شرح نامه ۳
زمینه شناسی نامه ۳:
شريح بن حارث كندى قاضي منصوب از سوی خليفه دوم عمر بن خطاب بود. ابن ابی الحدید مینویسد علی (ع) با وجودی که با شریح در مسائل فقهی اختلاف زیادی داشت باز او را بر قضاوت باقی گذاشت. فيض الاسلام در شرح خود علت این مطلب را آن دانسته است که علي(ع) درصدد برآمد تا او را بركنار كند ولي مردم كوفه اجازه ندادند و گفتند: ما به اين شرط با تو بيعت كرده بوديم كه خلاف سيره خلفا عمل نكني. شريح منصوب عمر است و تو نبايد او را تغيير دهي. باید توجه داشت که اين سخن با آنچه از مولا(ع) مشهور است که در جریان شورا شرط عمل بر اساس سيره شيخين را نپذیرفت سازگار نيست. در هر صورت چنانچه ابن ابی الحدید در شرح خود از این نامه گفته است او شصت سال متوالی متصدی قضاوت بود، و جز سه سال در زمان قيام «عبد اللَّه بن زبير» خود قضاوت خویش را تعطيل کرد و زمانی که حجاج بن یوسف از او خواست به قضاوت برگردد او نپذیرفت و دیگر به قضاوت باز نگشت و خانه نشین بود. او عمری دراز داشت و در سال ۸۷ هجری درگذشت.
سيد رضي سخنان امام با شریح را تحت عنوان نامه جمع آورى كرده است. احتمالاً نظر سید وصیت و موعظه بوده است که غالباً آن را مینویسند. در هر صورت امام در این سخن از خرید خانهای اشرافی توسط شریح ابراز ناراحتی کرده و او را نصیحت میکنند.
و من كتاب له (ع) لشريح بن الحارث قاضيه؛ وَ رُوِيَ أَنَّ شُرَيْحَ بْنَ اَلْحَارِثِ قَاضِيَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (ع) اِشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً فَبَلَغَهُ ذَلِكَ فَاسْتَدْعَى شُرَيْحاً وَ قَالَ لَهُ بَلَغَنِي أَنَّكَ اِبْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً فَقَالَ لَهُ شُرَيْحٌ قَدْ كَانَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ اَلْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ لَهُ:
يَا شُرَيْحُ أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لاَ يَنْظُرُ فِي كِتَابِكَ وَ لاَ يَسْأَلُكَ عَنْ بَيِّنَتِكَ حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ يُسْلِمَكَ إِلَى قَبْرِكَ خَالِصاً فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لاَ تَكُونُ اِبْتَعْتَ هَذِهِ اَلدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ أَوْ نَقَدْتَ اَلثَّمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلاَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ اَلدُّنْيَا وَ دَارَ اَلْآخِرَةِ أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِي عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اِشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتَاباً عَلَى هَذِهِ اَلنُّسْخَةِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِي شِرَاءِ هَذِهِ اَلدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ وَ اَلنُّسْخَةُ هَذِهِ هَذَا مَا اِشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ اِشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ اَلْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ اَلْفَانِينَ وَ خِطَّةِ اَلْهَالِكِينَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ اَلدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْآفَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْمُصِيبَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّالِثُ يَنْتَهِي إِلَى اَلْهَوَى اَلْمُرْدِي وَ اَلْحَدُّ اَلرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى اَلشَّيْطَانِ اَلْمُغْوِي وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ اَلدَّارِ اِشْتَرَى هَذَا اَلْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا اَلْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ اَلدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ اَلْقَنَاعَةِ وَ اَلدُّخُولِ فِي ذُلِّ اَلطَّلَبِ وَ اَلضَّرَاعَةِ فَمَا أَدْرَكَ هَذَا اَلْمُشْتَرِي فِيمَا اِشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ اَلْمُلُوكِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ اَلْجَبَابِرَةِ وَ مُزِيلِ مُلْكِ اَلْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَرَ وَ مَنْ جَمَعَ اَلْمَالَ عَلَى اَلْمَالِ فَأَكْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَيَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ اِدَّخَرَ وَ اِعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ إِشْخَاصُهُمْ جَمِيعاً إِلَى مَوْقِفِ اَلْعَرْضِ وَ اَلْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ اَلثَّوَابِ وَ اَلْعِقَابِ إِذَا وَقَعَ اَلْأَمْرُ بِفَصْلِ اَلْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ اَلْمُبْطِلُونَ شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ اَلْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ اَلْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ اَلدُّنْيَا
نامهاى از آن حضرت(ع) به قاضى اش شريح بن الحارث .گويند كه شريح بن الحارث قاضى اميرالمؤمنين(ع) در زمان او خانهاى خريد به هشتاد دينار. اين خبر به على(ع) رسيد. او را فرا خواند و گفت شنيده ام خانهاى خريدهاى به هشتاد دينار و براى آن قباله نوشتهاى و چند تن را هم به شهادت گرفته اى. شريح گفت: چنين است يا اميرالمؤمنين. على(ع) به خشم در او نظر كرد، سپس فرمود:
اى شريح، زودا كه كسى بر سر تو آيد كه در قبالهات ننگرد و از شاهدانت نپرسد، تا از آنجا براندت و بى هيچ مال و خواستهاى به گورت سپارد. پس، اى شريح، بنگر، نكند كه اين خانه را از دارايى خود نخريده باشى، يا نقدى كه بر شمردهاى از حلال به دست نيامده باشد. كه اگر چنين باشد هم در دنيا زيان كردهاى و هم در آخرت .اما اگر آنگاه كه اين خانه را مىخريدى نزد من آمده بودى، برايت قبالهاى مىنوشتم به اين نسخت و تو حتى يك درهم و چه جاى بيش از آن رغبت نمىكردى كه به بهاى اين خانه دهى و نسخه آن قباله چنين است :
اين خانهاى است كه بندهاى ذليل، از مردهاى كه براى كوچ كردن او را از جاى خود برانگيخته اند، خريده است. خانهاى از سراى فريب در كوى از دست شدگان و محلت به هلاكت رسيدگان. اين خانه را چهار حدّ است حد نخستين، منتهى مىشود به آنجا كه آفات كمين گرفته اند، و حدّ دوم به آنجا كه مصيبتها را سبب است، و حدّ سوم به خواهشهاى تباه كننده نفسانى، و حدّ چهارم به شيطان اغواگر. و در آن از حد چهارم باز مىشود. خريدار كه فريب خورده آمال خويش است آن را از فروشندهاى كه اجل او را برانگيخته تا براندش، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خريده است. در اين معامله ضرر و زيان خريدار در آنچه خريده است، بر عهده كسى است كه اندامهاى پادشاهان را ويران سازد و جان از تن جباران بيرون كند و پادشاهى از فرعونان چون شهرياران ايران و قيصرهاى روم و تبّعهاى يمن و حميرها بستانده است، و نيز آن كس كه دارايى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و كاخهاى استوار برآورد و آنها را بياراست و آرايهها ساخت و اندوختهها نهاد تا به گمان خود براى فرزند، مرده ريگى نهد. همه اينان را براى عرضه در پيشگاه حسابگران و آنجا كه ثواب و عقاب را معين مىكنند، حاضر آورد. در آنجا حكم قطعى صادر شود و كار داورى به پايان آيد. (در آنجا تبهكاران زيانمند شوند) عقل هر گاه كه از اسارت هوس بيرون آيد و از علايق دنيوى در امان ماند، به اين سند گواهى دهد.
وَ رُوِيَ أَنَّ شُرَيْحَ بْنَ اَلْحَارِثِ، قَاضِيَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (ع) اِشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ، دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً، ميگويند شريح بن الحارث، قاضى امير المؤمنين(ع) در زمان حكومت ايشان خانهاى به هشتاد دينار خريد.
فَبَلَغَهُ ذَلِكَ، فَاسْتَدْعَى شُرَيْحاً، وَ قَالَ لَهُ، اين خبر به على(ع) رسيد. حضرت او را احضار کردند و خطاب به او سخنانی فرمودند.
بَلَغَنِي أَنَّكَ اِبْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً، وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً، وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً فَقَالَ لَهُ شُرَيْحٌ: قَدْ كَانَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ، شنيده ام خانه اى به مبلغ هشتاد دينار خريدهاى و براى آن قراردادى نوشتهاى و چند نفر را هم به شهود گرفتهاى. شريح گفت: بله همینطور است.
قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ اَلْمُغْضَبِ، ثُمَّ قَالَ لَهُ، على(ع) خشمگينانه به او نگريستند،
گویا امام انتظار ندارد که قاضی وی به دنبال گسترش خانه و زندگی خود باشد یا انتظار ندارد که قاضی او زندگی اشرافی داشته باشد تا مبادا مردم او را متهم به گرفتن رشوه کنند. امام علی(ع) در خطبه ۱۵۹ نهج البلاغه هم از پیامبر(ص) تجلیل میکنند که: لم یضع حجرا علی حجر حتی مضی لسبیله و اجاب داعی ربه؛ پیامبر(ص) تا آخر عمر که دعوت حق را لبیک گفت سنگ بر روی سنگ نگذاشت. سپس فرمودند:
يَا شُرَيْحُ، أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لاَ يَنْظُرُ فِي كِتَابِكَ وَ لاَ يَسْأَلُكَ عَنْ بَيِّنَتِكَ حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ يُسْلِمَكَ إِلَى قَبْرِكَ خَالِصاً،اى شريح، به زودی كسى بالای سر تو خواهد آمد كه به سند خانه تو ننگرد و از شاهدانت در مورد آن خانه پرس و جو نکند، تا از آن خانه بىهيچ مال و خواستهاى بیرونت کند و به گورت سپارد.
امام در اینجا اشاره به مرگ يا ملك الموت دارد که برای قبض روح آدمیان به مال و اموال آنان و شاهدان اموال توجهی ندارد. هر چه داری و هرچقدر بیشتر داشته باشی برای او مهم نیست و فقیر و غنی را به یکجا و بدون ثروت آنان به گور میسپارد.
فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لاَ تَكُونُ اِبْتَعْتَ هَذِهِ اَلدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ أَوْ نَقَدْتَ اَلثَّمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلاَلِكَ، پس، اى شريح، دقت کن، مبادا اين خانه را از دارايى خود نخريده باشى.
اموال برای اغنیا بر خلاف فقرا وبال است، به ویژه اگر این اموال از راه حرام به دست آمده باشد و بدتر از آن، اینکه این اموال، اموال بیت المال باشد. این سخن بیان کننده آن است که آدمیان باید به اموال و امکانات در دست خود دقیق باشند که مبادا از اموال دیگران ظالمانه استفاده کنند.
فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ اَلدُّنْيَا وَ دَارَ اَلْآخِرَةِ، اگر چنين باشد این کار تو نوعی ورشکستی در دنيا و آخرت است.
در دنیا آبروی خود و نظام اسلامی را بردهای و خود را بی اعتبار کردهای و مردم را به اسلام و مسلمین بدبین کردهای و هم در آخرت حق الناس گلوگیرت خواهد شد؛ چون خدا حق الناس را نخواهد بخشید و طلب رضایت از همه مردم هم امکانپذیر نیست.
أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِي عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اِشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتَاباً عَلَى هَذِهِ اَلنُّسْخَةِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِي شِرَاءِ هَذِهِ اَلدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ،اگر آنگاه كه میخواستی اين خانه را بخری نزد من میآمدى، برايت قراردادی مىنوشتم که تو يك درهم، چه رسد به بیش از آن، را هم صرف خرید خانه نمیکردی.
وَ اَلنُّسْخَةُ هَذِهِ،متن آن قرارداد چنين است:
طرفين قرار داد:
هَذَا مَا اِشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ،اين خانه اى است كه بندهاى حقیر خریدار اوست.
خريدار: بندهای حقیر است که مرگ و زندگی، در اختیارش نیست.
مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ، مردهاى كه براى كوچ كردن از دنیا او را کشان کشان میبرند، فروشنده است.
فروشنده: کسی که قبلاً ساکن این خانه بود و به آن دل بسته بود ولی الان بدون اینکه دلش بخواهد او را کشان کشان به سرای مرگ میبرند.
اِشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ اَلْغُرُورِ، خريدارى شده در خانه فريب.
موضوع خرید: خانهای از خانههای فریبنده دنیا
سراى غرور كنايه از دنياست که ظاهری فریبنده و زیبا، حباب گونه و کاذب دارد و ظاهرش انسان را میفریبد. سرابی است که تشنه را به خود جذب میکند ولی او را سیراب و بی نیاز از آب نمیکند. این سخن حضرت اقتباس از قرآن کریم است که دنیا را مطلوبی فریبنده معرفی کرده است و انسانها را از فریفته شدن توسط آن برحذر میدارد: و ما الحيوة الدنيا إلا متاع الغرور (سوره آل عمران، آيه۱۸۴؛ سوره حديد، آيه۲۱) إن وعد الله حق، فلا تغرنكم الحيوة الدنيا (سوره لقمان، آيه۳۳)
مِنْ جَانِبِ اَلْفَانِينَ وَ خِطَّةِ اَلْهَالِكِينَ، در محله فانى شوندگان، و كوچه به هلاكت رسيدگان.
آدرس: محلهای که بسیاری از مردم در آن آمده و اکنون مردهاند. در اينجا حضرت علی(ع) بر چیزي به نام «بیقراری» دنيا ” و «زودگذر بودن» آن” اشاره میكند. ممكن است پرسیده شود كه مگر كسي در بی قراری دنيا شك دارد كه حضرت آن را گوشزد ميكنند؟ پاسخ منفی است. زودگذر بودن جهان یعنی زودگذرتر از آن چه ما گمان میکنيم. گذرایی امور، امری بیرونی objective، ولی زودگذری آنها امری درونی subjective است. بنابراین زودگذری را باید تجربه کنیم. من باید از این درس بگيرم که من در گذرم و روزی فرا میرسد که همچون سایه بر روی زمین، چیزی از من باقی نمیماند. دنیا علی رغم تصور ساده اندیشان روبه اضمحلال است.
وَ تَجْمَعُ هَذِهِ اَلدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ اَلْحَدُّ، اَلْأَوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْآفَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي اَلْمُصِيبَاتِ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّالِثُ يَنْتَهِي إِلَى اَلْهَوَى اَلْمُرْدِي وَ اَلْحَدُّ اَلرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى اَلشَّيْطَانِ اَلْمُغْوِي وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ اَلدَّارِ،اين خانه را چهار حدّ است: حد نخستين، منتهى مى شود به آنجا كه آفات كمين گرفته اند، و حدّ دوم به آنجا كه مصيبتها را سبب است، و حدّ سوم به خواهشهاى تباه كننده نفسانى، و حدّ چهارم به شيطان اغواگر، درب آن از حد چهارم باز مى شود.
ابعاد خانه مورد خرید: از نظر امیر المومنین(ع) ماهیت دنیا از چهار چیز تجاوز نمیکند: ۱- بخشی از آن شامل آفات، میکروبها، بیماریها و مشکلات و گرفتاریهای زندگی است. ۲- بخش دوم سیل و زلزله و مرگ و میر و مصبیتهای ناشی از آن است. ۳- بخش سوم خواستهها و تمایلات نفسانی نابودکننده و کفرآور و سعادت سوز است.۴- بخش چهارم وجود موجودی به نام شیطان فریبنده که دشمن همه کمالات آدمیان است و به همه بخشهای دیگر نیز راه دارد. یعنی در همه آن موارد آدمی را به کفران و کفر و گناه وامیدارد تا او روی سعادت نبیند.
اِشْتَرَى هَذَا اَلْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا اَلْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ اَلدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ اَلْقَنَاعَةِ وَ اَلدُّخُولِ فِي ذُلِّ اَلطَّلَبِ وَ اَلضَّرَاعَةِ، خريدار كه فريب خورده آمال خويش است آن را از فروشندهاى كه اجل او را برانگيخته تا براندش، به بهاى خارج شدن از كرامت و عزّت قناعت و دخول در ذلّت طلب و التماس خريده است.
مبلغ پرداختي: مبلغی که آدمیان برای به دست آوردن قدرت، ثروت و شهرت دنیا میپردازد همه شخصیت انسانی خویش است که طی دو چک آن را پرداخت میکند: یک چک نقد شامل همه عزت و کرامت خویش است. دوم چکی که در آن به میزان بهره برداری از دنیا، ذلت خود را تقدیم دهنده قدرت و ثروت و شهرت میکند.
قناعت راضى بودن و اكتفا كردن بر مقدار ضرورت و نياز است. هر شخصى كه براى به دست آوردن مازاد بر نياز خود اقدام كند، از قناعت خارج شده و زیاده طلب محسوب میشود. لازمه قناعت احتياج كمتر به مردم و بى نيازى از آنها است. هدف از اين تعبير امام(ع) آن است كه انسان را از افزون طلبى و به دست آوردن مازاد بر نياز، دور دارد و به قناعت ترغیب کند، چرا كه لازمه عدم قناعت، طمع، خوارى، ذلت و نياز به مردم است. عزت ناشی از قناعت مورد اشاره امام(ع) به اين خاطر است كه انسان برای به دست آوردن مقامی بالاتر و اعتباری بیشتر، ثروت و مالی بیشتر و یا شهرت بیش از نیاز، سر خود را در مقابل هر كس و ناكس خم نكند و حقیقت را نادیده نگیرد.
فَمَا أَدْرَكَ هَذَا اَلْمُشْتَرِي، فِيمَا اِشْتَرَى مِنْهُ، مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ اَلْمُلُوكِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ اَلْجَبَابِرَةِ وَ مُزِيلِ مُلْكِ اَلْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَرَ وَ مَنْ جَمَعَ اَلْمَالَ عَلَى اَلْمَالِ فَأَكْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَيَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ اِدَّخَرَ وَ اِعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ،در اين معامله ضرر و زيان خريدار در آنچه خريده است از او، بر عهده كسى است كه اندامهاى پادشاهان را به لرزه درآورد و جان از تن جباران بيرون كند و پادشاهى از فرعونان چون شهرياران ايران و قيصرهاى روم و تبّع يمن و حمير پادشاه حمیر بستانده است، و نيز آن كس كه دارايى خود را گرد آورد و همواره بر آن فزود و كاخهاى استوار برآورد و آنها را بياراست و آرايهها ساخت و اندوختهها نهاد تا به گمان خود براى فرزند، به ارث نهد.
شرط ضمن عقد: هر گونه عيب، نقص و كشف خلافى كه در اين معامله واقع شود، بر عهده ملک الموت است که بيمارى بخش اجسام پادشاهان و گيرنده جان جباران و زايل كننده سلطنت فرعونیان همچون كسرا، قيصر، تبّع، و حمير است، و بر عهده خود این كسانى است كه ثروت را گردآورى كردند و بر آن افزودند و یا آنها كه ساختمان دنیا را بنا كردند و محكم ساختند و حتی آن را با طلا تزیین كردند و زينت دادند و آن را نگهدارى كردند و به گمان خود براى فرزندان باقى گذاردند.
اين كه عدهاى را به عنوان نمونه نام برده است كه مرگ به سراغ آنها رفته، به علت اين است كه شريح را متوجه كند، تا از چنين آرزوها كه با فرا رسيدن مرگ به پايان مىرسد، قطع اميد كند زيرا هنگامى كه آرزوهاى اینگونه اشخاص با نفوذ دنيادار و پر قدرت با مرگ از بين رفت و برای از دست دادن آن غرامتى نگرفتند، قاضى شرع و دیگر مسئولین جزء به طریق اولی غرامتی دریافت نخواهند کرد.
مردم برای طلب مال و منال در دنيا، توجیه و مصلحتهايى در نظر میگیرند. از جمله دور اندیشی برای جلوگیری از تنگدستى و فقر خود و خانواده و دیگر باقى گذاشتن ارث و میراث براى آینده فرزندان خود. اگر با نگرش دینی به این موضوع بنگریم جمع آورى ثروت براى فرزندان وظيفه پدران نيست زيرا روزى فرزند باید توسط خود آنها و یاری خداى آفريننده و روزی دهنده آنها تامین شود. بدست آوردن مال و منال به دليل ترس از تنگدستى، خود نوعی تعجيل در فقر و موجب انصراف از امور واجب و بعضاً افتادن در گناه است.
إِشْخَاصُهُمْ جَمِيعاً إِلَى مَوْقِفِ اَلْعَرْضِ وَ اَلْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ اَلثَّوَابِ وَ اَلْعِقَابِ، همه اينان را براى عرضه در پيشگاه حسابگران و آنجا كه ثواب و عقاب را معين مىكنند، حاضر آورد.
إِذَا وَقَعَ اَلْأَمْرُ بِفَصْلِ اَلْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ اَلْمُبْطِلُونَ،در آنجا حكم قطعى صادر شود و كار داورى به پايان آيد، در آنجا تبهكاران ورشکسته اند.
آنگاه كه فرمان خداوند در دادگاه رستاخيز به قضاوت عادلانه اجرا شود و حكم ميان اهل حق و باطل فيصله يابد، ضعیف شمردگان در دنيا، به سود خود برسند، و اهل باطل به زيان اعمال ناشايست خويش دچار شوند، آخرين جمله امام در اين فراز كه با عبارت «و خسر هنالك المبطلون» ختم شده، از قرآن كريم سوره مومن آيه ۷۶ اقتباس شده است.
شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ اَلْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ اَلْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ اَلدُّنْيَا، عقل هر گاه كه از اسارت هوس بيرون آيد و از علايق دنيوى در امان ماند، به اين سند گواهى دهد.
شهود قرارداد: شاهد بر حقانیت اين قباله و درستی مطالب آن عقل است. منتها نه هر عقلی بلکه عقلی كه از سلطه هوا و هوس خارج شده و از علايق دنيا، جان سالم بدر برده باشد. چرا كه عقل هنگام خالى بودنش از اين وابستگى ها، از كدورت باطل پاك است و حق را چنان كه شايسته است مىبيند.
عقل اگر اسير دست هوسها و مقهور سلطه نفس اماره باشد با ديدی سالم به حق نمىنگرد، بلكه با چشمى به آن نگاه مىكند كه پرده تاريكىهاى باطل، دید آن چشم را از بين برده است. کسی که حقيقت را به طور خالص نمىبيند گواهى خالصانه هم بر آن نمىدهد، بلكه شهادت به حقانيت امرى مىدهد كه در ظاهر حق است اگر چه در باطن امر، باطل باشد.