امام حسین(ع) و اخلاق مبارزه

مقدمه و طرح مسئله

موضوع مبارزة سیاسی، اعمال قدرت است. این اعمال قدرت معمولاً یا به منظور اصلاح و وادارکردن حاکمیت به پذیرش مطالبات مبارزان انجام می‌شود و یا جنبة انقلابي و خشونت‌بار داشته و هدف آن تضعیف و نابودی قدرت حاکمی است که در تصور آنان به ناحق یا به­طور نامشروع قدرت را در دست گرفته است. موضوع اخلاق مبارزه، شناسایی برخورد مناسب و انسانی با مال، آبرو و جان انسان‌ها و مخالفان بر مبنای انصاف و تقوا است، به­ گونه‌ای که دشمنی عاطفی مبارزان باعث نشود که در شیوة مبارزه به جای اجرای عدالت مرتکب جرم یا جنایت مبارزاتی شوند، چنانچه خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.»[۱] «ای مردمان باایمان، برای خدا به عدل و داد قیام کنید و به حق گواه باشید. کینة شما نسبت به گروهی، شما را وادار نکند در مورد آنان بیداد را روا دارید، این شیوه به اخلاق و تقوا نزدیک‌تر است. تقوا و اخلاق الهی پیشه کنید که خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.»

اخلاق مبارزه مهارت یا معرفتی میان­رشته‌ای است و محصول تشریک مساعی حوزه‌های معرفتی بسیاری چون اخلاق، کلام، فلسفه، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فقه، حقوق، تاریخ و سیاست است. اخلاق مبارزه شعبه‌ای از اخلاق حرفه‌ای یا کاربردی است که خود زیر مجموعة اخلاق مطلق است؛ اگر چنانچه مبانی فلسفی اخلاق را آنگونه که مشهور است به سه نوع اخلاق نتیجه، اخلاق وظیفه و اخلاق فضیلت تقسیم کنیم، اخلاق مبارزه را هم می‌توان بر اساس همین سه الگو تدوین و تنظیم کرد؛ در الگوی اول از طریق مطالعات میدانی تجربه­ مبارزة ملت‌ها، نتیجه­بخش‌ترین و کارآمد‌ترین شیوه‌های مبارزه به عنوان اصول اخلاقی مبارزه مورد توجه عالمان اخلاق قرار می­گیرد. در الگوی دوم وظایف انسان از آن جهت که انسان است برای مقابله با کسانی که می­خواهند او را وسیلة رسیدن به مقاصد و منافع خود قرار دهند و این وظایف مورد توافق وجدان‌های بیدار انسانی در طول تاریخ بوده است مبنای اخلاق مبارزه قرار می­گیرد، در الگوی سوم شیوة مبارزه یک انسان بافضیلت یا چندتن از آنان که مورد تایید قرار گرفته‌اند، همچون نلسون ماندلا، گاندی، پیامبر اسلام، عیسی مسیح و موسی(ع) را در نظر گرفته، اصول و شیوه‌های مورد استفاده این انسان‌های فرزانه، الگوی اصول اخلاق مبارزه قرار می­گیرد.

الگوی مورد نظر ما در این نوشته الگوی سوم است، چون به نظر شیعه بهترین الگو برای تدوین اخلاق مبارزه، الگوی مبارزة امام حسین(ع) است. این نوع از اخلاق مبارزه تنها نگاه تئوری به اخلاق نیست و نمی‌خواهد اصولی را مبنا قرار دهد که بیشترین و بهترین نتیجه را در کوتاه­مدت یا درازمدت به بار مي‌آورد و یا قواعدی نیست که قابل پذیرش برای همگان باشد، بلكه تجربة عملي انساني است كه در صحنة مبارزه ارزش خود را به اثبات رسانيده است. با توجه به اینکه ما در یک جامعة دینی زندگی می‌کنیم و امام حسین(ع) به عنوان یک شخصیت دینی و مبارز سیاسی، برای همگان نقش الگو دارد و خود امام هم فرموده است که من الگوی رفتار شما هستم،[۲] اخلاق مبارزه با حضور در صحنة مبارزة سیاسی امام حسین(ع) به عنوان یک انسان بافضیلت و فرهیخته­ تنظیم می‌شود. اصول اخلاق مبارزة او برای همة فعالان سياسی که احساس تعهد نسبت به مبارزة سیاسی دارند، راهنمای عمل است.

اصول اخلاقی مبارزه امام حسین(ع)

اخلاق مبارزة امام حسین(ع) نمادی از مشروعیت مبارزه و تضمینی برای سلامت مبارزه از نظر انسانی و دینی است. اخلاق مبارزة امام حسین(ع) هم می‌تواند مبنایی برای مبارزات قهرآمیز و انقلابی باشد و هم با مبارزات مسالمت­آمیز و اصلاحی هماهنگ است. به نظر مي‌رسد مهم‌ترين اصول اخلاق مبارزه امام حسین(ع) که می‌توان از متن مبارزات ایشان استخراج کرد عبارت‌اند از:

۱. مبارزه اصولی

مهم‌ترین اصل از اصول مبارزة امام حسین(ع)، مبنایی­ و اصولی­ بودن مبارزه ایشان بود. اگر امام حسین(ع) برای شیعه به‌عنوان امام، در نظر اهل سنت به‌عنوان یک عالم دین و در نظر امثال گاندی و گلسرخی به‌عنوان یک انسان فرهیختة مبارز در نظر گرفته شود، اهمیت ايشان در این بود که به اصولی انسانی و اسلامی پایبند بود. مهم‌ترین مبنای مبارزة امام، انسانیت، قرآن و سنت بود. امام حسین(ع) در تمامی مراحل حرکت به یکی از این سه اصل یاد شده استناد می‌جست.

الف. قرآن: مبنای اصلی حرکت امام حسین(ع) قرآن بود. امام در مراحل مختلف حرکت، به قرآن تمسک جسته و بر مبنای آن عمل می­کرد. او در بدو خروج از مدینه حرکت خود را به موسی تشبیه کرد و به هنگام خروج آیه­ای را تلاوت کرد که بیان­کنندة حالت موسی به هنگام خروج از مصر بود: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۳] موسى از شهر خارج شد، در حالى كه ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى. عرض كرد: پروردگارا! مرا از اين قوم ظالم رهايى بخش!» امام به هنگام رسیدن به مکه هم بر اساس همین تشبیه آیة مربوط به ورود موسی به مدین را خواند: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني‏ سَواءَ السَّبيلِ»[۴]

امام به هنگام حضور در مکه خطاب به علما، مبنای مبارزه را فرمان خداوند در قرآن کریم اعلام می­کند که فرموده است «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ، بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ، مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ يَقُولُ. ای مردم از موعظه‌های خداوند به دوستان خود، در مورد نکوهش علمای یهود عبرت بگیرید: و لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ، و چرا عالمان دینی و دانشمندان مردم را از اندیشه‌های نادرست نهی نمی‌کنند.»[۵]

به نظر امام از نظر قرآن، مبارزه در سطح کلان کاری تشخیصی است و بر عهدة عالمای دین است. امر به معروف و نهی از منکر و نقد اجتماعي امری کارشناسی است. آنکه عالم و توانا نیست تکلیفش عالم­شدن و تواناشدن است و همة انسان­ها به اندازة دانایی و توانایی خود مسئول امور جاری اجتماع خويش هستند. عالمان به دلیل علم و نفوذشان از مسئولیت بیشتری برخوردار هستند. امیرالمومنین نیز می­فرماید: خدا با کسانی که دانا و تواناست پیمان بسته است که نسبت به نابرابری­های حاکمیت معترض باشند: «وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ، لَوْ لاَ حُضُورُ اَلْحَاضِرِ وَ قِيَامُ اَلْحُجَّةِ بِوُجُودِ اَلنَّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَ اَللَّهُ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ. سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده، اگر انبوه آن جماعت نبود يا گردآمدن ياران حجت را بر من تمام نمى‏كرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگى ستمكشان خاموشى نگزينند، افسار قدرت را بر گردنش مى‏افكندم و رهايش مى‏كردم و در پايان با آن همان مى‏كردم كه در آغاز كرده بودم و مى‏ديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسة بز ماده­اى هم كم­ارزش‏تر است.»[۶]

امام حسين(ع) به آیه­ای از قرآن استناد می­کنند که خداوند عالمانی را که نسبت به بدعمل­کردن حاکمیت معترض نیستند مشمول لعنت الهی قرار داده است: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّ كَانُواْ يَعْتَدُونَ، كَانُواْ لاَ يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ، لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ.[۷] از ميان فرزندان اسرائيل‏، آنان كه كفر ورزيدند، به زبان داوود و عيسى بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند. اين (كيفر) به خاطر آن بود كه عصيان ورزيده و از فرمان خدا تجاوز مى‏كردند و از كار زشتى كه مرتكب مى‏شدند، يكديگر را باز نمى‏داشتند. راستى‏، چه بد بود آنچه مى‏كردند.»

ب. سنت پيامبر(ص):  دومین مبنای مبارزه امام حسین(ع)، سنت پيامبر(ص) است. امام در سخنرانی خود خطاب به مردم كوفه می‌فرماید: «مگر نشنیده‌اید که پیامبر اکرم(ص) فرمود هرآنکه با حاکمیت جور مبارزه نکند در مكافات رفتار ظالمانه آنان شریک است. أيها الناس إن رسول الله(ص) قال من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل في عباد الله بالإثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله أن يدخله مدخل.»[۸]

ج. انسانیت: سومین مبنای مبارزة امام حسین(ع) ارزش­های انسانی و وجدانی است. اين مبنا يك مبناي فراديني است و جنبة عام داشته و شامل كساني كه مسلمان نيستند و يا دين ندارند نيز مي‌شود. از نظر امام حسين(ع) انسان از آن جهت كه انسان است نبايد زير بار زور رفته و تن به ذلت دهد. امام‌ در پاسخ به لشکر عمر بن سعد در درخواست تسليم، فرمود: فهل هو الا الموت فمرحباً به[۹] نه‌ دست‌ خواري‌ مي‌دهم‌ و نه‌ چون‌ بندگان‌ فرار خواهم‌كرد. ایشان اعلام می­دارد که زندگی با ظالمان و همراه با ذلت برای انسان ننگ است[۱۰] و مرگ بر این کار شیرین­تر است.[۱۱]

«ألا و إنَّ الدََّعِیِّ بنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بینَ اثنتینِ بینَ السلَّةِ و الذِّلَّةِ، أبَی اللهُ ذلِکَ لَنا و رسولُهُ و المومنونَ و حُجورٌ طابَت و طَهُرَت، و هیهاتَ منَّا الذِّلَّة.»[۱۲] و مرگ بر زندگی با ظالمان ترجیح دارد، «فانی لا أری الموتَ إلاّ سعادةً، و الحیاةَ مع الظالمینَ إلاّ بَرَماً، من مرگ را جز خوشبختی نمی‌بینم، من زندگی با ستمکاران را جز ملامت و خستگی نمی‌بینم. مرگ بر زندگی ننگ‌آور برتر است.»[۱۳]

«ألموتُ أولی مِن رُکوبِ العارِ/ و َالعَارُ أولی مِن دخولِ النّارِ.»[۱۴] و «نزد من، مرگ از ننگِ ذلّت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوب‌تر است. اگر دين نداريد و به قیامت اعتقاد ندارید، لااقل در زندگي دنياي خود آزادمرد باشيد، ویلکم یا شیعه آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون یوم المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم.»[۱۵]

۲. اصل مشورت

مبارزه یکی از امور مربوط به زندگی مردم است. خداوند در قرآن کریم به پیامبر اکرم(ص) فرمان داده است که امور مردم را با مشورت مدیریت کن. مشورت در اندیشة قرآنی و سنتی، هم استراتژی و هم تاکتیک است. امامی که درصدد است با نظام استبدادی مبارزه کند نباید خود مستبد باشد، بلکه همواره باید مشورت با صاحب‌نظران را سرلوحه مبارزة خود سازد.

– امام‌ تصميم‌ خود براي‌ مهاجرت از مدينه‌ را، با برادرش‌ محمد بن‌ حنفيه‌ به مشورت می­گذارد. نظر مشورتی محمد بن‌ حنفيه‌ به امام این بود: حال که امام‌ از بيعت‌ با يزيد خودداري‌ كرده‌ است، به شهرهايي‌ كه‌ امكان‌ دسترسي‌ به‌ او وجود دارد، وارد‌ نشود. او مكه‌ را پيشنهاد کرد و گفت‌: به‌ مكه‌ برو، اگر امنيت‌ يافتي‌ چه‌ بهتر وگرنه‌ به‌ كوه­ها و شهرهاي‌ مختلف‌ مسافرت‌ كن‌ و از آنجا نمايندگان‌ و نامه‌هايي‌ براي‌ مردم‌ بفرست‌ و آنان‌ را به‌ خود بخوان‌. اگر مردم‌ با تو بيعت‌ كردند خدا را بر اين‌ نعمت‌ سپاس‌ گو و اگر به‌ غير تو رو آوردند از دين‌، عقل‌، فضل‌ و مروت‌ تو چيزي كاسته‌ نمي‌شود. امام‌ فرمود: اي‌ برادر، به‌حق‌ خيرخواهي‌ و دلسوزي‌ كردي‌، اميدوارم‌ نظر تو استوار و با موفقيت‌ همراه‌ باشد.

امام‌ در مسير مدینه با عبدالله­ بن­ مطیع، عبدالله­ بن­ عمر و ابن‌عباس که هر سه افراد باتجربه و صاحب نفوذ بودند، ملاقات و مشورت داشت. عبدالله­ بن­ مطیع تنها رفتن امام به کوفه را مصلحت نمی­دانست، ولی عبدالله­ بن­ عمر با اصل درگیرشدن با حکومت که موجب خونریزی و اختلاف بین مسلمانان می­شود، مخالف بود.

– پس‌ از استقرار امام در مكه‌، اهالي‌ آنجا و زائران خانة خدا هر روز به‌ ديدار‌ او مي‌آمدند. عبدالله‌­ بن‌­ زبير نیز که با یزید بیعت نکرده بود و امام‌ را رقيبي‌ سرسخت‌ برای خود مي‌دانست‌ و از اين‌ رفت‌وآمدها بسيار ناراحت‌ بود، هر روز يا يك روز در ميان به دیدار امام می‌آمد. او در ضمنِ مذاکراتی که با امام داشت سعی می­کرد امام را تشویق کند تا به کوفه برود. وی می­گفت، من اگر در شهری این تعداد یاور داشتم لحظه­ای برای پیوستن به آن­ها درنگ نمی‌کردم. نظر ابن­‌عباس این بود که امام به یمن برود و از آنجا مردم کوفه را رهبری کرده و از آنان بخواهد تا حاکم خود را از شهر بیرون کنند. امام نامه­های مردم را به ابن­‌عباس نشان داد؛ ولی ابن‌عباس گفت: می­ترسم همین کسانی که به تو نامه نوشته‌اند تو را به قتل برسانند، لااقل زن و فرزند خود را همراه خود به كوفه نبر.[۱۶] امام فرمود پسر عمو در مورد سخنان تو خواهم اندیشید ولی من تصمیم خود را گرفته‌ام.[۱۷]

– امام‌(ع‌) در مسیر كوفه، پس از شنیدن خبر شهادت‌ مسلم، هاني‌ و قيس‌­ بن‌ مسهر، مجلس مشورتی تشکیل داد تا نظر افراد به ‌ویژه خانوادة مسلم را نسبت به ادامة حرکت جویا شود، وی فرمود: با اين‌ اوضاع‌ نظرتان‌ چيست‌؟ آنان‌ گفتند: به‌ خدا ما تا انتقام‌ نگيريم‌ يا همچون‌ او به‌ شهادت‌ نرسيم‌ باز نمي‌گرديم‌. حضرت‌ فرمود: آري‌ پس‌ از اينان‌ خيري‌ در دنيا نيست‌. ياران‌ خاص امام‌ نيز معتقد بودند، امام‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ دهند. استدلال‌ آنان‌ اين‌ بود كه‌ موقعيت‌ امام‌ در بين‌ مردم کوفه‌، همچون‌ موقعيت‌ مسلم ‌نيست و احتمال استقبال‌ آنان از امام با ورود حضرت به شهر بسیار است. البته برخی هم با توجه به بازگشت مردم کوفه معتقد به بازگشت بودند.[۱۸]

۳. پایبندی به تعهدات

پایبندی به تعهدات و عمل­کردن به آنها از لوازم مهم اخلاق مبارزه است. امام در همه مراحل مبارزة خود وفادار به تعهدات خویش بود، چون عهدشکنی‌، مرز بین امام و بنی‌امیه را بر‌می­داشت. اصولاً یکی از علل مبارزه امام با یزید عدم پایبندی معاویه به تعهداتی بود که طی صلح‌نامه با امام حسن (ع) بسته بود، مبني بر اينكه معاويه بعد از خود حکومت را به شورای مسلمانان واگذار کند.

–  امام در سخنرانی خود خطاب به اهل کوفه با بیان سخن پیامبر(ص)، بنی­امیه را مصداق حاکمیت جوري می­داند که عهدشکن است. آنجا که می­فرماید: «أيها الناس إن رسول الله (ص) قال من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل في عباد الله بالإثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله أن يدخله مدخله.»[۱۹]

– به دنبال شهادت امام حسن(ع)، پیروان امام در کوفه، در خانه سلیمان­ بن­ صرد اجتماع کردند و به‌عنوان تسلیت به امام حسين(ع) نامه نوشتند و در ضمن تسلیت اظهار داشتند «ما شیعة تو و شیعة پدر تو امیرالمومنین هستیم. به سوگواریت، سوگوار و به اندوهت، اندوهناک و به شادمانیت، شادمان و به راهت، رهسپار و فرمانت را، در انتظاریم. شرح الله صدرک، و رفع ذکرک، و اعظم اجرک، و غفر ذنبک و ردّ علیک حقّک.»[۲۰] امام در پاسخ مردم کوفه یادآور شد که «میان من و معاویه عهد و پیمانی است که شکستن آن جایز نیست. زمانی که معاویه بمیرد در مورد پیشنهاد شما فکر خواهم کرد.»[۲۱] جعده­ بن­ هُبیره به امام نوشت: اگر دوست داری که خلافت را در دست گیری پیش ما بیا که ما جان خود را برای فداکاری تا حد مرگ آماده کرده‌ایم. امام در پاسخ می­نویسد: «چنین اندیشه­ای ندارم، تا معاویه زنده است در خانه­های خود بنشینید. کاری نکنید كه به شما بدگمان شوند. پس از مرگ معاویه اگر زنده بودم طرح و اندیشة خود را برای شما خواهم نوشت.»[۲۲]

۴. مبارزه بعد از ایمنی

توجه به شرایط امنیتی جهت حفظ نیروهای مبارزه از اصول مهم دیگر برای اخلاق مبارزه است. جان انسان­ها محترم است و باید نسبت به حفظ آن اهتمام بسیار نمود و حتی در هنگام رويارویي مسلحانه تلفات آن را به حداقل رسانید. عملکرد امام در این خصوص در تمام مراحل مبارزه قابل توجه است.

–  امام در پاسخ به شیعیان خود در کوفه به آنها گوشزد می­کند که «تا معاویه زنده است در خانه­های خود بنشینید و کاری نکنید كه به شما بدگمان شوند.»[۲۳] امام در ضمن به یاران خود گوشزد می­کند که عملی انجام ندهند که دشمن به آنها مشکوک و بدگمان شود و درصدد نابودی آنها بر آیند. بی­توجهی به این توصیة امام باعث گردید بسیاری از نیروهای مؤثر چون حجر بن­ عدی و عمرو بن­ حمق­ خزایی که ممکن بود در قیام امام حسین(ع) شرایط را به گونه­ای دیگر رقم بزنند در اثر رعایت ­نکردن این اصل، شناسایی، دستگیر و شهید شوند.

پس از مرگ معاویه و بیعت­خواستن ولید از امام، حضرت بر اساس اصل یاد شده قبل از رفتن به دارالامارة مدینه، جمعي‌ از ياران‌ خود را فرا خواند و فرمان‌ داد تا مسلح‌ شوند که در صورتِ بروزِ مشکل، او را یاری کنند. حضرت براي رعايتِ امنيتِ كار، به آنان فرمود: وليد مرا در اين‌ وقت‌ خواسته‌ است‌ و گمان‌ مي‌كنم‌ امري‌ پيشنهاد كند كه ‌نپذيرم‌. به‌ وي‌ اعتماد ندارم‌. شما مراقب‌ باشيد؛ هرگاه‌ صداي‌ من‌ بلند شد داخل ‌شويد.

– فرار عمرو بن­ حمق خزایی و یارانش به کوهستان­های موصل موجب شده بود تا امویان همسر او را به عنوان گروگان دستگیر کرده و به زندان بیندازند. عامل موصلی معاویه، عمرو بن­ حَمِق خزایی را کشت و سر وی را بالای نی به دمشق فرستاد. معاویه دستور داد تا سر او را در زندان در دامن همسرش انداختند. تجربیات گذشته حکومت اموی نشان می­دهد که خانوادة مبارزان از دست حاكميت در امان نبودند، به‌همین‌جهت امام‌ حسين‌(ع‌) تمام افراد خاندان‌ خود جز برادرش محمد بن­ حنفیه را همراه خود به مكه‌ برد.[۲۴]

بر اساس همین اصل امام شرعاً و اخلاقاً نمی­پسندید که خونش بی‌فایده بر زمین بریزد و یا در بیراهه و بدون اطلاع دیگران به قتل برسد. به همین جهت راه اصلی را برای رفتن به مکه برگزید تا در صورت بروز مشکل امکان یاری ­شدن برایش فراهم باشد و هم درصورت بروز اتفاق ناگوار، خبر آن به اطلاع عموم برسد نه اینکه در بیابان­ها توسط ایادیِ حاکمیت، خونش ریخته شده و حتی حاکمیت، خون وی را هم به نفع خود مصادره کرده و عزا برپا دارد و درصدد انتقام برآید.

عوامل متفاوتی باعث می­شود که اقشار مختلف مردم به موضوع یا شخصیتی اظهار تمایل کنند. برخی از این عوامل معقول و پایدار بوده و برخی از آن­ها ناشی از هیجاناتی است که در اثر تحریک عواطف و احساسات توده‌های مردم ایجاد می‌شود. در این صورت این مردم، قابل اعتماد نخواهند بود، چون همین افراد در اثر تحریک عواطف، بار دیگر تحریک شده و دست به مخالفت می­زنند. از این رو امام عجولانه با دریافت چند نامه، خود و نیروهای خود را به خطر نينداخت.

– امام به دنبال نامه‌­های دعوت کوفیان، مسلم­ بن­ عقیل را برای درکِ حقیقتِ روحیات کوفیان، عازم کوفه ساخت و طی نامه­ای خطاب به بزرگان کوفه نوشت: آنچه‌ را نوشته‌ بوديد، خواندم‌ و در آن‌ تأمل‌ كردم‌. نوشته‌ايد كه‌ ما را امامي‌ نيست‌. به‌ سوي‌ ما رهسپار شو تا‌ خداي‌ متعال‌ ما را به‌ وسيله‌ي‌ تو بر حق‌ و هدايت‌ رهنمون‌ سازد، اكنون‌ برادر و عموزاده‌ام‌ و مورد وثوق‌ و اعتماد خاندانم‌، مسلم‌­ بن‌­ عقيل‌ را نزد شما مي‌فرستم‌. اگر آنچه‌ گفته‌ بوديد را تأييد كند به‌ سوي‌ شما خواهم‌ آمد.

– امام روز هشتم‌ ذي‌­­الحجه‌، یعنی روزی که حجاج برای حج، احرام می­بندند، از مکه خارج شد، بسیاری این خروج را به این دلیل می­دانند که امام احتمال‌ می­داد او را در حرم‌ الهي‌ غافلگير كرده‌ و در ميان ‌جمعيت‌ حجاج‌ بكشند و قاتل او هم در میان جمعیت پنهان شود و خون او هدر رود. اینجا امام برای حفظ ایمنی راهکار پیشگیرانه را انتخاب كرد و مكه را ترك فرمود‌.

۵. شفافیت

امام حسین(ع) در همة مراحل زندگی و فعالیت مبارزاتی خود شفاف عمل می­کرد. امام حسن(ع) این روحیه برادر خود را به خوبی می­دانست که به معاویه گفت از حسین دست بدار که او با تو بیعت نخواهد کرد.

 – به دنبال کشته ­شدن حجر بن­ عدی هم عده­ای از شیعیان امام در کوفه، نزد امام در مدینه آمده با او رفت­وآمد داشتند، مروان­ بن­ حکم، موضوع را به معاویه گزارش کرد و معاویه طی نامه­ای به امام حسین(ع) نوشت: مبادا فرومایگان که دوستدار فتنه هستند تو را بفریبند. امام در پاسخ معاویه موضع خود را شفاف نوشت که من قصد قیام ندارم.[۲۵]

او با عامل معاویه در مدینه بسیار شفاف برخورد می­کرد و زیر بار فشارهای او نمی­رفت. در جریان بیعت­خواستن ولید برای یزید، امام فرمود: کسی همانند من پنهانی بیعت نمی­کند و گمان ندارم تو هم به بیعت پنهانی من راضی باشی و باید آن را علنی انجام دهیم.[۲۶] پس هنگامي‌ كه‌ مردم‌ را براي‌ بيعت‌ مي‌خواني‌ من‌ را نيز خبر كن‌ تا كار يك‌جا انجام‌ شود. ما نيز تا فردا در اين‌ باره‌ تصميم‌ مي‌گيريم‌. امام راه اصلی را برای رفتن از مدینه به سمت مکه انتخاب کرد. عده­ای از همراهان امام به ایشان پیشنهاد کردند که همچون زبیر از بیراهه و مخفیانه حرکت کنند، ولی امام فرمودند: نه، به خدا قسم از راه اصلی بیرون نخواهم رفت. امام به هنگام خروج از مکه به سمت مدینه نیز در انظار عمومی، طواف خانه و سعی­ بین­ صفا و مروه را انجام داد و از احرام خارج شدند و بدون پنهان‌کاری راهی کوفه شدند.

۶. گفتگو با مخالف

از آنجا که قهر و عدم گفتگو، خشونت مبارزه را افزایش می­دهد، امام حسین(ع) گفتگو با دشمن را در همة مراحل ترک نکرد.

– به دنبال کشته­شدن حجر بن­ عدی، عده­ای از شیعیان امام در کوفه، نزد امام حسین(ع) در مدینه رفت­وآمد داشتند، مروان­ بن­ حکم، موضوع را به معاویه گزارش کرد و معاویه طی نامه­ای به امام حسین(ع) نوشت: مبادا فرومایگان که دوستدار فتنه هستند تو را بفریبند. امام نفرمود معاویه لیاقت پاسخ­دادن و هم‌کلامی با من را ندارد، بلکه در پاسخ نوشت: من قصد قیام ندارم.[۲۷] اگر ایشان چنین نمی­کرد، احتمال امنیتی‌ترشدن فضای مدینه زیادتر می‌شد و درگیری بیشتری را که امام در آن شرایط قصد نداشت صورت گیرد، به وجود می­آورد، حتی چنانچه برخی نقل کرده­اند، امام در پاسخ نامة معاویه سخنان تندی هم به معاویه می­نویسند، از جمله اینکه من مصیبتی را بالاتر از تو نمی­دانم، ولی قصد قیام ندارم و به تعهد برادرم عمل می­کنم با وجودی که می­ترسم توسط خدا مؤاخذه شوم.

– معاویه چند بار با امام در مورد بیعت با یزید مذاکره کرد ولی امام پیشنهاد وی برای بیعت با یزید را نپذیرفت. به دنبال مرگ معاویه، وليد پيكي‌ نزد امام‌ حسين‌ فرستاد. با وجودی که امام احتمال بیعت ­خواستن او را می­داد، برخلاف ابن‌­زبیر با او وارد مذاکره شد. او با مروان حکم هم در همان جلسه مذاکراتی داشت.

امام در نحوة گفتگو بسیار دقیق بود و از زبان دیپلماتیک در سخن­گفتن استفاده می­کرد و سعی داشت تا با سخنان صریح آن­ها را به اعمال خشونت تحریک نکند. زمانی که امام‌ نزد وليد رفت،‌ خبر مرگ‌ معاويه‌ را از وی شنید، امام انا لله و انا الیه راجعون گفت و برای معاویه طلب مغفرت نمود؛[۲۸] ایشان صریحاً به ولید نفرمود که بیعت نخواهد کرد، بلکه موضوع را با ابهام رتق­و­فتق نمود. زمانی که او فرمان‌ يزيد را مبنی بر بیعت گرفتن از امام یا کشتن ایشان ابلاغ‌ كرد. امام(ع‌) فرمودند: لابد به‌ بيعت‌ محرمانة‌ من‌ قانع‌ نخواهي‌ شد و مي‌خواهي‌ كه‌ آشكار و در حضور مردم‌ بيعت‌ كنم‌؟ او گفت‌: آري‌. حضرت فرمود: هنگامي‌ كه‌ مردم‌ را براي‌ بيعت‌ مي‌خواني‌ من‌ را نيز خبر كن‌ تا كار يكجا انجام‌ شود. من نيز تا فردا در اين باره‌ تصميم‌ مي‌گيرم‌.

