ملاصدرا و نظریه تکامل

 Abstract

Contemporary scientists in their observations have believed in transformism which clames that whole natural world is always in evolvement. In this paper it is studied that Mulla Sadra’s philosophical opinions are consistent with this theory.

The method of this research is Analytical – Descriptive. Thus his works are considered and consistent that there are four fundamental in Sadra’s philosophy: the principality of existence, the analogical unity of existence, the substantial movement and gradual increase in intensity of existence.First three principals justify the forth one which is “natural and evolutional movement”.

According to Mulla Sadra nature is in-itself a movement and movement is not only in accident but he believes the nature is a whole which moves from its inferiority to its superiority, in the same way as a child grows. In this paper it is also proved that transformism does not contradict the existence of God and religious texts.

Key words: Transformism, Mulla Sadra, the substantial movement,  gradual increase in intensity of existence

مقدمه و طرح مسأله

در خصوص اینکه آیا اجزاء عالم طبیعت )اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان) از ابتدای خلقت به همین صورت وجود داشته‌اند و یا هر یک از اینها نتیجه دیگری است؛ یعنی، از جماد، نبات و از نبات حیوان و از حیوان انسان به وجود آمده است، يك ديدگاه عام وجود دارد كه سابقه آن به پيش از سقراط در يونان و اسطوره‌هاي چين و هند باستان باز مي‌گردد و آن اين است که عالم به همین صورتی که هست، به یک‌باره با «همین تنوع زیستی» ایجاد شده است و این چهار نوع موجودِ طبیعت (یعنی جماد، نبات، حیوان و انسان) هر یک مکرراً ایجاد می‌شوند و از بین می‌روند. در جوهر و نوع آن‌ها حرکت و تحولی نيست، بلكه اگر دگرگونی و تغییری در انواع دیده شود، دگرگوني و تغییرات سطحی است. در این عالم، تنها نفس انسان است که شانس این را دارد که از قبل وجود داشته باشد و يا هم‌زمان با بدن ايجاد شود، ولي آن هم زمانی است که جسم همراهش فاسد ‌شود و خودش همواره باقی بماند. )۶، ج۸، ص۸) اندیشه حاکم بر اکثر فیلسوفان مسلمان چیزی جز اين نبود. اين نظريه را اصطلاحاً ثبات انواع یا فيكسيسم Fixism  مي‌گويند. چنانکه تاریخ علم بارها ثابت کرده است، اهل علم، جزو فرهنگ بزرگتری است که انگاره‌های فکری آن فرهنگ، خود بر پرسش‌هایی که او پرسیدن آنها را مهم می‌یابد، اثر می‌گذارد. همچنین بر مقولاتی که او توسط آنها داده‌هایش را تعبیر و تفسیر می‌کند و نیز بر مسلماتی که حاکم بر تنسیق نظریه‌های اوست، تاثیر دارد. به همين جهت تفسیر عالمان دین از ظواهر کتب دینی بر همين آموزه فرهنگي كلان قرار دارد.

نظریه تحول انواع یا ترانسفورميسم Trans Formism  نظریه جدیدی است که بر اساس آن جهان طبیعت سراسر تغیير است، به‌طوری‌که همه جهان يا بخش‌هايي از آن دائماً دستخوش تحولات پايدار و فزاينده است و در طي روندِ تحول بر تعداد، تنوع و پيچيدگي اجزاء جهان افزوده مي‌شود. (۶، ج۸، ص۷) بوفون Buffon (1707-1788 م.) و لامارک (Lamarck)  (۱۷۴۴-۱۸۲۹ م.) در قرن هجدهم میلادی ابداع كنندة نظريه تكامل در زيست‌شناسي بودند، ولي داروین Darwin (۱۸۰۹ – ۱۸۸۲ م.) در قرن نوزدهم با ارائه شواهد بسيار اين نظريه را آزمون‌پذير ساخت. (همان، ص۸) نظريات اوليه، ساده، مبهم و كمتر علمی بود، ولي به مرور، استحکام بیشتری به خود گرفت و امروزه کمتر کسی است که در حوزه زیست‌شناسی به اصل تکامل باور نداشته باشد. بگذریم از اینکه اين نظريه از حوزه موجودات زنده به تكامل بشر، ذهن، اخلاق و فرهنگ نيز سرايت كرده (همان، ص۷) و به صورت غیر منطقی تعمیم داده شده است. (Bowler, 2000, 464)

با اینکه بحث تکامل چه به لحاظ فلسفی و چه به لحاظ علمی در یونان قدیم و در میان مسلمانانی چون «اخوان الصفا» (اخوان الصفا، ۱۹۹۵، ج۲، ص۱۵۰ و۱۵۱و۱۳۸) و فیلسوفانی چون «ابن مسکویه» سابقه داشته است، (ابن‌مسکویه، ۱۳۸۸، ص۱۳۷ و ابن‌مسکویه، بی‌تا، ص۷۸) ولی در دوران جدید بحث‌‌های آن چالش‌برانگیزي شده است و به‌عنوان یک تئوری علمی از ابتداي طرح آن به‌ویژه از جانب صاحبان ادیان با مخالفت و موافقت روبرو بوده است. (Bowler, 2000, p458-464)

متأسفانه نظريه تکامل از زاویه فلسفی مورد بحث جدی قرار نگرفته است. در خصوص چگونگی ارتباط موجودات طبیعی با موضوع تکامل، مبانی فلسفی قدیم چون افلاطون، ارسطو، مشاء و اشراق نمی‌تواند جوابگو باشد، ولی این اندیشه نه تنها با هندسه معرفتی ملاصدرا غیرقابل جمع نیست، بلکه بر آن منطبق است و کسی که هندسه فلسفی ملاصدرا را پذیرفته باشد، نمی‌تواند با تکامل موجودات و از جمله انسان مخالف باشد.

فرضیه نویسندگان مقاله این است که اصول اندیشه‌ فلسفي ملاصدرا به‌گونه‌ای است که نه تنها با نظریه تکامل زیست‌شناسانه هماهنگ است، بلکه لازمه آن است. ملاصدرا (۱۵۷۲-۱۶۴۰ م.) در قرن هفدهم در پاره‌اي از موارد به اين موضوع قبل از زيست‌شناسانی چون بوفون، لامارک و داروین تصريح كرده است. این نوشته در صدد است تا پس از بیان نظریه زیست‌شناسان در مورد تکامل، هماهنگی و تناسب اندیشه ملاصدرا را با تئوری تکامل مورد بررسي و تحقیق قرار دهد و به برجسته ساختن مبانی فلسفی او در تبیین تکامل انواع بپردازد.

 نظريه علمي تكامل

در ذهن بسیاری از گذشتگان، اين انديشه غلبه داشته است كه خداوند جهان را به يك‌باره به همين صورتِ موجود، خلق فرموده است و انواع موجودات مواره ثابت بوده‌اند. البته نظریه تكامل يا تحول موجودات طبیعی در بین برخی فلاسفه یونان، روم  (Villee, and Dethier, 1979, p264) و مسلمان کم و بیش به عنوان یک نظریه از قدیم الایام مطرح می‌شده است. اینکه آیا انواع ثابت، ولی اصناف موجودات در تغییری تکاملی هستند و یا انواع نیز تکامل دارند و این‌که تکامل انواع یا اصناف از جانب خود آنهاست و یا از جانب ماوراء طبیعت هدایت می‌شود، مسائلی هستند که در گذشتة اندیشه برخی از مسلمانان را به خود مشغول داشته است. به همین جهت به نظر فلاسفه اسلامی نظريه تكامل بیش از اینکه يك نظريه علمی‌تجربی باشد، یک نظریه فلسفي است و مباني كاملاً عقلي دارد. با این حال نظریه تکامل انواع (Evolutionism) که حاصل مشاهدات علماي تجربي است، در قرن هجده به صورت يك نظريه علمي توسط امثال داروین و والاسWallace  مطرح شد. (Villee, and Dethier, 1979, p265)

مطابق با نظريه تکامل داروین، انواع حيوانات و نباتات، با تغيير و تبديلات تدريجي، مستمر و نامحسوس، از صورت اوليه به صورت دیگری تبدیل شده‌اند. (Darwin 2004, p216  ) چارلز داروين پس از بيست سال ممارست و جمع آوري شواهد، نظرية خود را تدوين و در سال ۱۸۵۹ در كتاب معروف خود به نام بنياد انواع عرضه کرد. (Campbell, 1971, P9) او برای نظریه خود شواهدی شبیه نقش انتخاب‌های انسانی در تغییر گونه‌های مختلف در پرورش گل، گیاه و حیوانات اهلی آورده است. به نظر او تغییرات طبیعی اتفاقی نادر در انواع مختلف گیاه یا حیوانات، همچنین تلاش درونی و برونی هر یک از موجودات برای حفظ بقاء خویش، و همچنین شانس بقاء بیشتر تغییرات کوچک و مفید قابل سازش در شرایط مناسب، زمینه‌های سه‌گانة تکامل موجودات هستند. وقوع این تغییرات در شرایط مناسب بیرونی، پایداری تغییرات را در آنها متفاوت می‌سازد؛ مثلا، جانوارانی که کنار دریا زندگی می کنند، با جانورانی از همان نوع که در خشکی زندگی می‌کنند؛ آنهائی  که در عمق دریا زندگی می‌کنند، با آنهائی که در عمق کمتر به سر می‌برند و آنهائی که در معرض نور بیشتر قرار دارند، با آنهائی که در معرض نور کمتری هستند، تفاوت‌های محسوسی دارند. (Darwin, 2004, p20-130) ، به نظر او، پرورش‌دهندگان همان كاري را بر روی گیاهان و حیوانات اهلی انجام می‌دهند كه طبيعت بر روی آنها اعمال مي‌كند.

The theory that Darwin and Wallace formulated on that basis (at first, independently of each other) may be stated as four propositions and three deductions. Both propositions (p) and deductions (d) have since been well corroborated by careful observation.

P.1. Organism produce a far greater number of reproductive cells, and, indeed, young individuals, than ever give rise to mature individuals.

P.2. the number of in individuals in populations and species remains more or less constant over long periods of time.

D.1. Therefore there must be a high rate of mortality both among reproductive cells and among immature individuals. P.3. The individuals in a propositions are not all identical but show variation in all characters, and the individuals that survive by reason of their particular sets of characters will become the parents of the next generation.

D.2. Therefore the characters of those surviving organisms will in some way have made them better adapted to survive in the conditions of their environment

P.4. Offspring resemble parents closely but not exactly.

D.3. Therefore subsequent generations will maintain and improve on the degree of adaptation realized, by gradual changes in every generation. (Campbell, 1971, P9)

فرضیه داروین در زمان او به اعتراف خودش دشواری‌هایی داشت (Darwin, 2004, p178-185) که باید در مطالعاتی بعدی توسط دیگران اصلاح و تکمیل شود و چنین هم شد.

مفهوم تكامل جانداران در يونان قديم سابقه داشته ولی اختراع ميكروسكوپ و تحقيقات علمي درباره طبقه‌بندي موجودات زنده به پيشرفت آن كمك بسیاری كرده است. چگونگی دگرگونی و تغییرات اصلی در روند اثبات نظریه تکامل در قرن هجدهم، مديون انديشمنداني چون مندلMendel ، ماپرتوسMaupertuis  و ديدرو  Diderotبوده است. (۴، ج۲، ص۱۰۶۵-۱۰۶۶) سير تكاملي كند و دراز آهنگ موجودات زنده، با مطالعه فسيل‌ها به حد كافي مستند شده است. (Prothero, 2011, p51) امروزه نظریه تكامل پيشرفت شايان توجهي كرده است و مبحث موتاسیون mutation یا جهش که بعضاً در اثر تابش اشعه ایکس، گاما و بعضی از مواد شیمیایی مطرح شده است كه باعث تغييرات ژنیتیکی در موجود زنده می‌شود. بر اساس این نظریه، اصل حیات و زندگی بر روی کره زمین از تودة پروتوپلاسمي Protoplasm ساده‌اي، محتملاً در دريا، آغاز شده و پس از گذشت زمان‌های بسیار طولانی به شکل حیات‌ نباتی، حیوانی و انسانی نمود یافته است. (Villee, and Dethier, 1979, p266-268) دوره‌هاي متوالي عرصه بر آمدن تك‌ياختگان جانوري، بي‌مهرگان ساده، ماهي‌ها، دوزيستان، خزندگان، دايناسورها، پستانداران و پرندگان و سرانجام آدم‌نمايان و انسان‌هاي اوليه،‌ بوده است. آنچه بيش از هر چيز جالب توجه است كشفياتي است كه ممكن است بعضي از «حلقه‌هاي مفقوده» اصل و نسب بلافصل انسان را به دست دهد. از اين‌ها قديمي‌تر از همه نمونه‌هاي استرالوپيتكوس  Australopithecusاست كه در حدود يك ميليون سال قبل، در آفريقاي جنوبي مي‌زيسته و از لحاظ اندازه مغز، شكل جمجمه، نوع دندان و قامت كم و بيش مستقيم، حد واسط بين انسان جديد و ميمون بوده است. و نشانه‌هايي هست حاكي از اينكه اين موجود از ابزارهاي بسيار ابتدايي استفاده مي‌كرده است. (Campbell, 1971, p337-343) سينانتروپوس Sahelanthropus در چين، مانند پيتكانتروپوس Pitcanthropus در جاوه، و هموارکتوس Homoerectus متعلق به نيم ميليون سال پيش،‌ مغزي كوچك‌تر از انسان جديد و پيشاني كمابيش هموار و آرواره‌هاي برجسته و قامت مستقيم داشته است.  (Campbell, 1971, p347)  اين موجود از آتش و ابزارهاي ضمختي استفاده مي‌كرده است. جمجمه سوآنسكومب Swanscombe ، اگرچه شكسته بسته است و افتادگي دارد، از نظر شكل كاملاً پيشرفته است و متعلق به ۲۵۰۰۰۰ سال پيش است. (Campbell, 1971, p348-349)  ولي انسان نئاندرتالNeanderthalensis ، متعلق به پس از آغاز آخرین عصر يخبندان، هنوز پل ابروي برجسته و آرواره‌هاي بيرون زده و استخوان‌هاي پهني دارد. (Campbell, 1971, p350) بالاخره تعدادي از كشفيات متعلق به ۵۰۰۰۰ سال پيش نظير انسان كرو-‌مانيون Cro-Magnon است كه نقاشي مي‌كرده و آداب تدفين داشته و از نظر شكل و فرهنگ كاملاً هوموساپينس ‘Homo sapiens انسان دانا، انسان اندیشه‌ور) بوده است. (Campbell, 1971, p359-360)

 هندسه معرفتی ملاصدرا

اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، حرکت جوهری و اشتداد وجود چهار اصل تأسیسی فلسفه صدرا است. این چهار اصل، چارچوب و منظومه معرفتي خاصی برای ملاصدرا ساخته است که او به عالم و آدم از میانه آن می‌نگرد. پنجره ذهن صدرا منطق و معرفت منحصر به فردی براي او فراهم كرده است که به ويژه در مورد موضوع مورد نظر ما یعنی حرکت تكاملي، بسیار تعیین کننده است. از این چهار اصل، سه اصل نخست، مقدمه تاسیس اصل چهارم است. نظر به اینکه آن سه اصل به کرات در نوشته‌های فلسفی مورد بحث قرار گرفته است، در اینجا فقط به اصل چهارم پرداخته می‌شود.

اشتداد وجود

حرکت بدون جهت معنا ندارد و باید رو به جایی و هدفی باشد. بیرون از وجود هم چیزی نیست تا کاروان وجود به سوی آن  برود، لذا جهان مادی ناگزیر مقصدش تغییر از جماد به نبات و از نبات به حيوان و از حیوان به انسان و از انسان به عقل مجرد خواهد بود. این تغییر به دو صورت تصور می‌شود: یکی اینکه صورت قبل نابود شود و صورت جدید به وجود آید و بین آن دو صورت نوعی گسست تصور گردد. دوم این‌که صورت جدید روی صورت قبلی به وجود آید که در این صورت گسستی در کار نخواهد بود، بلکه وجود مادی بر شدت وجودش افزدوه می‌شود. از بین فلاسفه تنها «اخوان الصفاء» و امثال ابن‌مسکویه (متوفی ۴۲۱ ه.ق.) گسست بین موجودات را نمی‌پذیرفتند و بدون اینکه حرکت جوهری را قبول کرده باشند، به این اتصال تکاملی تصریح می‌کردند: «آخر هر نوع به اول نوع بعد چون امری واحد متصل است.» (۱، ص۱۴۳)

ملاصدرا تحت تأثیر فرهنگ مسلط فلسفی از قوس نزول و صعود به «دائره وجود» تعبير مي‌كند. (۱۳، ج۵، ص۵۹۱) او معتقد است که در سیر صعود همه موجودات عالم بر حسب فطرت متوجه غايت حق و خير اقصي هستند. (۱۱، ج۲، ص۳۰۶) او برای همه اشياء چه عقول، چه نفوس و چه عناصر مقصودي جز تشبّه به مبدأ اعلي قائل نیست. اين شوق و عشق طبيعي به طاعت از علت اولي، دين فطري و مذهب جبلي موجودات در حركت به سمت حق است. (۱۱، ج۲، ص۳۰۰)

تفاوت ملاصدرا با دیگران این است که او معتقد است عالم طبیعت یک امر واحد مستمر است که از خودِ فروتر به خودِ برتر می‌رسد مانند بالغ شدن کودک و به نو‌جوانی و کمال رسیدن. مبدأ، مقصد و متحرک یکی است. از خود آغاز می‌کند، در خود حرکت می‌کند و باز به خود می‌رسد. تفاوت حرکت استکمالی با کون و فساد این است که استکمال لبس بعد از لبس است و کون و فساد خلع بعد از لبس.

ملاصدرا حركت جوهري را به اصالت وجود، وحدت وجود و كثرت وجود پيوند زده است و مي‌گويد: هر شيئي وجود خاصي دارد كه همان اصيل است و خود به خود متعين و متشخص است. همين وجود در عين وحدت خود داراي مقامات و درجاتي است. برحسب هر درجه و مقامي داراي صفات و ماهيات كلي است. (۱۲، ج۳، ص۱۰۸) او وجود طبیعت را امر واحد و در عين حال مستمر و متجددي مي‌داند که تدریجاً از قوه به سمت فعلیت در گذر است. همه ذات و وجود جوهر در حال تجدید شدن و همه طبیعت جاری در هر جسمی در حال تحول است و این جوهر اساس همه حرکت ها و تحولات در اعراض است. (۱۲، ج۳، ص۳۴-۳۵)

به نظر ملاصدرا «ثبات نوع تا زمانی که در حد اعتبار ذهن است، قابل قبول است، چون اصولاً جنس، نوع و فصل، امور ذهنی و انتزاعی هستند. این‌ها به نحو متعین در خارج موجود نیستند. «آنچه در خارج است تحول است. پدیدار شدن عالم و تمام آنچه در آن است از آسمان و زمین همه تدریجی الوجود با وجودهای متبدل و متغیر هستند و در هر لحظه‌ای در حال خلقتی نو هستند.» (۱۶، ص۱۱۱-۱۱۵) «آنچه ملاصدرا از آن دفاع می‌کند همین است که موجود به طور دائم فزایندگی می‌یابد و خود جوهریش افزایش می‌یابد. هویت همواره باقی است و در هویت موجود نیز هویت‌های پیشین وجود دارد. به‌عبارتی‌دیگر هویت پیشین افزایش می‌یابد.» (۱۲، ج۳، ص۹۶)

بر این اساس می‌توان فلسفه را به دو نوع فلسفه بودن و فلسفه شدن تقسیم کرد. فلسفه ابن‌سينا، فارابي و دیگران از نوع فلسفه بودن و فلسفه ملاصدرا فلسفه شدن است. فلسفه پویشی ملاصدرا براي موجودات خارجی تقدم و تأخر وجودی قائل است، به اين معنا که هر يك از عناصر، نبات، حيوان و انسان بر ديگري تقدم رتبي دارند: «مزاج انسانی حاصل نمی‌گردد مگر بعد از مزاج حیوانی و مزاج حیوانی حاصل نمی‌گردد مگر بعد از مزاج نباتی و همینطور مزاج نباتی حاصل نمی‌گردد مگر بعد از حصول طبیعت جسمیه و هیولای حامل صورت جسمیه» (۱۵، ص۲۷۹) به تعبیر امام خمینی کسی که نطفه را می‌بیند و از صور و مراحلی که بین آن نطفه و صورت انسانی قرار دارد، غفلت می‌کند و به یکباره به جمال انسانی نگاه می‌کند، باور نخواهد کرد که این آن باشد، ولی اگر انسان آخرین درجه مرحله قبل را تا آخرین درجه تحول آن تحت نظر داشته باشد، هرگز نخواهد گفت که این آن نیست. (۴، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹) در فلسفه بودن کل هر مجموعه گیاه، حیوان و انسان یک نوع محسوب می‌شود، ولی در فلسفه پویشی ملاصدرا «هر فردی مستقلاً حدی از وجود و نوع مستقلی است.» (۴، ج۱، ص. ۲۱۲)

ملاصدرا براي اتصال اين سير، حلقه‌هاي مفقوده را نیز که واسطه تبديل اين مراحل به مرحله ديگر است، يافته، معرفي مي‌كند: طبيعت به وسيله حركت، قابل اشتداد و تضعّف است. اگر اشتداد و تضعّف نباشد مابين مراتب مختلف اشتداد و تضعّف هم مرتبه‌اي وجود نخواهد داشت. مشترك مابين مراتبي باشد كه آخرين مرتبه اشتداد براي بعضي و اولين مرتبه تضعف براي بعض ديگر باشد. مثلاً بخار قدر مشترك ما بين هوا و آب است… پس هنگامي كه ماده آب به صورت هوا تبدیل مي‌شود، در لطافت به درجه‌اي مي‌رسد كه آخرين درجات و مراتب آب و اولين درجات و مراتب هواست. ملاصدرا مانند اين واسطه كه مابين عناصر اربعه قائل است مابين مركبات نيز چنين حلقه‌هايي را در شواهد تجربی خود يافته است. او مرجان را قدر مشترك و حد متوسط ما بين جماد و نبات و وقواق را واسطه بين نبات و حيوان و ميمون را قدر مشترك و واسطه مابين حيوان و انسان دانسته است. (۱۵، ص۱۱۱) ظاهراً وقواق درختي در جزیره‌ای نزدیک چین بوده است از تیره نخل که میوه‌هایی به شکل انسان داشته است. (۱۷، ص۳۱۷۲) تمام تلاش زیست‌شناسان جدید از قرن هفدهم به این سو همین بوده است که آنچه را ملاصدرا درصدد اثبات آن بود، آشکار کنند، گویی کار او را آنها دنبال می‌کردند. قابل توجه است که ابن‌مسکویه (متوفی ۴۲۱) در این کار از ملاصدرا (متوفی۱۰۵۰) بیش از ۶۰۰ سال حق تقدم دارد و ملاصدرا، چنانکه در گذشته معمول بوده است، بدون اینکه از او نامی بیاورد از نظريات او در کتاب تهذیب الاخلاق استفاده زیادی برده و شواهد تجربی را از او نقل کرده است. در اینجا لازم است برای وضوح بیشتر دیدگاه ملاصدرا در خصوص تکامل، موضوع را جزئی‌تر دنبال کنیم.

تکامل موجودات عنصری

ملاصدرا مسیر تكامل موجودات عنصری را متناسب با اطلاعات عصر خود این‌گونه توضيح داده است که اگر به تکامل و ترقی توجه شود و به موجودات عنصری از پایین‌ترین منازل تا حق تعالی نظر کنیم به این نتیجه می‌رسیم که هيولي كه در پائين‌ترين مراتب وجود است، در نهايت خست، نقص، قوه و استعداد صرف است و با پذيرش صورت جسميه كامل‌تر مي‌شود. پس هیولا، صور نوعيه عناصر جسمی بسيط را كه آب، باد، آتش و هوا باشد، به خود می‌گیرد. ملاصدرا در اینجا تفاوت نظر خود را با دیگران این‌گونه بیان می‌کند که به نظر ما آب، باد، آتش و هوا تقدم و تأخر دارند و در یک سطح نیستند. به نظر او تشخیص این‌که کدام‌یک از این‌ها ضعیف‌تر است، کار دشواری است. ملاصدرا تصور می‌کند که این عناصر چهارگانه بسیط و زوال‌پذير هستند و تركيب آنها جسم را پديد مي‌آورد. جسم مرتبه بالاتری دارد؛ پایدارتر است و حد وسط و واسطه برای وجود اجسام کثیر دیگر است. هرچه این عناصر شدت وجودی بیشتری داشته باشند و آثار بیشتری قبول کنند، مرتبه بالاتری دارند. بر اساس همین ملاک رتبه اجسامی مثل گچ، نوره و نوشادور پایین ولی رتبه  برخی بالاتر است تا برسد به مرجان و شبیه به آن. به نظر صدرا رتبه بین هر یک از آنها، انواع و اصناف غیرقابل شمارشی وجود دارند که در آثار و منشأ افعال شدن با یکدیگر تفاوت بسیار دارند. (۱۳، ج۵، ص۵۸۳-۵۸۴)

تکامل در طبقات گیاه

ملاصدرا معتقد است ماده عنصری آنقدر تکامل پیدا می‌کند و از شدت اثر وجودی به جایی می‌رسد که صورت نباتی به خود می‌گیرد. آثار وجودی گیاهان تغذیه، نمو و ذبول است. نبات فقط حافظ جمادیت خود نیست، بلکه مطابق طبیعت خاص خود موادی را جذب می‌کند و به آن صورتي چون صورت خود مي‌پوشاند و خود را تكامل مي‌بخشد. تفاوت در کم، کیف، کثرت، شدت، تدریج و اتصال در گیاهان هست. برخي از آن‌ها مرتبه‌ای نزديك به جماد دارند و در حفظ نوع نيازمند بذر نيستند و در پيدايش آنها ترکیب آب، خاك، نور آفتاب و وزش باد كافي است. گياهان متكامل‌تر برای تکثیر نیاز به بذر و دانه دارند و برخي به مرحله سوم تکامل می‌رسند و به افق حیوانات نزدیک‌تر می‌شوند. آن‌ها گياهان دارای شرافت (مثل زيتون، مو و بادام هندي) هستند. اين گیاهان به لحاظ نر و ماده از يكديگر متمايز نيستند. بالاخره سیر تکامل به افق حیوان نزدیک ‌شود، به طوری که اگر کمی دیگر تکامل کند، از مرحله گیاهی خارج شده، حیوان می‌شود. این گیاهان نر و ماده دارند. به همین جهت به حیوانات نزدیک هستند مثل نخل خرما که با ده خصوصیت به حيوانات شباهت بسيار نزديك دارد و تنها قدرت جدا شدن از زمين و در جستجوي غذا رفتن را ندارد. (۱۳، ج۵، ص۵۸۵- ۵۸۶) ملاصدرا در کتاب شواهد به جای نخل از گیاه «وقواق» به عنوان حد وسط بین گیاه و انسان یاد می‌کند که چنانکه گفته شد، آن هم از تیره نخل و میوه آن شبیه انسان است.

همه آنچه را که ملاصدرا در خصوص تکامل گیاه‌ها نقل کرده است، قبلاً ابن‌مسکویه ذکر کرده است و جز چند مثال بین آنها تفاوتی وجود ندارد. ابن‌مسکویه حد واسط گیاهان و حیوانات را گیاهان (کریمه مثل درخت زیتون، انار، گلابی، سیب، انجیر، مو) دانسته و نخل را در مرتبه اعلا و با نزدیکی بیشتری به حیوان شبیه دانسته است و سپس چندین مشابهت‌ بین نخل و حیوان را متذکر شده است. (۱، ص۱۳۴-۱۳۵)

تکامل در طبقات حیوان

ملاصدرا در چگونگی شکل‌گیری و تکامل حیوانات می‌نویسد: گیاهان صور كماليه را يكي بعد از ديگري مي‌پذيرند و تدريجاً كامل مي‌شوند. به نظر او در حیوانات قوه شعور، علم به لذات و علم به درد به وجود مي‌آيد. آنها از رسيدن به منافع لذت مي‌برند و از نرسيدن به آنها متألم مي‌شوند. از الهام خداوند برخوردار هستند، تا به مصالح و مضار خود هدایت شوند، لذا به مصالح رو مي‌آورند و از مضار اجتناب مي‌كنند.

به نظر ملاصدرا حيوانات نيز مراتب وجودی دارند. برخي از این مراتب به نبات و برخي به انسان نزديكند. حیواناتی كه تزویج ندارند مثل كرم‌ها، مگس‌ها و حشرات، موجودات ضعيف‌الوجودند. سپس فضايل در آنها فزوني يافته، در آنها غضب حاصل مي‌شود. اگر قواي غضبي آن‌ها قوی‌تر باشد، سلاح آن‌ها قوي‌تر است و اگر ضعيف‌تر باشد، سلاح آنها ضعيف‌تر است و از قوة فرار و یا از قدرت حيله‌گری برخوردارند، تا از خطر نجات یابند. برخي از حيواناتی که كامل‌تر و به انسان نزديك‌ترند، قدرت ازدواج دارند، طالب نسل‌ند، به حفظ، تغذيه و تربيت نسل خود همت مي‌گمارند و خانه‌سازي مي‌كنند. اين كمالات در وجود آنان افزوده مي‌شود، تا به افق وجودی انسان نزديك‌تر شوند. در اين حالت قدرت تعلّم و تأدب پيدا مي‌كنند، تا همچون اسب آموزش ديده يا سگ دست آموز و عقاب تربيت شده، بتوان آنان را تربیت نمود. بالاتر از همة حیوانات ميمون است که به انسان بسيار نزديك است و بهره هوشي او چنان زیاد است كه با نگاه کردن به رفتار انسان آن را تقليد مي‌كند و نیازی به آموزش ندارد. حيوانات هنگامی که از اين مرحله هم بگذرند، به انسان تبديل مي‌شوند. (۱۳، ج۵، ص. ۵۸۷- ۵۸۹)

ملاصدرا نزدیک‌ترین حیوانات به گیاهان را حیواناتی می داند که تنها یک حس و آن هم حس لامسه دارند؛ مثل، اسفنج‌ها و صدف‌ها که با انقباض و انبساط ارادی که در آنها مشاهده می‌شود متوجه چنین قوه‌ای در آنها می‌شویم این چیزی است که در گیاهان هم به نحوی دیده می شود که در برابر موانع رشد یا کاهش نور از خود عکس العمل نشان می‌دهند و مسیر خود را تغییر می‌دهند.( ۱۴، ج۸، اواخر فصل ۲، ص۱۹۱)

پیدایش و کمال نفس انسانی

یکی نتایج مهم حرکت جوهری ملاصدرا به وجود آمدن نفس از جسم در اثر حرکت جوهری است. (۱۴، ج ۸، ص۳۸۶) به این معنا که جوهر جسمانی زمانی که به اندازه کافی تکامل یابد و به آن مزاج مناسب و معتدل حیوانی برسد و سپس به مرتبه نهائي حیوان تکامل یابد، اگر کمی اشتداد وجودی یابد از حیوانیت خارج شده، قابليت تعقل، تميز و نطق پیدا کرده و اعضاء بدن و صورت مناسب انسانی پیدا خواهد کرد و قوایي پيدا مي‌كند كه با آن مي‌تواند درجات كمال را طي كند. پس از دریافت نفس انسانی، انسان‌ها مراتب و درجاتي دارند. برخي به حيوان و برخي به فرشتگان نزديك‌اند. (۱۳، ج۵، ص۵۹۵)

تقریر امام خمینی از نگرش ملاصدرا این است که این جنین همان جسم است که در سابق بوده و حرکت کرده است تا مغز که معتدل‌ترین جسم از اجسام است، در جنین ایجاد می‌شود. مغز چنان در حد اعتدال و لطافت است که عرشِ اجسامِ طبیعت و آخرین جسم معتدلِ طبیعت است و همین آخرین مرتبه جسم است که در جوهر خود حرکت کرده و به اول درجه احساس که لمس است متبدل می‌گردد… همین قوه لمسی حرکت کرده، قوت پیدا می‌کند، تا به تدریج احساسات دیگر پدیدار شود. (۴، ج۳، ص۷۳) از نظر ایشان در تطبیق این بحث صدرا با واقعیت‌های علمی به دو نوع روش می‌توان اقدام کرد: یکی روش قدیم بر مبنای طبیعیات بطلمیوسی و دیگر روش جدید بر مبنای طبیعیات علوم جدید. (۴، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۷؛ ۱۱۵)

بنابراین از نظر ملاصدرا نفس انسان قبل از تعلق به بدن، نه چنانکه افلاطون گفته است،؛ در عالم مثال و مجرد از ماده بوده است و نه آنگونه که ارسطو، ابن‌سینا و سهروردی می‌گفتند، امر مجردی بوده است که با فراهم آمدن مزاج مناسب، به وجود آمده و به بدن تعلق گرفته است، از نظر ملاصدرا جوهر نفس و ذات آن از ابتدای تعلق به بدن تا آخرین لحظه آن در بدن، یک حقیقت متحول است. نفس در ابتدا هیچ نیست چنانکه قرآن کریم فرموده است: آیا بر انسان دوره‌ای نگذشت که هیچ نبود. سپس نفس در مسیر استکمال خود چنان سیر می‌کند که عقل فعال می‌گردد. (۱۴، ج۸، ص۳۸۲)

ملاصدرا می‌گوید: شناخت انسان چنان پیچیده است که احتیاج به قریحه لطیف و نور بصیرت دارد تا فهم شود که انسان در هر لحظه باقی است و در عین حال هر لحظه نو می‌شود. اگر بگویید امر واحدی است، درست گفته‌اید؛ اگر بگویید امر متعددی است، درست گفته‌اید؛ اگر بگویید از ابتدای خلقت تا انتهای وجودش یک چیز است، درست گفته‌اید و اگر بگویید هر لحظه در حال نو شدن و تبدیل به چیز دیگری است، درست گفته‌اید. بله انسان در هر آني در حال تحول است. (۱۲، ج۳، ص۹۷)

ملاصدرا مراحل رشد انسان را نیز درجه‌بندی کرده است: درجه نفس انسانی تا زمانی که جنین است و در رحم مادر قرار دارد، درجه نفس نباتی است چرا که درجه طبیعت جمادی را طی نموده است. جنین، نبات بالفعل و حیوان بالقوه است، زیرا در این موقع حس و حرکت ارادی ندارد، ولی به واسطه داشتن قوه و استعدادِ نیل به درجه حیوانیت، از سایر نباتات ممتاز و بالاتر است. چون طفل از شکم مادر بیرون ‌آید، تا قبل از رسیدن به سن بلوغ انسانی در حد درجه نفوس حیوانی است. سپس نفس حیوانی او مبدل به نفس ناطقه می‌گردد؛ یعنی، نفس به وسیله فکر و تأمل در مسائل، قادر بر ادراک کلیات می‌شود. پس اگر در وی این استعداد ارتقاء یابد به درجه نفس قدسی و عقل بالفعل خواهد رسید. در سن چهل سالگی است که نفس انسان بدان درجه و مقام نایل می‌گردد. این زمان طلیعه و اوان رشد و بلوغ عقلی و زمینه رسیدن به قدرت معنوی است. (۱۵، ص۱۷۸) چنانکه ملاحظه می‌شود از نظر ملاصدرا تکامل و اشتداد وجود انسان تنها منحصر به تکامل عقل نیست، بلکه انسان استعداد نوعي بلوغ مهم‌تری دارد که بلوغ معنوی است.

با این توضیحات روشن می‌شود که صدرا به سه نوع رابطه بین بدن و نفس معتقد است: در مرحله حدوث، نفس کاملاً وابسته به بدن است و انسان در این مرحله که قوای جسمانیش رشد می‌کند، حیوان بالفعل و انسان بالقوه است. از زمان حدوث نفس تا چهل سالگی که به مرور قوه عقل نظری به فعلیت می‌رسد، این مرحله ادامه دارد، تا بالاخره فرد به بلوغ صوری نایل می‌شود. از این زمان به بعد بدن ضعیف و نفس قوی خواهد شد. مرحله سوم، بلوغ معنوی است؛ یعنی، وقتی که عقل نظری به فعلیت می‌رسد و به عقل مجرد تبدیل می‌گردد. پس انسان بدون اینکه خود متوجه باشد، دائماً در حال شدن است و این چیزی است که فیلسوفان بزرگی چون ابن سینا از آن غافل بوده‌اند. (۱۵، ص۲۲۹-۲۳۰)

ملاصدرا در پاسخ به این پرسش که چه علل و عواملی باعث به وجود آمدن تغییرات در حیوان و حصول نفس انسانی می‌شود، به دلیل عدم وجود اطلاعات علمي در آن زمان، در اين مورد جز چند اشاره ندارد. سابقه پاسخ جدی به این پرسش به مطالعات زیست‌شناسان از قرن هفدهم به بعد باز‌می‌گردد. آیا چنانکه لامارک می‌گوید عوامل محیطی و تأثیرات جغرافیایی کاروبار موجود زنده را دگرگون کرده، در او صفاتي ايجاد مي‌كند كه آن صفات موروثي می‌شود. (Villee, and Dethier, 1979, p265) برخی از کلمات ملاصدرا به همین عامل اشاره دارد که محل زیست، در انسان شدنِ انسان موثر بوده است. چنانکه می‌نویسد: پايين‌ترين مرتبه وجودي انسان كه در انتهاي شمال و يا انتهای جنوب آبادی‌های زمين زندگي مي‌كنند، قدرت فهم نظری و پذیرش فضایل اخلاقی کمتری دارند. اين مراتب ازدياد يافته به جايي مي‌رسد كه انسان‌ از بهره هوشي بالايي برخوردار مي‌شود. آنان که در اواسط کره زمین زندگی می‌کنند، قدرت فهم نظری و پذیرش فضایل اخلاقی بیشتری دارند. (۱۳، ج۵، ص۵۹۵) داروین برای نزدیک کردن اذهان به انتخاب طبیعی به نقش انتخاب‌های انسانی در تغییر گونه‌های مختلف پرورش گل و گیاه و حیوانات اهلی اشاره کرده است. به نظر او همان كاري را كه طبيعت مي‌كند، پرورشگر، در ميان جانداران اهلي انجام مي‌دهد (يعني حذف و اصلاح از راه تنوّع و گزينش طبيعي.) ملاصدرا هم تربیت اسب و سگ توسط انسان را برای نزدیک شدن آنان به افق وجودی انسان موثر می‌داند. (۱۳، ج۵، ص۵۸۷- ۵۸۹)

چالش‌های مقابل نظریه تکامل ملاصدرا

چالش‌هایی که ممکن است نظریه تکامل ملاصدرا به وجود آورد، در پنج حوزه قابل دسته‌بندی است: خدا، انسان، علم، فلسفه و قرآن.

۱- حکمت خدا: بیان ملاصدرا در مورد آفرینش انسان ممکن است این برداشت را به وجود آورد که چون ملاصدرا خلقت انسان را ناشی از حرکت جوهری دانسته است، نقش خدا در خلقت انسان را کمرنگ کرده است. سنت‌گرايان در نقد نظريه تكامل مي‌گويند: «طبق این نظریه دست خالق مطلق در پيدايش انواع گوناگون و تحول تاريخي جهان در كار نبوده است… اين تطور و تكامل هيچ قصد و غايتي ندارد، بلكه صرفاً از رهگذر تنازع عمل مي‌كند. اين نظريه نقش و سهمي بسيار مهم در انهدام معنا و مفهوم تقدس خلقت خداوند ايفا مي‌كند.» (۱۹، ص۲۷۰)

در پاسخ می‌توان گفت: قانونمندی خلقت تعارضی با علت‌العلل بودن خداوند و یا وابستگی وجودی همة موجودات به خدا ندارد. بعلاوه این طرح می‌تواند بیان تازه‌ای از چگونگی عمل حکیمانه خداوند در هدفدار ساختن خلقت ارائه کند، چرا كه این طرح در واقع توضیحی برای مشیت خداوند است و نشان می‌دهد که خداوند جهان را بی‌هدف، بیهوده و بی‌سرانجام خلق نکرده است.  به نظر شهيد مطهري: اصل تكامل بيش از پيش دخالت قوه‌اي مدبر، هادي و راهنما را در وجود موجودات زنده نشان مي‌دهد و ارائه دهنده اصل غایتمندی است. (۱۸، ص۷۳)

۲- کرامت انسان: نظر ملاصدرا در مورد چگونگی خلقت انسان ممکن است این برداشت را به دنبال داشته باشد که در این طرح کرامت و ارزش ذاتی انسان و خلیفه اللهی او مورد تردید جدی قرار گرفته است، چون موجودی که تکامل یافته حیوانات باشد، نمی‌تواند ارزشی داشته باشد. ملاصدرا که بر همانندی‌های انسان با حیوانات از جمله میمون تاکید کرده است، چگونه قادر خواهد بود چون فلاسفه گذشته حداقلی از حرمت انسان را حفظ کند. فلاسفه گذشته لااقل نفس انسان را امری الهی و قدیم معرفی می‌کردند. فاصله بین بدن و نفس را محفوظ می‌داشتند، ولی ملاصدرا همه این مرزها را برداشته و بین آنها نه انضمام بلکه اتحاد ایجاد کرده است.

در پاسخ می‌توان گفت: طرح صدرا منافاتی با کرامت و ارزش ذاتی انسان ندارد، چنانکه قرآن کریم هم انسان را از خاک، گل بدبو یا نطفه دانسته و از او به تعبیر « هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا » (سوره انسان، آيه ۱) یعنی، آیا بر انسان زمانی نگذشت که هیچ چیز قابل ذکری نبود. قرآن در عین حال کرامت و خلافت او را نیز گوشزد می‌کند. ملاصدرا نيز علاوه بر سخن فوق بر سیر عقلانی، معنوی و تجردی نفس پای می‌فشارد و بر کرامت آن تأکید بسیار دارد.

۳- تفکیک علم از فلسفه و اخلاق: ممکن است گفته شود که اولاً، بیان ملاصدرا بر مبنای فلسفی او یعنی «حرکت جوهری» درست است، ولی او نباید وارد بحث از چگونگی ساختمان طبیعی موجودات ‌شود و در کار علوم تجربی دخالت ‌کند. ثانیاً، دامنه مباحث ملاصدرا به خلقت محدود نمی‌شود و ممکن است عده‌اي از آن بحث طبیعی سوء استفاده كنند و مسئله تکامل را به مسائل دیگر علوم اجتماعي، اخلاقی، سیاسی و اقتصادی توسعه دهند و منزلت سنتی انسان را در این عرصه‌ها زیر سؤال ببرند، حال آنکه از حرکت جوهری نبايد نتايج ارزشی گرفت و کمال را با ترقی یکی پنداشت.

در پاسخ می‌توان گفت: اولاً ملاصدرا زمانی وارد حیطه علم تجربی شده بود که هنوز علوم مختلف تخصصی نشده بود و عالمان آن از یکدیگر متمايز نبودند. ثانیاً ارزش‌‌داوری‌ها با کمال نهایی و عقلی انسان‌ها سنجیده می‌شود و ارزش‌های اخلاقی مباني خاص خود را دارند و تعمیم‌های غیرعلمی قرن نوزدهم، امروزه در میان اهل علم طرفداران زیادی ندارد.

۴- مبانی فلسفی: در نقد نظریه ملاصدرا می‌توان گفت: اولاً، تكامل موجودات يك قاعده فلسفي يقيني نيست. (۱۰، ص۵۰) تكامل انواع در نهايت حدس غیریقینی است و فرضیه‌ای است که ممکن است روزی فرضیة دیگری جای آن را بگیرد. (۸، ج۱۶، ص۲۷۳) ثانیاً آنچه دانشمندان تاكنون يافته‌اند، دگرگوني در يك نوع است كه همواره از صفتي به صفتي ديگر منتقل مي‌شود، ولي از يك نوع به نوع ديگر منتقل نمي‌گردد. (۸،‌ ج۱۶، ص. ۲۷۲) ثالثاً بر فرض که تکامل انواع در غیر انسان پذیرفته شود، «ما می‌توانیم نوع بشری را پدیده‌ای مستقل و غیر مربوط به سایر انواع موجودات فرض کنیم و تحول و تطور را در حالات او بدانیم نه در ذات او، چون ما تاکنون ندیده‌ایم هیچ میمونی انسان شده باشد، بلکه تنها تحولی که مشاهده شده است، در خواص، لوازم و عوارض انسان‌ها است.» (۷،  ج۴، ص۱۴۴)

در پاسخ می توان گفت: اولاً هيچ يك از علماي تجربي ادعا نكرده است كه قاعده تكامل انواع، قاعده عمومي فلسفي است و هیچ اندیشمند تجربی نظریه خود را یقینی و کامل نمی‌داند. ثانیاً اگر نظریه تکامل از نظر علمی قطعی و یقینی نیست از نظر فلسفی، بنابر مبنای ملاصدرا قطعی و یقینی است. طبق نظریه حرکت جوهری در هیچ موجود طبیعی نوع ثابت نیست, بلکه هر لحظه نوعی متفاوت و کامل‌تر نسبت به لحظه قبل وجود دارد. به تعبیر امام خمینی «هر فردی مستقلاً حدی از وجود دارد و نوع مستقلی است. زید نوعی و عمرو نوع دیگری است» (۴، ج۱، ص۲۱۲) بنابراین در صورتی که تکامل را در طبیعت به عنوان یک قانون فلسفی بپذیریم و ثباتی برای انواع قائل نباشیم، اين قانون كلي قابل استثناء نیست، چنانکه صدرا می گوید: هر آنچه بتوان به آن وجود طبیعی اطلاق کرد حرکتش اشتدادی است و وجود حرکت از شدت به ضعف معنا ندارد و نمی‌توان تصور کرد که از انسان، حیوان و یا از حیوان، گیاه ایجاد شود. (۹، ص۲۱۲)

۵- ظاهر قرآن: یکی از چالش‌های جدی نظریه تکاملی ملاصدرا، تعارض آن با ظواهر قرآن کریم است. خداوند در قرآن کریم فرموده است که من با دستان خودم انسان را خلق کردم. او را از خاک آفریدم و از روح خود در آن دمیدم. خلقت آدم، سجده فرشتگان بر او، سکونت در بهشت و هبوط آدم همه و همه ظواهري از قرآن کریم است که با هیچ‌یک از گفته‌های ملاصدرا سازگار نیست. علامه طباطبایی تصريح می‌کند كه از ظاهر آیات قرآن چنين برمي‌آيد كه آدم و حوا هیچ اتصالی به مخلوقات قبل از خود و مثل خود نداشته، بلکه بدون سابقه حادث شده‌اند. (۷، ج۴، ص۱۴۴) ايشان اين سخن را تكرار مي‌كند كه نسل حاضر بشر منتهي به آدم و همسرش مي‌شود و آدم و همسرش از پدر و مادري متولد نشده، بلكه از زمين تكوّن يافته‌اند. (۸، ج۱۶، ص۲۷۲)

در پاسخ می‌توان گفت: همان‌گونه که خلقت با دو دست خدا، برای خدا دست را ثابت نمی‌کند و دمیدن روح هم، دهان را برای خدا ثابت نمی‌کند، طین و تراب هم، خلقت مستقیم و بدون واسطه از خاک را اثبات نمی‌کند. اینکه خداوند بعد از بیان سیر طبیعی و تحولات جسمانی جنین فرمود: سپس آفرينشى ديگر پديد آورديم. آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است. (سوره مومنون، آیه۱۴) گویای تفاوت ماهوی بین موجود مرحله قبل، که فقط حس و خیال و وهم دارد، با مرحله بعد است که داری عقل است. این خلقت موجود عقلانی است که آفرین دارد. شاید به همین دلیل بوده است که مواضع  علامه طباطبایی در تفسير جلد ۱۶ تندي و قاطعيت جلد ۴ را ندارد. ايشان در ج۱۶ بسيار با مماشات برخورد كرده و اظهار مي‌كند: آيات قرآني در این‌كه آدم و حوا مستقيماً از خاك خلق شده باشند، صریح نیست و نصي هم در اين خصوص وجود ندارد، تا نشود آيات را تأویل کرد. بعلاوه عدم اعتقاد به خلقت دفعي انسان از ضروریات دین نیست. ايشان مي‌افزايند كه قرآن از چگونگی خلق شدن آدم از زمين بيانی  ندارد و روشن نيست که آيا عوامل طبیعی دخالت داشته است، یا علل خارق العاده باعث خلقت انسان بر روي زمين شده است. (۸، ج۱۶، ص۲۶۹-۲۷۰) علاوه بر این، مرحوم علامه در همین ج ۱۶ تفسیر المیزان به روایاتی اشاره دارد که بیان کننده اين مطلب است كه آدم‌ها یا آدم‌نماهایی قبل از آدم و حوا وجود داشته‌اند. (۶، ج۱، ص۱۱۹)

بنابراین هم زبان با شهيد مطهري می‌توان باور به تكامل را، با باور به قرآن قابل جمع دانست و ‌گفت: اگر از نظر علم قطعي باشد كه انسان اجداد حيواني داشته است، معلوم مي‌شود كه قرآن داستان آدم را به صورت سمبليك طرح كرده است و نخواسته از زبان علمي استفاده كند. (۱۸، ص۷۱)

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

از آنچه گذشت معلوم شد که اصول اندیشه‌ فلسفي ملاصدرا در خصوص حرکت جوهری نفس انسانی به‌گونه‌ای است که نه تنها با نظریه تکامل زیست‌شناسانه هماهنگ است، بلکه لازمه آن است. براي بيان هماهنگي و تناسب اندیشه تکامل ملاصدرا از نظر فلسفي با نظريه تکامل انواع به ویژه تکامل انسان، ابتدا به مباني اين بحث از نظر ملاصدرا پرداخته شد.

در گذشته غالباً تصور مي‌شد که اجزاء عالم طبیعت اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان از ابتدای خلقت به همین صورت از جانب خداوند متعال ایجاد شده است. دانشمندان معاصر بر اثر مشاهدات خود به نظریه ترانسفورميسم رسيده‌اند که بر اساس آن جهان طبیعت سراسر تغیير و تطوّر است، به‌طوری‌که همه جهان يا بخش‌هايي از آن دائماً دستخوش تحولات پايدار است و در طي روندِ تحول بر تعداد، تنوع و پيچيدگي اجزاء جهان افزوده مي‌شود.

مبانی فلاسفه‌ای چون افلاطون، ارسطو، ابن‌سینا و شیخ اشراق نمی‌تواند جوابگوي تبيين فلسفي این اندیشه باشد، چرا كه آنان براي انواع، تحصل و واقعيت قائل‌اند. نظريه تكامل نه تنها با هندسه فلسفی ملاصدرا قابل جمع است، بلکه کسی که هندسه فلسفی ملاصدرا را پذیرفته باشد، نمی‌تواند با تکامل موجودات و انسان مخالفت کند.

اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، حرکت جوهری و اشتداد وجود چهار اصل تأسیسی فلسفه صدراست. سه اصل اول توجيه اصل چهارم يعني حركت تكاملي موجودات طبيعي است. به نظر ملاصدرا آنچه عينيت و اصالت دارد، وجود است نه ماهيات. بنابراين آنچه در خارج تحقق دارد، وجود است. وجود امر واحد تشكيكي است و سراسر هستي را پر كرده است. موجوداتي كه ما در عالم طبيعت مي‌شناسيم مرتبه‌اي از وجودند و قوانين وجود بر آنها جاري است. بر اساس حركت جوهري ملاصدرا اين بخش از وجود (يعني طبیعت) عين سيلان است و حرکت، ذاتي آن است. به نظر ملاصدرا اين وجود سيال، سيال بودنش اشتدادي است. عالم طبیعت یک امر واحد مستمر است که از خودِ فروتر به خودِ برتر می‌رسد مانند بالغ شدن کودک و به نو‌جوانی و کمال رسیدن. در اثر حركت اشتدادي عناصر، گياهان پديدار مي‌شوند و در اثر تكامل حيوان، انسان پديدار مي‌شود. انواع يا مراحل مختلف طبيعت، بلوغ‌هاي متعدد يك وجود است و همانگونه كه كل طبيعت بلوغ‌هاي مختلف دارد، ملاصدرا براي انسان هم سه نوع بلوغ جسماني، عقلي و معنوي قائل است.

در نهايت نشان داده شد که انديشمندان تجربي در تبيين چگونگي اين تكامل فلسفي گام برداشته و نظریه فلسفي ملاصدرا را تبیین كرده‌اند. همچنین مشخص شد كه نقد منتقدين تكامل بي‌مورد است و اين انديشه نه تنها با آموزه‌هاي ديني تعارضي ندارد، بلكه مبين چگونگي عظمت، حكمت و مشيت خداوندي است.

فهرست منابع

قرآن کریم

(۱) ابن‌مسکویه، احمد بن محمد بن یعقوب، (۱۳۳۸). الفوز الاصغر، قم، انتشارات آیت اشراق.

(۲) ابن‌مسكويه،‌ بی‌تا،  تهذيب الاخلاق و تطهیر الاعراق،‌ انتشارات بیدار

(۳) اخوان الصفا، ۱۹۹۵، رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، ج۲، بیروت- باریس، منشورات العویدات.

(۴) اردبیلی، عبدالغنی (۱۳۹۰). تقریرات فلسفه امام خمینی، چ سوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

(۵) دانشنامه جهان اسلام (۱۳۸۳). ج، ۸، تهران، بنياد دائره المعارف اسلامي.

(۶) طباطبايي، محمدحسين (۱۳۹۳ه.ق).  الميزان فی تفسیر القرآن، ج۱، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات.

(۷) ——————- (۱۳۹۴ه.ق).  الميزان فی تفسیر القرآن، ج۴، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان.

(۸) —————– (۱۳۹۶ه.ق).  الميزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، طهران، دارالکتب الاسلامیه.

(۹) —————– (۱۳۶۲). النهایه الحکمه، قم: موسسه النشر الاسلامی.

(۱۰) —————– (۱۳۶۶).  اصول فلسفه و روش رأليسم، قم: دفتر انتشارات اسلامي.

 (۱۱) محمد بن ابراهیم، صدر الدین شیرازی، (۱۳۸۰). الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۲، تصحیح: مقصود محمدی، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

(۱۲) — (۱۳۸۳).  الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۳، تصحیح: مقصود محمدی، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

(۱۳) — (۱۳۸۱).  الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۵، تصحیح: رضا محمد زاده، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

(۱۴) —- (۱۳۸۳).  الحکمه المتعالیه فی الاسفار اربعه، ج ۸، تصحیح: علی اکبر رشاد، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

(۱۵) —- (۱۳۹۱).  الشواهد الربوبیه، تصحیح: سید مصطفی محقق داماد، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

(۱۶) ——- (۱۳۷۸). رساله فی الحدوث، تصحیح: حسین موسویان، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

(۱۷) مصاحب، غلامحسين، (۱۳۸۰). دائره المعارف فارسي، چ دوم، انتشارت اميركبير.

(۱۸) مطهری، مرتضی،‌ (۱۳۶۱). علل گرايش به ماديگري، دفتر انتشارات اسلامی.

(۱۹) نصر، حسین، (۱۳۷۴)، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، ج۲، انتشارات طرح نو.

Bowler, Peter J, EVOLTION, The History of Science and Religion in the Western Tradition: An Encyclopedia (Garland Reference Library of the Humanities. ۲۰۰۰, (Editor: Gary B. Ferngren), garland publishing, New york & London

Campbell, Bernard, G. 1971, Human evolution AN INTRODUTION TO MANS ADAPTATION, HEINEMANN EDUCATIONAL BOOKS LTD: LONDAN.

Darwin, Charles, 2004, The Origin of Species – ۶th Edition, Online Literature Library, file:///C|/Documents%20and%20Settings/Egyptian%20Raptor/Desktop/ebooks/literature/index-91.htm (1 of 3)2/6/2004 9:20:37 PM

Prothero,Donald R,  THE FOSSILS SAY YES, RELIGION AND SCIENCE, Critical Concepts in Religious Studies, ۲۰۱۱, Edited by Sara Fletcher Harding and Nancy Morvillo, Volume 3, Routledge LONDON AND NEW YORK

VILLEE, CLAUDE A, DETHIER, VINCENT G, 1979, BIOLOGICAL PRINCIPLES AND PROCESSES, W. B. SAUNDERS COMPANY LONDAN.

 

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط