هوشیاری، این جهان را آفتست

به نظر مولانا، پایه‌های زندگی این دنیا بر غفلت بنا نهاده شده است نه بر هوشیاری. اگر غفلت را از زندگی بشر بردارند و هشیاری را جای آن بنشانند، از زندگی چیزی باقی نمی‌ماند. لذت و شادی، ارتباطات اجتماعی، خانه و خانواده، داد و ستد و اقتصاد، سیاست، حکومت به طور کلی خوب و بد دنیا با هشیاری، از رونق خواهد افتاد. هر چه غفلت بیشتر، زندگی آبادتر و هرچه هوشیاری بیشتر، دنیا بی‌ارزش‌تر و خراب‌تر خواهد شد. هشیاری نسبت به حقیقت دنیا، زندگی با خدا و آخرت، آفت این جهان است. اگر همه زاهد و بی‌رغبت به دنیا باشند و سلوك‌ راه‌ خدا، آخرت‌ و معنا در پیش گیرند، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و تمدنی باقی‌ نخواهد ماند:
«استُن این عالم، ای جان غفلتست
هوشیاری این جهان را آفتست
هوشیاری زان جهانست و چو آن
غالب آید، پست گردد این جهان»

تشبیه مولانا، در سنجش نسبت هشیار و غفلت شگفت‌آور است. به نظر او هشیاری همچون آفتاب، یخِ حرصِ حیاتِ دنیوی را آب می‌کند و همچون آب زلال، چرک زندگی دنیوی را می‌شوید:
«هوشیاری آفتاب و حرص، یخ
هوشیاری آب و این عالم، وسخ»

همین‌که از آن جهان، از طریق وحی انبیا و یا الهامات اولیا، اندک تراوشی، از هشیاری، به این دنیا ‌برسید، زندگی مادی دنیا مختل و زندگی معنوی است که آباد می‌شود. به نظر مولانا، اگر آن تراوشات نبود، حرص و حسدِ دنیا، فراگیر می‌شد. به نظر مولانا، با افزایش تراوشات هشدار دهنده و هشیار کننده از عالم غیب، خوب و بدی در دنیا نمی‌ماند، بلکه خوب و بدها تنها به عالم غیب اختصاص پیدا می‌کرد:
«زان جهان، اندک ترشح می‌رسد
تا نغُرد در جهان حرص و حسد
گر ترشح بیشتر گردد ز غیب
نه هنر ماند درین عالم نه عیب»

این باور مولوی ریشه در آیه ۳۲ و ۳۳ سوره زخرفِ قرآن دارد که در آن متذکر شده است که با آبادی دنیایِ دنیاداران، بازار توجه به خدا کساد می‌شد: «آيا آنان هستند که رحمت پروردگارت را تقسيم مى‏‌كنند؟ خیر ما وسايل معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده‌‏ايم. برخى از آنان را از نظر درجات، بالاتر از بعضى ديگر قرار داده‌‏ايم تا بعضى از آنها بعضى ديگر را در خدمت گيرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مى‌‏اندوزند بهتر است.

اگر نه آن بود كه همه مردم در انكار خدا همداستان می‌شدند، به طور حتم براى خانه ‏هاى آنان كه به خداى رحمان كفر مى ‏ورزيدند، سقف‌ها و نردبان‌هايى از نقره، كه بر آنها بالا روند، قرار مى‏ داديم؛ أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ؟ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا. وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ، لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا، وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ، وَ لَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً، لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ.»

مولوی به تبع قرآن کریم، با طرح نظریه غفلت، خواهان این بوده است تا خوانندگان و شنوندگان خود را متقاعد کند که توجه به دنیا، با هوشیاری و آگاهی از حقیقت حیات دنیا، سازگار نیست. آنان را ترغیب به معنویت کرده و وادار کنند که بر بی‌رغبتی به زندگی دنیا پایداری ورزند و رفاه دنیاطلبان، آنان را از ادامه راه باز ندارد. آنان را آگاه سازد که اهل دنیا، بدون اینکه از معنا بهره‌ای ببرند، دنیا را برای اهل معنا، پایدار خواهند ساخت.

✍️ محمد نصر اصفهانی

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط