امام، جمهوریت و نو خارجیگری

امروز بعد از بیست سال در ایام سوگ رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سالگرد ۱۵ خرداد باید به اندیشه بنشینیم و به این موضوع بپردازیم که آرمان های امام و امت در طی این سالیان به کجا کشیده شده است. اهداف امام، انقلاب و مردم ایران تا چه حد پیش رفته است و احیانا متوقف شده و یا پس رفته است.

اراده محتوم الهی بر این قرار گرفته است که عموم مردم به چنان رشد فکری و مدیریتی برسند که خود امام خویش شوند و بر اساس این امامت بر سرنوشت خویش حکومت کنند. امام خمینی در راستای رویکرد ادیان در صدد بر آمد تا حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را تحقق بخشد. پشتوانه فکری امام و امت، راه خدا، راه انبیا و راه اولیاء الهی بود.

یکی از نوآوری های متناسب با یافته های جهانی در فقه شیعه توسط حضرت امام دستاورد جمهوریت نظام بود. امام توانست در مقابل استبداد شاهنشاهی- این که کسی خود را قیم ملت بداند و به جای ملت تصمیم بگیرد و هر چه خود می کند کرده ملت بداند- جمهوریت را بنشاند.

بر خلاف متحجرانی که گمان می کنند در اندیشه اسلامی نقش مردم صفر است و اگر هم از آن سخن بگویند از آن به عنوان حکم ثانوی یاد میکنند و بر این تصورند که اگر امام خمینی(ره) جمهوریت را مطرح کرد به این دلیل بود که «مخالفین نظام خلع صلاح شوند»، «حربه مخالفین از کار بفتد» و «نظام اسلامی مستبد جلوه داده نشود»، اندیشه انقلاب معتقد است که مهمترین دستاورد مبارزات یک صد ساله مردم ایران در مبارزه با استبداد شاهنشاهی همین جمهوریت بود و به میزان باور جمهور به اسلام و مشارکت آنان در تعیین سرنوشت خود، اسلامیت نظام هم معنا می‌یابد.

امام به شدت به جمهوریت نظام در کنار اسلامیتش باور داشت و بر آن تاکید می‌نمود. این تعبیرات از امام راحل است که بارها قبل از انقلاب تکرار می‌کرد که «بايد اختيار دست مردم باشد، اين يك مسئله عقلى است، هر عاقلى اين مطلب را قبول‏دارد كه مقدرات هر كس بايد در دست خودش باشد.» ايشان در بدو ورود به ايران، برحق بشر برای تعيين سرنوشت خود اشاره كرد و اظهار ‏داشت: «به چه حقى ملت پنجاه‏سال پيش از اين سرنوشت ملت بعد را معين مى‏كند. سرنوشت هر ملتى به دست‏خودش است. حق شرعى و قانونى و حق بشرى ما اين است كه سرنوشتمان دست ‏خودمان باشد.»
تأكيد حضرت امام بر تعيين كننده بودن نقش آراء مردم بسیار قابل تامل است. تعبيرهايى چون «ميزان رأى ملت است»، «مجلس در رأس‏امور است.» «اينجا آرا ملت حكومت ‏مى‏كند. اينجا ملت است كه حكومت را در دست دارد…تخلف از حكم ملت براى ‏هيچ ‏يك از ما جايز نيست»، «ما تابع آراى ‏ملت هستيم. ملت ما هر طور رأى داد ما هم از آنها تبعيت مى‏كنيم.» نماد کامل جمهوریت است.

در نظام شکل گرفته توسط امام، مجلس منتخب و آراء این مردم در راس امور قرار دارد به طوری که اگر دو سوم نمایندگان این ملت حتی چیزی را که خلاف اسلام است تصویب کرد و توسط شورای نگهبان رد شد می‌تواند به عنوان قانون مبتنی بر مصلحت به آن عمل نمود.

تضمین جمهوریت نظام با مشارکت گسترده مردم انجام می‌شود و تاکید امام بر شرکت مردم در انتخابات در حقیقت نفی رویکرد سلطانی و قیمومیت گرایی و تضمینی بر این اصل مورد نظر امام است که انقلاب به دست نا اهلان و اولیگارشی های قدرت نیفتد. جمهوریت این پتانسیل را دارد که اگر ملت به این نتیجه رسید که نادانسته کشور را به نا اهلی سپرده است با شرکت در انتخاباتی دیگر آن را از وی باز ستاند. از این روست که انقلاب اسلامی ایران تشخیص صلاحیت افراد را به آرای عمومی سپرده است و بر همین آرای عمومی نیز اعتماد کرده است. از نظر امام «آراى عمومى نمى‏شود كه خطا بكند.» وقتی ملت آزاد باشد و گردش اطلاعات محدود نشود و راه آگاهی مردم و تجدید نظر در آن باز باشد مردم بر اساس نهی از منکر آنکس را که به خطا هم انتخاب کرده استیضاح و عزل خواهد کرد.

در اندیشه امام همه ارکان نظام بر آمده از انتخاب ملت است و همه ملت حق‌ نظارت‌ بر همه منتخبین خود را دارند. همه منتخبین نیز باید به میزان مسئولیت خود در مقابل مردم پاسخگو باشند و در صورت‌ تخلف‌ از قانون‌ و عدم‌ كارآمدي، ملت می‌تواند هر یک از ارکان نظام را طبق قانون اساسی ‌استیضاح و عزل‌ کند.

اما آنچه که در سالهای اخیر احساس می‌شود برآمدن جریان نوخارجیگری علیه آرمان جمهوریت انقلاب است. این جریان مثلثی است که در راس آن کسانی قرار دارند که خود را در راه حق می‌پندارند. راس دوم آن باقی مانده های انجمن حجتیه و راس سوم جریان مقدسین ساده لوح متحجر موسوم به ولایتی ها هستند. هر سه جریان از انقلاب اسلامی و امام خمینی ضربه بسیار خوردند و از امام کینه ای دیرینه دارند. آنان با برنامه ای حساب شده و با استفاده از جوانان بی اطلاع و متدین در طول دو ده اخیر با نفوذ در سپاه و بسیج مترصد فرصتی بوده اند که اندیشه حضرت امام و ملت انقلابی ایران را استحاله کنند و خود قدرت متمرکز را در اختیار گیرند.

نباید تصور کرد که خوارج مخصوص زمان امیر المومنین (ع) بوده و جریان مضمحل شده ای هستند. خوارج هر زمان می‌توانند سر برآورند و خودی نشان دهند. پس از کشته شدن خوارج در نهروان بعضی به امیر المومنین (ع) گفتند که چه خوب شد آنان نابود شدند، حضرت فرمود:

كَلَّا وَ اللَّهِ؛ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي اءَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ « به خدا سوگند، كه آنها نطفه هايى هستند در پشت مردان و رحم زنان» كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ «هر زمان از ايشان كسى سر برآورد.» (كلام، ۵۹)

در تحلیل امیر المومنین، خوارج مولفه های گوناگونی دارند که با این مولفه ها می‌توان آنها را در هر زمان شناسایی کرد. ویژگیهای بر شمرده شده از خوارج توسط امیر المومنین در نهج البلاغه بسیار بر «نو خوارج» زمان ما شبیه است. ما در اینجا مولفه های برجسته آنان را در نهج البلاغه پی می‌گیریم.

خوارج از اصول گرایان هستند

خوارج از خود اصولی داشتند و به آن سخت پایبند بودند و از آن تخطی نمی‌کردند و از كسانی که اصول آنان را قبول نداشت سخت بيزار بودند. به قول شهید مطهری: خوارج به ظواهر احكام اسلامی سخت پايبند بودند. هر گامی كه بر می‏داشتند از عقيده و اصولشان نشأت می‏گرفت و در تمام افعال مبتنی بر عقیده عمل می‌کردند و در راه پيشبرد عقائد خود می‏كوشيدند. آنان به آنچه‏ خود آن را گناه می‏دانستند دست نمی‌زدند. (جاذبه و دافعه علی، ص۱۴۶)

بنا بر توصیف ابن عباس در بین خوارج کسانی بودند که شب و روز در حال عبادت هستند . آنان به شدت به دنيا بی‏ميل هستند: لهم جباه قرحة لطول السجود ، و أيد كثفنات الابل ، عليهم قمص مرحضة و هم مشمرون « آنها از كثرت عبادت پيشانيهايشان پينه بسته‏ است. دستها را از بس روی زمينهای خشك و سوزان زمين گذاشته‏اند و در مقابل حق به خاك افتاده‏اند همچون پاهای شتر سفت شده است. پيراهنهای‏ كهنه و مندرسی به تن كرده‏اند.» (العقد الفريد ، ج ۲ ، ص . ۳۸۹) «زياد بن ابيه» يكی از خوارج را كشت. سپس غلامش را خواست و از حالات او جويا شد. غلام گفت: نه روز برايش غذائی بردم و نه شب برايش فراشی‏ گستردم ولی روز را روزه بود و شب را به عبادت می‏گذرانيد.» (كامل مبرد ، ج ۲ ، ص . ۱۱۶)

اسلام خوارج تک قرائتی است

آنان تنها قرائت خود را از اسلام قبول داشتند و بر همان قرائت واحد جمود می‌ورزند. آنان بقیه قرائتهای از دین را کفر و ضلالت می‌پندارند. آنان برای فهم دیانت به مراجعی جز خود اعتنا ندارند.
خوارج حتی امیر المومنین (ع) را هم که با آنان موافقت نداشت کافر و خارج از دین و گمراه می‌دانستند و می‌گفتند باید توبه کند. حضرت در پاسخ آنان می‌فرمود: اءَصَابَكُمْ حَاصِبٌ وَ لاَ بَقِيَ مِنْكُمْ آبِرٌ «باد ريگ انگيز بر شما بوزد. آنسان، كه باقى نگذارد كسى را كه راه فساد پويد.» اءَ بَعْدَ إِيمَانِي بِاللَّهِ وَ جِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه اءَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْكُفْرِ؟ «آيا پس از آنكه به خدا ايمان آورده‌ام و همراه رسول الله (ص ) جهاد كرده‌ام ، به كفر خود اقرار كنم» لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذا وَ م ا اءَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ براستى، اگر چنين كنم گمراه شده‌ام و هرگز از هدايت يافتگان نبوده‌ام» فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ وَ ارْجِعُوا عَلَى اءَثَرِ الْاءَعْقَابِ، «از اين راه باطل و پليد، كه در آن گام نهاده‌ايد، بازگرديد و روى واپس كنيد.» اءَمَا إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلّا شَامِلاً «بعد از من به خوارى خواهيد افتاد، آنگونه كه سراپاى شما غرق در مذلّت گردد،» وَ سَيْفا قَاطِعا «شمشير برنده بر سرتان فرود آيد» خطبه ۵۸

خوارج خشک مغز، نادان و کج فهم هستند

بارزترين مميزه خوارج جهالت و ناداني آنهاست چرا که آنها تنها زائيده جهالت و ركود فكری هستند. در اثر جهالت و نادانی حقايق را نمی‌فهميدند و یا آن را بد تفسير می‏كنند. اين كج فهمي ها كم‌كم برای آنان به‏ صورت يك چارچوب و ایدئولوژی غیر قابل تغییر در می‌آمد و از آنان فرقه ای جداگانه ساخت.

شاید به همین دلیل است که امیر المومنین در مورد آنها سفارش به نیکی می‌کند و می‌فرماید: لاَ تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي «پس از من خوارج را نكشيد.» فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاءَخْطَاءَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَاءَدْرَكَهُ. «زيرا كسى كه خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته ، همانند كسى نيست كه به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد.» (نهج البلاغه، كلام۶۰)

يكی از مظاهر جهالت آنان، عدم تفكيك ميان ظاهر دین و حقیقت دین است. آنها قدرت تجزيه و تحليل ندارند و نمی‏توانند كلیات دین را از مصادیق جزیی آن جدا كنند. آنان نمی‌توانند بین روح دین و ظاهر دین تفکیک قائل شوند. آنان دیانت را با تعقل و تفکر همراه نمی‌دانند. عدم بصيرت و نادانی، آنان را به اينجا كشانيد است كه آيات قرآن را غلط تفسير كنند.

خوارج از اسلام منحرف شده اند

مجموعه تفکرات خوارج آنان را صاحب اسلامی انحرافی ساخت. امیر المومنین می‌فرمایند: فَحَسْبُهُمْ بِخُرُوجِهِمْ مِنَ الْهُدَى ، وَ ارْتِكَاسِهِمْ فِي الضَّلاَلِ وَ الْعَمَى «بس است ايشان را بيرون شدن از طريق هدايت و افتادن در ورطه ضلالت و كورى» وَ صَدِّهِمْ عَنِ الْحَقِّ وَ جِمَاحِهِمْ فِي التِّيهِ. «و اعراض از حق و سركشى در وادى گمراهى.» (خطبه ۱۸۰) تفسیر انحرافی خوارج از اسلام شکاف عمیقی بین اسلام آنان و اسلام محمدی و علوی به وجود می‌آورد.

خوارج تنگ نظر و كوته بین هستند

خوارج چون جاهل هستند تنگ نظر هستند و چون تنگ نظرند زود تكفير و تفسيق می‏كنند تا آنجا كه اسلام و مسلمانی را منحصر به خود می‏دانستند و ساير مسلمانان را كه اصول عقائد آنها را نمی‏پذيرفتند كافر می‏خواندند.

تنگ نظری مذهبی از خصيصه‏های خوارج است. تنگ نظری خوارج ناشی از جهالت آنان است. خوارج، اسلام و مسلمانی را در چهار ديواری انديشه‏های محدود خود منحصر كرده‏ بودند و حتی زندگی را به شدت بر خود و خانواده خویش سخت می‌کنند. امام باقر (ع) می‌فرمایند جهالت خوارج باعث شد که به اسلامی که دید وسیعی دارد نگاه تنگ نظرانه داشته باشند و خود و دیگران را آزار دهند. «ان الخوارج ضیَّعوا علی انفسهم بجهالتهم، ان الدین اوسع من ذلک» خوارج مانند همه كوته نظران ديگر مدعی بودند كه همه بد می‏فهمند و يا اصلا نمی‏فهمند و همگان راه خطا می‏روند و همه جهنمی هستند. به قول شهید مطهری اينگونه كوته‏ نظران اول كاری كه می‏كنند اينست كه تنگ نظری خود را به صورت يك‏ نظام عقیدتی در می‏آورند، که در آن رحمت خدا محدود است و خداوند همواره‏ بر كرسی غضب ‏نشسته و منتظر است از بنده‏اش لغزشی پيدا شود تا او به عذاب‏ ابدی گرفتار سازد. آنان جز خود و عده‏ای بسيار معدود مانند خود، همه مردم جهان را با ديد كفر و الحاد می‏نگرند و دائره اسلام و مسلمانی را بسيار محدود خيال می‏كنند.

خوارج ساده لوح قابل سوء استفاده هستند

از نظر مولا علی خطر جهالت اينگونه افراد و جمعيت ها بيشتر از اين ناحيه است كه ابزار و آلت دست شیاطین قرار می‏گيرند و سد راه مصالح عاليه اسلامی می‌شوند. هميشه منافقان بي دين، مقدسان احمق را طعمه خوبی می‌دانند تا آنان را عليه مصالح اسلامی بر ‏انگيزند لذا آنان به سادگی فريب نيرنگ ساده معاويه و عمر و عاص را می‌خورند و کاغذ قرآن را برتر از قرآن ناطق می‌پندارند. این سخن مولا علی است که خطاب به آنان می‌فرماید وَ اءَثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِيكُمْ سُنَّةً. «و بازيچه، دست خودكامگان ستمكار شديد» خطبه ۵۸

تعبیر زیبا و لطيف امیر المومنین این است که خوارج شمشير و تير و كمانی در دست دشمنان می‌گردند و آثار سوء اعمال آنها اساس اسلام را هدف قرار می‌دهد، به گونه ای که شرعا واجب می‌دانند که حتی علی (ع) را نیز بکشند و خواسته و ناخواسته راه را برای حکومت همچون معاویه هموار سازند.

حضرت می‌فرماید: ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشيطان مراميه و ضرب به تيهه «همانا بدترين مردم هستيد . شما تيرهائی هستيد در دست شيطان كه از وجود پليد شما برای زدن نشانه خود استفاده می‏كند و به وسيله شما مردم را در حيرت و ترديد و گمراهی می‏افكند»

گوش آنان از سخن و اندیشه متفاوت با خود کر است و اصولا به سخنان دیگران گوش نمی‌دهند. به همین دلیل می‌بینیم امیر المومنین در مورد آنان می‌فرماید: اءَمّا بَعْدُ فَإ نَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ «بدانيد كه نافرمانى از نيكخواه مهربان و داناى تجربت آموخته» تُورِثُ الْحَسْرَةَ وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ، «موجب حسرت است و پشيمانى در پى دارد.» وَ قَدْ كُنْتُ اءَمَرْتُكُمْ فِي هَذِهِ الْحُكُومَةِ اءَمْرِي «من در اين حكميت، راءى و نظر خود را با شما در ميان نهادم» وَ نَخَلْتُ لَكُمْ مَخْزُونَ رَاءْيِي «و خلاصه آنچه را كه در خزانه راءى داشتم، برايتان آشكار كردم.» لَوْ كَانَ يُطَاعُ لِقَصِيرٍ اءَمْرٌ، فَاءَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُخَالِفِينَ الْجُفَاةِ، «اى كاش از راءى ناصح پيروى مى كردند ولى شما به خلاف من برخاستيد، چونان مخالفان جفاپيشه» وَ الْمُنَابِذِينَ الْعُصَاةِ «و پيمان شكنان نافرمان» (خطبه، ۳۵)

حضرت در خطبه ای دیگر می‌فرماید: وَ قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُكُومَةِ «بسا شما را از حكميت منع كردم.» فَاءَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ الْمُخالِفِنَ الْمُنَابِذِينَ «و شما سر بر تافتيد و مخالفت ورزيديد، چون كسانى كه عهد و بيعت شكسته باشند.» حَتَّى صَرَفْتُ رَاءْيِي إلى هَواكُمْ «تا بناچار راءى خود با خواست شما هماهنگ كردم» وَ اءَنْتُمْ مَعَاشِرُ اءَخِفَّاءُ الْهَامِ، سُفَهاءُ الْاءَحْلاَمِ «براستى، مردمى سبك مغز و سفيه و نابردبار هستيد.» وَ لَمْ آتِ لا اءَبا لَكُمْ بُجْرا، وَ لا اءَرَدْتُ بِكُمْ ضُرّا. «اى بى ريشه ها، من هيچگاه برايتان موجب شرّى نبوده‌ام و نخواسته‌ام به شما زيانى برسانم.» خطبه ۲۶ تعبیر بی ریشه گی و سبک مغزی از دیگر مولفه های دیگر خوارج است که امام به آن اشاره دارند.

خوارج قانون گریز هستند

خوارج با قانون رابطه خوشی ندارند و نمی‌توانند در چارچوب خاصی خود را نظام بخشند. به نوعی انارشیسم معتقد هستند. آنان با شعار «لا حكم إلا لله» همه چارچوب ها را غیر قابل قبول اعلام می‌کردند. حضرت در پاسخ به آنان می‌فرماید: كَلِمَةُ حَقِّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، «سخن حقّى است كه به آن باطلى خواسته شده است.» نَعَمْ إِنَّهُ لا حُكْمَ إلا لِلَّهِ «آرى، حكم جز از آن خدا نيست» وَ لَكِنْ هَؤُلاَءِ يَقُولُونَ: لا إ مْرَةَ «ولى اينان مى گويند كه امارت و حكومت ويژه، خداوند است» وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اءَمِيرٍ بَرٍّ اءَوْ فَاجِرٍ «و حال آنكه، مردم را امير و فرمانروايى بايد، خواه نيكوكار و خواه بدكار» يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ « تا در سایه این حکومت مؤمن به كار خود پردازد و كافر از زندگى خود تمتّع گيرد.» وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْاءَجَلَ «تا زمان هر يك به سر آيد» وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ «و حق بيت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پيكار كنند و راهها امن گردد.» وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرُّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ «و حق ضعيف را از قوى بستانند و نيكوكار بياسايد و از شر بدكار آسوده ماند.»

خشونت طلبی از اصول اساسی خوارج است

خشونت و اِعمال قدرت بی ضابطه و ظالمانه و بی رحمانه از مختصات دیگر خوارج است. ضرورت خشونت به عنوان تاکتیک یا با عنوان استراتژی دو شیوه عمل سیاسی است. اَعمال خشونت بار اصولا از نظر خوارج رویکردی استراتژیک دارد. به همین جهت تخلف از قانون و رفتار ظالمانه و بی رحمانه در بین آنان نهادینه است.

وجوب نهی از منكر، خوارج را به صورت حزبی شكل داد كه تنها هدفشان احيای همین يك سنت اسلامی بود. آنان به دیگر اصول اعتقادی و عملی کم توجه تر بودند. در اسلام سلاح تنها برای دفاع به کار می‌افتد نه اینکه همه چیز اسلام خشونت است. تعبیر امیر المومنین نسبت به خوارج به «سگ هار» از همین روست. برای آنان مهم نیست که مخالفشان از صحابه پیامبر باشد یا زن حامله و جنین. آنان همه مخالفین خود را بی رحمانه می‌کشند و اموال آنان را نیز به غارت می‌برند. به قول شهید مطهری تشبیه این خشكه مقدسان به «كلب» و هاری به این دلیل است که سک هار به هر كس می‏رسد گاز می‏زند و هر بار اتفاقا حامل يك بيماری و ميكروب مسری‏ است و باعث می‌شود او هم هار ‏شود و اگر اين وضع ادامه پيدا كند، فوق العاده خطرناك می‏گردد.

وای به حال جامعه مسلمين از آن وقت كه گروهی خشكه مقدس يك دنده جاهل‏ بی‏خبر، پا را به يك كفش كنند و به جان اين و آن بيفتند. چه قدرتی‏ می‏تواند در مقابل اين مارهای افسون ناپذير ايستادگی كند؟ كدام روح قوی و نيرومند است كه در مقابل اين قيافه‏های زهد و تقوا تكان نخورد؟ كدام‏ دست است كه بخواهد برای فرود آوردن شمشير بر فرق اينها بالا رود و نلرزد؟ علی بر روی مردمی اينچنين ظاهر الصلاح و آراسته، قيافه‏های حق به جانب‏، ژنده‏پو ش و عبادت پيشه، شمشير كشيد و همه را از دم شمشير گذرانده‏ است. ما اگر به جای اصحاب او بوديم و قيافه‏های آنچنانی را می‏ديديم مسلما احساساتمان برانگيخته می‏شد و علی را به اعتراض می‏گرفتيم كه آخر شمشير به‏ روی اينچنين مردمی كشيدن؟!

يكی از شگفتيها و برجستگيها و فوق العادگي های تاريخ زندگی علی (ع) كه‏ مانندی برای آن نمی‏توان یافت همين اقدام شجاعانه و تهورآميز او در مبارزه با اين خشكه مقدس ‏های متحجر و مغرور است. علی خود به اهميت و فوق العادگی كار خود واقف است و آن‏ را بازگو می‏كند و می‌گوید: من بودم فهميدم كه اگر اينها پا بگيرند همه را به‏ درد خود مبتلا خواهند كرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرايی و تقشریگری و تحجر خواهند كشانيد كه كمر اسلام خم شود. مگر نه اينست كه پيغمبر فرمود دو دسته پشت مرا شكستند: عالم لاابالی ، و جاهل مقدس ماب. (جاذبه و دافعه علی، ص۱۵۰-۱۴۹) حضرت می‌فرماید: أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَلَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِىءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا، وَاشْتَدَّ كَلَبُهَا. «من چشم اين فتنه را درآوردم. غير از من احدی جرأت چنين كاری را نداشت پس از آنكه موج دريای تاريكی و شبهه‏ناكی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی يافته بود.» (نهج البلاغه، خطبه۹۲)

خوارج انقلابی، شجاع و بی پروا هستند، به استقبال خطر می‌روند و انعطاف ناپذیر هستند

خوارج با اعتقادی محکم راه خود را در پیش می‌گیرد و بی مهابا پیش می‌تازد. آنان انقلابی، شجاع و بی پروا هستند و به استقبال خطر می‌روند. از تهدید و شمشیر ترسی به خود را نمی‌دهد. روحيه‏ای مبارزه گر و فداكار دارند و در راه عقيده و ايده خويش‏ سرسختانه می‏كوشيدند.

ابن عبدربه درباره آنان می‏گويد : وليس فی الافراق كلها أشد بصائر من الخوارج، و لا أشد اجتهادا ، و لا أوطن أنفسا علی الموت منهم الذی طعن فأنفذه الرمح‏ فجعل يسعی الی قاتله و يقول: و عجلت اليك رب لترضی. «در تمام فرقه‏ها معتقدتر و كوشاتر از خوارج نبود و نيز آماده‏تر برای‏ مرگ از آنها يافت نمی‏شد. يكی از آنان نيزه خورده بود و نيزه سخت در او كارگر افتاده بود ، به سوی قاتلش پيش می‏رفت و می‏گفت خدايا ! به‏ سوی تو می‏شتابم تا خشنود شوی»

معاويه شخصی را به دنبال پسرش كه خارجی بود فرستاد تا او را برگرداند. پدر نتوانست فرزند را از تصميمش منصرف كند. عاقبت گفت فرزندم ! خواهم رفت و كودك خردسالت را خواهم آورد تا او را ببينی و مهر پدری تو بجنبد و دست برداری . گفت به خدا قسم من به ضربتی سخت مشتاقترم تا به‏ فرزندم (فجر الاسلام ، ص ۲۶۳ و۲۴۳)

آنان از تهدیدهای مولا علی نیز هیچ واهمه نداشتند. علی (ع) بارها آنان را تهدید نمود ولی این تهدید ها چاره ساز نشد. حضرت به آنان فرمود: فَاءَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ اءَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِاءَثْناءِ هَذَا النَّهَرِ «من شما را مى ترسانم، از آنگاه كه كشته در كنار اين رود» وَ بِاءَهْضامِ هذَا الْغَائِطِ «يا در پست و بلند اين بيابان به خاك افتاده باشيد. عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ، وَ لاَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ «بدون آنكه، نزد پروردگار خود حجتى يا دليلى روشن داشته باشيد. قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، «اين دنياى ناپايدار به ورطه هلاكتان افكند» وَ احْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ «و قضاى الهى شما را به دام خود كشيد.» (خطبه، ۲۶) حضرت در مورد آنان می‌فرماید: وَ اللَّهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ «به خدا سوگند، حتى ده تن از ايشان زنده نمی‌مانند» (خطبه ۵۸)

خوارج چون شجاع بودند غالبا به سراغ صاحبان قدرت می‏رفتند و به خيال خود آنها را نهی از منكر می‏كردند و خود كشته می‏شدند و گفتيم در دوره‏های بعد جمود و جهالت و تنسك و مقدس مابی و تنگ نظری آنها برای‏ ديگران باقی ماند اما شجاعت و شهامت و فداكاری از ميان رفت

خوارج منطق ظالمانه و افراطی دارند و برای رسیدن به هدف خود از هر وسیله ای استفاده می‌کنند

خوارج علاوه بر اینکه ساحت ها را در فرد از یکدیگر جدا نمی‌کند و یک فرد را با یک خطا کافر می‌شناسد. گناه هر کس را به ضرر خود او نیز ثبت نمی‌کنند و هر کس به هر نحو از کسی حمایت کند را با آن فرد یکی تلقی می‌نمایند. این در حالی است که قرآن کریم به طور مکرر می‌فرماید: أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى، «هيچ بردارنده‏اى بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد.» (سوره نجم آيه ۳۸). در همین خصوص امیر المومنین خطاب به خوارج می‌فرماید:

تَزْعُمُوا اءَنِّي اءَخْطَاءْتُ و َضَلَلْتُ، «اگر گمان آن داريد كه من خطا كرده ام و گمراه شده ام،» فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ اءُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه بِضَلالِي، وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطائِي، وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي؟ پس به چه سبب همه امت محمد (صلى اللّه عليه و آله ) را به گمراهى من ، گمراه مى شمريد و آنان را به خطايى كه من كرده ام ، بازخواست مى نماييد و به گناهى كه من مرتكب شده ام به كفر نسبت مى دهيد.

سُيُوفُكُمْ عَلى عَواتِقِكُمْ تَضَعُونَها مَواضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ، «شمشيرهاى خود را بر دوش نهاده، بر سر بيگناه و گناهكار فرود مى آوريد» وَ تَخْلِطُونَ مَنْ اءَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ، «و گناهكار و بيگناه را با هم در مى آميزيد.»

وَ قَدْ عَلِمْتُمْ اءَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه رَجَمَ الزّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ، ثُمَّ وَرَّثَهُ اءَهْلَهُ، «و خود مى دانيد، كه رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) كسى را كه مرتكب زناى محصنه شده بود، سنگسار نمود. سپس ، بر او نماز كرد و ميراثش را به كسانش داد. وَ قَتَلَ الْقاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيراثَهُ اءَهْلَهُ، قاتل را كشت و ميراثش را به كسانش داد.» وَ قَطَعَ السّارِقَ وَ جَلَدَ الزّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ، ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِما مِنَ الْفَيْءِ، وَ نَكَحَا الْمُسْلِماتِ، «دست دزد را بريد و زناكار غير محصن را تازيانه زد ولى، سهمى را كه از غنايم نصيبشان مى شد به آنان پرداخت و رخصت داد كه با زنان مسلمان ازدواج كنند.» فَاءَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه بِذُنُوبِهِمْ، وَ اءَقامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ، وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلامِ، وَ لَمْ يُخْرِجْ اءَسْماءَهُمْ مِنْ بَيْنِ اءَهْلِهِ. «رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) آنان را به سبب گناهى كه مرتكب شده بودند، مواخذه كرد و حدّ خدا را بر ايشان جارى ساخت ولى از سهمى، كه اسلام برايشان معين كرده بود منعشان ننمود و نامشان از ميان مسلمانان نزدود.» ثُمَّ اءَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ، وَ مَنْ رَمى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرامِيَهُ، وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ «شما بدترين مردم هستيد، از كسانى كه شيطان به هر سو كه خواهد آنان را مى كشاند و گمراه و سرگردان مى سازد.» (خطبه، ۱۲۷)

محمد نصر اصفهانی

نويسنده اين مباحث، از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه بوده و در حوزه قرآن، نهج البلاغه، كلام جديد، اخلاق، تاريخ اسلام و سياست آثاري دارند.

مطالب مرتبط