شرح نامه ۴
زمینهشناسی نامه ۴:
این نامه را امیر المومنین (ع) به یکی از فرماندگان نظامی خود نوشتهاند. در نهجالبلاغه نامی از مخاطب نامه نیامده است ولی با توجه به محتوای اين نامه، مخاطب آن بايد «عثمان بن حنیف» فرماندار امام (ع) در بصره باشد چون او بود که با شورشیان پیمان شکن روبرو شده بود. شارحان نهجالبلاغه همچون خویی و بحرانی نیز همین را گفتهاند و در کتاب «تمام نهجالبلاغه» نیز تصریح شده که این نامه خطاب به «عثمان بن حنیف» است.
طلحه و زبیر و پیروان آنها که با حضرت بیعت کرده بودند به مکه رفتند و بیعت با امیر المومنین (ع) را شکستند. آنان عایشه را تحت این عنوان که عثمان مظلومانه کشته شد و علی رهبری را پذیرفته و قاتلان عثمان و سفیهان بر مقدرات کشور حاکم شدهاند او را متقاعد کردند که آنها را همراهی کند. آنان راهی بصره شدند. «عثمان بن حنیف» که فرماندار بصره بود طی نامهای شرایط پیش آمده و همراهی بعضی از قبائل با آنها را برای امام علیهالسلام گزارش و کسب تکلیف کرد. امام در پاسخ وی این نامه را نوشتند:
فإن عادوا إلی ظلّ الطّاعة فذاک الّذی نحبّ، و إن توافت الامور بالقوم إلی الشّقاق و العصیان فانهد به من أطاعک إلی من عصاک، و استغن به من انقاد معک عمّن تقاعس عنک، فإنّ المتکاره مغیبه خیر من مشهده [شهوده] و قعوده أغنی من نهوضه.
اگر دشمنان به سایه اطاعت و تسلیم بازگردند، این همان است که ما دوست داریم، و اگر حوادث، آنها را مهیّای اختلاف و عصیان کرد، پس به کمک مطیعان، با عاصیان بجنگ و با آنان که پیرو فرمان تو هستند خود را از کسانی که سستی میورزند بینیاز ساز، چرا که سست عنصرها و آنها که از جنگ کراهت دارند، نبودشان بهتر از حضورشان و نشستنشان سودمندتر از قیامشان میباشد.
فإن عادوا إلی ظلّ الطّاعة فذاک الّذی نحبّ، پس اگر آن گروه بیعت شکن به سایه فرمانبرداری برگشتند، این همان است که ما دوست میداریم.
سایه اطاعت همان آرامشی است که نظام سیاسی برای مردم فراهم میکند و آسایشی که در پناه آن، مردم از گرمای سوزانِ هرج و مرج، آتش جنگ و آثار خانمان سوز آن امان مییابند. در واقع امام (ع) میفرمایند: ما صلح را بر جنگ و خونریزی و خشونت ترجیح میدهیم و اگر آن را بپذيرند مطلوب ماست.
شاید منظور امام از ظل و سایه اشارهای باشد به آنچه که معروف است و از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که حاکمان سایه رحمت خدا بر بندگان هستند تا مظلومان بتوانند به آنها پناه برند.[۱] اشاره به وظيفه حاكمان در تامين امنيت براي مردم است.
و إن توافت الامور بالقوم إلی الشّقاق و العصیان؛ و اگر حوادث، آنها را مهیّای اختلاف و عصیان کرد.
منظور از توافت الامور، تمامي کارهاست. شقاق یعنی مخالفت و دشمنی.
امام اتهام شورشيان جمل را دو چيز ميدانند يكي ايجاد تفرقه در بين امت مسلمان و ديگري نافرماني از حكومتي كه او را به رسميت شناخته و با آن بيعت كردهاند. امام اين اتهام را مستقيماً متوجه مخالفين خود نميكند و گويا ميخواهند بفرمايند كه فضاسازي و جو باعث شده است تا اينها موجبات تفرقه و عصيان را فراهم كرده است.
فانهد به من أطاعک إلی من عصاک، پس به کمک مطیعان، با عاصیان بجنگ.
انهد یعنی قیام کن، با عصيانگران مقابله کن، حضرت میفرمایند: اگر شرایط آنها را به اين سمت آمد كه خواستند با تو جنگ كنند و آنان به اقدامی عملی دست زدند تو هم وظیفه خواهی داشت با آنان مقابله کنی. امام به عثمان بن حنيف گوشزد ميكنند كه با توجه به فضاي بصره كه امام هم مخالف دارد و هم موافق او از نيروي موافقين استفاده كند تا افراد سست يا نفوذي جبهه حق را تضعيف نكنند.
وَ اِسْتَغْنِ به من اِنْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ، و با آنان که پیرو فرمان تو هستند خود را از کسانی که سستی میورزند بینیاز ساز.
استغن یعنی خود را بی نیاز کن، اگر استعن باشد چنانچه در برخی نسخ نهجالبلاغه آمده است یعنی از هوادارانت کمک بگیر و تقاعس عنک یعنی از آنان که بی میل و بی رغبت و سست در مقابله هستند کمک نگیر. برخورد با شورشیان باید توسط هوادارن باشد. تا هوادار وجود دارد و آنان مصمم و پایبند به حاکمیت هستند و اکثریت را تشکیل میدهند حاکمیت در اداره امور خود در مقابل معترضین موفق است ولی اگر از نيروهاي سست در مقابله با دشمن استفاد اين افراد بيش از اينكه اصلاح به جا آورند فساد به وجود ميآورند.
فَإِنَّ اَلْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَی مِنْ نُهُوضِهِ؛ چرا که سست عنصرها و آنها که از جنگ کراهت دارند، نبودشان بهتر از حضورشان و نشستنشان سودمندتر از قیامشان میباشد.
متکاره یعنی ناراضی یا معترض. مغیب و مشهد مصدر ان غیبت و شهود است. در صورتی که برای دفاع از حکومت، حاكميت هوادار نداشته باشد یا از مبارزه کراهت داشته باشند موضوع مقابله منتفی است چون به تعبیر خود امام: لا رأی لمن لا یطاع؛ کسی که فرمانش پیروی نمیشود رأیي ندارد (نهجالبلاغه، خطبه ۲۷). باید صبوری پیشه کرد تا شرایط مساعد شود. اگر هوادار وجود داشت ولی تعدادی از آنان در مقابله با دشمن کراهت داشتند آنان را نباید وارد جبهههای جنگ کرد. جنگ انسانهای مصمم میطلبد زیرا نیروهای مصمم هم هنگامی که افراد بهانهجو و سست عنصر را در میان خود مشاهده کنند، سست شده و به او اقتدا میکنند، پس نه تنها حضور آنها در جریان مبارزه نفعی ندارد، زیان هم دارد.
آنکه جنگ آرد به خون خویش بازی میکند روز میدان، و ان که بگریزد به خون لشگری
خداوند متعال در قرآن کریم هم میفرماید: لَوْ خَرَجُواْ فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ علیام بِالظَّالِمِینَ، (سوره توبه، آیه ۴۷) اگر با شما بیرون آمده بودند جز فساد برای شما نمیافزودند، و به سرعت خود را میان شما میانداختند و در بین شما فتنهجویی میکردند، و در میان شما جاسوسانی دارند که به نفع دشمنان اقدام میکنند، و خدا به حال ستمکاران داناست.
[۱] حُسَيْنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ السُّلْطَانُ ظِلُّ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ يَأْوِي إِلَيْهِ كُلُّ مَظْلُومٍ فَمَنْ عَدَلَ كَانَ لَهُ الْأَجْرُ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ الشُّكْرُ وَ مَنْ جَارَ كَانَ عَلَيْهِ الْوِزْرُ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ الصَّبْرُ حَتَّى يَأْتِيَهُمُ الْأَمْرُ. امالي شيخ طوسي، ص۱۳۴