تحليل هاي عاشورا

مقدمه ‌

امام حسین(ع): لیکون کلمة الله هی العلیا

تاكنون‌ تحليل‌هاي‌ متعددي‌ از حادثه‌ي‌ عظيم‌ كربلا و اهداف‌ قيام‌ سيدالشهدا (ع‌) صورت‌ گرفته‌ و از منظرهاي‌ مختلفی به‌ آن‌ نگريسته‌ شده‌ است‌. اصولا سه‌ نوع‌ تفسير از واقعه‌ كربلا در جهان ‌اسلام‌ و بین اهل سنت وجود داشته‌ است: در تفسیر اول افرادی چون‌ ابوبكر ابن‌ عربي(متوفی۵۴۳) و ابن تیمیّه(متوفی۷۲۸) [۱]‌ و به دنبال آن وهابیون متاثر از او، بر حاكميت ‌اموي‌ صحه‌ مي‌گذاشتند و جنایات یزید را اینگونه توجیه می کنند که يزيد شخص‌ صالحي‌ بود و عمل‌ ابي‌عبد الله(ع)‌ يك‌ حركت‌ شتابزده و شورش‌ گونه‌ و تحت‌ تأثير تحريكات‌ تندروان و اوباش‌ كوفه‌ انجام‌ گرفت. گروه‌ دوم همچون  ابن‌ خلدون(متوفی۸۰۸)‌، بر نگرش‌ امثال‌ ابن‌ عباس‌، عبد الله بن عمر و محمد بن‌ حنفيه ‌صحه‌ مي‌گذاشتند‌ و معتقد بودند که يزيد شخص‌ فاسدي‌ بود و قيام‌ عليه‌ او لازم‌ بود ولي‌ حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ در برآورد قدرتش‌ در مقابل‌ يزيد دچار اشتباه‌ محاسبه‌ شد. ارزیابی او از دشمن دقیق نبود. قدرت یزید بیش از حدی بود که ایشان محاسبه می کردند و قدرت نظامی امام در حدی نبود که بتواند بر دشمن پیروز شود، به همین جهت قيام او‌ نتيجه‌ بخش‌ نبود. اين‌ نگرش‌ عكس‌العمل‌ يزيد را نسبت‌ به‌ حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ غیر قابل‌ توجيه‌ مي‌داند و آن‌ را محكوم‌ مي‌كند. ديدگاه‌ سوم‌ متعلق‌ به‌ امثال‌ شافعي‌، حنبلي‌ و نوانديشان ‌معاصر اهل‌ سنت‌ است‌. اين‌ ديدگاه‌ در جبهه‌ موافق‌ با حركت‌ سيد الشهدا قرار دارد. هم‌ يزيد را شخص‌ فاسد و مستحق‌ سقوط مي‌داند و هم‌ عمل‌ سيد الشهدا را عملي‌ عاقلانه‌، مسئولانه‌ و نتيجه‌ بخش‌ مي‌خواند. «مازني‌» مي‌گويد: «هر قطره‌ از خون‌ او، هر حرف‌ از نام‌ او، و هر جلوه‌ از خاطره‌ او تبديل‌ به‌ ميني‌ شد كه‌ سرانجام‌ بنيان‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ را بركند و بر باد داد.» [۲] بر اساس‌ اين‌ ديدگاه ‌خاطره‌ي‌ شهادت‌ حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ بايد انگيزه‌ بر پایی مراسم‌ جشن‌ و سرور باشد نه‌ اشك‌ و عزاداري‌ و آه‌. همچنانكه‌ عيد بزرگ‌ مسلمين‌ عيد قربان‌ به ‌همان‌ اندازه‌ يادآور يك‌ موفقیت انسانی و فداكاري‌ است‌ و در آن‌ جشن‌ و سرور برگزار مي‌گردد. [۳]

اگر چه‌ ديدگاه‌ سوم‌ به‌ نگرش‌ شيعه‌ نزديك‌ تر است‌ ولي‌ بر آن‌ از جهاتی منطبق‌ نیست‌. سياست‌ و برنامه‌ريزي‌ شيعه‌ در بهره برداری از این نهضت به‌ دست‌ فرزندان‌ امام‌ حسین(ع‌) انجام ‌گرفت‌. با وجودی که این حادثه برگ زریّن اسلام و انسانیت است و افتخار بشریت و از این جهت جشن و سرور می طلبد، اما رويه‌ي‌ ائمه جشن‌ و سرور نبود بلكه‌ اشك‌ و عزا بود. چون‌ درشرايطي‌ كه‌ بني‌ اميه‌ به‌ مناسبت‌ پيروزي‌ خود و اعراب‌ به‌ مناسبت‌ سال‌ نوجشن‌ مي‌گرفتند، جشن‌ اهل‌ بيت‌ نمي‌توانست‌ منعكس‌ كننده‌ اعتراض‌ به ‌سفاكي‌ بني‌ اميه‌ باشد. جشن‌ یعنی هماهنگی‌ اقليت‌ با اكثريت،‌ نمي‌توانست اعتراض ‌اقليت‌ تحت‌ ستم‌ را نشانگر باشد. تراژدي‌ و كشتار فجيع‌ بني‌ اميه‌ در كربلا باشادي‌ تناسب‌ ندارد. حسين‌ بن‌ علي‌(ع‌) با شهادت‌ خود قصد داشت‌ تا روح ‌اعتراض‌ به‌ ستم‌ را جاودانه‌ كند. اين‌ هدف‌ از طريق‌ تحريك‌ عواطف‌ بهتر امكانپذير می نمود‌.

روايات‌ بسياري‌ از ائمه‌ اطهار(ع) نقل‌ شد كه‌ حاوي‌ اين‌ نكته‌ بود كه ‌مخلوقات‌ خداوند از آسمانها و زمين‌ و فرشتگان‌ و جن‌ حتي‌ حيوانات‌ بر حسين‌بن‌ علي‌(ع‌) گريه‌ و نوحه‌سرايي‌ كردند. [۴] هر كس‌ بر حسين‌ بن‌ علي‌(ع‌) بگريد و لو به‌ اندازه‌ بال‌ پشه‌اي‌، گناهانش‌ آمرزيده‌ خواهد شد و بهشت‌ بر او واجب‌ خواهد شد. اگر انسان‌ خود را به‌ گريه‌ وادارد يا شعري‌ بسرايد و یا آواز سوزناك‌ بخواند و ديگران‌ را بگرياند، بهشت‌ از آن‌ او خواهد بود. [۵]

تأكيد بر عزا و ماتم‌ و گريه‌ از سوي‌ ائمه‌(ع)‌ نوعي‌ مبارزه‌ منفي‌ براي ‌زنده‌ نگهداشتن‌ حركت‌ ظلم‌ ستيزانه‌ سيد الشهد(ع) و آماده‌ سازي‌ نهاد ناآرام‌ تشيع‌ برای هماهنگی با اهداف ابی عبد الله الحسین(ع) بود، ولي‌ در گذر زمان‌ گريستن‌ و عزا، در بين‌ شيعيان‌ نه‌ وسيله‌ ای برای آن هدف كه‌ به‌ تدريج‌ خود هدف‌ شد.

نوشته‌ شدن‌ كتابهايي‌ چون‌ مفتاح‌ البكا، طوفان‌ البكا، محيط البكا(اقيانوس‌گريه‌)، مثير الاحزان‌(برانگيزاننده‌ غمها)، لهوف‌(سوكهاي‌ سوزان‌)، محرق‌القلوب‌(سوزاننده‌ قلبها) و نفس‌ المهوم‌(نفس‌ غمبار) و… تأييدي‌ بر اين‌ نظر است‌. در اغلب‌ اين‌ كتاب‌ها صحنه‌هاي‌ پر شوري‌ «خلق»‌ مي‌شد تا دستمايه ‌گريستن‌ شود. تداخل‌ فرهنگ‌ تشيع‌ و تصوف‌ در برخي‌ از زمان‌ها باعث‌ مي‌شد که بيش‌ از هر چيز بر رفتار پارسايانه‌ و تسليم‌ جويانه‌ي‌ امام‌ تحت‌ عنوان‌ «مظلوم‌» تأكيد شود. اين‌ نگرش‌ علي‌رغم‌ خواست‌ ائمه‌(ع‌) از امام‌ و عزاداري‌ چهره‌اي ‌ساخت‌ كه‌ تعارضي‌ با نظامهاي‌ ظالمانه‌ صفويه‌ يا قاجار نداشته باشد‌ و حتی آنان‌ خود تعزيه‌ گردانان‌ اين‌ نوع‌ از عزاداري‌ باشند و بعضاً از آن‌ براي‌ تحكيم‌ قدرت‌ خود از آن بهره برداری سیاسی کنند.

با شروع‌ مبارزات‌ مردم‌ ايران‌ در جريان‌ نهضت‌ مشروطه‌ و سپس‌ در تداوم ‌آن‌ به‌ويژه‌ پس‌ از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تفسيرهاي‌ نويني‌ از حادثه‌ عاشورا صورت‌گرفت‌ كه‌ مورد تأييد حاكميت‌ استبداد نبود. در اين‌ دوران‌ نوعي‌ نوانديشي‌ براي‌ پيرايش‌ اين‌ واقعه‌ از خرافات‌ و تحريفها و در واقع‌ نوعي‌ تجديد نظر در برخي‌ ازتفسيرها قابل‌ مشاهده‌ است‌. اين‌ نوانديشي‌ را مي‌توان‌ حول‌ محور سه‌ موضوع‌دانست‌: اولا انگيزه‌ قيام‌ سيد الشهدا چه‌ بود؟ ثانياً آيا چنين‌ حركتي‌ در مقابل‌حاكميت‌ سياسي‌ وقت‌ معقول‌ يا مشروع‌ بود؟ ثالثاً آيا روشي‌ كه‌ براي‌ نيل‌ به‌ اين‌هدف‌ انتخاب‌ شد درست‌ و نتيجه‌ بخش‌ بود؟

آنان بر این نکته حساسيت‌ نشان‌ مي‌دادند كه‌ نبايد تفسير واقعه‌ عاشورا به‌ گونه‌اي‌ انجام‌ گیرد كه‌ حركت‌ امام(ع)‌ يك‌ جريان‌ خاص‌ و منحصر به‌ فرد با مقاصد و انگيزه‌هاي‌ از پيش‌ طراحي‌ شده‌ و شخصي‌ جلوه‌ كند. در غير اين‌ صورتي‌، اين‌ حركت‌ غير قابل‌ تكرار،   الگوگيري‌ و بازآفريني‌ خواهد شد. حال‌ آنكه‌ بر اساس‌ آموزه‌هاي‌ شيعي‌، امام‌ الگوي‌ پيروان‌، و مقتداي‌ آنان‌ است‌ و رفتار وي‌ قابل‌ آموزش‌ و پيروي‌ براي‌ همگان‌ است‌. بر اين‌ اساس‌، حركت‌ امام‌ يك‌ حركت‌ سياسي‌ – انقلابي‌ براي‌ براندازي‌ حكومت‌ نامشروع‌ موروثي‌ استبدادی و سلطنتي‌ است و مي‌توان آن‌ را الگو قرار داد. بر طبق‌ اين‌ تحليل‌ حركت‌ ابي‌ عبدالله(ع)‌ كاري‌ عقلايي‌، طبيعي‌ و اساساً سیاسی – انساني‌ است‌.

رسالت اصلی كه‌ اين‌ نوشته‌ بر عهده‌ گرفته اين‌ است‌ كه‌، نسل‌ جوان‌ را با عصاره‌ تفسيرهاي‌ مختلفي‌ كه‌ از جريان‌ عاشورا انجام ‌شده است‌ آشنا سازد تا او به‌ انديشه‌ واداشته‌ شود و سخنان‌ مختلف‌ را بشنود وخود بهترين‌ را انتخاب‌ كند. هدف‌ اين‌ نوشتار اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ صحت‌ و سقم‌ يا بررسي‌ و نقد اين ‌ديدگاه‌ها بپردازد چرا كه‌ پيش‌ فرض‌هاي‌ فكري‌، اعتقادي‌، علايق‌ عاطفي‌ و انتظارات‌ هر فرد از یک‌ حادثه،‌ نقش‌ اساسي‌ را در تبيين‌ و تفسير آن‌ ایفا می کند و نقد هر دیدگاه در مرحله‌ اول‌ مستلزم‌ بررسي‌ و ارزيابي ‌پيش‌فرض‌ها و علايق‌ و انتظاراتي‌ است‌ كه‌ پشتوانه‌ هر يك‌ از اين‌ نظريه‌هاست‌. ما تنها در هر تحلیل سعی در برجسته کردن پیش فرضهای آن تفسیر داشتیم تا هر کس با قبول آن پیش فرض ها تحلیل مورد نظر خود را از بین آنها برگزیند.

۱ـ تفسير اسطوره‌اي‌ – ماورايي‌

اين‌ تحليل‌ از زاويه‌اي‌ كاملا ماورايي‌ و اسطوره‌اي [۶]‌ به‌ حادثه‌ كربلا مي‌نگرد. اين‌ ديدگاه‌ ابعاد اجتماعي‌ – سياسي‌ حركت‌ ابي‌ عبدالله‌ را ناديده‌ مي‌انگارد و به عنوان پیش فرض این را پذیرفته است‌ که حركت‌ امام‌ حسين‌(ع‌) از قبل‌ توسط خداوند طراحی و برنامه‌ ريزي‌ شده‌ بود و پر از رمز و رازهاي‌ ناگشودني‌ برای بشر است‌ و ابعاد آن حركت‌ براي‌ او قابل‌ فهم‌ نيست‌. در اين‌ نگرش‌ تقريباً ويژگي‌ بشري‌ معصومين‌(ع‌) و از جمله‌ سيد الشهدا ناديده‌ گرفته‌ مي‌شود.

ملا حسین کاشفی، در روضة الشهدا می نویسد: عداوت یزید و امام حسین(ع) دو نوع بود، ظاهری و معنوی. تمام آنچه اتفاق افتاد مثل اختلاف بنی امیه و بنی هاشم، علی(ع) و معاویه، یزید و امام حسین(ع) اختلاف ظاهری بود که ناشی از اختلاف معنوی این اشخاص در سرشت ارواح آنهاست. خداوند دو گونه روح آفریده است. ارواح پاک به هم مایل و ارواح ناپاک به هم متمایل هستند و این دو نسبت به هم دشمن هستند که اجتماع و اختلاف آنها در دنیا خود را نشان می دهد و حادثه کربلا همان قضای مبتنی بر خلقت ارواح است. [۷] اين‌ ديدگاه‌ اظهار مي‌كند: خداوند در «عالم‌ ذر»، مقرر فرمود كه‌ امام‌حسين‌(ع‌) در كربلا كشته‌ شود و پيامبر(ص‌)، علي‌، فاطمه‌، حسن‌ و خود امام‌حسين‌ ـ عليهم‌ السلام‌ ـ اين‌ قرار را امضا نمودند. [۸]

از همان‌ زمان‌ مقام‌ ابي‌ عبد الله‌(ع) در نزد ملائك‌، انبيا و اوليا همواره‌ والا بوده‌است‌ و امام‌ همواره‌ در عالم‌ نمود و   حضور اسطوره‌اي‌ داشته‌ و احتمالا در آينده‌ نيز خواهد داشت‌. مقام‌ او در آسمان‌ به‌ مراتب‌ بالاتر از زمين ‌است‌. خداوند، فرشتگان‌ گنهكاري‌ چون‌ دركائيل‌، صلصائيل‌ و فطرس‌ را به ‌بركت‌ تولد ايشان‌ ‌بخشد. [۹] گرفتاري‌ پيامبراني‌ چون‌ آدم‌، نوح‌، ابراهيم‌، اسماعيل‌، موسي‌، سليمان‌، عيسي‌ – عليهم‌ السلام‌ – پس‌ از لعن‌ به‌ قاتلين‌ ابي‌عبد الله‌ حل‌ و فصل‌ شد. [۱۰] توبه‌ي‌ حضرت‌ آدم‌، بر زمين‌ نشستن‌ كشتي‌ نوح‌، استجابت ‌دعاي‌ زكريا براي‌ فرزند، نجات‌ يونس‌ از شكم‌ ماهي‌، برطرف‌ شدن‌گرفتاري‌هاي‌ ايوب‌، نجات‌ اسماعيل‌ از ذبح‌ پدر، نجات‌ يوسف‌ از چاه‌ و زندان‌ و خلاصي‌ يعقوب‌ از غم‌ دوري‌ فرزند، همه و همه فقط با توسل‌ به‌ او ممكن‌ گشت‌. [۱۱]

حمل‌، تولد و نامگذاري‌ امام‌ به‌ صورت‌ معمول‌نيست‌. [۱۲] شيرخوارگي‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع‌) نه‌ از مادر بلكه‌ از زبان‌ رسول‌ خدا بوده ‌است‌. [۱۳] اين‌ نگرش‌ بر اين‌ باور است‌ كه‌: «ائمه‌ي‌ هدي‌ ـ عليهم‌ صلواه‌ الله‌ ـ هر كدام ‌تكليفي‌ آسماني‌ داشتند كه‌ به‌ مقتضاي‌ زمان‌ آنان‌ بود.» [۱۴] «هر يك‌ از ائمه‌، نظربه‌ كتاب‌ ممهور كه‌ جبرئيل‌ از آسمان‌ آورد، مكلف‌ به‌ تكليف‌ خاصي‌ بودند و در وقت‌ امامت‌، آن‌ مهر را باز كرده‌ و به‌ آن‌ عمل‌ مي‌نمودند.» [۱۵]

اين‌ ديدگاه‌ معتقد است‌ همه‌ چيز مطابق‌ خواست‌ امام‌ انجام‌ مي‌شود. «برگي‌از درخت‌ نيفتد مگر آن‌ كه‌ با اجازه‌ امام‌ زمان‌ (عج‌ ) است‌ و در آن‌ وقت‌ امام‌زماني‌ نبود مگر حضرت‌ حسين‌(ع‌).» [۱۶]۴۶ «مردن‌ هر كس‌ را بايد امام‌ (هر) زمان‌اجازه‌ دهد و مردن‌ خودش‌ را هم‌ خودش‌ بايد اجازه‌ دهد.»۴۷ [۱۷] حتي‌ كشته‌ شدن‌امام‌ حسين(ع)‌ توسط شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌، بدون‌ اجازه‌ امام‌ حسين‌(ع‌) ممكن‌نبود. حضرت‌ با اين‌ استدلال‌ كه‌ خدا كشته‌ شدن‌ من‌ را از قبل‌ مقرر داشته است‌، درخواست‌ كمك‌ فرشتگان‌ و قبائل‌ جن‌ را چه‌ در مسير مدينه‌ به‌ مكه‌ و چه‌ در روزعاشورا نپذيرفت‌. [۱۸]

امام‌ در جريان‌ حادثه‌ كربلا رفتارهاي‌ معجزه‌ آميز بسياري‌ دارد. او شب‌ عاشورا با زدن‌ تبري‌ بر زمين‌ باعث‌ شد از زمين‌ آب‌ فوران‌ كند. [۱۹] صبح‌ عاشورا با نفرين‌ خود سه‌ نفر از دشمنان‌ را درجا به‌ هلاكت‌ رساند. [۲۰] او تنها در لحظات‌ آخركه‌ به‌ دشمن‌ حمله‌ كرد ۱۹۵۰ نفر از كفار را به‌ تيغ‌ در گذراند. [۲۱]

اين‌ نگرش‌ به‌ استناد رواياتي‌ با اين‌ مضامين‌ که: «آنان‌ آگاه‌اند كه‌ چه‌ زماني‌مي‌ميرند.» يا «هر امامي‌ كه‌ نداند چه‌ چيز به‌ او مي‌رسد و سرانجامش‌ به‌ كجا مي‌رسد، او حجت‌ خدا بر خلق‌ نيست‌» [۲۲] معتقد است‌ امام‌ حسين‌(ع‌) بنا بر علم ‌لدني‌ خويش‌ از قبل‌، حتي‌ جزئي‌ترين‌ حوادثي‌ را كه‌ براي‌ او اتفاق‌ مي‌افتاد و تكاليفي‌ كه‌ در مقابل‌ اين‌ حوادث‌ داشت را مي‌داند. او مسيري‌ را كه‌ از قبل‌ برايش‌مشخص‌ شده‌ است‌ به ‌طور دقيق‌ و همانگونه‌ كه‌ بايد دنبال‌ مي‌كند.

حتي‌ در يك‌ نگاه‌ غير مشهور امام‌ حسين(ع)‌ در كربلا كشته‌ نشد بلكه‌ دشمن‌ شخصي‌ شبيه‌ او را به‌ نام‌ «حنظله‌ بن‌ اسعد» كه‌ شبيه‌ او بود را كشت‌ و خدا آن‌ حضرت‌ را به‌ آسمان‌ برد. [۲۳]

در اين‌ نگرش‌ امام‌ شخصيتي‌ كاملا استثنايي‌ دارد به‌ طوري‌ كه‌ نه‌ كسي‌مي‌تواند مثل‌ او باشد و نه‌ مثل‌ او عمل‌ كند و از ايشان‌ الگو بگيرد. آنان‌ در پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤال‌ كه‌ بر اساس‌ اين‌ تفسير، فايده‌ي‌ شهادت‌ حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ چه‌ بوده‌است‌؟ مي‌گويند: «شهادت‌ آن‌ مظلوم‌ كفاره‌ي‌ گناهان‌ و معاصي‌ عاصيان‌ امت ‌است‌ از گذشته‌ و آينده‌. و چه‌ منفعت‌ و فايده‌ از اين‌ بيشتر و عظيم‌تر» [۲۴] «شهادت‌ابي‌ عبد الله‌ لطف‌ است‌ بر شيعيان‌. ايشان‌ متحمل‌ بار گناهان‌ شيعيان‌ خويش‌گرديدند لذا مبتلا به‌ اين‌ بلاها بودند تا مايه‌ي‌ نجات‌ شيعيان‌ گرديدند… شهادت‌آن‌ جناب‌ مايه‌ي‌ نجات‌ شيعيان‌ و دوستان‌ است‌ از دركات‌ و هلكات‌ و ورطات‌ وعقبات‌ روز قيامت‌ و بضاعت‌ خلاص‌ و نجات‌ از آلودگي‌هاي‌ گناهان‌ است‌.» علاوه‌ بر اين‌، در عصر حاضر ثمره‌ شهادت‌ آن‌ حضرت‌ را بايد در عزاداري‌ها ديد.«به‌ سبب‌ ماتم‌ داري‌ بر آن‌ جناب‌ و بكاء و صرف‌ اموال‌ و ساير خدمات‌ در اقامه‌ي‌ عزاي‌ آن‌ حضرت‌» [۲۵] ثواب‌ به‌ شيعيان‌ مي‌رسد. هزاران‌ نفر در اثر زيارت‌امام‌ حسين‌(ع‌) آمرزيده‌ مي‌شوند و با لعنت‌ به‌ قاتلين‌ وي‌ به‌ بهشت‌ مي‌روند، براثر گريه‌ به‌ مصيبت‌ او گناهانشان‌ بخشيده‌ مي‌شوند و بيماريهاي‌ جسماني‌ و روحاني‌ شفا مي‌يابند.

۲ـ تفسير عرفاني‌

در اين‌ نگاه‌ واقعه‌ عاشورا نه‌ يك‌ رخداد سياسي‌ و حماسي‌ بلكه‌ يك‌ حادثه کاملاً ‌معنوي‌ است‌. تجلي‌ سير و سلوك‌ انسان‌ دور مانده‌ از اصل‌ خويش‌ که وصل می جوید‌. چرا که روزگاري‌ آدميان‌ به‌ ديدار پروردگار خود نائل‌ شدند و همه‌ مست‌ زيبايي‌ او گشتند و بي‌اختيار او را معشوق‌ و محبوب‌ خود گرفتند. محبوب‌ رو به‌ آنان‌ كرد و پرسيد: الست‌ بربكم‌، آيا من‌ رب‌ شما نيستم‌؟ همه‌ي‌ مستان‌ جمال‌ يار پاسخ‌ دادند: بلي‌. از آن‌ هنگام‌ انسان‌ها عهد كردند كه‌ فقط خدا را بپرستند و غير خدا را معبود و معشوق نگيرند. آدمي‌ از فردوس‌ محبوب‌ به‌ خراب ‌آباد دنيا هبوط كرد. جلوه‌هاي‌ خدا كه‌ در دنيا تجلي‌ كرده‌ بود آدميان‌ را سخت سرگرم‌ خویش ساخت‌ و بني‌ آدم‌ خدا و عهد با او را فراموش‌كردند. به‌ زیبایی دنيا و زینت شيطان‌ رو آوردند. خداوند خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمود: اي‌ فرزندان‌آدم‌، آيا ما با شما عهد نكرديم‌ كه‌ شيطان‌ را نپرستيد، خدا را بپرستيد و اين ‌صراط مستقيم‌ است‌؟ [۲۶]

همه اینگونه نیستند. كساني‌ هم هستند كه‌ براي‌ ملاقات‌ با محبوب‌ همواره‌ لحظه‌ شماري‌ مي‌كنند. مرگ‌ در نگاه‌ عارف‌ محبوب‌ترين‌ هديه‌ الهي‌ است‌ كه‌ قفس‌ مانع‌ پرواز و پرده‌هاي‌ حايل‌ بين‌ عاشق‌ و معشوق‌ را كنار مي‌زند و محب‌ را به‌ آغوش‌ محبوب‌ مي‌اندازد. گاه‌ توفيقي‌ دست‌ مي‌دهد و راه‌ ميان بري‌ براي‌ آدمي‌ هويدا مي‌شود. اين‌ توفيق‌ مرگ‌ اختياري‌ يا همان شهادت‌ است‌. مرگ‌ نوري،‌ انسان‌ را با‌ نور و مرگ‌ ناري‌ انسان‌ را با آتش‌ مواجه‌ مي‌كند. [۲۷] شهادت‌ مرگ‌ سرخ‌ و درخشاني‌ است‌ كه ‌مطلوب‌ خداست‌. خدا قرباني‌ مي‌خواهد. گلوي‌ بريده‌ و چهره‌ خونين‌ مصلحين‌ واسارت‌ زنان‌ و كودكان‌ را در دست‌ ديوسيرتان‌ شب‌پرست‌ مي‌پسندد و آن را نشانه اوج عشق عاشق به خود می بیند. [۲۸]

از براي‌ يك‌ بلي‌ كاندر ازل‌ گفته‌ست‌ جان

‌تا ابد اندر دهد مرد بلي‌، تن‌ در بلا

در این دیدگاه، «كرب»‌ و «بلا» در راه‌ دوست‌ نه‌ اشك‌ دارد و نه‌ ناله‌ و عزا، بلكه‌ افتخار است و سرور و شادي‌ می طلبد. جا دارد به‌ خاطر اين‌ نعمت‌ بزرگ‌ نه‌ لباس‌ عزا كه‌ لباس‌ شادي‌ وسرور بر تن‌ كنيم‌. [۲۹]

هر كه‌ در اين‌ بزم‌ مقرب‌تر است

‌جام‌ بلا بيشترش‌ مي‌دهند

وآنكه‌ ز دلبر نظر خاص‌ يافت

‌داغ‌ عنا بر جگرش‌ مي‌نهند

و حسين‌ بن‌ علي‌(ع‌) كه‌ مست‌ عشق‌ خدا بود، دعوت‌ او را كه‌ شنيد بي‌ اختيار شد و به‌ سوي‌ او شتافت‌. [۳۰]

نوبت‌ ساقي‌ سر مستان‌ رسيد

آن‌كه‌ بد پا تا به‌ سر، مست‌ آن‌ رسيد

گفت‌: اينك‌ آمدم‌ من‌ اي‌ كيا

گفت‌: از جان‌ آرزومندم‌ بيا [۳۱]

خداوند مانند هر معشوقي‌ ميزان‌ صداقت‌ عشق‌ معشوق‌ خود را با محك‌ بلامي‌سنجد.

كرد بر وي‌ باز درهاي‌ بلا

تا كشانيدش‌ به‌ دشت‌ كربلا

داد مستان‌ شقاوت‌ را خبر

كاينك‌ آمد، آن‌ حريف‌ در به ‌در

براي‌ حسين‌ تنها يك‌ محبوب‌ تماشايي‌ است‌ لذا زندگي‌ و دنيا جلوه‌ ندارد. او به‌ هر چه‌ غير خدا است‌ نه‌ مي‌گويد. حراميان‌، راه‌ خدا را بر او و يارانش‌ بسته‌ اند.

گفتشان‌ اي‌ مردم‌ دنيا طلب‌

اهل‌ مصر و كوفه‌ و شام‌ و حلب‌

مغزتان‌ را شور شهوت‌ غالب‌ است

‌نفستان‌ جاه‌ و رياست‌ طالب‌ است‌

اي‌ اسيران‌ قضا در اين‌ سفر

غير تسليم‌ و رضا اين‌ المفر۶۳ [۳۲]

من‌ از راه‌ محبوب‌ جدا نخواهم‌ شد و به‌ تيغ‌ تيز، راه‌ عشق‌ را نتوان‌ بست‌.

همره‌ ما را هواي‌ خانه‌ نيست

‌هر كه‌ جست‌ از سوختن‌ پروانه‌ نيست‌

نيست‌ در اين‌ راه‌ غير از تير و تيغ

‌گو ميا، هر كس‌ ز جان‌ دارد دريغ‌

جاي‌ پا بايد به‌ سر بشتافتن‌

نيست‌ شرط راه‌، رو بر تافتن‌

عده‌اي‌ به‌ هواي‌ نام‌ و نان‌ به‌ همراه‌ حسين‌ آمده‌اند. دشواري‌ راه‌، عاشقان‌حقيقي‌ را از مدعيان‌ نامحرم‌ جدا مي‌سازد و هر كس‌ را كه‌ سالك‌ اين‌ راه‌ نيست‌ و توان‌ طي‌ اين‌ طريق‌ صعب‌ را ندارد باز مي‌گرداند.

دور گشت‌ از شكرستانش‌ مگس‌

وز گلستان‌ مرادش‌ خار و خس‌

با خلوت‌ شدن‌ مجلس‌ از اغيار، پير ميكده‌ محرمان‌ راز را پيش‌ خواند و شمه‌اي‌ از اسرار مقصد و راه‌ را بر آنان‌ فاش‌ ساخت‌.

با لب‌ خود گوششان‌ انباز كرد

در ز صندوق‌ حقيقت‌ باز كرد

جمله‌ را كرد از شراب‌ عشق‌، مست

‌ يادشان‌ آورد آن‌ عهد الست‌

يادتان‌ باد، اي‌ فرامش‌ كرده‌ها

جلوه‌ي‌ ساقي‌ ز پشت‌ پرده‌ها

يادتان‌ باد، اي‌ به‌ دلتان‌ شور مي‌

آن‌ اشارت‌هاي‌ ساقي‌ پي‌ ز پي‌

شور وصال‌ در ياران‌ نيز به‌ جوش‌ آمد و باعث‌ شد در روز عاشورا با آغوش‌ بازبه‌ سوي‌ نور پرواز كنند. امام‌ در صحنه‌ كربلا هر چه‌ داشت‌ در طبق‌ اخلاص‌ نهاد و به‌ حضرت‌ دوست‌ اهدا كرد.

كرد ايثار آنچه‌ گرد آورده‌ بود

سوخت‌ هر چه‌ آرزو را پرده‌ بود

چشم‌ پوشيد از همه‌ آزادگان

‌از برادر وز برادر زادگان‌

از تعلق‌ پرده‌ي‌ ديگر نمان

دسد راهي‌ جز علي‌ اكبر نماند

عزيزترين‌ شخص‌ در نزد امام‌ يعني‌ علي‌ اكبر به‌ سوي‌ پدر مي‌آيد و اجازه‌ي‌ميدان‌ مي‌خواهد. دل‌ كندن‌ از او سخت‌ است‌:

گه‌ دلم‌ پيش‌ تو گاهي‌ پيش‌ اوست‌

رو كه‌ با يك‌ دل‌ نمي‌گنجد دو دوست‌

حايل‌ ره‌، مانع‌ مقصد مشو

بر سر راه‌ محبت‌ سد مشو

لن‌ تنالوا البر   حتي‌ تنفقوا

بعد از آن‌ مما تحبون‌ گويد او

نيست‌ اندر بزم‌ آن‌ والا نگار

از تو بهتر گوهري‌ بهر نثار

چون‌ تو را او خواهد از من‌ رونما

رونما شو، جانب‌ او رو نما

ابي‌ عبد الله(ع)‌ چيز ديگري‌ ندارد مگر يك‌ جان‌، اينك‌ نوبت‌ قافله‌ سالار نور است‌ كه‌ جان‌ را به‌ جان‌ آفرين‌ تقديم‌ كند. زينب‌، شير زن‌ كربلا برادر را بدرقه می کند.

زن‌ مگو مرد آفرين‌ روزگار

زن‌ مگو بنت‌ الجلال‌ اخت‌ الوقار

پنجه‌ اندر جامه‌ي‌ جان‌ مي‌برد

صبر و طاقت‌ را گريبان‌ مي‌درد

نگاههاي‌ يك‌ خواهر در اين‌ لحظات‌ دل‌ هر كس‌ را ريش‌ مي‌كند. حضرت‌ سفارش‌هاي‌ لازم‌ را به‌ او مي‌كنند:

پيش‌ پاي‌ شوق‌ زنجيري‌ مكن

‌راه‌ عشق‌ است‌ اين‌ عنانگيري‌ مكن‌

با تو هستم‌ جان‌ خواهر، هم‌سفر

تو، به ‌پا اين‌ راه‌ كوبي‌، من‌ به‌ سر

خانه‌ سوزان‌ را تو صاحب‌خانه‌ باش‌

با زنان‌ در همرهي‌ مردانه‌ باش‌

زينب‌ نيز سالك‌ اين‌ راه‌ است‌ و مصمم‌ پاسخ‌ مي‌دهد:

هر دو در انجام‌ طاعت‌ كامليم

‌هر يكي‌ امر دگر را حامليم‌

تو شهادت‌ جستي ‌اي‌ سبط رسول‌

من‌ اسيري‌ را به‌ جان‌ كردم‌ قبول‌

مولا با دلي‌ آسوده‌ سوار بر اسب‌ خويش‌و خطاب‌ به‌ او مي‌گويد:

رو به‌ كوي‌ دوست‌، منهاج‌ من‌ است

‌ديده‌ واكن‌، وقت‌ معراج‌ من‌ است‌

تو براق‌ آسمان‌ پيماي‌ من

‌روز عاشورا شب‌ اسراي‌ من‌

كز ميان‌ دشمنم‌ آري‌ برون

‌رو به‌ كوي‌ دوست‌ گردي‌ رهنمون‌

شوق‌ و اشتياق ‌لقاي ‌پروردگار سراسر وجود حضرت‌ را پر كرده‌ است‌.

چشم‌ بر ديدار و گوشش‌ بر ندا

تا كند جان‌ را فدا جانش‌ فدا

ني‌ ز اكبر ني‌ ز اصغر ياد او

جمله‌ محو خاطر آزاد او

سرخوش‌ از اتمام‌ و انجام‌ عهود

شاهد غيبش‌ هماغوش‌ شهود

محو و مات‌ حق‌ همه‌ ذرات‌ او

جمله‌ي‌ ذرات‌ محو و مات‌ او

در سر عاشق‌ هواي‌ ديگر است‌

خاطر مردم‌ به‌ جاي‌ ديگر است‌

حسين‌ با شمشير برانش‌ راه‌ خدا را مي‌شكافد و پيش‌ مي‌تازد.

گشت‌ تيغ‌ لامثالش‌ گرم‌ سير

از پي‌ اثبات‌ حق‌ و نفي‌ غير

ريخت‌ بر خاك‌ از جلادت‌ خون‌ شرك

‌شست‌ زآب‌ وحدت‌ از دين‌ زنگ‌ و چرك

‌حراميان‌ شب‌ پرست‌ به‌ يكباره‌ بر او حمله‌ آوردند و او را تير باران‌ ‌كردند اماگويي‌ او از آن‌ تيرها استقبال‌ مي‌كند. [۳۳]

رفته‌ هر تيري‌ سويش‌ دامن‌ كشان

‌بر گشوده‌ ديده‌ را كاينك‌ نشان‌

تير بر بالاي‌ تير بي‌ دريغ

‌نيزه‌ بعد از نيزه‌ تيغ‌ از بعد تيغ‌

از سر زين‌ بر زمين‌ آمد فراز

وز دل‌ و جان‌ برد جانان‌ را نماز

با وضويي‌ از دل‌ و جان‌ شسته‌ دست‌

چهار تكبيري‌ بزد بر هر چه‌ هست‌

خداوند خطاب‌ به‌ حسين‌ مي‌فرمايد:

چون‌ خودي‌ را در رهم‌ كردي‌ رها

تو مرا خون‌، من‌ ترايم‌ خون‌ بها

مصدري‌ و ما سوا مشتق‌ تو راست

‌بندگي‌ كردي‌ خدايي‌، حق‌ تراست‌

هر چه‌ بودت‌ داده‌اي‌ اندر رهم‌

در رهت‌ من‌ هر چه‌ دارم‌ مي‌دهم‌

كشتگانت‌ را دهم‌ من‌ زندگي

‌دولتت‌ را تا ابد پايندگي‌

ابي‌ عبد الله‌ به‌ لقاي‌ الهي‌ دست‌ مي‌يابد و در حق‌ فاني‌ مي‌شود. فناي‌ در حق، ‌ابدي‌ شدن‌ است‌ و جاودانگي‌. جاودانگي‌ نام‌ و مرام‌ حسين‌(ع) از اين‌ پس‌ حسيني‌ نيست‌، خدايي‌ است‌ و تا خدا خدايي‌ مي‌كند همچون‌ ياد خدا در قلب‌ مؤمنين ‌جاودانه‌ خواهد ماند.

۳ـ تفسير اجتماعي‌ – تاريخي‌

در اين‌ نگرش‌، نهضت‌ ابي‌ عبد الله‌ از جنبه‌ تاريخي‌ و اجتماعي‌ مورد بررسي‌قرار گرفته‌ است. پیش فرض این نگرش این است که حادثه کربلا یک حادثه اجتماعی و تاریخی صرف است و علل و عوامل آن را باید در   كينه‌توزي‌ها و اختلافات‌ ديرينه‌ي‌ قبیله ای باید جستجو کرد. ريشه‌ي‌ جريان‌ عاشورا در تاريخ‌ گذشته‌ي‌اجتماعي‌ نژاد عرب‌ منطقه‌ نهفته است.

هميشه‌ بين‌ اعراب‌ قبايل‌ متمدن‌تر «قحطاني‌» ساكن‌ جنوب‌ با اعراب‌«عدناني‌» ساكن‌ غرب‌ و شمال‌ غربي‌ اختلاف‌ وجود داشته‌ است‌. در ميان‌«عدنانيان‌» دو تيره‌ «معديان‌» (ساكن‌ عراق‌) و «مضريان‌» و «قريش‌» (ساكن‌حجاز) نيز اختلافات‌ ريشه‌داري‌ بوده‌ است‌. [۳۴] «قريش‌» نيز از اختلافات‌ ديرينه‌ي‌ بر سر زعامت‌ مكه‌ رنج‌ مي‌برده‌ و دو تيره‌ي‌ «اميه‌» و «هاشم‌» از قريش‌ را درمقابل‌ هم‌ قرار مي‌داده‌ است‌. از آنجا كه‌ «بني‌هاشم‌» بر امور ديني‌ مردم‌ رياست ‌مي‌كردند و «بني‌ اميه‌» به‌ تجارت‌ و سياست‌ مشغول‌ بودند; بني‌ هاشم‌ روحيه‌ي ‌بردباري‌، مهرباني‌ و تواضع‌ داشتند. شغل‌ بني‌ اميه‌ كه‌ با ربا و چانه ‌زني‌ وكلاه‌برداري‌ و كم ‌فروشي‌ همراه‌ بود در آنان‌ روحيه‌ حيله‌گري‌، دنيادوستي‌، راحت‌طلبي‌ و خوشگذراني‌ به‌ وجود آورده‌ بود. [۳۵]

پس‌ از ظهور اسلام‌ چون‌ افتخار نبوت‌ از «بني‌هاشم‌» بود، «بني‌ اميه‌» زيربار اسلام‌ نرفتند و تا توانستند مقاومت‌ كردند. حتي‌ ابولهب‌ با اين‌ كه‌ هاشمي ‌بود، چون‌ تحت‌ نفوذ همسرش‌، خواهر ابوسفيان‌ قرار داشت‌، با پيامبر مخالفت ‌مي‌كرد. با فتح‌ مكه‌، بني‌اميه‌ از سر ناچاري‌ اسلام‌ آوردند و به‌ توصيه‌ي‌ قرآن‌ به ‌وحدت‌ متمايل‌ شدند. در اين‌ زمان‌ اختلافات‌ به‌ طور موقت‌ فروكش‌ كرد ولي‌ باوفات‌ پيامبر(ص‌) بار ديگر سر برآورد. اولين‌ جدايي‌ بين‌ مهاجرين‌ عدناني‌ و انصار قحطاني‌ ايجاد شد. پس‌ از آن‌، اختلاف‌ بني‌ هاشم‌ و قريش‌ خود را نشان‌داد. در جريان‌ حكومت‌ عمر اختلاف‌ عرب‌ و عجم(غير اعراب‌) بالا گرفت‌ و باعث‌ شد موالي‌(غير اعراب‌)، كه‌ از ستم‌ نژادپرستانه‌ اعراب‌ به‌ ستوه‌ آمده‌ بودند، به‌ سمت‌ علي(ع)‌ و بني‌ هاشم‌ متمايل‌ شوند. در جريان‌ حكومت‌ عثمان‌، اختلاف ‌بني‌ اميه‌ و بني‌ هاشم‌ به‌ اوج‌ خود رسيد.

كشمكش‌ بين‌ معاويه‌ از بني‌ اميه‌ و علي‌ از بني‌ هاشم‌ با صلح‌ امام‌ حسن(ع) ‌ظاهراً به‌ نفع‌ بني‌ اميه‌ به‌ پايان‌ رسيد. بني‌ اميه‌ با در دست‌ گرفتن‌ قدرت‌ سعي‌ در زنده‌ كردن‌ سنت‌هاي‌ ديرينه‌ي‌ اعراب‌ داشتند و فكر انتقام‌ از بني‌ هاشم ‌لحظه‌اي‌ آنان‌ را آرام‌ نمي‌گذاشت‌. [۳۶]

در سال‌ ۶۰ هجري‌ جز تعداد اندكي‌ از اصحاب‌ پيامبر ـ آنهم‌ به‌ صورت ‌پراكنده‌ ـ كسي‌ به ائمه(ع) تمایل نداشتند. جز عده‌اي‌ از «كوفيان‌» که هنوز خاطراتي‌ ازحكومت‌ عدل‌ علي‌(ع‌) در سر داشتند. اكثر مردم‌ از اسلام‌ اصيل‌ بي‌خبر بودند. نسل‌ جديد اسلام‌ خود را بيش‌ از آنكه‌ از اهل‌ بيت‌ داشته‌ باشد از امثال‌ معاويه‌ داشت‌. مكه‌، مدينه‌ و بصره‌، بيشتر حامي‌ حكومت‌ معاويه‌ بودند و تنها كوفه‌ بود كه‌ در آن‌ موازنه‌ اختلاف‌ قواي‌ «مضري‌ ـ يماني‌» به‌ نفع‌ يماني‌ها موضع‌ مي‌گرفت‌. آنان‌ پس‌ از مرگ‌ معاويه‌ دوست‌ داشتند حال‌ كه‌ وي‌ مرده‌ است‌ و يزيد به ‌طور كامل‌ بر اوضاع‌ مسلط نيست‌ با حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ كه‌ اهل‌ سازش‌ با يزيد نبود و فرد شايسته‌اي‌ براي‌ رهبري‌ محسوب‌ مي‌شد، همراه‌ شوند. آنان‌ مي‌توانستند در صورت‌ امكان،‌ بدون‌ پرداخت‌ هزينه‌ سنگين‌، انتقام‌ كشته‌هاي‌خود را در صفين‌ از شام‌ شامیان بگيرند. [۳۷]

زماني‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ به‌ مكه‌ پناه‌ آورد، انبوه‌ نامه‌هاي‌ مردم‌ كوفه‌ او رابراي‌ بيعت‌ به‌ كوفه‌ خواند. حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ تصميم‌ گرفت‌ كه‌ دعوت‌ مردم‌ كوفه‌ را اجابت‌ كند. او مي‌خواست‌ با رفتن‌ از مكه‌ به‌ عراق‌، كاري‌ كه‌ پدر و سپس‌ برادرش ‌آغاز كرده‌ بودند و ناتمام‌ مانده‌ بود به‌ پايان‌ رساند. [۳۸] اين‌ بهترين‌ فرصت‌ بود كه‌ می توانست در آن حكومت‌ را در دست‌ گيرد و به‌ تدريج‌ آن‌ را گسترش‌ دهد.

اما ابن‌ زياد به دستور یزید پیش دستی کرد و با شيوه‌‌ خاص خود‌ به‌ سرعت‌ بر كوفه‌ مسلط شد. مردم‌ كوفه‌ كه‌ حاضر به‌ پرداخت‌ هزينه‌ زيادي‌ براي‌ تصميم‌ خود نبودند عقب‌ نشيني‌ كردند و دست‌ از ياري‌ حسين‌ كشيدند. حاكم‌ كوفه‌ با لشكر حر و سپس‌ عمر بن‌ سعد جلوي‌ حركت‌ امام‌ به‌ كوفه‌ را گرفت‌ و از او خواست‌ كه‌ بدون‌ قيد و شرط با يزيد بيعت‌ كند. حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ كه‌ انسان‌ آزاده‌اي‌ بود حاضر نشد با يزيد بيعت‌ كند.

مردم‌ پس‌ از پنجاه‌ سال‌ باز هم‌ به‌ خوي‌ ديرين‌ جاهلي‌ خود يعني‌ دنیا دوستی و خشم‌ و شهوت‌ باز گشته‌ بودند. [۳۹] خيرخواهي‌هاي‌ امام‌ براي‌ خيل‌ دشمنان‌ كارگر نيفتاد. سران ‌قبايل‌ جز رياست‌ نمي‌خواستند و همراهان‌ آنها نيز رضايت‌ فرماندهان‌ خود را طالب‌ بودند و حاضر به‌ ياري‌ حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ نبودند. [۴۰] آنان‌ بالاخره‌ در نبردي ‌نابرابر، امام‌ را مظلومانه‌ و ناجوانمردانه‌ به‌ شهادت‌ رساندند.

۴ـ تفسير سياسي‌ – انقلابي‌

در پیش فرض این تحلیل سيد الشهداء(ع) تنها يك‌ شخصيت‌ انقلابي‌ و يك‌ مصلح‌ سياسي‌ است‌. او از همان‌ ابتدا با استفاده‌ از ضعف‌ حاكميت‌ يزيد و به‌ منظور تشكيل‌حكومت‌ قيام‌ نمود. او تا انتها نيز بر قصد خويش‌ استقامت‌ ورزيد.

طبق‌ اين‌ ديدگاه‌ علی رغم آنچه معروف است، معاويه‌ از نظر فسق‌ و فجور و بي‌ديني‌ ـ در ظاهر و باطن‌ ـ به‌ مراتب‌ بدتر از يزيد بود; ولي‌ در زمان‌ او هر نوع‌ قيام‌ مسلحانه‌ بر ضد او يا احتمال‌ پيروزي‌ نداشت‌ و يا احتمالش‌ بسيار ناچيز بود. [۴۱] به‌ همين‌ دليل‌ بعد از وفات‌ امام‌ حسن‌(ع‌) هنگامي‌ كه‌ مردم‌ عراق‌ از امام‌ حسين‌(ع‌) دعوت‌ كردند تا برضد معاويه‌ قيام‌ كند، ايشان‌ به‌ دعوت‌ آنان‌ جواب‌ مثبت‌ نداد و وعده‌ فرمود كه‌پس‌ از مرگ‌ معاويه‌، در اين‌ باره‌ فكر خواهد كرد. [۴۲]

پس‌ از مرگ‌ معاويه‌، حكومت‌ به‌ دست‌ يزيد افتاد، حكومت‌ او نوبنياد، لرزان ‌و ضعيف‌ بود، يزيد هم‌ فاقد عقل‌ سياسي‌ و درايت‌ و پختگي‌ لازم‌ بود و به‌ مي‌، معشوق‌، ميمون‌بازي‌ و قمار بيشتر مي‌انديشيد تا به‌ كشورداري‌. [۴۳] پس‌ همه ‌شرايط در اين‌ زمان‌ براي‌ قيام‌ امام،‌ عليه‌ حكومت‌ فاسق‌ و غاصب‌ و نامشروع ‌يزيد فراهم‌ بود و او خود را موظف‌ به‌ انجام‌ آن‌ مي‌دانست‌.

يزيد با انگيزه‌ي‌ تثبيت‌ حكومت‌، حس‌ انتقام‌ جويي‌ از آل‌ علي‌ و جبران ‌حقارت‌ تاريخي‌ كه‌ در مقابل‌ بني‌ هاشم‌ احساس‌ مي‌كرد مصمم‌ شد تا از حسين‌بن‌ علي‌ (ع‌) بيعت‌ بگيرد. [۴۴]

پذيرش‌ حكومت‌ يزيد از چند جهت‌ براي‌ امام‌ قابل‌ قبول‌ نبود. اول‌ اينكه ‌بيعت‌ با او بر مشروعيت‌ يزيد صحه‌ مي‌گذاشت‌ و اين‌ دروغ‌ عملي‌ بزرگي‌ بود كه‌حسين‌(ع‌) اهل‌ گفتن‌ آن‌ نبود. دوم‌ اينكه‌ بيعت‌ با او موجب‌ گمراهي‌ مردم‌ مي‌شد و ضربه‌اي‌ به‌ اسلام‌ محسوب‌ مي‌شد. سوم‌ اينكه‌ حكومت‌ يزيد ماهيتي‌ خلاف‌ وجدان‌ اخلاقي‌ و انساني‌ داشت‌. چهارم‌ اينكه‌ بيعت‌ با يزيد امكان‌ هر گونه ‌جنبش‌ اصلاحي‌ را از بين‌ مي‌برد. [۴۵]

امام‌(ع‌) زير بار بيعت‌ نرفت‌ و بلافاصله‌ راهي‌ مكه‌ شد. علت‌ نپذيرفتن‌ بيعت‌ اين‌ نبود كه‌ يزيد بدتر از معاويه‌ است‌ يا اينكه‌ معاويه‌ ظاهر اسلام‌ را حفظ مي‌كرد و در زمان‌ او اسلام‌ در خطر نبود و در زمان‌ يزيد اسلام‌ در خطر بود، چون‌ اسلام‌ حكومت‌ خليفه‌ي‌ فاسق‌تر از يزيد را ديد و تحمل‌ كرد و ريشه‌ كن‌ نشد. «وليد بن‌عبدالملك‌» در عصر امام‌ صادق‌ (ع‌) خليفه‌اي‌ بود كه‌ به‌ اتفاق‌ مورخان‌ هم‌ قبل‌ از خلافت‌ و هم‌ زمان‌ خلافتش‌ از يزيد فاسق‌تر بود. با اين‌ حال‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ او قيام‌ نكرد. [۴۶] پس‌ نه‌ معاويه‌ ظاهر اسلام‌ را حفظ مي‌كرد و نه‌ اسلام‌ اينقدر ضعيف‌ بود كه‌ با فسق‌ امثال‌ يزيد از صفحه‌ي‌ گيتي‌ حذف‌ شود. [۴۷]

در هر صورت‌ خبر امتناع‌ بيعت‌ امام‌ حسين‌(ع‌) به‌ مسلمانان‌ رسيد. شيعيان‌كوفه‌ با نوشتن‌ نامه‌هاي‌ متعدد و مكرر خواستار بيعت‌ با ابي‌ عبد الله‌(ع) و امامت‌ سیاسی او شدند. اعلام‌ آمادگي‌ دهها هزار نفر نيروي‌ نظامي‌ داوطلب‌ احتمال‌ پيروزي‌ بر يزيد را جدي‌ ساخت‌، محاسبه های امام(ع) تا اینجا از هر نظر درست بود؛ چرا كه‌ حكومت‌ ضعيف‌ بود، مردم‌ ناراضي‌ بودند، افكارعمومي‌ به‌ دليل‌ لياقت‌ امام‌ با او بود و نيروي‌ داوطلب‌ نيز به‌ اندازه‌اي‌ بود كه‌موفقيت‌ را ممكن‌ سازد. [۴۸] امام‌ مي‌توانست‌ پس‌ از تشكيل‌ حكومت‌ در كوفه‌، آن‌رابه‌ ساير نقاط نيز گسترش‌ دهد. [۴۹]

بنابراين‌ امام(ع)‌، مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را براي‌ گرفتن‌ بيعت‌ از مردم‌ كوفه‌ و فراهم ‌ساختن‌ شرايط ورود خود، به‌ سمت‌ كوفه‌ فرستاد. آنان‌ با وي‌ بيعت‌ نمودند و امام‌ با اطمينان‌ از اوضاع‌ راهي‌ كوفه‌ شد.

ديري‌ نگذشت‌ كه‌ شرايط دگرگون‌ شد. امام‌ با دريافت‌ خبر كشته‌ شدن‌ مسلم ‌و روبرو شدن‌ با لشكر حر از ادامه‌ي‌ راه‌ و قيام‌ مسلحانه‌ منصرف‌ شد. او مكرر درخواست‌ مي‌كرد كه‌ همراه‌ يارانش‌ باز گردد; ولي‌ دشمن‌ خواستار بيعت‌ وتسليم‌ بی قید و شرط حسين‌ بن‌ علي(ع)‌ بود. [۵۰]

امام‌ به‌ دليل‌ مسؤوليتي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ خدا، اسلام‌ و مردم‌ احساس‌ مي‌كرد نمي‌توانست‌ این ذلت را بپذیرد و تسليم‌ شود [۵۱] لذا حاضر به‌ پذيرش‌ اين‌ ننگ‌ نشد. بالاخره‌ جنگ‌ بر او و يارانش‌ تحميل‌ شد و ايشان‌ يكي‌ از دو خير را برگزيد. [۵۲] امام‌ تمام‌ تدابير ممكن‌ را براي‌ دفاعي‌ قوي‌ تدارك‌ ديد. احتمال‌ پيروزي‌ هنوز منتفي‌ نبود; چون‌مردان‌ خدا به‌ دليل‌ هدف‌ مقدس‌ و وسيله‌ي‌ مقدسي‌ كه‌ مورد استفاده‌ قرارمي‌دهند و روحيه‌ي‌ قوي‌ (كه‌ ناشي‌ از اميد به‌ پاداش‌ آخرت‌ است‌) با تعداد كم‌ نيزمي‌توانستند بر دشمن‌ بسيار پيروز شوند. [۵۳] تجربه‌ جنگ‌ بدر آنان‌ را اميدوارترمي‌ساخت‌. اما در هر صورت‌ نتيجه‌ي‌ اين‌ نبرد اين‌ شد كه‌ امام‌ با سرافرازي‌ و افتخار به‌ شهادت‌ برسد. [۵۴]

در اين‌ نگاه‌ تمام‌ مراحل‌ قيام‌ اصلاحي‌ امام‌ بر مبناي‌ اصل‌ امر به‌ معروف‌ ونهي‌ از منكر انجام‌ گرفته‌ است‌. [۵۵] حكومت‌ يزيد و بيعت‌ با يزيد یک پدیده «منكر» بود، پذيرش‌ دعوت‌ مردم‌ و حركت‌ به‌ سوي‌ كوفه‌ یک حقیقت «معروف‌» بود. تسليم‌ شدن‌ به ‌ابن‌ زياد و خود را به‌ مهلكه‌ انداختن‌ «منكر» بود و دفاع‌ از خود و خانواده‌ي‌ خود،«معروف‌» بود. [۵۶] حركت‌ جهادي‌ امام‌ جز در مرحله‌ي‌ حركت‌ به‌ سمت‌ كوفه‌ كه ‌جهاد ابتدايي‌ محسوب‌ مي‌شد، در موارد ديگر جهادي‌ دفاعي‌ بود و البته‌ هر دو«معروف‌» بودند. [۵۷]

اين‌ نگاه‌ به‌ دليل‌ پيش‌ فرضهاي‌ غير مشهورش‌ مورد انتقاد بسيار قرارگرفت‌. [۵۸] در اين‌ نگرش‌ امام‌ همچون‌ پيامبر بشر است‌ و تا آخرين‌ مراحل‌ مبارزه‌،عقلاني‌ عمل‌ مي‌كند و علم‌ امامت‌ او دخلي‌ در تصميم‌گيري‌هايش‌ ندارد. در اين‌نگرش‌ علم‌ لدني‌ و غيب‌ امام‌(ع‌) محدود است‌، همان‌ گونه‌ كه‌ علم‌ پيامبر(ص‌)محدود است‌. [۵۹] بنا بر اين‌ ديدگاه‌ رواياتي‌ كه‌ به‌ آن‌ در باب‌ علم‌ امام‌ تمسك‌ شده‌است‌ كه‌ بر طبق‌ آن‌ اگر امام‌ عاقبت‌ خود را نداند حجت‌ خدا نيست‌، از فردي‌كذاب‌ و غالي‌ نقل‌ شده‌ و روايتي‌ ضعيف‌ تلقی شده است‌. [۶۰]

در اين‌ نگاه‌، امام‌ علم‌ قطعي‌ نداشت‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ بخصوص‌ به‌ شهادت‌ مي‌رسد ولو اينكه‌ علم‌ اجمالي‌ داشت‌ كه‌ در كربلا به‌ شهادت‌ مي‌رسد. [۶۱] بنا بر استدلال این اندیشه؛ بر طبق اصول حجيت‌ قطع، ‌ ذاتي‌ است‌ و علم‌ قطعي‌ و لو «علم‌ لدني‌» تكليف‌ آور است‌، اگر امام‌ يقين‌ داشت‌ كه‌ در اين‌ راه‌ كشته‌ مي‌شود، نبايد به‌ اين‌ سفر مي‌رفت‌. [۶۲] در اسلام‌ دستور به‌ شهادت‌ داده‌ نشده‌ است‌ ولي‌ اگر كسي‌ در جنگ‌ مقدس‌ كشته‌ شد، شهيد محسوب‌ مي‌شود و به‌ فضيلت‌ شهادت‌ نايل‌ شده‌ است‌. [۶۳]

اگر امام‌ به‌ قصد كشته‌ شدن‌ به‌ كربلا آمده‌ بود، معنا نداشت‌ مسلم‌ را براي ‌بيعت‌ به‌ كوفه‌ بفرستد يا از مردم‌ بخواهد وي‌ را نكشند. [۶۴] هدف‌ ظاهري‌ و باطني‌ امام‌ با هم‌ مغايرت‌ نداشت‌ بنابراین او نمي‌خواست‌ نمايش‌ بازي‌ كند و اهداف باطنی خود را نشان ندهد.

۵ ـ تفسير حماسي‌

پیش فرض اين‌ ديدگاه‌ این است که‌: در شرايط خاصي‌ كه‌ امام‌ حسين‌ (ع‌) پس‌ از معاويه ‌در آن قرار داشت‌، جامعه‌ نيازمند حماسه‌اي‌ خونين‌ و شهادتي‌ هدفمند بود تا حيات ‌اجتماعي‌ و ديني‌ اسلام‌ تأمين‌ شود.

از ديدگاه‌ نظريه‌ي‌ ماورايي‌ را تحت‌ تأثير روح‌ صوفيانه‌ و بينش‌ مسيحي‌ می داند و با نظريه‌ي‌ سياسي‌ ـ انقلابي‌ نيز موافق‌ نيست‌. چون‌ به نظر آنان این نظريه‌، نهضت‌ كربلا را يك‌ نهضت‌ شكست‌ خورده‌ چون‌ نبرد احد مي‌داند. با اينكه‌ نظريه‌ سياسي‌ – انقلابي‌ يك‌ايده‌آل‌ است‌، ولي‌ واقعيت‌ خارجي‌ با آن‌ سازگار نيست‌. [۶۵] مگر ممكن‌ است‌ شخصي‌ در قلب‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ زندگي‌ كند و علناً با خانواده‌ و كاروان‌، رسمي‌ و آشكار در مقابل‌ حكومت‌ بايستد. امام اگر مي‌خواست‌ قيام‌ كند، بايد اعلام ‌نمي‌كرد و مخفيانه‌ چنين‌ اقدامي‌ مي‌كرد. [۶۶] این نظریه که در سالهای اخیر با نظریه فوق در تعارض قرار گرفته است در ضمن پاسخ به منتقد خود می گوید: ما در اسلام هدفی به معنای شهادت و کشته شدن نداریم بلکه آنچه هدف است امر به معروف و نهی از منکر و قیام و مبارزه با ظلم است و اگر در این راه به شهادت رسیدیم خود یک پیروزی است.

در هر حال‌ این دیدگاه معتقد است كه ‌نظريه‌ي‌ «حماسه» و «شهادت‌» نظريه‌اي‌ است‌ برتر و موجه‌تر كه‌ تازه‌ بعد از شكست ‌مجاهد، جلوه‌ مي‌كند و كارساز مي‌شود. [۶۷]حسين‌ (ع‌) براي‌ كشته‌ شدن‌ قيام‌ كرد، نه ‌براي‌ مبارزه‌ با حكومت‌. او مي‌خواست‌ خود را فداي‌ امت‌ و محبان‌ اهل‌ بيت‌ كند، ماهرانه‌ترين‌ حيله‌ را به‌ كار گرفته‌اند كه‌ با حفظ عظمت‌ و جلالت‌ حسين‌ شهادت ‌او را پوچ‌ كنند و آن‌ را خالي‌ و بي‌ محتوا سازد و…هيچ! آنان‌ در عين‌ اينكه ‌جلادان‌ حسين‌ را مطابق‌ مشيت‌ الهي‌ تبرئه‌ مي‌كردند، همه‌ي‌ جباران‌ يزيدي‌ و بيعت‌ گيرهاي‌ معاويه‌اي‌ را براي‌ هميشه‌ از خطر عاشورا و خاطره‌ي‌ حسين ‌مصون‌ مي‌سازند تا جهت‌ شهادت‌ را نه‌ براي‌ مقابله‌ با قدرت‌هاي‌ جور و غاصب‌، بلكه‌ به‌ سوي‌ هيچ‌ و عليه‌ هيچ‌ منحرف‌ سازند. [۶۸]

هنگامي‌ كه‌ امام‌ در مقابل‌ دو نتوانستن‌ گرفتار شده‌ است‌ و همه‌ چيز دارد ريشه‌ كن‌ مي‌شود، نه‌ مي‌تواند قيام‌ كند و نه‌ مي‌تواند سكوت‌ كند و خاموش‌بنشيند [۶۹] پس‌ چه‌ بايد كرد؟ حسين‌ در تنهايي‌ و عجز، بي‌ سلاح‌ و بي‌ همراه‌ نيز «حسين‌» است‌. آيا باز هم‌ وظيفه‌ دارد كه‌ بجنگد؟ «حسين‌ بودن‌» او را به‌ نبرد با «يزيد بودن‌» مي‌خواند. همه‌ي‌ متوليان‌ عقل‌ و دين‌، نصيحتگران‌ شرع‌ و عرف‌ و مصلحت‌ پرستان‌ صلاح‌ و منطق‌ همه‌ يك‌ صدا مي‌گويند: نه! و حسين‌مي‌گويد: آري! [۷۰]

حسين‌ بن‌ علي‌ (ع‌) يك‌ پارچه‌ حماسه‌، و پرخاشگري‌ و اعتراض‌ و انتقاد است‌. گويي‌ از دهانش‌ آتش‌ مي‌بارد و به‌ هيچ‌ وجه‌ حاضر به‌ زير بار زور رفتن‌نيست‌. [۷۱] حسين‌ آموخت‌ كه‌ «مرگ‌ سياه‌» سرنوشت‌ شوم‌ مردم‌ زبوني‌ است‌ كه‌ به‌ هر ننگي‌ تن‌ مي‌دهند تا «زنده‌» بمانند; كساني‌ كه‌ گستاخي‌ آن‌ را ندارند كه‌«شهادت‌» را انتخاب‌ كنند، «مرگ‌» آنان‌ را انتخاب‌ خواهد كرد. [۷۲]

«شهادت‌» در فرهنگ‌ ما يك‌ درجه‌ است‌ وسيله‌ نيست‌; خود، هدف‌ است‌، اصالت‌ است‌. در همه‌ي‌ قرن‌ها و عصرها. هنگامي‌ كه‌ پيروان‌ يك‌ ايماني‌، يك ‌اعتقادي‌ قدرت‌ دارند، با جهاد عزتشان‌ و حياتشان‌ را تضمين‌ مي‌كنند، ولي‌ وقتي‌كه‌ به‌ ضعف‌ دچار شدند و همه‌ امكانات‌ مبارزه‌ را از آنان‌ گرفتند، با شهادت‌، حيات‌ و حركت‌ و زندگي‌ و ايمان‌ و عزت‌ و آينده‌ و تاريخ‌ خودشان‌ را تضمين‌مي‌كنند; كه‌ شهادت‌ دعوتي‌ است‌ به‌ همه‌ي‌ عصرها و به‌ همه‌ي‌ نسل‌ها، كه‌: اگر مي‌تواني‌ بميران‌! و اگر نمي‌تواني‌ بمير [۷۳]

۶ـ تفسير فقهي‌ – كلامي‌

اين‌ نگرش‌ به شدت تحت تاثیر اندیشه فقهی و کلامی شیعه انقلابی است. بنابر تفسير فقهي‌ فقهاء گذشته‌ چون‌ علامه‌ حلي‌، محقق‌ كركي‌ و صاحب‌ جواهر حركت‌ امام‌ حسين‌(ع‌) یک استثناء در فرهنگ تقیه ای شیعه است اما در نگرش معاصر فقهی کلامی، حرکت ابی عبد الله الحسین نه‌ يك‌ استثنا بلكه‌ قاعده‌ و نه‌ يك‌ دستور خصوصي‌ و سري‌ بلكه‌ دستوري‌ مبنايي‌ و درس ‌آموز براي‌ همه نسلهاست. به‌ همين‌ جهت‌ اين‌ ديدگاه،‌ نهضت‌ عاشورا را به‌ علل‌ و عوامل‌ مختلفي‌نسبت‌ مي‌دهد و وظيفه‌ي‌ شرعي‌ امام‌ را متناسب‌ با آن‌ عوامل‌ مورد بحث‌ و تحليل‌ قرار مي‌دهد و معتقد است‌ كه‌ امام‌ در شرايط متفاوت‌ بر اساس‌ تكليف ‌مناسب‌ با آن‌ شرايط عمل‌ مي‌كرده است. [۷۴]

اين‌ نگرش‌ بر نگرش‌ اسطوره‌اي‌ و ماورايي‌ خرده‌ مي‌گيرد و آن را تحریفی بر حرکت اصیل شیعه دانسته مي‌گويد: دشمن‌ نتوانست‌ در حادثه‌ي‌ كربلا تحريف‌ ايجاد كند هر چه‌ تحريف‌ شده‌ است‌، از ناحيه‌ي‌ دوستان‌ بوده‌ است‌. [۷۵] به‌ عبارتي‌ امام‌ را سه‌ گونه‌ به‌ شهادت‌ رسانيدند: شهادت‌ تن‌ كه‌ به‌ دست‌ دشمن‌ انجام‌ شد، شهادت‌ نام‌ و شهادت‌ هدف‌ كه‌ توسط دوستان‌ تحقق‌ يافت‌. [۷۶]

آنان تحریف فرهنگ عاشورا يكي‌ از جهت‌ لفظ وقالب‌، و ديگری از جهت‌ معنا و محتوا مورد ارزیابی قرار داده اند. [۷۷] تحريف‌ لفظي‌ نسبت‌ دادن‌ حوادثي‌ به‌ امام ‌است‌ كه‌ سنديت‌ تاريخي‌ ندارد و تحريف‌ معنوي‌ عاشورا خود از چندين‌ زاویه انجام شده است‌. يكي‌ تحريف‌ درهدف‌ امام‌. مي‌گويند امام‌ شهيد شد تا كفاره‌ي‌ گناه‌ امت‌ باشد. آنان‌ امام‌ را سنگر گنهكاران‌ كرده اند و شركت‌ بيمه‌ي‌ گناه‌ تأسيس‌ نموده اند. [۷۸]

تحريف‌ ديگر، قائل‌ شدن‌ به‌ اين‌ بود كه‌ حركت‌ سيد الشهدا(ع‌)، معلول‌ يك‌ دستور خصوصي‌ و محرمانه‌ به‌ نحو قضيه‌ي‌ شخصيه‌ بوده‌ است‌. به‌ امام‌ درخواب‌ يا بيداري‌ دستور خاصي‌ داده‌ مي‌شود و او موظف‌ است‌ بر طبق‌ آن ‌دستور العمل‌ رفتار كند. اين‌ تحريف‌، انحراف‌ فلسفه‌ عزاداري‌ است‌ و مانع‌ سرمشق‌ گرفتن و الگوبرداري‌ از نهضت‌ كربلا است‌ و بزرگ‌ترين‌ خيانت‌ قابل‌تصور به فرهنگ شیعه است‌. [۷۹] اصولا هر اندازه‌ در اين‌ زمينه‌ خيال‌ بافي‌ بيشتر بشود – از جن‌ و مَلَك‌ و خواب‌ و بيداري‌ و دستورهاي‌ خصوصي‌ زياد گفته‌ شود – اين‌ نهضت ‌بي‌مصرف‌تر مي‌شود چون‌ قيام‌ امام‌ حسين(ع)‌ را از حوزه‌ قابل‌ اقتدا و پيروي‌ خارج‌ مي‌كند و به‌ اصطلاح‌ از زمين‌ به‌ آسمان‌ مي‌برد. [۸۰] اين‌ دوستان‌ به‌ دليل‌ تمايل‌ به ‌اسطوره‌ سازي‌ يا زنده‌ نگه‌ داشتن‌ ياد امام‌ و گريه‌ بر امام‌ بدون‌ توجه‌ به‌ فلسفه‌ و هدف‌ مقدس‌ آن‌، از ابزار نامقدس‌ استفاده‌ كردند. [۸۱]

تحريف‌ ديگر در عزاداري‌ امام‌ است‌. مي‌گويند گريه‌ و عزاداري‌ كنيم‌ تا حضرت‌ زهرا(س‌) تسلي‌ خاطر پيدا كند يا چون‌ امام‌ بي‌ گناه‌ كشته‌ شده‌ و اين‌ حادثه‌ تأثر آور است‌، بايد براي‌ آن‌ متأثر بود. در حالي‌ كه‌ اول‌ بايد مصلحت‌ ذاتي‌حكم‌ را تشخيص‌ داد تا آنگاه‌ نوبت‌ به‌ ثواب‌ حكم‌ برسد. [۸۲]

از نظر این افراد فلسفه‌ي‌ عزاداري‌ اين‌ است‌ كه‌ پرتويي‌ از روح‌ حسين(ع)‌، غيرت‌، ايمان‌، حريت‌، تقوا و توحيد او در روح‌ ما بتابد. خنده‌ و گريه‌ شديدترين‌ حالات‌ احساسي‌ انسان‌است‌، اگر اشكي‌ مي‌ريزيم‌ بايد در مسير هماهنگي‌ با روح‌ و شخصيت‌ حسين‌ بن‌علي‌(ع‌) و در جهت‌ پيروي‌ از راه‌ او باشد. [۸۳] گريه‌ بر مظلوم‌ فرياد در مقابل‌ ظالم‌است‌. [۸۴] عزاداري‌، اشك‌ شوق‌ ريختن‌ براي‌ خوبان‌ و سرمشق‌هاي‌ عالي‌ انسانيت ‌است‌. انسان‌ بايد با اشك‌ احساس‌ كند كه‌ در صف‌ مقابل‌ دشمن‌ قرار دارد و آتش‌خشمش‌ عليه‌ ظلم‌ و كفر زبانه‌ كشد و از پيشرفت‌ آنها و عملي‌ شدن‌ نقشه‌هاي ‌آنان‌ در اجتماع‌ متأثر گردد. [۸۵]

در هر صورت‌ اين‌ ديدگاه‌ سعي‌ دارد تا ماهيت‌ علل‌ و عوامل‌ نهضت‌ عاشورا را بدون‌ توابع‌ منفي‌ ياد شده‌ ارائه‌ كند، به‌طوري‌ كه‌ اين‌ نهضت‌ با دستورات‌ كلي‌ وقاعده‌مند فقهي‌ و كلامي‌ تشیع انقلابی قابل‌ تطبيق‌ باشد و امكان‌ الگوبرداري‌ از آن ‌وجود داشته‌ باشد. [۸۶]

در اين‌ نگرش‌ سه‌ عامل‌ «بيعت‌»، «دعوت‌ مردم‌» و «امر به‌ معروف‌ و نهي‌ ازمنكر» مبنای اصلي‌ نهضت‌ كربلا است‌. [۸۷] به‌ نظر اين‌ گروه‌، بين‌ معاويه‌ و يزيد تفاوت‌ وجود داشته است‌. معاويه‌ حفظ ظاهر مي‌كرد و در لفافه‌ دين‌ عمل‌ مي‌كرد ولي‌ يزيد اين‌ چنين‌ نبود و به‌ پايمال‌ كردن ‌مقدسات‌ و قوانين‌ اسلام،‌ بي‌باكانه‌ تظاهر مي‌كرد. [۸۸] بنابراين‌ امام‌ نمي‌توانست‌ با يزيد بيعت‌ كند چون‌ در بيعت‌ با يزيد دو مفسده‌ اساسي‌ وجود داشت‌: يكي‌ تثبيت‌ خلافت‌ موروثي‌ و ديگري‌ تأييد شخصيت‌ فاسد او. [۸۹] به‌ همين‌ جهت‌ سيد الشهدا با درخواست‌ بيعت‌ يزيد مخالف‌ بود.

امام‌ به‌ دنبال‌ امتناع‌ از بيعت‌ وارد مكه‌ مي‌شود و با درخواست‌ مردم‌ كوفه ‌جهت‌ قيام‌ روبرو مي‌گردد. اين‌ رویکرد و درخواست‌ مردمی مسئوليت‌ مي‌آورد. [۹۰] بنابراين‌ امام‌ خود را براي‌ قيام‌ آماده‌ مي‌سازد. اما خواست‌ مردم‌ پايدار نمي‌ماند و مسلم‌ بن‌ عقيل، ‌تنها مانده‌ و مردم،‌ تحت‌ فشار ابن‌ زياد، از ياري‌ امام‌ منصرف‌ مي‌شوند.

تشخيص‌ اوليه‌ مردم‌ كوفه‌ در بيعت‌ با امام،‌ مطابق‌ فطرت‌ و قاعده‌ بود. آنان ‌خواستار حكومت‌ حق‌ بودند، ولي‌ هنگامي‌ كه‌ همين‌ مردم‌ در نشيب‌ و فراز امتحان‌ و خوف‌ و طمع‌ قرار گرفتند، راه‌ دين‌ و مصلحت،‌ از يكديگر جدا شد. اين‌ رفتار از مردم‌ عادي‌ تحت فشار، عجيب‌ نبود بلكه‌ طبق‌ قاعده‌ روانی انسان طبیعی بود. آنان از اهل‌ حق‌ فاصله‌ گرفتند. در اين‌ شرايط،‌ به‌جاي‌ واژه‌هاي‌ جهاد و فداكاري‌ و قيام‌ و اصلاح‌ و جانبازي‌ و سربازي‌ واژه‌هايي‌ از قبيل‌ حزم‌ و عقل‌ و احتياط و دورانديشي‌ به‌ ميان‌ آمد. عجب‌ از آن‌ كساني‌ است‌ كه‌ با همه‌ گرفتاري‌ها جان‌ بر سر اين‌ كار نهادند و دست‌ از مبارزه‌ با بيداد نكشيدند، مبادا روز قيامت‌ در برابر خداوند شرمنده‌ و سرافكنده‌ باشند. [۹۱]

به‌ هر حال‌ حضرت‌ تا قبل‌ از شنيدن‌ خبر شهادت‌ مسلم‌ و روي‌ برتافتن ‌مردم‌ از ايشان‌، در صدد به‌ دست‌ گرفتن‌ حكومت‌ بود [۹۲] اما از آن‌ به‌ بعد تصميم ‌گرفت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر خود را با شهادتي‌ پر حماسه‌ و خونين‌ انجام ‌دهد و اين‌ تنها راهي‌ بود كه‌ از طريق‌ آن‌ مي‌شد چهره‌ي‌ كريه‌ خاندان‌ اموي‌ را برملا ساخت‌. [۹۳] انحراف‌ شديدي‌ كه‌ در اثر غصب‌ خلافت‌، تغيير در دستگاه‌ خلافت ‌و تمام‌ شؤون‌ و نواحي‌ اجتماعي‌ مردم‌ مسلمان‌ رخنه‌ كرده‌ بود [۹۴] جز با شهادت‌ و جانبازي‌ و قيام‌ جدي‌ قابل‌ علاج‌ نبود; [۹۵] شاهد اين‌ مطلب‌ اينكه‌ از آن ‌به‌ بعد حسين‌ بن‌ علي‌(ع‌) مرتب‌ دم‌ از مرگ‌ مي‌زند و سخن‌ از شهادت‌ مي‌گويد. او مي‌خواهد بگويد تشخيص‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ جز با شهادت‌ من‌ و يارانم ‌نمي‌توان‌ به‌ نتيجه‌ رسيد. [۹۶]

موضوع‌ تبليغ‌ يكي‌ از عناصر مهم‌ نهضت‌ سيد الشهدا(ع‌) بود. به‌ همين‌جهت‌ هم‌ داستان‌ كربلا به‌ صورت‌ يك‌ مكتب‌ تعليمي‌ و تربيتي‌هميشه‌ زنده‌ است‌. [۹۷] اهل‌ بيت‌ به‌ دنبال‌ امام‌ تكميل‌ كننده‌ جنبه‌ي‌ تبليغي‌ نهضت‌كربلا بودند. [۹۸] عامل‌ تبليغ‌ جنبه‌ي‌ آگاهي‌ بخشي‌ دارد ولي‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر جنبه‌ي‌ عملي‌ و اجرايي‌ دارد.

كربلا يك‌ مكتب‌ است‌ كه‌ بعد از مرگ‌ صاحبش‌ زنده‌تر مي‌شود. حادثه‌ي‌كربلا داراي‌ دو صفحه‌ است‌; صفحه‌ي‌ سياه‌ و صفحه‌ي‌ سفيد. ورق‌ سياه‌ يك ‌داستان‌ جنايي‌، تاريك‌ و وحشتناك‌ و مظهر بي‌ رحمي‌ و قساوت‌ و دنائت‌ و نامردمي‌ و سبعيت‌ انسان‌ است‌. ورق‌ سفيد يك‌ داستان‌ ملكوتي‌ است‌، يك‌ حماسه‌ي‌ انساني‌ و مظهر آدميت‌ و عظمت‌ و صفا و بزرگي‌ و فداكاري‌ است‌. [۹۹] حادثه‌ي‌ كربلا صحنه‌ي‌ نمايش‌ توحيد، مروت‌، شجاعت‌، صبر، ايثار و فداكاري‌، رضا و تسليم‌ و قداست‌ بود. [۱۰۰] فلسفه‌ي‌ عزاداري‌، مطالعه‌ اين‌ دو صفحه‌ و حب‌ و بغض‌ نسبت‌ به‌ اين‌ دو صفحه‌ است‌ تا روح‌ مبارزه‌ با مظاهر ظلم‌ و كفر احيا شود.

پس‌ منطق‌ امام‌ در مقابل‌ عامل‌ «بيعت‌» منطق‌ يك‌ انسان‌ با شرف‌ بود. در مقابل‌ عامل‌ «دعوت‌ مردم‌» منطق‌ يك‌ مصلح‌ و سياستمدار ورزيده‌ است و در مقابل ‌عامل‌ سوم‌ منطق‌ شهيد بود. [۱۰۱] از نظر امام‌ اهميت‌ عامل‌ «دعوت‌» از همه‌ كمتر و اهميت‌ عامل‌ سوم‌ يعني‌ «امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر» از همه‌ بيشتر بود. [۱۰۲]

مفسر این دیدگاه در پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، بر حسب قواعد فقها هنگامي‌ واجب‌ است‌ كه‌ انجام‌ اين‌ تكليف‌ براي‌ مكلف،‌ ضرر جاني‌ يا مالي‌ نداشته ‌باشد و احتمال‌ اثر نيز داده‌ شود و اين‌ شرايط براي‌ امام‌ وجود نداشت‌، مي‌گويد: وجوب‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، ‌بستگي‌ به‌ موضوع‌ دارد; فرق‌ است‌ بين‌ ترتب‌ مفسده‌ براي‌ اسلام‌ و ضرر شخصي‌. امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر براي‌ شخص‌ امام‌ ضرر داشت‌ ولي‌ براي‌اسلام‌ ضرورت‌ داشت‌. امام‌ ولو بر حسب‌ محاسبات عقلی يا روايات‌ مي‌دانست‌ كه‌ موفق‌ نخواهد شد تا يزيد را از سلطنت‌ خلع‌ كند ولي‌ تكليف‌ الهي‌ داشت‌ كه‌ براي‌«اصلاح‌ جامعه‌» «ريشه‌ كن‌ كردن‌ حكومت‌ ظلم‌» و «تشكيل‌ حكومت‌ عدل‌» قيام‌ كند [۱۰۳] امام‌ بيش‌ از هر چيز فكر اسلام و  آينده‌ اسلام‌ و مسلمين‌ بود به همین جهت قیام کرد تا آن را احیاء کند. [۱۰۴]

۷ـ تفسير اصلاحي‌

پیش فرض تفسير اصلاحي‌ این است که که حادثه‌ عاشورا يك‌ جريان‌ جامع‌ اصلاحي‌ است و حسين(ع) بیش از هر چیز يك‌ مصلح‌ بزرگ‌ بود كه‌ قصدش‌ اصلاح‌ به‌ معناي‌ گسترده‌ و در سطح‌كلان‌ جامعه‌ بود که تنها گوشه‌اي‌ از آن‌ تشكيل‌ حكومت‌ بود‌. اين‌ نگاه‌ ازتابلوي‌ كربلا فلسفه‌ي‌ جامعي‌ مي‌خواند كه‌ ابعاد سياسي‌، حماسي‌، معنوي‌ و اجتماعي‌ تنها ابعادي‌ از آن‌ هستند. امام‌ همان‌ گونه‌ كه‌ خود فرمود « من‌ الگو ومقتداي‌ شما هستم‌»، [۱۰۵] راهنما و الگوي‌ همه‌ انسان‌ها در همه‌ شرايط زماني‌ و مكاني‌ وارث‌ همه‌ انبياست‌. عاشورا هم‌ نقطه‌ اوج‌ اين‌ حركت‌ است‌. از نظر این دیدگاه تفسيرهايي‌ كه‌ از جريان‌ عاشورا صورت‌ گرفته‌ است‌، تحت‌ تأثيرشرايط زماني‌ و مكاني‌ خاص انجام شده است و تحلیل ها غالباً تك‌ عاملي‌ است‌. برخي‌ سياسي‌، برخي‌ غيرسياسي‌، برخي‌ تاريخي‌ و برخي‌ فراتاريخي‌، برخي‌ عاطفي‌ و برخي‌ عقلاني‌. در حالی که این حادثه عظیم تاریخی ظرفیت تحلیل جامعی دارد و نباید آن را در ابعاد خاص محصور کرد.

حادثه‌ي‌ عاشورا ناخودآگاه‌ يك‌ مكتب‌ اصلاحي‌ نانوشته‌ در عمق‌ جان‌ شيعيان‌ است، به‌طوري‌ كه‌ بر اساس‌ آن‌، حداقل‌ در ذهن‌، آنچه‌ در كربلا نفي‌ شد را نفي‌ كردند و آنچه‌ در آن‌ اثبات‌ شد، را آرمان‌ گرفتند و سعي‌ نمودند آن‌را معيار و محك‌ اصلاح‌ همه‌ زندگي‌ خويش‌ سازند. شايد همين‌ روحيه‌ و آرمان‌ بود كه‌ باعث‌ شد شيعيان‌ به‌ هيچ‌ نظام‌ سياسي‌ به‌ عنوان‌ نظام‌ كامل‌ دل‌ نبندند و به‌ دنبال‌ آن‌ باشند كه‌ حسين‌ (ع‌) مي‌خواست‌ و آن‌را بجويند كه‌ او در پي ‌آن‌ بود. از آنجا كه‌ اين‌ حركت‌ از پشتوانه‌ي‌ عميق‌ ارزشي‌ و انسان‌ گرايانه‌ و آرمان‌خواهانه‌ برخوردار بود، سيره‌ سالار شهيدان‌ براي‌ همه‌ي‌ پيروان‌ راستين‌ او، مكتب‌ راهنماي‌ زندگي‌ شد. در اين‌ جا به‌ برخي‌ از اصول‌ اين‌ مكتب‌ اصلاحي،‌ كه‌ از زبان‌ و عمل‌ امام(ع)،‌ در جريان‌ حادثه‌ي‌ كربلا استفاده‌ مي‌شود، اشاره‌ مي‌كنيم‌:

اصل‌ اول‌، نفي‌ سلطه‌ي‌ جابرانه‌ و نامشروع‌: در مكتب‌ حسين‌ حاكمي‌ كه ‌صلاحيتهاي‌ لازم‌ را نداشته‌ باشد و بدون‌ رضايت‌ مردم‌ به‌ زور و ستم‌ بخواهد برمردم‌ حكومت‌ كند نامشروع‌ است‌. معاويه‌ به‌ ناحق‌ بر جايگاه‌ پيامبر خدا(ص‌) تكيه‌ زده‌ بود و آن‌را اشغال‌ كرده‌ بود. او آثار حاكميت‌ نبوي‌ را تضعیف کرد و آن‌ را به‌ سلطنت‌ استبدادي‌ موروثي‌ مبدل‌ ساخت‌. تبليغات‌ گسترده‌ي‌ آنان‌ كه‌ نان‌ دين به نرخ روز مي‌خوردند، از وي‌ چهره‌اي‌ ساخت كه‌ به‌ عنوان‌ صحابي‌ رسول‌ الله(ص)‌، كاتب ‌وحي‌ و خال‌ المؤمنين‌، رفتارش‌ اجتهاد شرعي‌ و غير قابل‌ نقد تلقي‌ شود. درطرح‌ پيشنهادي‌ معاويه‌، يزيدي‌ كه‌ از ابتدايي‌ترين‌ شرايط يك‌ رهبر اجتماعي‌، سياسي‌ و ارزشي‌ تهي‌ است‌، حاكم‌ مسلمانان‌ معرفي‌ شده‌ و بر مردم‌ تحميل‌مي‌گردد.

ابا عبد الله‌ الحسين(ع)‌ نظام‌ فاسد و ستمگر يزيد را نيز هم‌ چون‌ حكومت ‌معاويه‌ نامشروع‌ مي‌دانست‌ و از هر فرصتي‌ براي‌ افشاي‌ چهره‌ي‌ ننگين‌ او براي‌افكار عمومي‌ استفاده‌ مي‌كرد. ايشان‌ در مكه‌، خطاب‌ به‌ علما اسلام‌، دلايل ‌محكوميت‌ و ويژگي‌هاي‌ اين‌ نظام‌ فاسد را اينگونه‌ تبيين‌ مي‌كند: «ستمگراني‌ رابه‌ جاي‌ خود نشانده‌ايد كه‌ با شبهه [۱۰۶]‌ كشور را اداره‌ مي‌كنند و در راه‌ شهوت‌ و كامجويي‌ گام‌ مي‌نهند…به‌ هوسراني‌، رسوائي‌ها به‌ بار مي‌آورند. سيرت‌ اشرار پيش‌ مي‌گيرند و بر خدا دليري‌ مي‌كنند، در هر شهري‌ سخنراني‌ بر فراز منبر دارند و همه‌ي‌ مملكت‌ را قبضه‌ كرده‌اند. دستشان‌ همه‌ جا باز است‌. مردم‌ چون‌برده‌ در برابرشان‌ نيروي‌ دفاع‌ از خود ندارند. برخي‌ جبار و سركش‌ و برخي‌ برناتوانان‌ سختگير هستند. خدا و قيامت‌ را نمي‌شناسند. شگفتا چگونه ‌شگفت‌زده‌ نباشم‌ كه‌ سرزمين‌ اسلام‌ در قبضه‌ي‌ كساني‌ است‌ كه‌ يا خائن‌ و ستمگر، يا باجگير و نابكار و يا حكمران‌ بي‌رحم‌ و بي‌انصاف‌ است‌.» [۱۰۷] ايشان‌ درنامه‌اي‌ به‌ مردم‌ بصره‌ مي‌نويسند: «سنت‌ و قانون‌ اسلامي‌ از بين‌ رفته‌ است‌ و سنت‌هاي‌ قومي‌ و شخصي‌ مناسب‌ با منافع‌ عده‌اي‌ خاص‌، جاي‌ آن‌ را گرفته‌ و احيا شده‌ است‌.» [۱۰۸] حضرت ضمن‌ اين‌كه‌   خود را با صلاحيت‌ترين‌ منتقد حكومت‌ معرفي‌ مي‌كند، خطاب‌ به‌ لشكر حر دلايل‌ نامشروع‌ بودن‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ را اينگونه‌ تشريح‌مي‌كند: «اي‌ مردم‌، اين‌ حاكمان‌ به‌ اطاعت‌ شيطان‌ در آمده‌ و اطاعت‌ رحمان‌ را رها ساخته‌اند تباهي‌ و فساد آورده‌ و حدود الهي‌ را تعطيل‌ كرده‌اند. غنايم‌ را به‌خود اختصاص‌ داده‌اند و حرام‌ خدا را حلال‌ و حلال‌ خدا را حرام‌ ساخته‌اند.» «من در اولویت یاری خدا، عزت بخشی به شریعت لهی و جهاد در راه خدا هستم تا کلمة الله فراتر از همه قرار گیرد.» [۱۰۹]

ديدگاه‌ عمومي‌ كوفه‌ نسبت‌ به‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌، با آنچه‌ حضرت‌ تشخيص‌مي‌داد هماهنگ‌ بود; لذا آنان‌ در نامه‌ خود به‌ امام‌ حسين‌(ع‌) از مرگ‌ معاويه‌ ابراز شعف‌ كرده‌ و نوشته‌ بودند: «ستايش‌ خدا را كه‌ دشمن‌ جبار و سرسخت‌ تو را نابودكرد; دشمني‌ كه‌ بر اين‌ امت‌ يورش‌ برد تا خلافت‌ را به‌ ناحق‌ گرفت‌ و اموال‌ آن‌راغصب‌ كرد و بدون‌ رضايت‌ آنان‌ بر آنها حكومت‌ كرد. نيكانشان‌ را كشت‌ واشرارشان‌ را به‌ جا نهاد و مال‌ خدا را دستخوش‌ جباران‌ و توانگران‌ امت‌ساخت‌.» [۱۱۰]

اين‌ نگرش‌ در اذهان‌ ياران‌ صديق‌ امام‌ نيز وجود داشت‌. «زهير بن‌ قين‌»، سياستمداري‌ كه‌ سابقه‌ي‌ تمايل‌ به‌ عثمان‌ داشت‌ اما در جريان‌ كربلا به‌ ياري‌ابي‌ عبد الله‌ برخاسته‌ بود، با توجه‌ به‌ گذشته‌ي‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌، چشم‌انداز حكومت‌ يزيد را در سخنانش‌ با لشكر ابن‌ زياد اينگونه‌ ترسيم‌ مي‌كند: «در ايام‌ سلطه‌ي‌ آنان‌ جز بد نخواهيد ديد. چشمانتان‌ را ميل‌ مي‌كشند. دست‌ها و اعضايتان‌ را مي‌برند و بر تنه‌هاي‌ خرما بالا مي‌برند. پارسايان‌ و قاريان‌ شما امثال‌ حجر بن‌ عدي‌ و يارانش‌ و هاني‌ بن‌ عروه‌ و نظاير او را مي‌كشند.» [۱۱۱]

در هر صورت‌ حكومت‌ يزيد كه‌ نماينده‌ و تجلي‌ باورها و مطالبات‌ مردم‌ نيست‌ و مي‌خواهد به‌ وسيله‌ زر و زور و تزوير براي‌ خود بيعت‌ بگيرد، نه‌ صلاحيت ‌مديريت‌ رهبري‌ سياسي‌ جامعه‌ را دارد و نه‌ منطبق‌ با آرمان‌هاي‌ جامعه‌ي‌اسلامي‌ است‌. حكومت‌ چنين‌ كسي‌ جز فلاكت‌، بدبختي‌، ظلم‌ و بي‌عدالتي‌، نژادپرستي‌ و حق‌ ستيزي‌ چه‌ ارمغاني‌ به‌بار مي‌آورد؟ به‌ قول‌ امام‌، اگر جامعه‌گرفتار رهبري‌ چون‌ يزيد شود فاتحه‌ي‌ آئين‌ عدل‌ خوانده‌ است‌، انا لله‌ و انا اليه‌راجعون‌ و علي‌ الاسلام‌ السلام‌. [۱۱۲]

اصل‌ دوم‌، ضرورت‌ حكومت‌ صالحان‌: در مكتب‌ حسين‌ نفي‌ سلطه ‌جابرانه‌ به‌ خاطر باور به‌ مشروعيت‌ حاكم‌ صالحي‌ است‌ كه‌ پشتوانه‌ مردمي‌ دارد. شيعه‌ نسبت‌ به‌ رهبري‌ همواره‌ حساس‌ بوده‌ و آن ‌را با صلاح‌ و فساد جامعه ‌همدوش‌ مي‌دانسته‌ است‌. جامعه‌ي‌ ايماني‌ نمي‌تواند سرنوشت‌ خويش‌ را به ‌دست‌ افراد نالايق‌، بي‌صلاحيت‌ و بي‌ايمان‌ دهد. طبيعي‌ است‌ كه‌ در صحنه‌ي ‌عمل‌ سياسي‌ نيز راي‌ و خواست‌ طبيعي‌ مردم‌ به‌ كساني‌ كه‌ براي‌ باورها و مقبولات‌ مردم‌، ارزشي‌ قايل‌ نيستند تعلق‌ نمي‌گيرد و چنين‌ نظامي‌ را مشروع ‌نمي‌دانند.

نفي‌ حكومت‌ امثال‌ معاويه‌ و يزيد به‌ دنبال‌ خود، اثبات‌ امامتي‌ را دارد كه‌ سيدالشهداء(ع‌) مصداق‌ بارز آن‌ است‌ و دعوت‌ مردم‌ براي‌ بيعت‌ با او شرط مردمي ‌آن‌ را تضمين‌ مي‌كند. امام‌ در پاسخ‌ به‌ دعوت‌ مردم‌ كوفه‌ ويژگيهاي‌ رهبري‌ را چنين‌ معرفي‌ مي‌كند: «به‌ جان‌ خودم‌، امام‌ جز آن‌ نيست‌ كه‌ به‌ كتاب‌ خدا عمل‌كند و به‌ عدالت‌ و قسط برخيزد و ملتزم‌ به‌ راه‌ و روش‌ حق‌ باشد و خود را فدايي‌خدا بداند.» [۱۱۳] نه‌ فداي‌ قدرت‌ و ثروت‌ و طبقه‌ و جريان‌ خاص‌. كسي‌ كه‌ مسؤوليت ‌مديريت‌ جامعه‌ي‌ ديني‌ را دارد بايد پايبند به‌ لوازم‌ چنين‌ نظامي‌ باشد.

حق‌ جويان‌، منتظر مرگ‌ معاويه‌ بودند تا با مرد شايسته‌اي‌ چون‌ حسين‌ (ع‌) بيعت‌ كنند. امام‌ نيز مي‌فرمود: تنها كسي‌ كه‌ صلاحيت‌ برقراري‌ نظام‌ عادلانه‌ را دارد ما هستيم‌: «ما اهل‌ بيت‌ محمد (ص‌)، بر داشتن‌ حكومت‌ نسبت‌ به‌ اين‌كساني‌ كه‌ مدعي‌ حكومت‌ هستند و با ظلم‌ و جور حكم‌ مي‌رانند و حقي‌ نسبت‌ به ‌آن‌ ندارند، اولي‌ هستيم‌.» و در اين‌ زمان‌ «من‌ نسبت‌ به‌ ديگران‌، بر حكومت‌ احق ‌هستم‌.» [۱۱۴]

حضرت‌ در نامه‌اي‌ به‌ مردم‌ بصره‌ پس‌ از تأكيد بر حقانيت‌ خويش‌ آنان‌ را دعوت‌ مي‌كند كه‌ به‌ او بپيوندند: «شما را به‌ كتاب‌ خدا و سنت‌ پيامبر او دعوت ‌مي‌كنم‌. امويان‌ سنت‌ را ميرانده‌اند و بدعت‌ را احيا كرده‌اند. اگر گفتارم‌ را بشنويد و دستور مرا اطاعت‌ كنيد، شما را به ‌راه‌ رشاد هدايت‌ خواهم‌ كرد.» [۱۱۵] واقعه‌ كربلا، در واقع‌ آخرين‌ تلاش‌ امام‌ شيعه‌ بود تا بار ديگر حكومت‌ را به‌جايگاه‌ اصليش‌ برگرداند.

اصل‌ سوم‌ حساسيت‌ مذهبي‌ و سياسي‌: در مكتب‌ حسين‌ بي‌ توجهي‌ به سرنوشت‌ خويش‌ و عملكرد نظام‌ سياسي‌ حاكم‌ نه‌ مقبول‌ است‌ و نه‌ مطلوب‌. مردم‌ به‌ ويژه‌ آگاهان‌ آنها همانگونه‌ كه‌ مسئول‌ رفتار خويشند مسئول‌ نظام ‌حاكمي‌ هستند كه‌ در آن‌ زندگي‌ مي‌كنند. در حقيقت‌ آنچه‌ در جامعه‌ مي‌گذرد، برآيند ميزان‌ آگاهي‌ و مسئووليت‌ پذيري‌ مردم‌ آن‌ جامعه‌ است‌. حسين(ع)‌ به‌ انسان ‌مسلمان‌ آموخت‌ كه‌ بايد نسبت‌ به‌ سرنوشت‌ اجتماعي‌ خود حساسيت‌ نشان‌ دهد. مشاركت‌ و نظارت‌ سياسي‌ نه‌ تنها حق‌ هر انساني‌ است‌، بلكه‌ تكليف‌ اوست‌. نقد مستمر عملكرد نظام‌ سياسي‌ تحت‌ عنوان‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و آزادي ‌اعمال‌ اين‌ حق‌، تضمين‌ كننده‌ي‌ سلامت‌ جامعه‌ و نظام‌ اسلامي‌ است‌. فشارهاي‌سياسي‌ در جهت‌ منع‌ مشاركت‌ مردم‌ و جلوگيري‌ از اظهار نظر آزادانه‌ ، حرام‌ و مخالف‌ وجوب‌ اصل‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكري‌ است‌ كه‌ حق‌ و تكليف ‌مسلم‌ هر انسان‌ مسلمان‌ است‌.

مهم‌ترين‌ انگيزه‌ي‌ قيام‌ امام‌ حسين(ع)‌ انجام‌ همين‌ وظيفه‌ بود. ايشان‌ سعي‌ دردميدن‌ روح‌ حساسيت‌ نسبت‌ به‌ ارزشها و مسؤوليت ‌پذيري‌ در جان‌ امت‌ اسلامي ‌داشت‌ لذا از قول‌ رسول‌ خدا (ص‌) مي‌فرمايند: «هر كس‌ كه‌ حكومت‌ ظلمي‌ راببيند كه‌ حرام‌ خدا را حلال‌ كرده‌، پيمان‌ شكني‌ مي‌كند، مخالف‌ سنت‌ رسول‌ الله ‌است‌ و با بندگان‌ خدا به‌ گناه‌ و دشمني‌ بر خورد نمايد و اقدامي‌ عملي‌ يا سخني ‌در مخالفت‌ با آن‌ نگويد، حق‌ خداست‌ كه‌ او را با همان‌ ظالمين‌ در يك‌ جا محشور سازد.» [۱۱۶]

معروف‌ و منكر امام‌ بر خلاف‌ آنچه‌ برخي‌ تصور مي‌كنند، صرفاً نفي‌ و اثبات‌ سطحي‌ و جزئي‌ امور نيست‌; بلكه‌ امور كلاني‌ است‌ كه‌ در پناه‌ خود، امور سطحي ‌و جزئي‌ را نيز اصلاح‌ مي‌كند. معروف‌ و منكر امام‌ همان‌ بود كه‌ ايشان‌ در عمل‌نشان‌ داد و مبارزات‌ سياسي‌ خويش‌ را در همان‌ راستا جهت‌ داد. حضرت‌ در كلام‌ خود مصاديق‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را دقيقاً امور كلان‌ حكومتي‌ وسياسي‌ اعلام‌ مي‌كنند و در ضمن‌ بيان‌ اهميت‌ انتقاد و نظارت‌ عمومي‌ نسبت‌ به ‌حكومت‌ مي‌فرمايند: «خداوند وجوب‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را در اولويت ‌قرار داد، چون‌ مي‌دانست‌ بقيه‌ي‌ وظايف‌ در پناه‌ آن‌ انجام‌ خواهد شد. امر به ‌معروف‌ و نهي‌ از منكر، به‌ اسلام‌ دعوت‌ مي‌كند. حقوق‌ ستمديدگان‌ را باز مي‌ستاند، با ستمگر مي‌ستيزد، بيت‌المال‌ را به‌ تساوي‌ تقسيم‌ مي‌كند و ماليات‌ها را از آنجا كه‌ بايد مي‌گيرد و در جايگاه‌ خود صرف‌ مي‌كند.» [۱۱۷]

سيد الشهداء كه‌ از عدم‌ حساسيت‌ سياسي‌ علما و مردم‌ نسبت‌ به‌ حكومت ‌يزيد ناراحت‌ بود، در اجتماع‌ حج‌ ضمن‌ سرزنش‌ علما كه‌ بيشترين‌ بار مسؤوليت امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را به‌ عهده‌ دارند انتقاد، مي‌كند. حضرت‌ خطاب به آنان مي‌فرمايد چرا شيوه‌ علماي‌ يهود را در پيش‌ گرفته‌اند. علما در مقابل‌ بهره‌مندي‌شان‌ از جامعه‌ براي‌ نقد حاكميت‌ مسئوليت‌ اصلی را دارند. حضرت‌ اداره‌ي ‌جامعه‌ را كاري‌ علمي‌ مي‌داند و متعلق‌ به‌ عالمان‌، لذا مي‌فرمايد: اگر شما انديشمندان‌ وظيفه‌ي‌ خود را در اين‌ مورد انجام‌ مي‌داديد، حكومت‌ را از شما نمي‌ربودند: «مصيبت‌ شما از همه‌ي‌ مردم‌ بيشتر است‌; چون‌ شما بر مسند علم‌ تكيه‌ زده‌ايد. اي‌ كاش‌ گوش‌ شنوا داشتيد. جريان‌ امور و احكام‌ بايد به‌ دست‌ دانشمندان‌ ديندار باشد. آنها بر حلال‌ و حرام‌ خداوند امين‌ هستند. اين‌ موقعيت ‌را از شما ربودند. اين‌ عقب‌ نشيني‌ نتيجه‌ي‌ جدا شدن‌ شما از حق‌ و اختلاف‌ در سنت‌ آشكار پيامبر(ص‌) بود. اگر شما در مقابل‌ آزار و اذيتها مقاومت‌ مي‌كرديد و از بذل‌ جان‌ و مال‌ دريغ‌ نداشتيد، الان‌ جريان‌ امور الهي‌ در دست‌ شما بود وكارها تحت‌ نظر شما انجام‌ مي‌گرفت‌.» [۱۱۸] حضرت‌ عامل‌ اصلي‌ ترك‌ مسئوليت‌ امربه‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر از ناحيه‌ي‌ علما را «ترس‌ از مرگ‌» و «دنيا طلبي‌» آنان‌ مي‌داند. [۱۱۹]

امام‌ در جايي‌ ديگر رسالت‌ مردم‌ را به‌ يادشان‌ مي‌آورد و مي‌فرمايد: «آيانمي‌بينيد به‌ حق‌ عمل‌ نمي‌شود و از باطل‌ دوري‌ نمي‌گردد؟ با اين‌ شرايط انسان ‌آرزوي‌ مرگ‌ مي‌كند.» [۱۲۰]ايشان‌ تمام‌ نهضت‌ خويش‌ را خلاصه‌ در انجام‌ همين‌ تعهد و مسؤوليت‌ مي‌بيند.

اصل‌ چهارم‌، ضرورت‌ اصلاحات‌: اصل‌ مهم‌ ديگر مكتب‌ عاشورا، اصل ‌اصلاحات‌ و ارزش‌ جويي‌ در مقابل‌ حاكميت‌ نفسانيت‌، باند بازي‌ و فسادگرايي‌قدرت‌ مداران‌ است‌. هدف‌ حساسيت‌ مذهبي‌ سياسي‌ مردم‌ بايد اصلاح‌ جامعه باشد نه ‌افساد آن. آنچه‌ حسين‌(ع‌) با نهضت‌ خويش‌ مي‌خواست‌ آن‌ را اثبات‌ كند، مطلق‌خوبي‌ها و زيبايي‌هايي‌ بود كه‌ اسلام‌ بر تحقق‌ آن‌ سفارش‌ مي‌كرد. سيد الشهداء در مناجاتي‌ كه‌ با خدا دارد، شيوه‌ و سنت‌ مطلوب‌ خويش‌ را اينگونه‌ مطرح ‌مي‌كند: «خدايا تو مي‌داني‌ كه‌ من‌ شيفته‌ي‌ خوبي‌ها و دشمن‌ بدي‌ها هستم‌…ازتو درخواست‌ مي‌كنم‌ به‌ من‌ همان‌ عطا كني‌ كه‌ تو و رسول‌ تو به‌ آن‌ راضي‌هستيد.» [۱۲۱] امام‌   در انتهاي‌ سخن‌ خود با علما، اتهام‌ ماجراجويي‌، قدرت‌طلبي‌ و ثروت‌طلبي‌ را كه‌ معمولا انگيزه‌ي‌ مخالفت‌ با حكومت‌ها تلقي‌ مي‌شد، از خود دفع‌ مي‌نمايد: «خدايا تو خود مي‌داني‌ كه‌ آنچه‌ به‌ دست‌ ما انجام‌ گرفت‌، نه‌ به ‌طمع‌ سلطنت‌ و مقام‌ بود و نه‌ طلب‌ ثروت‌ و مال‌.» [۱۲۲]

امام‌ اهداف‌ اصلاحي‌ خود را در قالب‌ دعايي‌ ديگر اينگونه‌ بيان‌ مي‌كند: «خدايا ما خواستيم‌ تا نشانه‌هاي‌ راه‌ دينت‌ را بنماييم‌ و در بلاد تو اصلاح‌ انجام‌ دهيم‌ تا از اين‌ طريق‌ بندگان‌ مظلوم‌ تو آسايش‌ و امنيت‌ ببينند و آسوده‌ خاطر به‌ واجبات‌ تو عمل‌ كنند و احكام‌ و سنن‌ تو را به‌ اجرا گذارند.» [۱۲۳]

اصل‌ پنجم‌، ضرورت‌ عزت‌ نفس‌: يكي‌ ديگر از اصول‌ مهم‌ مكتب‌ عاشورا، حرمت‌ نهادن‌ به‌ كرامت‌، شخصيت‌ و عزت‌ انسان‌ است‌. تحقير و به‌ هيچ ‌شمردن‌ شخصيت‌ انسان‌ها از مهم‌ترين‌ منكرات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ است‌. اجبار انسان‌ها در پذيرش‌ يك‌ نظام‌ نامشروع‌ و ناشايست‌ چيزي‌ به‌ جز تحقير انسان‌ و ناديده‌ گرفتن‌ حق‌ تعيين‌ سرنوشت‌ آنان‌ و نفي‌ کرامت آنها نيست‌.

امام‌ مي‌فرمود: «انسان‌ پست‌ فرزند پست‌، مرا بين‌ مرگ‌ يا ذلت‌ مخير كرده ‌است‌. چه‌ دور است‌ از ما، پذيرش‌ ذلت‌. خدا، رسول‌ خدا، مؤمنين‌ و دامن‌هاي ‌پاك‌ و عزت‌ انساني‌ از پذيرش‌ ذلت‌، اطاعت‌ و پيروي‌ از افراد لئيم‌ و پست‌ ابا دارد. من‌ با همين‌ خاندان‌ كم‌ و با وجود درندگي‌ دشمن‌ و عقب‌ نشيني‌ ياران ‌دوست‌ آماده‌ كارزارم‌.» [۱۲۴] حضرت‌ فرار از مقابل‌ تهاجم‌ دشمن‌ را نيز همچون‌ تسليم‌، ذلت‌بار مي‌داند و مي‌فرمايد: «نه‌. به‌ خدا قسم‌ مانند ذليلان‌ تسليم ‌نمي‌شوم‌ و مانند بردگان‌ بر بيعت‌ گردن‌ نمي‌نهم‌.» [۱۲۵] عزت‌ و كرامت‌ انساني‌ براي‌حسين‌(ع‌) چنان‌ اهميت‌ دارد كه‌ مرگ‌ را بر پذيرش‌ ذلت‌ ترجيح‌ مي‌دهد و مي‌فرمايد: «من‌ مرگ‌ را سعادت‌ و زندگي‌ با ظالمين‌ را ننگ‌ مي‌دانم‌.» [۱۲۶] امام‌ در پاسخ‌ به‌ توصيه‌ي‌ يكي‌ از ياران‌ خويش‌ براي‌ بيعت‌ با يزيد به‌ منظور جلوگيري‌ از كشته‌ شدن‌ مي‌فرمايد: «به‌ خدا قسم‌ هيچگاه‌ زير بار ذلت‌ بيعت‌ نخواهم‌ رفت‌. مرگ‌ بر اين‌ ذلت‌ ترجيح‌ دارد.» [۱۲۷] مرگ‌ سرخ‌ براي‌ كساني‌ نامطلوب‌ است‌ كه‌ آن‌ رانابودي‌ تلقي‌ مي‌كنند و يا از عواقب‌ گناه‌هان‌ خود مي‌ترسند.

آن‌كه‌ مردن‌ پيش‌ چشمش‌ تهلكه‌ است

‌نهي‌ لا تلقوا بگيرد او به‌ دست‌

آن‌كه‌ مردن‌ شد به‌ پيشش‌ فتح‌ باب

‌سارعوا آيد مر او را در خطاب‌

چون‌ چنين‌ برديست‌ ما را بعد مات

‌راست‌ آمد ان‌ في‌ قتلي‌ حيات‌

امام‌ اين‌ مضمون‌ را بارها در صحنه‌ي‌ كربلا تكرار مي‌كند كه‌ براي‌ مؤمن ‌شكست‌ و نابودي‌ معنا ندارد. مثلا در پاسخ‌ فرزدق‌ مي‌فرمايند: اگر تقدير به‌دلخواه‌ ما رقم‌ خورد، شكر خدا مي‌كنيم‌ ولي‌ اگر قضا مانع‌ شد، براي‌ كسي‌ كه ‌نيت‌ پاك‌ و انديشه‌ پرهيزگارانه‌ دارد اهميت‌ ندارد. [۱۲۸] بر همين‌ اساس‌ حضرت‌ تا آخرين‌ لحظه‌ بر اين‌ اصل‌ پايداري‌ فرمود و خون‌ خويش‌ را براي‌ آبياري‌ جوانه‌هاي‌ اين‌ ارزش‌ فدا نمود.

عده‌اي‌ عزت‌ را فقط براي‌ خود مي‌پسندند و هنگامي‌ كه‌ به‌ موقعيتي‌ دست ‌مي‌يابند، دوست‌ ندارند اين‌ روحيه‌ فراگير شود ولي‌ حضرت‌ اين‌ تحقير را نه‌ براي‌ خود، بلكه‌ براي‌ هيچكس‌ نمي‌پسندد. ايشان‌ حتي‌ راهي‌ كه‌ انتخاب‌ كرده‌ و آن‌ را نيز حق‌ مي‌داند، به‌ ديگران‌ تحميل‌ نمي‌كند و ياران‌ خود را تحت‌ فشار قرار نمي‌دهد تا او را همراهي‌ كنند. او حتي‌ خانواده‌ و پيروان‌ خويش‌ را در كربلا آزاد مي‌گذارد تا در صورت‌ تمايل‌ صحنه‌ي‌ كربلا را ترك‌ كنند. اصولا امام‌ نمي‌خواهد كسي‌ به‌ كاري‌ وادار شود كه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ آگاهي‌ كافي‌ ندارد و از سرانجام‌ آن‌ بي‌اطلاع‌ است‌. [۱۲۹] سيد الشهداء دوبار از ياران‌ خويش‌ درخواست‌ كرد كه‌ در صورت‌ تمايل‌ باز گردند. بار اول‌ زمانی بود كه‌ خبر كشته‌ شدن‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ وهاني‌ بن‌ عروة رسيد و عده‌اي‌ از همراهان‌ كه‌ فكر مي‌كردند بر سر سفره‌ي‌ آماده ‌و بي‌خطر حكومت‌ مي‌روند، و اینک مأيوس‌ شده‌ بودند پس از آنکه حضرت‌ از آنان‌ خواست‌ اگر مي‌خواهند برگردند، پراكنده ‌شدند. [۱۳۰] بار دوم‌ شب‌ عاشورا بود كه‌ جز خاندان‌ امام‌ و اصحاب‌ باوفاي‌ او كسي‌باقي‌ نمانده‌ بود. با اين‌ حال‌ حضرت‌ فرمود: « من‌ اصحابي‌ با وفاتر و بهتر از شما و خانداني‌ نيكوتر و خوش‌ پيوندتر از خاندانم‌ نمي‌شناسم‌. شما مي‌دانيد فردا چه ‌خواهد شد. بيعت‌ خود را از دوش‌ شما برداشتم‌. از تاريكي‌ شب‌ بهره‌ گيريد و به ‌مناطق‌ و شهرها و محل‌هاي‌ خود برگرديد تا خداوند فرجي‌ فرمايد. اين‌ قوم‌ مرا مي‌خواهند. اگر به‌ من‌ دست‌ يافتند دست‌ از شما بر خواهند داشت‌.» [۱۳۱]ولی اين‌بار هيچكس‌ نرفت‌. مسؤوليت‌ امام‌ اين‌ بود كه‌ به‌ انتخاب‌ مردم‌ احترام‌گذارد و مسؤوليت‌ امت‌ نيز آن‌ بود كه‌ سمبل‌ عزت‌ را تنها نگذارد. گويي‌ اين ‌پژواك‌ كلام‌ حسين‌(ع‌) به‌ همه‌ مردم‌ در طول‌ تاريخ‌ است‌ كه‌ مي‌گويد: «هركس‌ راه‌ حق‌ من‌ را پذيرفت‌، پذيرفت‌ ولي‌ هر كس‌ نپذيرفت‌، من‌ صبر مي‌كنم‌ و خدا راقاضي‌ قرار مي‌دهم‌ كه‌ بين‌ ما و او حكم‌ نمايد.» [۱۳۲]

اصل‌ ششم‌، ضرورت‌ آزادگي‌: اگر چه‌ آزادگي‌ در كاربرد آن‌ عصر به‌ معناي‌آزادي‌ از هواي‌ نفس‌ بود و با آزادي‌ سياسي‌ به‌ معناي‌ امروز فاصله‌ داشت‌، ولي ‌جنبه‌ي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ آزادگي‌ نيز كم‌ نيست‌. آزادگي‌ چنان‌ مهم‌ است‌ كه‌امام‌ حسين‌(ع‌) آن‌را ولو اينكه‌ از سر دينداري‌ نباشد مي‌ستايد چون‌ اولين‌ قدم ‌براي‌ دينداري‌ آزادگي‌ است‌. امام‌ به‌ هنگام‌ حمله‌ي‌ لشكر ابن‌ سعد به‌ خيمه‌هاي‌خويش‌ مي‌فرمايد: واي‌ بر شما، اگر دين‌ نداريد و از قيامت‌ نمي‌ترسيد، لااقل‌ در دنيا آزاده‌ باشيد و به‌ مردانگي‌ اجداد خود برگرديد. [۱۳۳] امام‌ آزادگي‌ حر را مي‌ستايد و به‌ انتخاب‌ عاقلانه‌ و خداجويانه‌ي‌ حر آفرين‌ مي‌گويد و مي‌فرمايد: همانگونه‌ كه ‌مادرت‌ تو را حر نام‌ نهاد، آزاده‌اي‌ و ان‌ شاء الله‌ در دنيا و آخرت‌ آزاده‌ خواهي‌بود. [۱۳۴]

آزادگان‌ اندكند چون‌ آزادگي‌ دشوار است‌. مردم‌ فطرتاً عدالت‌ طلب‌ هستند و حقيقت‌ را دوست‌ مي‌دارند و تا هنگامي‌ كه‌ خطري‌ دنياي‌ آنان‌ را تهديد نمي‌كند در كنار آن‌ هستند و از آن‌ پشتيباني‌ مي‌كنند ولي‌ هرگاه‌ دنياي‌ مردم‌ به‌ دست‌ نظام‌ سلطه‌ تأمين‌ شود اغلب‌ مردم‌ در كنار سلطه‌گران‌ قرار مي‌گيرند. بنابراين‌ ازعموم‌ مردم‌ كه‌ ايمان‌ قوي‌ ندارند نبايد انتظار داشت‌ كه‌ قهرمان‌ و آزاده‌ باشند و همه‌ چيز خود را فداي‌ حق‌ و حقيقت‌ و دين‌ كنند. به‌ قول‌ امام‌ در تعارض‌ دنيا و ارزش‌ها، غالب‌ مردم‌ بندگان‌ دنيا هستند و «دين‌» فقط بر زبان‌ آنها جاري‌ است‌؛ تا هنگامي‌ كه‌ معيشت‌ آنها با دين‌ تأمين‌ شود، در كنار دين‌ هستند و هنگامي‌ كه ‌گرفتاري‌ پيش‌ آيد دينداران‌ واقعي‌ اندك‌ خواهند بود. [۱۳۵]

در فضاي‌ آزاد مردم‌ نيازي‌ به‌ رياكاري‌ ندارند و آنگونه‌ كه‌ دوست‌ دارند و بافطرت‌ حق ‌جويانه‌شان‌ هماهنگ‌ است‌ عمل‌ مي‌كنند و شرايط براي‌ آزادگي‌ آنان ‌فراهم‌ است‌. اما در صورتي‌ كه‌ خطر و زور و گرفتاري‌ پيش‌ آمد، براي‌ تأمين ‌دنياي‌ خود ممكن‌ است‌ دست‌ به‌ شمشير و سلاح‌ برند و حتي‌ عليه‌ همه‌ي‌ مقدسات‌ و ارزش‌ها بشورند، هر چند قلباً آن‌ كار را دوست‌ نداشته‌ باشند. آيا كوفيان‌ و عمر سعد از ابتدا مي‌خواستند بر حقيقت‌ تيغ‌ كشند؟

هنگامي‌ كه‌ امام‌ از فرزدق‌ شاعر از اوضاع‌ عراق‌ و وضع‌ مردم‌ آنجا پرسيد، وي‌ گفت‌: از فرد خبره‌ و آگاهي‌ سؤال‌ كردي‌. قلب‌هاي‌ مردم‌ با تو ولي ‌شمشيرهاي‌ آنها عليه‌ توست‌. [۱۳۶] مردم‌ كوفه‌ تنها مردمي‌ بودند كه‌ حاضر به‌ همكاري‌ با امام‌ حسين‌(ع‌) شدند. آنها مولا علي‌(ع‌) و امام‌ حسن‌(ع‌) را نيز در شرايطي‌ كه‌ ديگران‌ حاضر به‌ اين‌ كار نبودند ياري‌ كردند.

اصل‌ هفتم‌، ضرورت‌ پرورش‌ ديني‌: حكومت‌ صالح‌، انسان‌ صالح‌ و حكومت‌ فاسد، انسان‌ فاسد تربيت‌ مي‌كند. دين‌ از نظام‌ سياسي‌ مي‌خواهد كه‌ امكانات‌ لازم‌ براي‌ پرورش‌ اخلاقي‌ و معنوي‌ افراد جامعه‌ به وجود آورد، به‌ گونه‌اي‌كه‌ هر چه‌ مي‌گذرد شرايط ارتباط آزاد انسان‌ و خدا بيشتر فراهم‌ گردد و گرايش‌ به‌ اخلاق‌ و انسانيت‌ روز به‌ روز افزايش‌ يابد. انسان‌ دوستي‌، فداكاري‌ و ايثار، آخرت‌ طلبي‌ و خداجويي‌ محصول‌ نظام‌ صالح‌ ديني‌ است‌ كه‌ در صحنه‌ي‌ كربلا به‌ خوبي‌ تجلي‌ داشت‌. حركات‌ و سكنات‌ امام‌ و ياران‌ او عينيت‌ اخلاق‌ و معنويت‌ بود.

آينده‌ي‌ هر حكومتي‌ تا حدودي‌ از رفتار داعيان‌ و به‌ وجود آورندگان‌ آن ‌حكومت‌ قابل‌ پيش‌بيني‌ است‌. رفتار امام حسین(ع) و یاران او نشانگر ارزشهایی بود که آنان در صدد تحقق آن بودند. امام‌ در ملاقات‌ با لشكر دشمن‌ به‌ ياران‌ خود مي‌فرمايد: لشكر دشمن‌ و حتي‌ حيوانات‌ آنها را سيراب‌ سازيد. [۱۳۷] زهير بن‌ قين ‌به‌ امام‌ پيشنهاد مي‌كند تا لشكر عمر بن‌ سعد نرسيده‌ است‌ با لشكر حر بجنگيم‌ چون‌ در اين‌ حالت،‌ احتمال‌ پيروزي‌ زياد است‌ ولي‌ امام‌ مي‌فرمايند: آنان‌ با ما جنگ‌ ندارند بنابراین من‌ شروع‌ كننده‌ي‌ جنگ‌ نخواهم‌ بود. [۱۳۸]مسلم‌ بن‌ عقيل‌ با وجودي‌ كه‌ شرايط كشتن‌ ابن‌ زياد را فراهم‌ مي‌بيند حاضر به‌ ترور و قتل‌ ناجوانمردانه‌ او نمي‌شود و درتوجيه‌ اقدام‌ خويش‌ مي‌گويد. پيامبر(ص‌) فرمود: ايمان‌ مانع‌ كشتن‌ ناجوانمردانه ‌و ترور است‌. [۱۳۹] نافع‌ بن‌ هلال‌ از جانب دشمن، اجازه‌ مي‌يابد تا به تنهایی آب‌ بنوشد، ولي‌ مي‌گويد: تا حسين(ع)‌ و ياران‌ او آب‌ ننوشند، من‌ نخواهم‌ نوشيد. [۱۴۰] مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ با اينكه‌ آخرين‌ لحظات‌ زندگي‌ را سپري‌ مي‌كند تنها وصيتش‌ به‌ حبيب‌ بن‌ مظاهر، تنها نگذاشتن‌ حسين‌ بن‌ علي‌ است‌۱۷۲ [۱۴۱] و…

جامعه‌ي‌ فاسد بقاي‌ خويش‌ را در كنار ارزش‌ها نمي‌بيند، چنين‌ نظامي‌ منافق‌پرور، متملق‌ دوست‌ و سفله‌پرور است‌ و اصلاح‌ طلبي‌، آزادگي‌، نظارت‌ و فعاليت‌آزاد و خيرخواهان‌ را بر نمي‌تابد; خشونت‌، زور، سب‌ و سرزنش‌ مخالفين‌ روش‌غالب‌ در آن‌ است‌. حامیت فاسد با ريا و فريب‌، مقدسين‌ و قشريون‌ را مي‌فريبد و با رها كردن ‌بيت‌المال‌ در دست‌ صاحبان‌ نفوذ از آنان‌ در جهت‌ توجيه‌ و تحكيم‌ نظام‌ حاكم ‌بهره‌ مي‌برد. [۱۴۲] بر همين‌ اساس‌، روان‌شناسي‌ جامعه‌ي‌ اموي‌ قابل‌ پيش‌بيني‌است‌.

برآيند چنين‌ روان‌شناسي‌ در روز عاشورا متجلي‌ است‌. صبح‌ عاشورا، هنگامي‌ كه‌ آتش‌ را در پشت‌ خيمه‌هاي‌ حسين‌(ع‌) مي‌بيند به‌ فرزند و تربيت ‌يافته‌ي‌ پيامبر مي‌گويد: يا حسين‌! آيا مي‌خواهي‌ زودتر از قيامت‌ به‌ آتش‌ جهنم‌ بروي‌. [۱۴۳] «محمد بن‌ اشعث‌» به‌ تمسخر خطاب‌ به‌ امام‌ مي‌گويد: چه‌ نسبتي‌ بين‌ تو و محمد(ص‌) وجود دارد؟ [۱۴۴] چگونه‌ مي‌شود مسلماني‌ به‌ اينجا برسد كه‌ پس‌ از كشتن‌ فرزند پيامبر(ص) خود بر جنازه‌ي‌ او داوطلبانه‌ اسب‌ بتازد؟ [۱۴۵] اين‌ چگونه‌ نظام ‌ديني‌ است‌ كه‌ امير آن‌ بر منبر رود و بگويد: سپاس‌ خدايي‌ را سزاست‌ كه‌ حق‌ و طرفداران‌ آن‌ را پيروز كرد و امير مؤمنان‌ يزيد و ياران‌ او را ياري‌ نمود و دروغگوي‌ پسر دروغگو و طرفداران‌ آن‌ را به‌ قتل‌ رسانيد. [۱۴۶]

بنابراين‌ حركت‌ ابا عبد الله‌ الحسين(ع)‌ يك‌ حركت‌ اصلاحي‌ انسان‌ساز بود كه ‌همواره‌ خود را در پهنه‌ي‌ تاريخ‌ اسلام‌ جلوه‌گر مي‌سازد تا روزي‌ كه‌ اين‌ نام‌ شنيده ‌مي‌شود، اين‌ مكتب‌ و اصول‌ آن‌ حيات‌ و جريان‌ دارد. عاشورا آئينه‌اي‌ تمام‌ نماي‌ حركت‌ انسان‌ به‌ سوي‌ آزادي‌ و آزادگي‌ بود و سرزمين‌ كربلا الهام‌ بخش‌ انسان‌ به‌ سوي‌ كمال‌ و خدا خواهي‌ است‌.

فهرست‌ منابع‌

اخبار الطوال‌، ابو حنيفه‌ احمد بن‌ داود دينوري‌، محمود مهدوي‌ دامغاني‌، نشر ني‌،چ‌۴، ۱۳۷۱

الارشاد، شيخ‌ مفيد، سيد هاشم‌ رسولي‌، انتشارات‌ علميه‌ اسلاميه‌، بي‌تا

الامامه‌ و السياسه‌، ابن‌ قتيبه‌ دينوري‌، دار الكتب‌ العلميه‌، ج‌۲-۱، بيروت‌۱۹۹۷

الفتوح‌، ابن‌ اعثم‌ كوفي‌، محمد بن‌ احمد مستوفي‌ هروي‌، انتشارات‌ و آموزش‌انقلاب‌ اسلامي‌، ۱۳۷۲

الكامل‌ في‌ التاريخ‌، ابن‌ اثير، مؤسسه‌ التاريخ‌ العربي‌، بيروت‌، ۱۹۸۹

انديشه‌ سياسي‌ در اسلام‌، حميد عنايت‌، بهاء الدين‌ خرمشاهي‌، انتشارات‌ خوارزمي‌،چ‌۲، ۱۳۶۵

بررسي‌ تاريخ‌ عاشورا، ابراهيم‌ آيتي‌، كتابخانه‌ صدوق‌، چاپ‌ ششم‌، ۱۳۶۶

پيرامون‌ نظر دكتر شريعتي‌ در باره‌ شهيد جاويد، انجمن‌ تحقيق‌ مسائل‌ تاريخي‌ واعتقادي‌، نشر نجف‌ آباد، نشر نجف‌ آباد، بي‌ تا

تاريخ‌ طبري‌، ابن‌ جرير طبري‌، مؤسسه‌ الاعلمي‌ للمطبوعات‌، بيروت‌، بي‌تا

تاريخ‌ يعقوبي‌، احمد بن‌ ابي‌ يعقوب‌، ابراهيم‌ آيتي‌، ج‌۲، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌،۱۳۵۶

تنزيه‌ الانبياء، سيد مرتضي‌ علم‌ الهدي‌، منشورات‌ الشريف‌ الرضي‌، قم‌، بي‌تا

حماسه‌ حسيني‌، مرتضي‌ مطهري‌، مجموعه‌ آثار ۱۷، انتشارات‌ صدرا، ۱۳۷۷

راهنماشناسي‌، محمد تقي‌ مصباح‌ يزدي‌، مركز مديريت‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌، ۱۳۶۷

شهيد جاويد، صالحي‌ نجف‌ آبادي‌، مؤسسه‌ خدماتي‌ فرهنگي‌ رسا، چ‌۱۲، ۱۳۶۱

شيعه‌ در اسلام‌، محمد حسين‌ طباطبايي‌، دارالكتب‌ اسلاميه‌، بي‌تا

صحيفه‌ نور، امام‌ خميني‌، مؤسسه‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌ خميني‌، ج‌۵،۱۰،۱۲،۱۷

قيام‌ حسين‌(ع‌)، سيد جعفر شهيدي‌، دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامي‌، ۱۳۵۹

قيام‌ عاشورا در كلام‌ و پيام‌ امام‌ خميني‌(س‌)، دفتر سوم‌ تبيان‌، مؤسسه‌ تنظيم‌ و نشرآثار امام‌ خميني‌، چاپ‌ دوم‌، ۱۳۷۳

كامل‌ الزيارات‌، محمد بن‌ جعفر قمي‌، مكتبه‌ الصدوق‌، چ‌اول‌، ۱۳۷۵

كتاب‌ الاسرار شهادت‌، محمد تقي‌ بروجردي‌، مؤسسه‌ مطبوعاتي‌ افتخاريان‌، چاپ‌سوم‌، بي‌تا

گنجينه‌ الاسرار، عمان‌ ساماني‌، انتشارات‌ عمان‌ ساماني‌، شهركرد، ۱۳۷۹

لهوف‌، سيد بن‌ طاووس‌، مقدمه‌، دفتر نشر نويد، قم‌، چ‌۹، ۱۳۸۱

ناسخ‌ التواريخ‌، محمدتقي‌ سپهر، انتشارات‌ اسلاميه‌، چاپ‌ دوم‌، ۱۳۶۳

نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، صالحي‌ نجف‌ آبادي‌، انتشارات‌ كوير، تهران‌،چاپ‌ دوم‌، ۱۳۷۹

[۱] نگاه شود به العواصم من القواصم قاضی ابوبکر محمد بن عبد الله بن عربی، منهاج السنة، ابن تیمیه، البدایة و النهایة، ابن کثیر(متوفی۷۷۴)

[۲] حميد عنايت‌، انديشه‌ سياسي‌ در اسلام‌، بهاء الدين‌ خرمشاهي‌، انتشارات‌ خوارزمي‌، چ‌۲، ۱۳۶۵،ص‌۳۱۶-۳۱۴

[۳] انديشه‌ سياسي‌ در اسلام‌، ص‌۳۲۴

[۴] محمد بن‌ جعفر قمي‌، كامل‌ الزيارات‌، مكتبه‌ الصدوق‌، چ‌اول‌، ۱۳۷۵، ص‌۱۰۶-۸۲

[۵] كامل‌ الزيارات‌، ص‌۱۱۵-۱۰۶

[۶] اينجا «اسطوره‌» به‌ معناي‌ حوادث‌ غير قابل‌ تبيين‌ عقلي‌ است‌ نه‌ امور بي‌پايه‌ و خرافي‌.

[۷] دوستی و دشمنی در هر نهاد/ زاختلاف روز میثاق اوفتاد/ و آنکه جنس هم نبودند از نخست/ این زمان در دشمنی هستند جست. ملا حسین کاشفی، روضة الشهداء، دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۸۲، ص۲۶۳-۲۶۴

[۸] محمد تقي‌ بروجردي‌، كتاب‌ الاسرار شهادت‌، مؤسسه‌ي‌ مطبوعاتي‌ افتخاريان‌، چاپ‌ سوم‌، بي‌تا،ص‌۴۶۱

[۹] ناسخ‌ التواريخ‌، ج‌۱، ص‌۲۲-۱۹

[۱۰] بحارالانوار، ج‌۱۰، ص‌۱۵۶

[۱۱] كتاب‌ الاسرار شهادت‌، ص‌۴۶۰.

[۱۲] محمدتقي‌ سپهر، ناسخ‌ التواريخ‌، انتشارات‌ اسلاميه‌، چاپ‌ دوم‌، ۱۳۶۳، ج‌۱، ص‌۱۲، ۱۳و۳۱

[۱۳] ناسخ‌ التواريخ‌، ج‌۱، ص‌۲۷-۲۶

[۱۴] كتاب‌ الاسرار شهادت‌، ص‌۴۴۶

[۱۵] كتاب‌ الاسرار شهادت‌، ص‌۴۵۳

[۱۶] كتاب‌ الاسرار شهادت‌، ص‌۴۴۶

[۱۷] كتاب‌ الاسرار شهادت‌، ص‌۴۶۵

[۱۸] ناسخ‌ التواريخ‌، ج‌۲، ص‌۱۹-۱۷ و۲۲۹

[۱۹] ناسخ‌ التواريخ‌، ج‌۲، ص‌۲۱۶

[۲۰] ناسخ‌ التواريخ‌، ج‌۲، ص‌۲۲۷-۲۲۶

[۲۱] ناسخ‌ التواريخ‌، ج‌۲، ص‌۳۷۴

[۲۲] محمد تقي‌ مصباح‌ يزدي‌، راهنماشناسي‌، مركز مديريت‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌، ۱۳۶۷، ص‌۴۸۲

[۲۳] شيخ طوسي: المفوضه شكوا في قتل الحسين(ع) كما شك الغلاه في موت علي(ع). تلخيص الشافي ۴: ۱۹۸ . مرحوم‌ مجلسي‌ در بحار الانوار اين‌ ديدگاه‌ را در ضمن‌ روايتي‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ مورد انكار امام ‌رضا(ع‌) قرار گرفته‌ است‌. ج‌۴۴، ص‌۲۷۱، ح‌۴

[۲۴] كتاب‌ الاسرار شهادت‌، ص‌۴۶۴

[۲۵] كتاب‌ الاسرار شهادت‌، ص‌۴۵۲

[۲۶] سوره‌ يس‌، آيه‌۶۰

[۲۷] لا تلقوا بايديكم‌ الي‌ التهلكه‌. بقره‌، ۱۹۵

[۲۸] ان‌ الله‌ قد شاء ان‌ يراك‌ قتيلا…ان‌ الله‌ قد شاء ان‌ يراهن‌ سبايا. سيد بن‌ طاووس‌، لهوف‌، مقدمه‌، دفترنشر نويد، قم‌، چ‌۹، ۱۳۸۱، ص‌۸۴

[۲۹] قد لبسنا لتلك‌ النعمه‌ الكبري‌، اثواب‌ المسره‌ البشري‌. لهوف‌، مقدمه‌، ص‌۲۰

[۳۰] مباحث‌ اين‌ نگرش‌ بر اساس‌ اشعار عمان‌ ساماني‌ در «گنجينه‌ الاسرار» تنظيم‌ شده‌ است‌. انتشارات‌عمان‌ ساماني‌، شهركرد، ۱۳۷۹

[۳۱] يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضيه‌ مرضيه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌ و ادخلي‌ جنتي‌. سوره‌فجرآيات‌۲۷ـ۳۰

[۳۲] رضي‌ الله‌ و الله‌ رضانا اهل‌ البيت‌; ما اهل‌ بيت‌ جز رضاي‌ خدا رضايي‌ نداريم‌. بحار الانوار، ج‌۴۴،ص‌۳۶۷

[۳۳] سيد مرتضي‌ علم‌ الهدي‌ مي‌گويد: كان‌ قاصدها بالضر، نافعها و ان‌ قاتلها بالسيف‌، محييها

[۳۴] سيد جعفر شهيدي‌، قيام‌ حسين‌(ع‌)، دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامي‌، ۱۳۵۹، ص‌۷۰

[۳۵] ديدگاه‌ محمود عقاد، به‌ نقل‌ از حماسه‌ حسيني‌، مرتضي‌ مطهري‌، مجموعه‌ آثار ۱۷، انتشارات‌ صدرا،۱۳۷۷، ص‌ ۵۰۱

[۳۶] قيام‌ حسين‌(ع‌)، ص‌ ۷۶

[۳۷] قيام‌ حسين‌(ع‌)، ص‌ ۱۱۰

[۳۸] قيام‌ حسين‌(ع‌)، ص‌۱۲ و ۱۳.

[۳۹] قيام‌ حسين‌(ع‌)، ص‌۱۷۲-۱۷۱

[۴۰] قيام‌ حسين‌(ع‌)، ص‌۱۶۴

[۴۱] صالحي‌ نجف‌ آبادي‌، شهيد جاويد، مؤسسه‌ي‌ خدمات‌ فرهنگي‌ رسا، چاپ‌ دوازدهم‌، ۱۳۶۱،ص‌۱۶۶-۱۶۲

[۴۲] شيخ‌ مفيد، الارشاد، سيد هاشم‌ رسولي‌، انتشارات‌ علميه‌ اسلاميه‌، بي‌تا، ج‌۲، ص‌۱۷۹

[۴۳] صالحي‌ نجف‌ آبادي‌، نگاهي‌ به‌ حماسه‌ي‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، انتشارات‌ كوير، تهران‌، چاپ‌دوم‌، ۱۳۷۹، ص‌ ۸۵

[۴۴] شهيد جاويد، ص‌۷

[۴۵] شهيد جاويد، ص‌۲۵.

[۴۶] نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، ص‌۸۷

[۴۷] نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، ص‌۹۰

[۴۸] شهيد جاويد، ص‌۲۷ – ۴۰

[۴۹] پيرامون‌ نظر دكتر شريعتي‌ در باره‌ي‌ كتاب‌ شهيد جاويد، به‌ كوشش‌ انجمن‌ تحقيق‌ مسائل‌تاريخي‌ و اعتقادي‌، نشر نجف‌ آباد، بي‌ تا، ص‌۴۲

[۵۰] نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، ص‌۹۴

[۵۱] شهيد جاويد، ص‌۱۰۷

[۵۲] سيد مرتضي‌ علم‌ الهدي‌، تنزيه‌ الانبياء، منشورات‌ الشريف‌ الرضي‌، قم‌، بي‌تا، ص‌۱۷۷

[۵۳] نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، ص‌۵۷

[۵۴] نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، ص‌ ۹۴

[۵۵] نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، ص‌۷۷

[۵۶] نگاهي‌ به‌ حماسه‌ حسيني‌ استاد مطهري‌، ص‌۷۸.

[۵۷] شهيد جاويد، ص‌ ۱۲۸.

[۵۸] نگاه‌ شود به‌ تفسير فقهي‌ – كلامي‌، تفسير حماسي‌ و تفسير ماورايي‌

[۵۹] قل‌…لو كنت‌ اعلم‌ الغيب‌ لاستكثرت‌ من‌ الخير و ما مسني‌ السوء ان‌ انا الا نذير و بشير لقوم‌ يؤمنون‌;بگو جز آنچه‌ خدا بخواهد، براي‌ خودم‌ اختيار سود و زياني‌ ندارم‌، و اگر غيب‌ مي‌دانستم‌ قطعاً خيربيشتري‌ مي‌اندوختم‌ و هرگز به‌ من‌ آسيبي‌ نمي‌رسيد، من‌ جز بيم‌ دهنده‌ و بشارتگر براي‌ گروهي‌ كه‌ايمان‌ مي‌آورند، نيستم‌.(سوره‌ اعراف‌، آيه‌ ۱۸۸) قل‌…و ما ادري‌ ما يفعل‌ بي‌ و لابكم‌; بگو…من‌نمي‌دانم‌ با من‌ يا شما چه‌ معامله‌اي‌ مي‌شود.(سوره‌ احقاف‌، آيه‌۹)

[۶۰] همان‌، ص‌ ۴۱۱

[۶۱] شهيد جاويد، ص‌ ۹

[۶۲] نگاهی به حماسه حسینی، استاد مطهری، ص۱۸۹

[۶۳] نظر دکتر شریعتی در …، ص۵۱-۵۴

[۶۴] نظر دکتر شریعتی در …، ص۴۹-۵۰

[۶۵] حسين‌ وارث‌ آدم‌، ص‌۱۵۰

[۶۶] همان‌، ص‌۱۵۳-۱۵۲. آقاي‌ صالحي‌ نجف‌ آبادي‌ در كتابچه‌ نظر دكتر شريعتي‌ در باره‌ كتاب‌«شهيد جاويد» به‌ لحاظ تاريخي‌ از نظر خود دفاع‌ كرده‌ است‌.

[۶۷] حسين‌ وارث‌ آدم‌، ص‌۱۸۹

[۶۸] علي‌ شريعتي‌، حسين‌ وارث‌ آدم‌، مجموعه‌ آثار۱۹، ص‌۱۸۹-۱۸۸

[۶۹] حسين‌ وارث‌ آدم‌، ص‌۱۵۴

[۷۰] حسين‌ وارث‌ آدم‌، ص‌۱۵۶

[۷۱] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۳۸۵

[۷۲] حسين‌ وارث‌ آدم‌، ص‌۱۷۱

[۷۳] حسين‌ وارث‌ آدم‌، ص‌۱۹۵

[۷۴] قيام‌ عاشورا در كلام‌ و پيام‌ امام‌ خميني‌(س‌)، تبيان‌، دفتر سوم‌، مؤسسه‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌خميني‌، چاپ‌ دوم‌۱۳۷۳، ص‌۳۲، صحيفه‌ نور، ج‌۵، ص‌۱۸۸، صحيفه‌ نور، ج‌۱۲، ص‌۴۱۲

[۷۵] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۸۵.

[۷۶] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۵۸۷

[۷۷] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۱۰۲

[۷۸] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۱۰۲

[۷۹] حماسه‌ حسيني‌، ج‌۱، ص‌۶۶ و ج‌۳، ص‌۸۶-۸۴

[۸۰] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۸۶-۸۵

[۸۱] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۸۵ – ۹۱

[۸۲] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۴۷۷

[۸۳] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۱۱۲-۱۱۱

[۸۴] صحيفه‌ نور، ج‌۱۰، ص‌۳۱۵-۳۱۴

[۸۵] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۵۶۸

[۸۶] صحيفه‌ نور، ج‌۱، ص‌۱۶۶ و ۲۴۰

[۸۷] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۱۹۸

[۸۸] محمد حسين‌ طباطبايي‌ ، شيعه‌ در اسلام‌، دارالكتب‌ اسلاميه‌، بي‌تا، ص‌۱۳۷

[۸۹] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۱۹۹ـ۲۰۳

[۹۰] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۱۹۶

[۹۱] ابراهيم‌ آيتي‌، بررسي‌ تاريخ‌ عاشورا، كتابخانه‌ صدوق‌، چاپ‌ ششم‌، ۱۳۶۶، ص‌۶۲

[۹۲] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۵۳۹

[۹۳] شيعه‌ در اسلام‌، ص‌۱۳۴

[۹۴] قيام‌ عاشورا در كلام‌ و پيام‌ امام‌ خميني‌(س‌)، ص‌۳۲

[۹۵] بررسي‌ تاريخ‌ عاشورا، ص‌۷۹

[۹۶] بررسي‌ تاريخ‌ عاشورا، ص‌۸۵

[۹۷] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۴۷۶

[۹۸] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۳۹۵-۳۸۳

[۹۹] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۴۸۱

[۱۰۰] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۵۱۷

[۱۰۱] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۵۲۶

[۱۰۲] حماسه‌ حسيني‌، ص‌۲۱۲ـ۲۱۴

[۱۰۳] قيام‌ عاشورا در كلام‌ و پيام‌ امام‌ خميني‌(س‌)، ص‌۳۹-۴۱، صحيفه‌ نور، ج‌۱۷ ص‌۱۸۴

[۱۰۴] قيام‌ عاشورا در كلام‌ و پيام‌ امام‌ خميني‌(س‌)، ص‌۴۰

[۱۰۵] كلام‌ امام‌ حسين‌ (ع‌) با لشكر حر:و لكم‌ في‌ اسوه‌. ابن‌ اثير، الكامل‌ في‌ التاريخ‌، مؤسسه‌ التاريخ‌العربي‌، بيروت‌۱۹۸۹، ج‌ ۲، ص‌۵۵۳.

[۱۰۶] شبهه‌ يعني‌ آنچه‌ پايه‌ي‌ علمي‌ شفافي‌ ندارد و درست‌ و نادرست‌ بودن‌ آن‌ آشكار نيست‌.

[۱۰۷] مكنتم‌ الظلمه‌ من‌ منزلتكم‌، و اسلمتم‌ امور الله‌ في‌ ايديهم‌ يعملون‌ بالشبهات‌ و يسيرون‌ في‌شهوات‌…فاسلمتم‌ الضعفاء في‌ ايديهم‌ فمن‌ بين‌ مستعبد مقهور و بين‌ مستضعف‌ علي‌ معيشته‌مغلوب‌، يتقلبون‌ في‌ الملك‌ بأرائهم‌ و يسشعرون‌ الخزي‌ بأهوائهم‌، اقتداء بالاشرار و جراه‌ علي‌ الجبار،في‌ كل‌ بلد منهم‌ منبره‌ خطيب‌ يصقع‌ فالارض‌ لهم‌ شاغره‌ و ايديهم‌ فيها مبسوطه‌، و الناس‌ لهم‌ خول‌لايدفعون‌ يد لامس‌، فمن‌ بين‌ جبار عنيد و ذي‌ سطوه‌ علي‌ الضعفه‌ شديد، مطاع‌ لايعرف‌ المبدء المعيد،فيا عجبا و مالي‌ (لا) اعجب‌ او الارض‌ من‌ غاش‌ غشوم‌ و متصدق‌ ظلوم‌ و عامل‌ علي‌ المؤمنين‌ بهم‌ غيررحيم‌. حسين‌ بن‌ شعبه‌ الحراني‌، تحف‌ العقول‌، احمد جنتي‌، انتشارات‌ علميه‌ اسلاميه‌، بي‌تا،ص‌۲۷۲-۲۷۱

[۱۰۸] فان‌ السنه‌ قد اميتت‌ و البدعه‌ قداحييت‌. تاريخ‌ طبري‌، ج‌۲، ص‌۲۶۶

[۱۰۹] الا و ان‌ هؤلاء قد لزموا طاعه‌ الشيطان‌ و تركوا طاعه‌ الرحمن‌ و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثرواالفي‌ء و احلوا حرام‌ الله‌ و حرموا حلاله‌ و انا احق‌ من‌ غير. تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۰۴ انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیا.(سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۴۱

[۱۱۰] ارشاد، ج‌۲، ۳۵

[۱۱۱] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۲، ص‌۳۲۴.

[۱۱۲] علي‌ الاسلام‌ السلام‌ اذا بليت‌ الامه‌ براع‌ مثل‌ يزيد. مقتل‌ خوارزمي‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۵

[۱۱۳] فلعمرمي‌ ما الامام‌ الا االعامل‌ بالكتاب‌، القائم‌ بالقسط، الداين‌ بدين‌ الحق‌، الحابس‌ نفسه‌ علي‌ ذات‌الله‌. شيخ‌ مفيد، الارشاد، سيد هاشم‌ رسولي‌، انتشارات‌ عليمه‌ اسلامي‌، ج‌۲، بي‌تا، ص‌۳۶

[۱۱۴] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۲، ص‌۲۶۶

[۱۱۵] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۲، ص‌۲۶۶

[۱۱۶] ان‌ رسول‌ الله‌ (ص‌) قال‌: من‌ رأي‌ سلطاناً جائراً مستحلا لحرم‌ الله‌ ناكثا لعهد الله‌ مخالفاً لسنه‌ رسول‌الله‌(ص‌) يعمل‌ في‌ عباد الله‌ بالاثم‌ و العدوان‌ فلم‌ يغير عليه‌ بفعل‌ و لاقول‌ كان‌ حقا علي‌ الله‌ ان‌ يدخله‌مدخله‌. تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۰۴

[۱۱۷] فبدأ الله‌ بالامر بالمعروف‌ و النهي‌ عن‌ المنكر فريضه‌ منه‌، لعلمه‌ بأنها اذا أديت‌ و أقيمت‌ استقامت‌الفرائض‌ كلها هينها و صعبها و ذلك‌ ان‌ الامر بالمعروف‌ و النهي‌ عن‌ المنكر دعاء الي‌ الاسلام‌ مع‌ ردالمظالم‌ و مخالفه‌ الظالم‌ و قسمه‌ الفيي‌ء و الغنائم‌ و أخذ الصدقات‌ من‌ مواضعها و وضعها في‌ حقها.تحف‌ العقول‌، ص‌۲۷۰

[۱۱۸] انتم‌ اعظم‌ الناس‌ مصيبه‌ لما غلبتم‌ عليه‌ من‌ منازل‌ العلماء. لو كنتم‌ تسعون‌ ذلك‌ بأن‌ مجاري‌ الامور والاحكام‌ علي‌ أيدي‌ العلماء بالله‌ و الامناء علي‌ حلاله‌ و حرامه‌. فانتم‌ المسلوبون‌ تلك‌ المنزله‌ و ماسلبتم‌ ذلك‌ الا بتفرقكم‌ عن‌ الحق‌ و اختلافكم‌ في‌ السنه‌ بعد البينه‌ الواضحه‌. و لو صبرتم‌ علي‌ الاذي‌و تحملتم‌ المؤونه‌ في‌ ذات‌ الله‌ كانت‌ امور الله‌ عليكم‌ ترد و عنكم‌ تصدر و اليكم‌ ترجع‌. تحف‌ العقول‌،ص‌۲۷۱

[۱۱۹] فراركم‌ من‌ الموت‌ و اعجابكم‌ بالحياه‌ التي‌ هي‌ مفارقتكم‌. تحف‌ العقول‌، ص‌۲۷۱

[۱۲۰] الا ترون‌ الي‌ الحق‌ لايعمل‌ به‌ و ان‌ الباطل‌ لايتناهي‌ عنه‌، ليرغب‌ المؤمن‌ في‌ لقاء الله‌ محقاً . تاريخ‌طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۰۵

[۱۲۱] اللهم‌ اني‌ احب‌ المعروف‌ و انكر المنكر و اسئلك‌…ماهو لك‌ رضي‌ و لرسولك‌ رض‌. مقتل‌ خوارزمي‌،ص‌ ۱۸۶

[۱۲۲] اللهم‌ انك‌ تعلم‌ أنه‌ لم‌ يكن‌ ما كان‌ منا تنافساً في‌ سلطان‌ و لا التماساً من‌ فصول‌ الحصام‌. تحف‌العقول‌، ص‌۲۷۲

[۱۲۳] اللهم‌ انك‌ تعلم‌…لكن‌ لنري‌ المعالم‌ من‌ دينك‌ و نظهر الاصلاح‌ في‌ بلادك‌ و يأمن‌ المظلومون‌ من‌عبادك‌ و يعمل‌ بفرائضك‌ و سننك‌ و أحكامك‌. تحف‌ العقول‌، ص‌۲۷۲

[۱۲۴] الا و ان‌ الدعي‌ ابن‌ الدعي‌ قد ركز منا بين‌ اثنتين‌ بين‌ السله‌ و الذله‌، و هيهات‌ منا الدنيئه‌ يابي‌ ذلك‌ الله‌و رسوله‌ و المومنون‌ و حجور طابت‌ و انوف‌ حميه‌ و نفوس‌ ابيه‌ و أن‌ نؤثر طاعه‌ اللئام‌ علي‌ مصارع‌ الكرام‌اني‌ زاحف‌ اليهم‌ بهذه‌ الاسره‌، علي‌ كلب‌ العدو و كثره‌ العدد و خذله‌ الناصر. تحف‌ العقول‌، ص‌۲۷۵

[۱۲۵] لا و الله‌ و لا اعطيهم‌ بيدي‌ عطاء الذليل‌ و لا اقر اقرار العبيد. تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۲۳

[۱۲۶] الا ترون‌ الي‌ الحق‌ لايعمل‌ به‌ و ان‌ الباطل‌ لايتناهي‌ عنه‌، ليرغب‌ المؤمن‌ في‌ لقاء الله‌ محقاً . فاني‌ لااري‌ الموت‌ الا شهاده‌ (سعاده‌) و الحياه‌ مع‌ الظالمين‌ الا برما. تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۰۵، تحف‌العقول‌، ص‌۲۷۹

[۱۲۷] لا و الله‌ لا افعل‌، الموت‌ دون‌ ذالك‌ و احلي‌. ابن‌ قتيبه‌ دينوري‌، الامامه‌ و السياسه‌، ج‌۲-۱، دار الكتب‌العلميه‌، بيروت‌۱۹۹۷، ص‌ ۱۸۵

[۱۲۸] ـان‌ نزل‌ القضاء بما نحب‌ فنحمد الله‌ علي‌ نعمائه‌ و هو المستعان‌ علي‌ اداء الشكر، وان‌ حال‌ القضا دون‌الرجاء فلم‌ يعتد من‌ كان‌ الحق‌ نيته‌، والتقوا سريرته‌. الكامل‌ في‌ التاريخ‌، ج‌۲، ص‌۵۴۷

[۱۲۹] ارشاد مفيد، ج‌۲، ص‌۷۷

[۱۳۰] ارشاد مفيد، ج‌۲، ص‌۷۷

[۱۳۱] الكامل‌ في‌ التاريخ‌، ص‌۵۵۹

[۱۳۲] فمن‌ قبلني‌ بقبول‌ الحق‌ فالله‌ اولي‌ بالحق‌ و من‌ رد علي‌ هذا اصبر حتي‌ يقضي‌ الله‌ بيني‌ و بين‌ القوم‌ وهو خيرالحاكمين‌. مقتل‌ خوارزمي‌، ص‌۱۸۸

[۱۳۳] ويلكم‌ ان‌ لم‌ يكن‌ لكم‌ دين‌ و كنتم‌ لاتخافون‌ يوم‌ المعاد فكونوا احراراً في‌ امر دنياكم‌ و ذوي‌ احساب‌.تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۴۴

[۱۳۴] انت‌ الحر كما سميك‌ امك‌، انت‌ الحر ان‌ شاء الله‌ في‌ الدنيا و الاخره‌. تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۲۵

[۱۳۵] ان‌ الناس‌ عبيد الدنيا و الدين‌ لعق‌ علي‌ السنتهم‌ يحوطونه‌ مادرت‌ معائشهم‌ فاذا محصوا بالبلا، قل‌الديانون‌. تحف‌ العقول‌، ص‌۲۷۹

[۱۳۶] قلوب‌ الناس‌ معك‌ و اسيافهم‌ عليك‌. ارشاد مفيد، ج‌۲، ص‌۶۹

[۱۳۷] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۰۳

[۱۳۸] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۰۹

[۱۳۹] ان‌ الايمان‌ قيد الفتك‌ و لا يفتك‌ مؤمن‌ بمؤمن‌. الكامل‌ في‌ تاريخ‌، ج‌۲، ص‌۵۳۸

[۱۴۰] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۲۹۰

[۱۴۱] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۳۱

[۱۴۲] مجمع‌ بن‌ عبد الله‌ در توصيف‌ كوفه‌ براي‌ امام‌، مي‌گويد: بزرگان‌ قوم‌ را رشوه‌هاي‌ كلان‌ داده‌اند و جوال‌هايشان‌ را پر كرده‌اند كه‌ دوستي‌شان‌ را جلب‌ كنند و به‌ صف‌ خويش‌ برند و بر ضد تو متفق‌اند. بقيه‌ي‌مردم‌ دل‌هايشان‌ به‌ تو مايل‌ است‌، اما فردا شمشيرهايشان‌ بر ضد تو كشيده‌ مي‌شود. تاريخ‌ طبري‌،ج‌۴، ص‌۳۰۶

[۱۴۳] يا حسين‌ اتعجلت‌ النار قبل‌ يوم‌ القيامه‌؟ ارشاد مفيد، ج‌ ۲، ص‌ ۹۹

[۱۴۴] اي‌ قرابه‌ بينك‌ و بين‌ محمد، مقتل‌ خوارزمي‌، ج‌۱، ص‌۲۴۹

[۱۴۵] من‌ ينتدب‌ للحسين‌ فيوطئه‌ فرسه‌؟ فانتدب‌ عشره‌ منهم‌. ارشاد مفيد، ج‌۲، ص‌۱۱۸

[۱۴۶] الحمد لله‌ الذي‌ اظهر الحق‌ و اهله‌ و نصر امير المومنين‌ يزيد و حزبه‌ و قتل‌ الكذاب‌ ابن‌ الكذاب‌ وشيعته‌. ارشاد مفيد، ج‌۲، ص‌۱۲۱

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط