین مفلس است
ما که توفیق پیدا کردن حال انبیا و شنا در دریای کبریایی و قیام و قعود با حق نداریم بهترین را این است که به قرآن بپیوندیم و با روح انبیا درآمیزیم و ماهی دریای انبیا باشیم:
چون تو در قرآن حق بگریختی
با روان انبیا آمیختی
پیوستن به قرآن بدون دلدادن به قرآن بیثمر است. اگر عبارتهای قرآن بخوانیم ولی پذیرای معنای آن نباشیم تازه مثل ابوجهل شدهایم که پیامبر را میدید و قرآن را هم میشنید ولی به آن دل نمیداد.
ور بخوانی و، نهای قرآنپذیر
انبیا و اولیا را دیده گیر
مولوی خواندن قرآن را به تنهایی ثمربخش نمیداند. قرآن تنها اگر پذیرای معنای آن باشیم ما را متحول میکند:
ور پذیرایی، چو بر خوانی قَصَص
مرغِ جانت تنگ آید در قَفَس
انسان دانا با خواندن قرآن مرغ جانش زنده میشود و بزرگی خود را پیدا میکند و تنگی قفس رنگا رنگ مادیات را درک میکنند و معنا جو میگردد و خواهان آزادی:
مرغ، کو اندر قفس زندانیست
مینجوید رَستن، از نادانیست
✍️ محمد نصر اصفهانی