در این جلسه مروان‌ِ حَکم، سخنان تند و تحریک­آمیزی گفت. امام هم بدون اینکه اوضاع را بدتر کند پاسخ مناسبی به او داد. مروان خطاب به ولید گفت: به‌ خدا اگر حسين­ ‌بن‌­ علي‌ بيعت‌ نكرد و از اينجا رفت‌، ديگر بر او دست‌ نخواهي‌ يافت‌. او را نگهدار تا بيعت‌ كند، وگرنه‌ وي‌ را گردن‌ بزن‌. امام‌(ع‌) با شنيدن‌ گفتار مروان‌ از جا برخاست‌ و گفت‌: تو مرا مي‌كشي‌ يا وليد؟ به‌خدا نادرست‌ گفتي‌ و خطا كردي‌. پس‌ بدون اینکه موضوع را کش دهد راه‌ خويش‌ را در پيش‌ گرفت‌ و همراه‌ ياران‌ خود به‌ منزل‌ رفت‌.

امام با حر و ابن‌سعد هم به گونه­ای سخن گفت که آنان به خشونت تحریک نشوند، بلکه سعی کرد موضوع را بدون درگیری و جنگ خاتمه دهند. در مذاکرات امام با آنها بدون اینکه ذره‌ای عقب‌نشینی از مواضع دیده شود، تسامح عاقلانه‌ای مشاهده می‌شود.

– حر ‌گفت‌: به‌ خدا قسم‌ از نامه‌هايي‌ كه تو ‌مي‌گويي‌ ‌خبر ندارم‌. حضرت‌ دو كيسه‌ از نامه‌ها را به‌ او نشان‌ دادند. حر گفت‌: من ‌نمي‌دانم‌. ما دستور داريم‌ تو را به‌ نزد ابن‌زياد ببريم‌. حضرت‌ فرمودند: اين‌ آرزو را به‌ گور خواهی ‌برد‌. سپس‌ رو به‌ ياران‌ كرده‌ و فرمودند: باز مي‌گرديم‌. حر جلو كاروان‌ امام‌ را گرفت‌. پس‌ از رد و بدل‌ شدن‌ سخناني‌، مقرر شد تا كسب‌ تكليف‌ حر از كوفه‌، امام‌ به‌ راهي‌ برود كه‌ نه‌ به‌ كوفه‌ و نه‌ به‌ حجاز‌ ختم‌ شود.[۲۹]

– امام در مذاکره با ابن‌سعد هم چنان برخورد کرد که ابن‌سعد ذوق‌زده شد و به ابن‌زیاد نوشت، کار تمام شد و اختلاف فیصله یافت.[۳۰]

۷. قاطعیت و عدم یأس

آنکه اهل ترس و ناامیدی است و قدرت خطرکردن ندارد، نباید وارد مبارزه سیاسی شود.

امام بعد از اینکه از مردم و علمای همة شهرها ناامید شد و متوجه شد که نه مکه، نه مدینه، نه بصره، نه علما و بزرگان دیگر شهرهای مسلمان، حاضر به انجام وظیفه و یاری او نیستند و تنها مردم کوفه هستند که حاضر به یاری وی شده‌اند، تصمیم ­گرفت که به کوفه برود. طبیعی است که طبق معمول مصلحت­اندیشان و کسانی که تنها آیة یاس می­خواندند، دائما به گوش امام خواندند که به خطر دست نزند. عبدالله­ بن­ عمر، عبدالله­ بن ­عباس، عبدالله­ بن ­مطیع از آن جمله بودند. ابوبکر بن­ حارث نیز از امام می­خواهد که به کوفه نرود و امام همان پاسخ همیشگی را به آنها می­دهد: من تصمیم خود را گرفته‌ام، هرچه خدا خواهد، همان خواهد شد. او چنان از بی‌نتیجه بودن تصمیم امام مطمئن است که در پاسخ امام می­گوید: از خدا خواستارم تا در مصیبت تو به من صبر دهد.[۳۱] این نه از آن جهت بود که امام چنین احتمالی نمی­داد و این افراد صاحب چنین نبوغی بودند، بلکه آنان وجة دیگر قضیه را نمی­دیدند که حداقل احتمال سی­درصد پیروزی وجود داشت، چنانچه بعد از ایشان عبدالله­ بن­ زبیر و مختار ثقفی در این کار موفق بودند. قاعدة بازی مبارزه، هم پیروزی و هم شکست است، چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم به کسانی که فکر می­کردند در مبارزة دینی تنها باید نتیجه، پیروزی باشد، خداوند ‌فرمود: «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الأيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ.[۳۲] اگر در جنگ احد به شما آسيبى رسيده است، بى‏گمان به آن گروه نیز در بدر آسيبى همانند آن رسيد؛ ما اين روزها را ميان مردم مى‏گردانيم، تا خدا كسانى را كه ايمان آورده‏اند معلوم سازد و از ميان شما گواهانى برگيرد. با این وجود خدا بيدادگران را دوست نمى‏دارد.» پیروزی لزوماً دلیل حقانیت نیست، بلکه این قاعدة بازی در مبارزات است.

امام پس از شنیدن خبر کشته­شدن هانی، مسلم و قیس هم، به راه خود ادامه داد. امامی که قدرت تحمل شکست را نداشته باشد و با شنیدن چنین اخبارهایی دست از مبارزه و ادامه تصمیم خود بردارد، باید مبارزه را شروع نمی‌کرد. امام در عين رعايت اخلاق انساني و پرهیز از خشونت زماني كه قرار است با دشمن رودررو شود، قاطعيت و شجاعت او در مبارزه همتا ندارد.

– حميد بن‌ مسلم‌ مي‌گويد: «به‌خدا سوگند كه‌ هرگز مرد گرفتار و مغلوبي‌ را نديده‌ بودم‌ كه‌ فرزندان‌ و خاندان‌ و يارانش‌ كشته‌ شده‌ باشند و دلدارتر و پابرجاتر از آن‌ بزرگوار باشد. چون‌ پياده نظام‌ بر او حمله‌ مي‌كردند. او به‌ آنان‌ چنان حمله‌ مي‌كرد و آنها‌ از راست‌ و چپ‌ مي‌گريختند؛ چنان‌كه‌ گلة‌ گوسفند از برابر گرگ‌ فرار مي‌كنند.»[۳۳]

۸. سلامت مبارزان

افرادی که قصد اصلاح جامعه را دارند و می‌خواهند مصلح باشند، باید خود انسان­های صالحی باشند، در غیر این صورت بهتر است دست به مبارزه نزنند، چون هزینة بسیاری را به مردم تحمیل می‌کنند و نتیجة مبارزه پس از پیروزی و كسب قدرت، بروز روحیات ضد اصلاحی آن­هاست که در نهایت تفاوت زیادی با قبل حاصل نخواهد شد، بنابراین برای نتیجه‌بخش‌بودن مبارزه، رهبران و نیروهای مبارز باید افرادی پاک، صالح و باكم­ترين نقطه­ضعف باشند، در این صورت دشمن برای قتل و‌ یا ضرب­و­جرح آنان باید هزینة بسیاری بپردازد و حتی خود دشمن نیز آن­ها را انسان­های صالحی خواهد دانست و وجدان آنان از درگیرشدن ناراحت شده و توجیهی برای آزار ندارند.

– مروان‌ بن حكم به ‌وليد حاكم مدينه گفت‌: به‌خدا قسم‌ اكنون‌ كه‌ حرف‌ مرا نشنيدي‌ و حسين را مخّير بین بيعت يا قتل نكردي ديگر بر او دست‌ نخواهي ‌يافت‌. وليد گفت‌: مروان‌ چه‌ مي‌گويي‌؟! تو كاري‌ را به‌ من‌ پيشنهاد مي‌كني‌ كه‌ دين ‌مرا نابود مي‌كند. به‌خدا قسم‌ دوست‌ ندارم‌ كه‌ مال‌ همة‌ دنيا تا جايي‌ كه‌ خورشيد بر آن‌ مي‌تابد و در آن‌ غروب‌ مي‌كند، ملک من‌ باشد و حسين‌­ بن‌ علي‌ را كشته ‌باشم‌، سبحان‌ الله‌. به‌ خدا قسم‌ هر كس‌ خون‌ حسين‌ بن‌ علي‌ به گردنش‌ باشد، روز قيامت‌ نزد خدا بدبخت‌ و بيچاره‌ خواهد بود.[۳۴] همين خصوصيت امام بود كه باعث مي‌شد عمر بن سعد از پذيرش جنگ با امام طفره رود و حر بن يزيد رياحي حاضر به جنگ با او نشود و به جبهه امام بپيوندد.

۹. دعوت به یاری

مبارزه يك عمل اجتماعي است و بدون پشتیبانی و همراهی افکار عمومی و نیروهای پشتیبان به سرانجام نمی‌رسد. امام حسین(ع) از زماني که تصمیم به مقابله با حاکمیت جور گرفت، از کلیة کسانی که احتمال می­رفت او را در مبارزات همراهی کنند، دعوت به عمل آورد. مردم شام دعوت نشدند چون روشن بود دعوت امام را نخواهند ­پذیرفت، چرا که تحت تربیت و فرمان امویان زندگی می‌کردند. مردم مکه و مدینه نیز با وجود قرار داشتن در مرکز اسلام، دنیا چشم نسل قدیمشان را پر کرده بود و توجهی به امام نداشتند و نسل جدید آن­ها هم چیزی از فداکاری­های امیرالمومنین(ع) در راه اسلام و شخصيت امام حسين(ع) نمي‌دانستند، تنها مردم بصره بودند که با سبک حکومتی امیرالمومنین(ع) آشنایی داشته و به دلیل ساختار جدید شهریشان، کمتر تحت تأثیر گرایشات قومی و قبیله­ای بودند. مردم بصره در جنگ صفین و نهروان، امیرالمومنین(ع) را همراهی کرده بودند و با سیاست­های علی(ع) آشنایی داشتند و در راه او خون فرزندان خود را فدا کرده بودند، چون احتمال پذیرش و همراهی آن­ها با امام بیشتر از دیگران بود؛

– امام این نامه دعوت را خطاب به آن­ها نوشت: «بعد از پيامبر(ص‌) ما وارث‌ به‌حق‌ پيامبر بوديم‌، اين‌ حق‌ را از ما گرفتند ولي براي‌ جلوگيري‌ از تفرقة‌ امت‌ سكوت‌ كرديم‌. اينك‌ فرستادة خويش‌ را با اين ‌نامه‌ به‌ سوي‌ شما روانه‌ كردم‌. شما را به‌ كتاب‌ خدا و سنت‌ پيامبر(ص‌) دعوت ‌مي‌كنم‌، سنت‌ و قانون‌ اسلامي‌ از بين‌ رفته‌ است‌. سنت‌هاي‌ قومي‌ و شخصي ‌متناسب‌ با منافع‌ عده‌اي‌ خاص‌، جاي‌ آن‌ را گرفته‌ است‌. اگر دستور مرا اطاعت‌كنيد شما را به‌ راه‌ رشد هدايت‌ خواهم‌ كرد.»[۳۵]

– امام در طی سخنرانی برای علما نیز آنان را به نهی از منکر و گرفتن حق حاکمیت عالمان دعوت نمود، ولی عکس­العمل آنان را به گونه­ای دید که اهل عمل و مسئولیت­پذیر نیستند، لذا خطاب به آنان فرمود: «ای آرزوکنندگان لقاء پروردگار، من از عاقبت کار شما و از عذاب­های الهی می­ترسم، چون شما می­بینید که پیمان­های الهی نقض می­شود و اعتراضی به آن ندارید. قواعد و سنن رسول­الله تحقیر شده و شما کور و کرید. زمین­گیرانِ بی­پناه در شهرها، رها شده‌اند و به آنان رحم نمی­کنید. شما با توجیه ظلم، چاپلوسی و تظاهر نزد ظالمین به امنیت رسیده‌اید. مصیبت شما از همة مردم بیشتر است كه جایگاه علمای واقعی را اشغال کرده‌اید. ای کاش گوش شنوا داشتید. جریان امور و احکام الهی به دست علمای الهی است. شما ظالمین را به جای خود نشاندید. اگر بر آزاری که به شما می‌رسید صبر و استقامت به خرج می‌دادید و در راه خدا تحمل هزینه می­کردید، امور الهی به دست شما باز می­گشت. شما امور الهی را به ظالمان تسلیم کردید. آنان را بر مقدرات مسلط ساختید، به جهت فرار از مرگ و دل­خوش­داشتن به این زندگی که به زودی از آن دور خواهید شد… اگر چنانچه ما را یاری نکنید و نسبت به ما انصاف ندهید، بدانید که ظالمان بر شما مسلط خواهند شد و نور پیامبر شما را خاموش خواهند ساخت.[۳۶]

امام در مسیر کوفه نیز افرادی را که تشخیص می­داد مستعد، کارآمد و مؤثق هستند را به همراهی با خویش دعوت می‌کرد، برخی همچون زهیر بن­ قینِ عثمانی، دعوت ایشان را می­پذیرفتند و برخی نیز چون عبید الله بن حر جعفی دنیا را بر سعادت ابدي ترجيح ‌دادند.[۳۷]

 ۱۰. موجه نگرفتن وسیله برای هدف

در حین مبارزه فرصت‌هایی پیش می‌آید که با اقدامی غير اخلاقي، ظالمانه و ناجوانمردانه می‌توان زودتر به مقصد مبارزه رسید. کسی‌که مبارزه را امری اخلاقی می‌داند، حاضر به زیر پا ‌گذاردن قواعد اخلاقی در مسير مبارزه و جنگ نیست. چرا که معتقد است  با زير پا گذاشتن اخلاق، نمی‌توان به جامعه اخلاقی دست يافت.

– زمانی‌که زهير بن ‌قين‌ به‌ امام‌ پيشنهاد كرد که قبل‌ از رسيدن‌ نيروهاي‌ كمكي‌ به‌ لشكر حر به آن­ها حمله‌ كنند، امام‌(ع‌) فرمود: ما شروع‌­كنندة‌ جنگ‌ نخواهيم‌ بود.[۳۸] به اين معنا كه ما قصاص قبل از جنايت نخواهيم كرد. زمانی که خبر دعوت مردم کوفه از امام، پذیرش دعوت توسط امام و نامة مسلم مبنی بر بیعت هجده­هزار نفر کوفی به مکه رسید و امام راهی کوفه شد، تعداد زیادی به امید اینکه سر سفرة آمادة قدرت دعوت شده‌اند، امام را همراهی کردند. اما زمانی که امام خبر شهادت‌ مسلم‌، هاني‌ و اوضاع‌ دگرگون كوفه‌ را شنید، همراهان خود را جمع کرد تا شرایط را برای آنان توضیح دهد، چون اخلاق امام با وسیله­ساختن انسان­ها برای رسیدن به اهداف خویش سازگار نبود، لذا خطاب به آن­ها فرمود: شيعيان‌ ما دست‌ از ياري‌ ما برداشته‌اند. هر كه‌ می‌خواهد راه‌ خود را در پيش‌ گيرد و برود، عهد و مسئوليتي‌ بر او نيست‌. بيشتر همراهان‌ امام‌ از چپ‌ و راست‌ پراكنده‌ شدند و تنها اندكي‌ از همراهان‌ باقي‌ ماندند. امام این کار را در شب عاشورا نسبت به دوستان و خاندان خود نیز تکرار کردند ولی آن شب هیچ‌‌کس امام را تنها نگذاشت. امام در روز عاشورا نیز به هرکس که اجازة رفتن به میدان می­خواست، اجازه نمی­داد مگر اینکه با رضایت خاطر كامل خويش به میدان برود. چون امام مبارزه و دعوت از مردم را برای رسیدن به قدرت و ثروت شخصی نمی­خواست و قصد نداشت دیگران را وسیلة رسیدن به آرزوهای خود کند.

انگيزه‌ها براي بشر قابل تشخيص نيست و تنها خداست که از درون آدمیان آگاه است، بنابراین در اين خصوص به خدا نمی­توان دروغ گفت.

– امام در دعای خود خطاب به خداوند می­فرماید: «پروردگارا تو خود می‌دانی آنچه که از جانب ما اتفاق افتاد، نه به خاطر رغبت در سلطنت و قدرت بود و نه به خاطر به دست­آوردن مال و ثروت دنیا، بلکه به این جهت بود که نشانه­های دینت را عینیت بخشیم، در شهرهای تو اصلاحات را ظاهر کنیم، بندگان مظلوم و تحت ستم تو روی آسایش و امنیت ببینند و به واجبات، مستحبات و احکام تو که تعطیل شده است، عمل شود.»[۳۹]

۱۱. کسب اطلاعات و بصیرت

امام بر اساس آیة «قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ. بگو: اين راه من است. من و پيروانم از روى بصيرت [مردم را] به سوى خدا دعوت مى‏كنيم»[۴۰] در تلاش بود تا با کسب اطلاعات دقیق با بصیرت و آگاهی کافی تصمیم­گیری و عمل کند. تحلیل درست مبتنی بر اطلاعات درست است.

– امام قبل از حرکت به سمت کوفه، مسلم­ بن­ عقیل را برای کسب اطلاعات در خصوص کم ­و کیف نیروهای خود به کوفه اعزام کرد و خطاب به او فرمود: خوب است به‌ كوفه‌ بروي‌ و رأي‌ مردم‌ آنجا را ارزيابي‌ كني‌، اگر اوضاع همانگونه‌ بود که نامه‌هاي آنان‌ حاكي‌ از آن‌ است‌، با شتاب‌ براي ‌من‌ بنويس‌ تا پيش‌ تو آيم‌. اگر به‌ گونه‌ي‌ ديگر بود، به سرعت به مکه بازگرد.

مردم‌ كوفه‌ اكثراً از موالي‌ بودند و از حكومت‌ علي‌(ع‌) خاطرات خوبی داشتند و حاضر نبودند سلطة‌ بني‌اميه‌ را بپذيرند. آنان طي‌ دو روز حدود صدوپنجاه‌ دعوت­نامه‌ براي‌ امام‌ حسين‌(ع‌) فرستاده و در آن نوشتند: به‌سوي‌ ما بیا، شايد ما به‌ وسيلة‌ تو بر حق‌ متحد گرديم‌. به قول امام، مردم کوفه امیدوارند که من حق را احیا کنم و بدعت‌ها را از بین ببرم.[۴۱] سابقة‌ كوفيان ‌نشان‌ مي‌داد كه‌ آنان‌ زود تصميم‌ مي‌گيرند و زود از تصميم‌ خود منصرف ‌مي‌شوند. امام‌(ع‌) نمي‌باید به‌ راحتي‌ به‌ آنان‌ اعتماد كند. امام در پاسخ‌ به نامه‌هاي‌كوفيان‌ نوشت‌: از حسين‌ بن‌ علي،‌ به‌ مؤمنان‌ و مسلمانان‌ عراق‌، هاني‌ و سعيد. آخرين‌ فرستادگان‌ شما، نامه‌هاي‌ شما را رساندند. آنچه‌ را نوشته‌ بوديد، خواندم‌ و در آن‌ تأمل‌ كردم‌. نوشته‌ايد كه‌ ما را امامي‌ نيست‌. به‌ سوي‌ ما رهسپار شو، باشدكه‌ خداي‌ متعال‌ ما را به‌ وسيله‌ي‌ تو بر حق‌ و هدايت‌ رهنمون‌ سازد، اكنون‌ برادر و عموزاده‌ام‌ و مورد وثوق‌ و اعتماد خاندانم‌، مسلم‌ بن‌ عقيل‌ را نزد شما مي‌فرستم‌. اگر آنچه‌ گفته‌ بوديد را تأييد كند به‌ سوي‌ شما خواهم‌ آمد.[۴۲]

مردم با مسلم بیعت می‌کنند. به دنبال بیعت، او طی نامه­ای از حضرت خواست که به کوفه بیاید.[۴۳] امام به سمت کوفه حرکت می‌کند ولی تردید او را رها نکرده در مسیر کوفه با هرکس یا گروهی که برخورد می­کرد در مورد وضعیت کوفه از آنان پرس‌و‌جو کرده و کسب اطلاع می­کرد، همین‌جاست که فرزدق در مورد مردم کوفه می‌گوید: قلب‌های مردم با شما و شمشیرهای آنها علیه شماست.[۴۴] مجمع‌ بن‌ عبد الله،‌ اوضاع کوفه را برای امام اینگونه تحلیل کرد که: بزرگان‌ قوم‌ را رشوه‌های‌ کلان‌ داده‌اند و جوال‌های آنها‌ را پر کرده‌اند تا دوستی‌شان‌ را جلب‌ کنند و به‌ صف‌ خویش‌ برند. آنان اینک ضد تو متفق‌اند. بقیة ‌مردم‌ دل‌هایشان‌ به‌ تو مایل‌ است‌، اما فردا شمشیرهایشان‌ بر ضد تو کشیده‌ خواهد شد.[۴۵]

۱۲. قدرشناسی از یاران

مردم باید بازخورد آثار و نتایج اعمال خود را در نظام مدیریتی ببینند و به‌ویژه پاداش اعمال درستی که انجام می­دهند را احساس کنند تا نسبت به ادامة کار دلگرم شوند، به همین جهت امام از دریافت خبر بیعت با مسلم­ بن­ عقیل خشنود شده و از مردم برای این کار تشکر کرد، همچنین امام با این کار سعی در حفظ و گسترش روابط صمیمانه با مردم داشت تا مردم را برای گام­های بعدی آماده و استوار سازد.

– حضرت‌ در نامه‌اي‌ که به‌ اهل‌ كوفه‌ توسط قيس‌ بن‌ مسهر صيداوي‌ فرستاد، نوشت‌: نامة‌ مسلم‌ به‌ من‌ رسيد و از بيعت‌ و حسن‌ نيت‌ و هماهنگي‌ شما در ياري‌ حق‌ با خبر شدم‌؛ از خدا خواهانم‌ كه‌ نيكي‌ خود را از ما دريغ‌ ندارد و شما را بر اين‌ حسن‌ نيت‌ و تصميم‌ قاطع‌ اجر‌ عظيم‌ عنايت‌ كند. من‌ روز سه‌­شنبه، ‌هشتم‌ ذي‌­الحجه‌، يعني‌ روز ترويه‌ از مكه‌ به‌ سوي‌ شما رهسپار شده‌ام‌. هرگاه‌ فرستادة‌ من‌ به‌ كوفه‌ رسيد، در كار خويش‌ بيشتر تلاش‌ كنيد. اگر خدا بخواهد در همين‌ روزها بر شما وارد خواهد شد‌.[۴۶]

۱۳. توجیه افکار عمومی

رهبران مبارزه باید جانب افکار عمومی را داشته و آنان را نسبت به عملکرد خود توجیه کنند تا هم شعور سیاسی آنان بالا رود و هم بهتر بتوانند با حرکت مبارزان همدلی یا همراهی کنند. عدم توجیه افکار عمومی زبان دشمن را برای منحرف­ساختن اذهان عمومی باز کرده و دست آنان را در اتهام و تهمت باز خواهد گذاشت.

– امام در اولین ملاقاتی که با اهل کوفه در لشکر حر داشت، وقت‌ نماز ظهر که زمان اجتماع آنان بود از خيمه‌ بيرون‌ آمد و بعد از اذان‌ و پيش ‌از اقامة‌ نماز براي‌ لشكر حر صحبت‌ كرد و مواضع و علل حضور خود در منطقه را توضيح داد. او پس‌ از حمد و ثناي‌ پروردگار فرمود‌: «اي‌مردم‌! من‌ بي‌­جهت‌ رهسپار عراق‌ نشده‌ام؛ فرستادگان‌ شما نزد من‌ آمدند و شما در نامه‌هاي‌ خود نوشته‌ بوديد كه‌ ما را امامي‌ نيست‌. به‌ سوي‌ ما رهسپار شو تا خدا ما را به‌ وسيله‌ي‌ تو به ‌راه‌ آورد،­ اكنون‌ آمده‌ام‌. اگر حاضريد كه‌ مرا با تجديد عهد و پيمان‌ خود مطمئن‌ سازيد، به‌ شهر شما وارد خواهم شد، اگر چنین نمي‌كنيد و يا از آمدن‌ من‌ ناراحت‌ و نگران‌ هستيد به‌ همان‌ جايي‌ كه‌ از آنجا آمده‌ام‌ باز مي‌گردم‌.»[۴۷] حر و اصحاب‌ او هيچ‌ جوابي‌ ندادند ولی هر دو سپاه‌ نماز را با امام‌ به‌ جماعت‌ خواندند.

آنان‌ پس‌ از استراحت‌، نماز عصر را نيز به‌ همان‌ ترتيب‌ به‌ جماعت‌ خواندند. امام(ع‌) پس‌ از نماز، بار ديگر براي‌ اصحاب‌ حر صحبت‌ كرد و به حقانیت خود بر حکومت استدلال فرمود و گفت: «اي ‌مردم‌، از خدا حساب‌ ببريد. با تقوا باشيد و حق‌ را از آن‌ صاحب‌ حق‌ بدانيد. ما خاندان‌ محمد(ص‌) هستيم‌ و به‌ فرمانروايي‌ بر شما نسبت به اين‌ مدعيان كه‌ به‌ زور و ستم‌ با شما رفتار مي‌كنند، در حکومت سزاوارتر ‌هستيم‌. اگر رهبري‌ ما را خوش‌ نداريد و مي‌خواهيد درباره‌ي‌ حق‌ ما نادان‌ بمانيد و انديشة‌ شما اكنون‌ غير از آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ فرستادگان‌ شما به‌ من‌ گفته‌اند، یا در نامه‌هاي‌ خود نوشته‌ايد. هم‌ اكنون‌ از نزد شما باز خواهم گشت‌.

– امام‌ در منطقة ذي‌حسم‌ نيز پس‌ از حمد و سپاس‌ خداوند به‌ تحليل‌ اوضاع‌ و بيان‌ انگيزة قيام‌ خود پرداخته‌ فرمود: «مي‌بينيد، دنيا عوض‌ شده‌ و به‌ زشتي‌گراييده‌ است‌. پيوسته‌ بدتر مي‌شود و از خير آن‌ چيز زيادي‌ باقي‌ نمانده‌ است‌. مگر نمي‌بينيد كه‌ به‌ حق‌ عمل‌ نمي‌كنند و از باطل‌ وا نمي‌مانند. حقاً كه‌ مؤمن‌ بايد آرزوي‌ مرگ‌ كند. مرگ‌ شهادت‌ است‌ و زندگي‌ با ستمگران‌ ماية‌ رنج‌.»[۴۸] حضرت‌ در مسير حركت‌ بار ديگر در منطقة‌ بيضه‌، با لشكر حر، سخن‌ گفت‌ تا شايد قبل‌ از اينكه‌ نيروي‌ نظامي‌ پشتیبان برسد، آن­ها را متنبه‌ سازد و شرایط‌ را به‌ نفع‌ خود تغییر دهد از این جهت فرمود‌: «اي‌ مردم‌، پيامبر فرمود هر كس‌ حاكم‌ ستمگري‌ را ببيند كه‌ محرمات‌ الهي‌ را حلال‌ شمارد و پيمان‌ خدا را بشكند و برخلاف‌ سنت ‌رسول‌ خدا عمل‌ كند و با مردم‌ با گناه‌ و تعدي‌ رفتار نمايد، ولي‌ به‌ كردار يا به‌ گفتار بر‌ او اعتراض‌ نكند، بر خدا واجب‌ است‌ كه‌ او را به‌ جايي‌ كه‌ بايد، ببرد. ای مردم آگاه باشید که اين حکام‌ به‌ اطاعت‌ شيطان‌ در آمده‌اند و اطاعت‌ رحمان‌ را رها كرده‌اند. آنان تباهي‌ آورده‌اند و حدود الهی را تعطیل نموده‌اند. آنان غنيمت‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند. حرام‌ خدا را حلال‌ دانسته‌ و حلال‌ خدا را حرام‌ شمرده‌اند.»[۴۹] سپس‌ فرمود: «من‌ شايسته‌ترين‌ افراد براي‌ انتقاد از حكومت‌ هستم‌. آنگاه‌ امام، پدر، مادر و جد خود را معرفي‌ كرد و دلجويانه‌ گفت‌: «جانم‌ با جان­هاي‌ شماست‌ و كسانم‌ با كسان‌ شمايند و مقتداي‌ شمايم‌.» ظاهراً امام احساس کرد که این دلجویی­ها بی­فایده است. سپس‌ كوفيان‌ را شماتت‌ كرده‌ و فرمود: «اگر پيمان‌ بشكنيد و بيعت‌ مرا از گردن‌ خويش‌ برداريد، كار شما غير منتظره‌ نيست‌. شما با پدر، برادر و پسر عموي‌ من‌ هم چنين‌ كرديد. شما مرا فريب‌ داديد و آينده‌ خود را تباه‌ ساختيد.»[۵۰]

۱۴. تغییرات مردم­سالارانه

حاكميت حق مردم است و آنان حق دارند آن را به هر که صلاح می‌دانند واگذار کنند یا از هركس كه بخواهند دعوت كنند تا آنان را رهبري كند. هيچ‌كس حق ندارد به زور بر مردم تسلط پيدا كند كه اگر چنين كرد حاكميت او نامشروع است.

برخلاف تصور فرهنگ عمومي، امام حسین(ع) اهل اعمال خشونت و زور نبود و نمی‌خواست به زور بر مردم حکومت کند و برای این کار هر مخالفی را قلع و قمع کند. شاهد این مطلب در حرکت امام بسیار است. امام برای دشمن خود حق حیات قائل بود و تا وقتی که آنان جنگ را شروع نکرده بودند، خود را موظف می‌دانست به آنان خدمت کند.

– روز اول‌ ماه‌ محرم‌ سال‌ ۶۱ هجري‌ که امام‌(ع‌) با حر و لشكر هزارنفري‌ او روبرو شد، دستور داد ياران‌ و همراهان‌ تشنه‌ي‌ حر را سيراب‌ كنند و اسب‌هاي ‌آنان‌ را نيز آب‌ دهند. طبری از قول یکی از سربازان حر که دیر آمده بود نقل می‌کند که زمانی که امام من و اسبم را تشنه دید به من گفت «پسر برادرم» شتر را بخوابان پیاده شو آب بنوش و اسبت را آب بده. من نمی‌توانستم از مشک آب بخورم امام فرمود: سر مشک را بپیچ نداستم چه کنم خود ایشان آمد سر مشک را کج کرد تا من آب نوشیدم و اسبم را هم آب دادم.[۵۱]

امام خواهان تغییر مردم­سالارانه با حمایت قلبی مردم بود و منتقد حاکمیت زورمدارانه بنی‌امیه بود.

– امام خطاب به لشکر حر فرمودند: «ما خاندان‌ محمد(ص‌) هستيم‌ و به‌ فرمانروايي‌ بر شما نسبت به اين‌ مدعيان كه‌ به‌ زور و ستم‌ بر شما حکومت مي‌كنند سزاوارتر ‌هستيم‌.» امام خواهان جنگ و خونریزی نیست و نمی­خواهد به زور خود را بر مردم تحمیل کند، لذا در ادامة سخن خود با لشکر حر فرمود شما مرا دعوت کردید، ما هم آمدیم حال مجبور نیستید: «اگر رهبري‌ ما را خوش‌ نداريد و مي‌خواهيد درباره‌ي‌ حق‌ ما نادان‌ بمانيد و انديشة‌ شما اكنون‌ غير از آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ فرستادگان‌ شما به‌ من‌ گفته‌اند، یا در نامه‌هاي‌ خود نوشتيد. هم‌ اكنون‌ از نزد شما باز خواهم گشت‌.»[۵۲] امام این حق را برای آنان به رسمیت شناخت دو بار دیگر از لشکر حر و یک بار هم از لشکر ابن‌سعد خواست که اگر او را نمی‌خواهند او به همانجا که آمده است، بازگردد.

– روز سوم‌ محرم‌، عمر بن‌ سعد بن‌ أبي‌‌وقاص‌ با چهارهزار نفر از كوفه‌ به‌ كربلا رسيد و در مقابل‌ سپاه‌ امام‌ مستقر شد. عمر بن‌ سعد، كسي‌ را نزد امام‌ فرستاد كه‌ چرا به‌ عراق‌ آمده‌اي‌؟ امام‌ در جواب‌ فرمود: من بدون دعوت نيامده‌ام، مردم‌ عراق‌ مرا دعوت‌ كرده‌اند. اكنون‌ اگر از آمدن‌ من‌ كراهت‌ داريد به‌ حجاز باز مي‌گردم‌.[۵۳] مذاکرات مسالمت‌جویانة بعدی امام حسین(ع) با عمر بن‌ سعد چنان او را به وجد آورده بود که به‌ اردوگاه‌ خود بازگشت و طي‌ نامه‌اي‌ به‌ ابن‌زياد نوشت‌: «خدا آتش‌ جنگ‌ را خاموش‌ كرد. ما با هم‌ توافق‌ كرديم‌ و امر امت‌ به‌ خير و صلاح‌ خاتمه یافت. اكنون‌ حسين‌ بن ‌علي‌ آماده‌ است‌ كه‌ به‌ حجاز باز گردد يا به‌ يكي‌ از مرزهاي‌ اسلامي‌ روانه‌ شود يا به‌ نزد يزيد رفته،‌ دست‌ در دست‌ او گذارد و هر چه‌ خود آنان صلاح‌ بدانند عمل‌ كنند.»[۵۴] ظاهراً ابن‌سعد برای خشنودی ابن‌زیاد، موضوع بیعت را خود بر توافقنامه اضافه کرده بوده است، زیرا این بخش از نامه با کل روند حرکت امام در تناقض آشکار است. ابن‌زياد در پاسخ به  ابن‌سعد نوشت‌: «اكنون‌ كه‌ چنگال‌هاي‌ ما به‌ او بند شده‌ است‌، اميد نجات‌ و بازگشت‌ به‌ حجاز دارد؟ راهي‌ براي‌ وي‌ باقي‌ نمانده ‌است‌.» ابن‌زياد به‌ ابن‌سعد نوشت‌: نامه‌ات‌ را خواندم‌ و آنچه‌ را نوشته‌ بودي‌، فهميدم‌. از حسين‌ بن‌ علي‌ بخواه‌ كه‌ خود و همة‌ همراهانش‌ با يزيد بيعت‌ كنند. آنگاه‌ كه‌ بيعت‌ به‌ انجام‌ رسيد نظر خواهيم‌ داد.» امام در پاسخ فرمود: «آیا نتیجة عدم بیعت چیزی جز مرگ است؟ مرگ خوش باد.»[۵۵]

۱۵. مبارزه به مثابة دیگر عبادات

اسلام به معناي تسلیم در برابر خدا است و مسلمانی ایجاب می‌کند همة حرکات و سکنات او عبادت خدا باشد، بنابراین از نظر امام حسین(ع) مبارزه هم عبادت است و جز در صورت عدم امکان جمع دو عبادت، نباید عبادت‌های دیگر ترک شود. امام نمی­توانست هم به انجام مناسک حج ادامه دهد و هم جان خود را از خطر ترور رهایی بخشد یا به کوفه رود، به همین جهت اهم و مهم کرده، حج را ترک می‌کند و به سمت کوفه می­رود. اما در موارد قابل جمع، اهتمام ایشان به دیگر عبادات قابل توجه است.

– پس از ملاقات امام با لشکر حر، حضرت وقت‌ نماز ظهر از خيمه‌ بيرون‌ آمد و هر دو سپاه‌ با امام‌ نماز را به‌ جماعت‌ خواندند. آنان‌ پس‌ از استراحت‌، نماز عصر را نيز به‌ همان‌ ترتيب‌ به‌ جماعت‌ خواندند. شب عاشورا که لشکر ابن‌سعد درخواست بیعت یا جنگ داشت، امام خطاب به برادرش عباس‌ فرمود: اگر توانستي‌ تا بامداد فردا مهلت ‌بگير تا امشب‌ را براي‌ پروردگار خود نماز بخوانيم‌ و دعا كنيم‌ و در پيشگاه ‌پروردگار آمرزش‌ طلبیم‌. خدا مي‌داند كه‌ من‌ نماز خواندن، قرآن ‌خواندن، دعای بسیار و استغفار کردن‌ را دوست‌ دارم‌. آن شب، امام و یارانش به نماز و استغفار پرداختند. امام‌ صبح روز عاشورا، بعد از نماز صبح، روز خود را با دعا شروع‌ كرد که: «پروردگارا، تو در هرگرفتاري‌ محل‌ وثوق‌ و اعتماد مني‌. در هر سختي‌ به‌ تو اميدوارم‌ و در هر مشكلي‌ كه‌ براي‌ من‌ پيش‌ آيد، تنها وسيله‌ و چاره‌ي‌ من‌ تويي‌. چه‌ بسيار گرفتاري‌ و پريشاني‌ كه‌ دل‌ را ناتوان‌ مي‌ساخت‌ و چاره‌اي‌ براي‌ آن‌ در دست‌ نبود. دوستان‌ ياري‌ نمي‌كردند و دشمنان‌ زبان‌ به‌ شماتت‌ مي‌گشودند؛ اما چون‌ اميد خود را از غير تو بريدم‌ و تنها چاره‌ي‌ آن‌ را از تو خواستم‌، به‌ من‌ فرج‌ و گشايش ‌دادي‌ و آن‌ مشكل‌ را از من‌ برطرف‌ ساختي‌. هر نعمت‌ و نيكي‌ تنها از تو به‌ ما مي‌رسد و همه‌ چيز را بايد از تو خواست‌.»[۵۶] حسين‌ بن‌ علي‌(ع‌) ظهر عاشورا در گرماگرم جنگ نیز با ياران‌ خود نماز خوف‌ خواند و سپس جنگ‌ را ادامه‌ داد.

جمع­ بندی و نتیجه ­گیری

از مجموع نوشته اینگونه فهمیده شد که موضوع مبارزة سیاسی، اعمال قدرت است. هدف و غایت مبارزة سیاسی، اعمال قدرت برای اصلاح، تضعیف یا نابودی قدرت حاکم است. موضوع اخلاق مبارزه، شناسایی برخورد مناسب و انسانی با مال، آبرو و جان همراهان و مخالفین بر مبنای انصاف و تقوا است.

اخلاق مبارزه به‌عنوان یک شعبه از دانش اخلاق کاربردی بر مبنای اخلاق فضیلت‌گرا می­تواند مد نظر قرار گیرد و مبارزة امام حسین(ع) به‌عنوان منبع اخلاق مبارزه، نمادی از مشروعیت مبارزه و تضمینی برای سلامت مبارزه از نظر انسانی و دینی است. هدف ما از این نوشته استخراج اصول اخلاق مبارزة امام حسین(ع) بود، تا راهنمای عمل فعالان سیاسی قرار گیرد که نسبت به مبارزة سیاسی تعهد دارند.

مهم‌ترین شاخص از اخلاق مبارزة امام حسین(ع) اصولی و مبنایی­بودن مبارزه است؛ به این معنی که مبارزة ایشان مبتنی بر قرآن، سنت قطعی و اصول انسانی بود. مبارزه یکی از امور مربوط به زندگی مردم است. فرمان خداوند در قرآن کریم به پیامبر اکرم این است که امور مردم را با مشورت مدیریت کند و مشورت در اندیشة قرآنی و سنتی، هم استراتژی و هم تاکتیک است. امامی که درصدد است با نظام استبدادی مبارزه کند نباید خود مستبد باشد، بلکه همواره باید مشورت با دیگران را سرلوحة مبارزه خود سازد و چنین هم می‌کند. پایبندی به تعهدات و عمل­کردن به آن­ها از لوازم مهم اخلاق مبارزه است. توجه به شرایط امنیتی جهت حفظ نیروهای مبارز از اصول مهم دیگر برای اخلاق مبارزه است چون جان انسان­ها محترم است و باید نسبت به حفظ آن اهتمام بسیار ورزید و حتی در هنگام مبارزه تلفات آن را به حداقل رسانید.

قهر و عدم گفتگو، خشونت مبارزه را افزایش می­دهد. امام حسین(ع) در همة مراحل زندگی و مبارزه شفاف عمل می‌کرد و با این کار مانع از گسترش خشونت و انحراف افکار عمومی شد. در همین راستا گفتگو با دشمن را در همة مراحل ترک نمی‌کرد. کسی که اهل ترس و نامیدی است و شجاعت و قدرت خطرکردن در بحران­های سیاسی اجتماعی را ندارد نباید وارد معرکه مبارزه سیاسی شود.

تقدس مبارزه به میزان پاکی و سلامت رهبران و نیروهای اصلی یا فعالان سیاسی است، در غیر این صورت به هنگام موفقیت هیچ امیدی به سیستمی که آنان بنیان می‌گذارند نیست و دیری نخواهد گذشت که آنان هم عیناً همان گونه عمل خواهند کرد که با آن مبارزه می­کردند.

مبارزه بدون پشتیبانی و همراهی افکار عمومی و نیروهای پشتیبان به سرانجام نمی­رسد. امام از هنگامی‌که تصمیم به مقابله با حاکمیت جور گرفت، از کلیه کسانی که احتمال می­رفت بتوانند در مبارزات او همراهی کنند دعوت به عمل ‌آورد.

در حین مبارزه فرصت­هایی پیش می­آید که با اقدامی ناجوانمردانه و غیر اخلاقی می­توان به مقاصد خود بسیار نزدیک شد، کسی که اخلاق را در مبارزه هم جاری می­داند، در مبارزه و جنگ قواعد اخلاقی را زیر پا نمی­گذارد. باید در مبارزه با کسب اطلاعات دقیق با بصیرت و آگاهی کافی تصمیم­گیری شود، چرا که با کوچک‌ترین اشتباه ممکن است تمام زحمات هدر رود و خون­های بسیاری نابجا ریخته شود.

مردم باید آثار و نتایج اعمال خود را ببینند و از اعمال درستی که انجام می­دهند پاداش تاییدی دریافت کنند تا نسبت به ادامة کار دلگرم شوند و مورد تشویق قرار گیرند. رهبران مبارزه باید جانب افکار عمومی را داشته و آنان را نسبت به عملکرد خود توجیه کنند. عدم توجیه افکار عمومی زبان دشمن را برای منحرف­ساختن اذهان عمومی باز کرده و دست آنان را در اتهام و تهمت باز خواهد گذاشت. دامن­زدن به خشونت با اخلاق رحمانی هماهنگی ندارد و مبارزه اخلاقی با حداقل خشونت همراه است، مبارزه تهاجمی و خشونت‌بار نیست بلکه خشونت صرفاً در جهت دفاع تجویز می‌شود. از نظر امام حسین(ع) مبارزه عبادت است و جز در صورت عدم امکان جمع دو عبادت نباید در حین مبارزه، دیگر عبادات را ترک گفت.

فهرست منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه

ابن‌ قتیبه‌ دینوری‌، الامامه‌ و السیاسه‌، ج‌۲-۱، دار الکتب‌العلمیه‌، بیروت‌۱۹۹۷.

ابن‌ اثیر، الکامل‌ فی‌ التاریخ‌، مؤسسه‌ التاریخ‌العربی‌، ج‌ ۲، بیروت‌۱۹۸۹.

اخطب خوارزمی، الموفق بن احمد المکی، مقتل الحسین للخوارزمی، انتشارات نور الهدی، ۲۰۰۵.

المسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲

الموسوی المقرم، عبد الرزاق، مقتل الحسین(ع)، مکتبه بصیرتی، قم۱۳۰۴ه‍.

حسین‌ بن‌ شعبه‌ الحرانی‌، تحف‌ العقول‌، احمد جنتی‌، انتشارات‌ علمیه‌ اسلامیه‌، بی‌تا.

دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الخبار الطوال، منشورات الشریف الرضی، قم۱۳۷۰.

شیخ‌ مفید، الارشاد، سید هاشم‌ رسولی‌، انتشارات‌ علمیه‌ اسلامی‌، ج‌۲، بی‌تا.

طبري‌، ابن‌ جرير، تاريخ‌ طبري‌، مؤسسه‌ الاعلمي‌ للمطبوعات‌، بيروت‌، ج‌۳، بي‌تا

طبري‌، ابن‌ جرير، ترجمه تاريخ‌ طبري‌، ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، ج۷، تهران۱۳۶۲

یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارالصاد، ج۲، ۱۹۸۸


[۱] سورة مائده، آیة۸.

[۲] کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۳.

[۳] سورة قصص، آیه۲۱.

[۴] سوره قصص، آیه۲۲.

[۵] تحف العقول، ص۲۷۰، سورة مائده، آیة۶۳.

[۶] خطبه ۳ نهج البلاغه.

[۷] سورة مائده، آیة۷۸.

[۸] مقتل خوارزمي، ج۱، ص ۲۳۴، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴.

[۹] الاخبار الطوال، ص۲۵۴.

[۱۰] تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۳.

 [۱۱] الامامه و السیاسه، ص۱۸۵.

[۱۲]  تحف العقول، ص۲۷۵.

[۱۳] تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۵، تحف العقول، ص۲۷۹.

[۱۴] مقتل مقرّم، ص۳۴۵.

  [۱۵]تاریخ‌ طبری‌، ج‌۴، ص‌۳۴۴.

[۱۶] مروج الذهب، ج۲، ص۵۹-۶۰.

[۱۷] قد عزمت و لابد من المسیر…قد عزمت علی الخروج، …ما اری الا الخروج بالاهل و الولد. الاخبار الطوال، ص۲۴۳-۲۴۴.

[۱۸] الاخبار الطوال، ص۲۴۷-۲۴۸.

[۱۹] مقتل خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۴.

[۲۰] تاریخ یعقوبی، ص۲۲۸.

[۲۱] انا قد بایعنا و عاهدنا، و لا سبیل الی نقض بیعتنا. الاخبار الطوال، ص۲۲۰.

[۲۲] اخبار الطوال، ص۲۶۹.

[۲۳] اما انا فلیس رایی الیوم ذلک، فالصقوا رحمکم الله بالارض واکمنوا فی البیوت و احترسوا من الظنه مادام معاویه حیا، فلن یحدث الله به حدثا و انا حی، کتبت الیکم برایی والسلام. الاخبار الطوال، ص۲۲۲.

[۲۴] ارشاد مفید، ج۲، ص۴۵. ترجمه تاریخ طبری، ص۲۹۰۹.

[۲۵] ما ارید حربک و لا الخلاف علیک. الاخبار الطوال، ص۲۲۵.

[۲۶] ترجمه تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۰۷.

[۲۷] اخبار الطوال، ص۲۷۲.

[۲۸] ترجمه تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۰۷.

[۲۹] الاخبار الطوال، ص۲۴۹-۲۵۰.

[۳۰] الاخبار الطوال، ص۲۵۴.

[۳۱] مروج الذهب، ج۲، ص۶۰.

[۳۲] سورة آل عمران، آیه۱۴۰.

[۳۳]  ارشاد مفید، ج۲، ص۱۶۶-۱۶۷.

[۳۴] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۳، ص‌۲۵۰.

[۳۵] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۲، ص‌۲۶۶.

[۳۶] تحف العقول، ص۲۷۱.

[۳۷] الاخبار الطوال، ص۲۴۷و۲۵۱.

[۳۸] الاخبار الطوال، ص۲۵۲.

[۳۹] تحف العقول، ص۲۷۲.

[۴۰] سورة یوسف، آیه۱۰۸.

[۴۱] ان اهل الکوفه کتبوا الی یسألوننی أن أقدم علیهم لارجوا من احیاء معالم الحق و اماته البدع. الاخبار الطوال، ص۲۴۶.

[۴۲] الاخبار الطوال، ص۲۴۵.

[۴۳] فان جمیع الناس معک و لا رآنی لهم فی آل ابی سفیان. الاخبار الطوال، ص۲۴۳.

[۴۴] قلوب‌ الناس‌ معک‌ و اسیافهم‌ علیک‌. ارشاد مفید، ج‌۲، ص‌۶۹.. الاخبار الطوال، ص۲۴۵.

[۴۵] تاریخ‌ طبری‌، ج‌۴، ص‌۳۰۶؛ الاخبار الطوال، ص۲۴۸.

[۴۶] الاخبار الطوال، ص۲۴۵.

[۴۷] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۲۶۶.

[۴۸] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۳۰۵.

[۴۹] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص‌۲۶۶.

[۵۰] تاريخ‌ طبري‌، ج‌۴، ص ۳۰۴.

[۵۱] ترجمه تاريخ طبری، ج۷، ص۲۹۹۰.

[۵۲] ارشاد مفید، ج۲، ص۱۶۴.

[۵۳] الاخبار الطوال، ص۲۵۳.

[۵۴] ارشاد مفید، ج۲، ص۱۶۴.

[۵۵] اخبار الطوال، ص۳۰۱.

[۵۶] ارشاد مفید، ج۲، ص۱۶۵.

دانلود مقاله

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط